اَبی کشمن که سوار بر یک تاکسی در راه فرودگاهی در ایرلند بود، ناگهان متوجه کلاغی میشود که خودروی آنها را دنبال میکند. پس از نزدیک شدن کلاغ به پنجره خودرو، اَبی فریاد میزند: اوه خدای من او ما را دنبال میکند. در همین حین راننده تاکسی با آرامش میگوید: نگران نباشید، این کلاغ من است، میخواهید به آن غذا بدهید. در نهایت اَبی بیسکوییتی که از راننده گرفته را به کلاغ میدهد و این پرنده پس از دریافت غذا دور میشود.