صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۳۲۲۷۰
فراستخواه گفت: در دهه ۶۰ شاخص سرمایه انسانی ما ۱۳ درصد بود. الآن ۶۰ درصد شده است و به یک انباشت بزرگ و قابلیت‌های انسانی بالا رسیده است. زنان ما پردیس‌های دانشگاهی را تسخیر کردند. زنانه شدن آموزش عالی در ایران و افزایش مشارکت دختران و زنان ایرانی در تحصیلات عالی را و همچنین افزایش ارتباطات جامعه با جهان بیرون شگفت انگیز است.
تاریخ انتشار: ۱۸:۵۵ - ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۲

همزمان با کشاکش حوادث نیمه‌ی دوم سال گذشته، کتابی منتشر شد که تاملی دوباره بر مفهوم ایران و مسائل آن بود. کنش‌گران مرزی تالیف مقصود فراستخواه پژوهشگر و مدرس دانشگاه، کتابی‌ست که تلاش دارد در قله‌ای رفیع‌تر از نظریات قبلی، موضوع توسعه ایران را تبیین، تعبیر و تفسیر کند.

به گزارش خبرآنلاین، فراستخواه، نخستین تامل در مفهوم توسعه و توسعه‌نیافتگی ایران را به نایب‌السلطنه‌ی فتحعلی‌شاه نسبت می‌دهد. آن شاهزاده‌ی حاکم بر شهر تاریخی تبریز که در دفاع از کیان ایران در برابر تهاجم روس، متوجه نکات ژرفی شد. این استاد جامعه‌شناس در این باره به خبرآنلاین می‌گوید: «از آن لحظه‌ی عباس میرزایی تاکنون دو سده است که ایرانیان در حال تکاپو برای توسعه هستند. توسعه پروژه‌ی ناتمام دویست ساله‌ی ماست.»

به گفته‌ی فراستخواه، ایرانیان ملتی هستند که دو صد سال است همزمان با ژاپن و ترکیه برای توسعه کوشیده‌اند، اما تا به امروز نتوانسته‌اند به نسبت هزینه‌ای که داده‌اند و استعداد‌هایی که دارند به یک قرار و ثبات برسند. او موضوع را بیشتر می‌شکافد: «جامعه ایران با حافظه‌ی فرهنگی خوب، استعداد‌های تمدنی و قابلیت‌های انسانی بسیار وسیعی که داشته در میان ملت‌های منطقه همزمان با آغاز کوشش‌های مشابه در ژاپن و ترکیه شروع کرده. در ایران تلاش‌های زیادی صورت گرفته. ایران ذخایر انسانی بالایی هم دارد. اما درویشی‌ست نشسته بر گنج! زیرا ایران با وجود تمام این داشته‌ها نتوانسته به نتیجه برسد.»

فراستخواه؛ دلایل این ناکامی در توسعه‌ی ایران را نیز توضیح می‌دهد: «به نظر می‌آید که بیشتر علتش ساختار‌های متصلب ما بوده. همواره دستگاه دچار انسداد بوده و در یک سیکل معیوبی باعث به وجود آمدن رادیکالیزم و واکنش تند و رادیکال از سوی جامعه شده است.»

وی سپس در جست‌وجوی علت انسداد همواره دستگاه در ایران می‌گوید: «یک ورود به مساله همین است که چرا ما به نتایج مطلوب و به انباشت نرسیدیم. کاتوزیان جامعه کوتاه مدت را مطرح کرده. اینکه مدام نتیجه‌ها و دستاورد‌ها از دست می‌رود و دوباره باید از نوع شروع کرد. اما چرا؟!»

این استاد دانشگاه سپس مسئله را از منظر نظریه کنش‌گران مرزی ارائه می‌دهد: «نگاه به این مساله در نظریه‌ی کنش‌گران مرزی مبتنی به این است که ما اول از دام نظریه عقب ماندگی خودمان را خلاص کنیم. منظورم همین باور رایج و قدیمی‌ست که اکثرا آن را آزموده نشده پذیرفته‌ایم. اینکه گمان کنیم ایران یک تقدیر عقب ماندگی دارد و تاریخ انحطاط در آن تکرار می‌شود و ایران تکرار مدام انحطاط است. این نظریه و پارادایم ریشه در شرق‌شناسی دارد.

اینکه جا افتاده ایرانی یک ملتی است که باید همیشه این طور بماند و استبداد فابریک ایرانی است و اساسا ایران نمی‌تواند پیشرفت کند. نمی‌تواند انباشت داشته باشد. نمی‌تواند توسعه برسد. من در حد درک و دانشم در نظریه کنشگر مرزی این مفروض نیازموده و آزموده نشده را که عقب‌ماندگی تقدیر ماست را کنار گذاشتم. چون فرضیه‌ای بوده که بدون راستی‌آزمایی باورش کرده‌ایم. به همین دلیل و سیطره پیدا کرده و امروز ما با این موضوع کنار آمد۲ و پذیرفته‌ایم که عقب‌ماندگی جزو خصیصه‌ی تاریخی‌مان است.»

فراستخواه تاکید ویژه دارد که نظریه کنش‌گر مرزی از این مفروض بی‌دلیل برمی گردد و گریبان خود را از این رها می‌کند: «نظریه کنش‌گران مرزی از پارادایم فقدان به پارادایم امکان می‌آید. تغییر پارادایم بسیار مهم است.»

