«ایرانیان در طول تاریخ هرگز به ظاهر دین اکتفا نکردهاند و معنویت دین را بر جنبههای دیگر آن اولویت دادهاند. در واقع داشتن رویکرد معنوی به دین، ویژگی بارز فرهنگ ایرانی است.» سیدمحمد بهشتی، نویسندهی کتاب «مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین» پس از تصریح بر نکتهی فوق یادآور شد: «همین وضعیت سبب شده تا در دوران اسلامی و در میان همهی شاخهها و مذاهب اسلامی، هرجا که رویکردی معنوی مشاهده میشود، ردپای ایرانیان یا فرهنگ ایرانی نیز دیده شود. این فرهنگ از شمال آفریقا تا اندونزی و هند سر کشیده و توسط عثمانیها تا بالکان امتداد یافته است. به دیگر سخن، رویکرد معنوی در اسلام، ریشهی ایرانی دارد. رویکرد معنوی به دین، سرچشمهی همان چیزی است که در معماری اسلامی بروز و بهخصوص در معماری مساجد ظهور یافته است.»
سیدمحمد بهشتی، شهرام پازوکی و مهرداد قیومی بیدهندی، میهمانان نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب بودند، تا ضمن معرفی کتاب «مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین» دیدگاههای خود را دربارهی معماری ایرانی مطرح کنند.
«ایرانیان نقشی بیبدیل در رشد فرهنگ و تمدن اسلامی داشتهاند؛ چنانچه در قیاس با تلاشهای سایر سرزمینهای اسلامی، سهم بیشتری را در این عرصه به خود اختصاص دادهاند. ایرانیان فقط در معماری تاثیرگذار نبودهاند و تاثیر فرهنگ ایرانی را در سایر جنبههای هنری و فرهنگی نیز میشود دید.» بهشتی، عضو انجمن مفاخر معماری ایران، که به عنوان اولین سخنران نشست به ارائهی دیدگاههایش میپرداخت، پس از بیان جملهی بالا گفت: «نماز معراج مومن است و به همین دلیل وقتی صحبت از مسجد و معماری مسجد میکنیم، باید بنایی داشته باشیم که برازندهی این واقعه و شایستهی این کیفیت مواجهه با دین باشد. ما اگر بتوانیم در راه رمزگشایی از معماری مسجد گامهای کوچکی برداریم، در مسیر رمزگشایی از سایر آثار معماری خود نیز گام برداشتهایم. ما هنوز نتوانستهایم به دل و جان معماری خود راه پیدا کنیم. به باور من، شناخت معماری مسجد، کلید فهم معماری ایرانی است. هرچند ابنیهی ما از نظر کارکردی با هم تفاوت دارند و هر یک از جنبهی مصالح و تمهیدات سازه، جایگاهی مستقل را به خود اختصاص دادهاند، چیزی که به آن معماری گفته میشود، فصل مشترک همهی این بناهاست و محل ظهور تمامعیار این معماری جایی نیست جز مساجد. اگر معماری مساجدمان را بشناسیم، به ماهیت سایر آثارمان بهتر پی خواهیم پرد.»
بهشتی به مقولهی تداوم در معماری نیز اشاره کرد و افزود: «معماری ما یک نقطهی آغاز معین دارد و از همان آغاز تا دورهی قاجار، امتداد یافته است. اینطور نبوده که معماری در یک دورهای به سرانجام برسد و پروندهی آن بسته شود و معماری جدیدی آغاز شود. معماری در مسیر طولانیاش، منزلبهمنزل آمده و سیر معینی داشته است. در دورهی سلجوقی اولین گامهای این مسیر بلند برداشته شد و در طول راه، وجود تفاوتهای صوری نباید ما را فریب بدهد. معماران ما هرگز پروندهی معماری دورهی قبل را مختومه اعلام نکردهاند. معماران ایران گویی رویایی داشتند و این رویا را حسب توامندیها و تجارب پیشین، مدام به منصهی ظهور درمیآوردند که در نهایت ما به بنایی مثل مسجد جامع عباسی اصفهان میرسیم. چنین مسجدی پشتوانهی چند قرن تجربه را در پشت سر دارد.»
