صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۳۰۵۰۱
مشکل واقعی نظام آموزشی در غیبت مردم، نخبگان و معلمان در شکل‌گیری آموزش اعم از موضوعات آموزشی و شیوه و نیز محتوای آموزش است. در هر سه زمینه شکاف عمیقی میان یک نظام آموزشی مطلوب با آموزش رسمی موجود دیده می‌شود. شیوه موجود مبتنی بر حفظیات، محتوای آن‌ها بعضا نادرست و سوگیرانه و موضوعات نیز به شدت بی‌ربط یا کم‌ربط با نیاز‌های روزمره و اولویت‌های جامعه است؛ و با توجه به وضعیت خطیر معیشت آموزگاران و بودجه کم آموزش و پرورش، تصور می‌رود که در ادامه وضع آموزش بدتر هم خواهد شد. مشکل اصلی طبقاتی شدن آموزش نیست، مشکل فراتر از آن است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۷ - ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲

عباس عبدی در اعتماد نوشت: این یادداشت را باید هفته پیش به عنوان روز معلم یا دانش‌آموز می‌نوشتم که تاخیر شد. شاید از نظر مردم مهم‌ترین مساله‌ای که با آن دست به گریبان هستند، تورم، درآمد پایین و بیکاری و مسکن و غذا است. به طور قطع از نظر سلسله مراتب نیاز‌های بشر، این اولویت‌ها درست است، ولی اگر قدری به آینده نگاه کنیم، می‌بینیم که مسائل مهم‌تری هم داریم. از نظر بنده نظام آموزشی به‌ویژه آموزش ابتدایی و متوسطه در وضعیت ناکارکردی مفرط قرار دارد و متاسفانه هیچ نوع سیاستگذاری مفید آموزشی نیز در جهت اصلاح این نظام فشل آموزشی نیز وجود ندارد.

بخش مهمی از مشکلات اجتماعی به ویژه در حوزه آسیب‌های اجتماعی نیز محصول همین ضعف است که گروهی از دانش‌آموزان را کاملا بیگانه با هنجار‌ها و ارزش‌های مثبت و اخلاقی بار آورده است. اگر هم دانش‌آموزانی هستند که ویژگی‌های مثبت دارند، به طور مشخص تحت تاثیر خانواده هستند، به عبارت دقیق‌تر نظام آموزش عمومی ایران قادر نیست به عنوان یک نهاد مستقل، نقش مثبتی را در تربیت فرزندان این کشور برای آینده ایفا کند، همه بار تربیتی آنان همچنان بر دوش خانواده است. خانواده‌ای که خود درگیر مشکلات فزاینده‌ای شده و کمر آن زیر بار تامین نیاز‌های اولیه خمیده شده است.

مهم‌تر اینکه فقر خانواده موجب شده که از اقتدار آن بر فرزندان کاسته شود و در آینده احتمال ضد اجتماعی‌تر شدن نوجوانان و جوانان بیشتر خواهد شد، چرا که هیچ ساختار کنترلی بر آن‌ها وجود ندارد، جز پلیس و قاضی که این‌ها نیز کارایی لازم را ندارند، چون بدون نهاد‌های نظارتی ایجابی مثل خانواده، آموزش و پرورش، رسانه و دین، آن‌ها ناکارآمد هستند و هر چهار نهاد مذکور در ایران دچار ناکارآمدی مفرط شده‌اند و حتی در مواردی می‌توان گفت که ضد کارکردی هم هستند. تصور رسمی از مدرسه همان مکتب‌خانه‌های قدیم است با این تفاوت که مکتب‌خانه‌ها کارکرد تربیتی هم داشتند، ولی مدرسه امروز فاقد این کارکرد است...،

زیرا نقش آموزگار را در آموزش کم؛ و آنان را تبدیل به ابزاری برای انتقال مطالب کتاب‌های درسی کرده است که نه خودشان اعتقاد جدی به آن دارند و نه دانش‌آموزان با آن همنوایی دارند و نه حتی خانواده‌ها آن را قبول دارند. نظام آموزشی بیش از پیش دولتی و از بالا شده است و در عین حال سیاست‌گذاران این نظام نیز بسیار ضعیف و ناتوان‌تر از گذشته شده‌اند و در نهایت شکاف عمیقی میان آموزش رسمی با نیاز‌های واقعی دانش‌آموزان به وجود آمده که نیاز‌های خود را از طریق سایر شیوه‌ها، چون خانواده، رسانه‌های غیر رسمی و دوستان و آشنایان تامین می‌کنند.

مشکل واقعی نظام آموزشی در غیبت مردم، نخبگان و معلمان در شکل‌گیری آموزش اعم از موضوعات آموزشی و شیوه و نیز محتوای آموزش است. در هر سه زمینه شکاف عمیقی میان یک نظام آموزشی مطلوب با آموزش رسمی موجود دیده می‌شود. شیوه موجود مبتنی بر حفظیات، محتوای آن‌ها بعضا نادرست و سوگیرانه و موضوعات نیز به شدت بی‌ربط یا کم‌ربط با نیاز‌های روزمره و اولویت‌های جامعه است؛ و با توجه به وضعیت خطیر معیشت آموزگاران و بودجه کم آموزش و پرورش، تصور می‌رود که در ادامه وضع آموزش بدتر هم خواهد شد. مشکل اصلی طبقاتی شدن آموزش نیست، مشکل فراتر از آن است.

مشکل ضد کارکردی شدن نهاد آموزش رسمی و انتقال وظایف آن به خانواده و رسانه است و، چون خانواده دچار مشکلات ویژه خود است و رسانه رسمی نیز در قعر موقعیت تاریخی خود قرار دارد، وظیفه اجتماعی کردن نوجوانان و جوانان این کشور در عمل روی زمین مانده و تربیت آنان باری به هر جهت خواهد بود و این خطری است که آینده ایران را حتی بیش از کمبود آب تهدید می‌کند، چون نسلی که چنین رشد کنند، دیگر نمی‌توان آن‌ها را به نقطه صفر آموزش برگرداند. نوجوانان تا سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی هر چه تربیت شوند، شده‌اند، دیگر به این راحتی نمی‌توانند تغییر بنیادی کنند.

نظام اقتصادی ایران نیز در حداقل‌ها کار می‌کند، هر چند به عللی که جداگانه باید بحث شود در آینده نزدیک دچار نوعی عقب‌افتادگی می‌شود که آن را زمین‌گیر می‌کند، ولی، چون بخش مهمی از اقتصاد در دستان مردم است، به هر حال حداقل‌هایی را دارد، و، چون مشکلات آن موضوعیت عاجل دارند، لذا فشار برای اصلاح آن‌ها بالاست. ولی نظام آموزشی چنین نیست، هم اینکه مردم و نخبگان به کلی از آن دور هستند و هم اینکه مشکلات آن به فوریت تبدیل به مساله نمی‌شود. در هر حال امید می‌رود که کارشناسان این حوزه، به‌ویژه آموزگاران بیش از گذشته نسبت به طرح مسائل این حوزه اقدام کنند، چون فعلا مساله منحصر شده به دستمزد و حقوق آموزگاران که البته مهم است، ولی این بخش آشکار کوه یخ مشکلات این نظام است و با وجود نیرو‌های به شدت ناکارآمد برای اداره این وزارتخانه، آینده بیش از آنکه به نظر می‌رسد خطیر خواهد بود.

برچسب ها: نظام آموزشی
ارسال نظرات