او اگرچه برخی مسائل مطرح شده در نظریه‌ی فقدان‌ها را می‌پذیرد: «ما خیلی چیز‌ها را نداریم. مثلا نهاد‌های مستقر نداریم و ریشه‌اش هم برمی گردد به استبداد آسیایی و نظریه مونتسکیو.».

اما این مدرس دانشگاه در توضیح پارادایم امکان نیز می‌افزاید: «به تعبیر خواجه عبدالله انصاری: همه از آخر می‌ترسند، عبدالله از اول می‌ترسد. ما اولمان خراب است و از اول باور کرده‌ایم نمی‌توانیم از پسش بربیاییم. اما در پاردایم امکان تاریخ بسته نیست. یک طرح ناتمام است. کنش‌گران مرزی توضیح داده که می‌شود حتا در لابه لای محدودیت‌ها، امکان‌هایی کشف کرد و خلق کرد و با این امکان‌ها، افق‌هایی برای جامعه‌ی ایران گشود. فهمید که ما مشکلمان از کجا بود؟»

فراستخواه سپس با توضیح دو مفهوم "عاملیت" و "ساختار" در جامعه‌شناسی و اینکه در کدام جوامع نقش یکی مهمتر از دیگری‌ست، مسئله را بیشتر واشکافی می‌کند: «در جوامع تثبیت یافته که ساختار‌ها هوشمند هستند، عاملان تا حد زیادی اهمیت ندارند. ساختار فارغ از اینکه آدم‌هایی خیلی هوشمند و با ذخایر معرفتی خیلی در بطنش باشند، کار می‌کند، چون هوش در سیستم درونی شده، اما در جوامعی مثل جامعه‌ی ما که هنوز به این حد اشباع نشده و به رشد لازم نرسیده که ساختار هوشمندی لازم را داشته باشد و هوش در سیستم درونی نشده، اینجا عاملان تعیین کننده هستند. عاملان در اینجا به معنای ذهن‌های خلاق و انسان‌های با دانش و نوآوری که ایران را بشناسند و شرایط را بدانند.»

به گفته‌ی این جامعه‌شناس، عاملان یا کنش‌گران مرزی ایران یک پا در اجتماع دارند و یک پا در میان اهالی قدرت و: «خود را قطره‌چکانی به درون ساختاری که دچار انسداد شده می‌ریزانند.»

وی با توضیح اینکه ایرانی، جهان خودش و زیست خودش را داشته و چه بسا همین موجب کند شدن روند توسعه و جذب و پذیرش جهان مدرن شده، سپس از تنوع عاملیت در ایران می‌گوید: «مبنا را دویست سال گذشته بگیریم در ایران ظرفیت‌های نخبگی بالا بوده. کنش‌گری مرزی انواعی داشته، همیشه یک شکل نبوده و بسته به حافظه تمدنی و ذخایر فرهنگی و موقعیت منطقه‌ای تنوع داشته است.»

این جامعه‌شناس ضمن درک کردن یاس‌ها و قبول همه‌ی مشکلات، به آینده ایران امیدوار است: «بخواهیم به جای دویست سال پیش، سال‌های اخیر را مبنای توسعه قرار بدهیم؛ در دهه ۶۰ شاخص سرمایه انسانی ما ۱۳ درصد بود. الان ۶۰ درصد شده. این میزان رشد در شاخص سرمایه انسانی و فکری، تحول بزرگی است که در متن جامعه ایران اتفاق افتاده. ایران به یک انباشت رسیده. به یک قابلیت‌های انسانی بالا رسیده. بله. حتما در کیفیت آموزش خیلی مشکلات داریم. ولی در مجموع جامعه دچار رشد شده.

زنان ما پردیس‌های دانشگاهی را تسخیر کردند. زنانه شدن آموزش عالی در ایران را ببینید را ببینید. افزایش مشارکت دختران و زنان ایرانی در تحصیلات عالی را و افزایش ارتباطات جامعه با جهان بیرون را. شهرنشینی و سواد به سرعت بالا رفته است.»

مسیر خوبی که جامعه طی کرده و این پژوهشگر دانشگاه آن را مسیری بی‌بازگشت می‌داند: «ذخایر تمدنی ما قابلیت‌های وسیعی دارد. چگالی رشد بی بازگشت در مفهوم توسعه، ایران را رسیده. به جرم سنگین و بحرانی. خوب مدیریت شود بسیار نتیجه‌ها گرفته می‌شود. خوب مدیریت نشود بحرانی می‌شود.»

بحرانی از این جهت که: «این توده‌ی عظیم دیگر به ده سال قبل برنمی‌گردد اگرچه همزمان با این، سیستم رشد نکرده و با این جهان زیست همداستان نیست. سیستم نمی‌تواند با جامعه خود ارتباط بگیرد. زبانش را نمی‌داند. زیست جهان می‌خواهد جلو برود، اما دستگاه قدرت هنوز تعلقاتی تاریخی، ایدئولوژیک دارد که نمی‌تواند حرکت کند و حمایت بکند و حتی از آن بهره ببرد در جهت توسعه.»

ارسال نظرات