تفکر معماری، نزدیکترین تفکر به فلسه است
«تفکر معماری نزدیکترین تفکر به فلسفه و عرفان است و تفکرات فلسفی و عرفانی ما در معماری بناهایمان بازتاب داشته.» شهرام پازوکی، عضو هیات علمی انجمن پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران، پس از بیان دیدگاه بالا به ادامهی پیوند فلسفه و معماری در عصر حاضر اشاره کرد و یادآور شد: «در جریان معماری پستمدرن هم میبینیم که فلاسفه و معماران کنار هم قرار گرفتهاند. فلاسفه به بحث معماری میپردازند و معماران نیز به مباحث فلسفی روی میآورند.»
«به معماری اسلامی یا معماری ایرانی چگونه نگاه شده است؟» پازوکی با طرح این پرسش چنین پاسخ داد: «یک نگاه، نگاهی است که مورخان تاریخ هنر داشتهاند و بیشترین کتابها و منابع مرتبط نیز توسط این عده نوشته شده است. از قرن نوزدهم، مباحث هنری بیشتر در قالب تاریخ هنر مطرح شده و این یکی از علائم غفلت از حقیقت هنر است. هرچند تاریخنویسی هنر محاسن زیادی دارد، مساله اینجاست که ما را با مجموعهای از متفرقات و اجزاء روبهرو میکند که هرگز نمیتوانیم آنها را جمع ببندیم. متاسفانه تاریخ هنر نسبت به مبادی و مبانی هنر توجهی نشان نمیدهد. تاریخنویسی برای هنر متفرقاتی را به دست داده که از هیچ کلیتی حکایت ندارند. یکی از اجزاء تفکر تاریخی این است که همه چیز را تحت تاثیر عوامل اجتماعی یا سیاسی قرار میدهد و به مبانی حکمی و عمیق متافیزیکی بیاعتناست. از طرف دیگر، بهرغم تمام تحقیقات ارزنده در زمینهی تاریخ هنر، مورخان معتقد نیستند که بشود بر اساس هویت و مبانی دینی، به فهم روح نهفته در آثار معماری پی برد. اگر کسی به روح و کلیت در پس پردهی معماری اسلامی پی نبرده باشد، موفقیتی در رمزگشایی از این معماری نخواهد داشت. متاسفانه جاهایی که نتوانستهاند به درک معماری اسلامی ـ ایرانی نائل شوند، از اصطلاح «تزیین» استفاده کردهاند؛ تزئین هم معمولا امری است فرعی. اما اگر ما قائل به وجود یک تفکر باطنی باشیم، با واژهی تزئین از روی یادگارهای باارزش هنری خود عبور نخواهیم کرد. در عرفان اسلامی ظاهر باید بتواند باطن را نشان بدهد. اگر صورت نتواند از معنا حکایت کند، حقیقت هنر مخدوش شده است. ظاهر بناهای ما متناسب با معنای آنهاست.»
«باورهای اسلامی باید صورت مناسبشان را در عرصهی هنری پیدا کنند و ممکن است مثلا بیتی از حافظ، بدون اینکه اشارهای مستقیم به یک مفهوم دینی داشته باشد، بازتاب هنری آن مفهوم به حساب بیاید.» مولف کتاب «حکمت هنر و زیبایی در اسلام» با یادآوری نکتهی فوق افزود: «آنچه در قرآن منع شده، تحمیل ظاهری است نامرتبط به مفهوم مسجد، نه دادن جلوهی هنری به آن. مسالهی صورت و معنا و ظاهر و باطن در هنر و معماری اسلامی اهمیت زیادی دارد. در نگاه دوم به هنر اسلامی، متخصصان میکوشند تا بر اساس هویتی کلی به این هنر نگاه کنند و بازتاب مبانی اعتقادی در جزئیات کار هنری را مورد توجه قرار بدهند. حتی کسانی معتقدند که حقیقت اسلام در خطوط اسلامی متجلی شده است. کتاب «مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین»، هر دو نگرش مورد اشاره را در خود جمع کرده و مخاطب را هم با جزئیات تاریخی آشنا میکند و هم از تفکری سخن میگوید که در پس ظاهر این معماری نهفته است. مولف کوشیده تا جایی که میتواند به نگرش دینی معماران نزدیک شود و مصادیق آن را در معماری ایرانی نشان دهد.»
پازوکی در پایان سخنان خود به ماجرای بازسازی مساجد بوسنی، پس از جنگهای رویداده در این منطقه اشاره کرد و گفت: «مساجد بوسنی سبک عثمانی داشتند. حین جنگ بسیاری از این مساجد ویران شد و پس از جنگ تعدادی از کشورهای اسلامی، از جمله عربستان، بازسازی این مساجد را برعهده گرفتند. عربستانیها بر اساس تفکر وهابی خود، بسیاری از مساجد را ویران کرده و بناهایی ساختند فاقد هر گونه تزئین و جلوهی هنری خاص؛ چراکه در باور وهابی، مسجد نباید دارای شان هنری باشد. به عقیدهی آنها مسجد فقط محلی است برای کارکرد خاصی که برای آن در نظر گرفته شده و به این نگاه در اصطلاح، نگاه کارکردی گفته میشود. نتیجهی همین نگرش کارکردی، اکنون در اطراف مسجدالحرام، به استقرار آسمانخراشهایی منجر شده که فضای معنوی خانه را از بین بردهاند. تفکر آنها را نمیشود غیردینی نامید؛ اما همین تفکر تیشه به ریشهی هنر زده است. تفکر وهابی فقط به بعد ظاهری توجه دارد و از قابلیت بالایی برای تبدیل شدن به ایدئولوژی برخوردار است.»
وقتی دربارهی معماری سخن میگوییم، دربارهی چه چیزی حرف زدهایم؟
«وقتی دربارهی معماری سخن میگوییم، دربارهی چه چیزی حرف زدهایم؟» این پرسشی بود که مهرداد قیومی بیدهندی، استادیار گروه تاریخ معماری و مرمت دانشکدهی معماری دانشگاه شهید بهشتی میخواست به آن پاسخ دهد. او در مقدمات بحث خود گفت: «معماری مقولهای است که بین انسانها سابقهای چندهزار ساله دارد. انسانها بر اساس عوامل طبیعی، خاک، ماده، نیاز و درخواست خودشان، عوامل اجتماعی و جبر زمانه، اقدام به ساختن میکنند و این ساختن در دل محیط و بر اساس اراده و ذهن انسانها اتفاق میافتد. موقع مطالعهی معماری، بسته به اینکه به کدامیک از عوامل یادشده اهمیت بیشتری قائل باشیم، مسیر متفاوتی را پیش خواهیم گرفت و نحلههای متفاوت معماری نیز ریشه در این تفاوت نگاه دارد.»
اما چگونه اهمیت دادن به عوامل متعدد موثر در شکلگیری معماری، به نحلههای متفاوت معماری منجر میشود؟ قیومی بیدهندی پاسخ این پرسش را چنین شرح داد: «عدهای میگویند معماری محصول عوامل جغرافیایی و مادی است. بر اساس این منظر، شرایط آبوهوایی است که باعث شده معماری ایران چنین صورتی پیدا کند. کسانی دیگر، مواد در دسترس یا فنون رایج را برای توضیح معماری ملاک قرار میدهند. این نگرش ارادهی انسانها را چندان در کار معماری دخیل نمیداند. برخی، انسانها را اسیر بادهای زمانه و ویژگیهای اجتماعی معرفی میکنند. در نگاه این دسته، نیروهای اجتماعی و برآیند این نیروهاست که صورت نهایی معماری را تعیین میکند و این عوامل بهقدری قوی هستند که جایی برای ارادهی انسانها باقی نمیگذارند. گروهی تاثیر همهی عوامل یادشده را در برابر انسان، ذهنیت و خلاقیت او ناچیز دانسته، معتقدند عوامل محیطی فقط قادر به تعیین چارچوبها هستند و محدودیت هرگز نمیتواند محصول خلاقیت را توضیح دهد؛ چراکه محدودیت جز تغییر در مسیر خلاقیت، تاثیر دیگری نمیتواند داشته باشد. به باور این دسته، عوامل محیطی حدود را معین میکنند، اما در حیطهی همین حدود میشود به خلاقیت دست زد و حسب خواستهی معمار، کارهایی متفاوت عرضه کرد. نگرش یادشده معتقد است برای رسیدن به حقیقت در مطالعهی معماری، باید به معمار، خواسته و ارادهی خلاقانهاش اهمیت بیشتری بدهیم و برایش اصالت قائل باشیم. کسانی دیگر معماری را مجموعهای از نمادها میشناسند و معتقدند برای شناخت حقیقت معماری بایستی معماری را همواره به عنوان مجموعهای از نمادها در نظر گرفت. در این نگرش مهمترین کار انسانها این است که محیط پیرامونشان را به صورت مجموعهای از نمادها ببینند و با کمک این نمادها راه به حقیقتی ببرند که در پی تحققش هستند. برای راه پیدا کردن به این نمادها، بایستی به برخی محورهای تفکر و اندیشه و راههای ارتزاق معنوی هر فرهنگ توجه کرد و کوشید در بستر آن به مطالعهی این نمادها پرداخت. بنابراین اگر به معماری بهعنوان نماد و مجموعهای از نمادها توجه نکنیم، سر از بیراهه درخواهیم آورد. به نظر میرسد در مطالعهی معماری یا باید یکی از نحلههای مذکور را پذیرفت یا در نهایت بین این نحلهها در حرکت بود؛ اما کتاب «مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین»، راهی جدید را پیش روی ما ترسیم کرده است.»
«مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین بر اساس چه نگرشی تدوین شده است؟» مدرس دورهی دکتری معماری در دانشگاه شهید بهشتی در اینباره تصریح کرد: «انسان موجودی پارهپاره و مقطعی نیست. انسان مجموعهی عین و ذهن است؛ مجموعهی ذهن و دست است. جهان و انسان دو امر مجزا نیستند. اگر بخواهیم بین زمینه و انسان، اصالت را به یکی بدهیم، یا بین انسان و جامعه، یکی را اصل بگیریم، به چندپارگی انسان در جامعه کمک کردهایم. جسم و جان، انسان و محیط و فرد و جامعه، یک حقیقت بیشتر نیستند و ما باید بهرغم همهی دشواریها بکوشیم تا به این حقیقت واحد دست بیابیم. گاهی شناخت مستلزم تقطیع است، اما در این تقطیع نباید به قدری جلو رفت که برای تقطیع، شان حقیقی قائل شد. تقطیع فقط ابزار است. در چنان وضعیتی، خلاقیت معمار، محیط اجتماعی و خلاقیت مجموعهی فرهنگ، همزمان مورد توجه قرار میگیرد. محقق بهجای اصل و فرع قرار دادن جنبههای متعدد، سراغ ویژگیهای فرهنگ میرود و میکوشد معماری را بهعنوان یکی از مظاهر فرهنگی بشناسد. در هر یک از فصلهای کتاب مورد بحث ما هم، یکی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی بررسی شده و رویکرد مطالب در جهت عبور از ظاهر به سمت باطن است. ما در این نگاه با یک کل روبهرو هستیم و محققی که در مسیر این کل حرکت کند، با همه دوست است؛ به این معنا که محققان همهی رشتههای فرهنگی، یار و همراه او هستند. در این حوزه ادیب و معمار، چندان تفاوت فاحشی با هم ندارند؛ چراکه ادیب میخواهد از طریق شعر به حقیقت فرهنگ ایرانی دست بیابد و معمار هم این هدف را از راه معماری دنبال میکند. ممکن است بسیاری از یافتههای یک ادیب، برای معمار مفید باشد و بالعکس؛ زیرا معماری و ادبیات و اندیشه، زبانهای این فرهنگ محسوب میشوند. در این نگاه، معماری و فلسفه برادر یکدیگرند و دیگر فلسفه موقعیت مادری معماری را بر دوش ندارد. اینها آینههای متفاوتی هستند که امری واحد را بازتاب میدهند.»
کتاب مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین در چهار فصل تدوین شده که عنوان فصلهای آن به شرح زیر است: نسبت ظاهر و باطن در معماری ایرانی، دین از منظر فرهنگ ایرانی، معنا و ماهیت موزه، مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین. این کتاب را انتشارات روزنه به چاپ رسانده است.