صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۲۷۲۲۵
شهرام شاه‌حسینی به گواه کیفیت بالای آثار متاخرش حالا به چنان اعتباری در سینمای ایران دست یافته که در صورت حفظ حساسیت و کیفیت متنی که برای اجرا به دست می‌گیرد، خودش به تنهایی می‌تواند ذهن و اشتیاق سینه‌فیل‌ها را برای تعقیب و تماشای اثر دیگری از او تحریک نماید.
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۰ - ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۲

فیلیمو نوشت: اگر سریال پر مخاطب و جذاب «می‌خواهم زنده بمانم» توانست همچون سکوی پرتاب بلندی، جایگاه شهرام شاه‌حسینی را از سطح یک فیلمساز معمولی که حافظه عموم مردم، آشنایی چندانی با کارهایش نداشته و حتی نام او را هم نشنیده بودند به یک کارگردان کاربلد و قابل اعتنا تغییر دهد، حالا و با نمایش حدود ۸ قسمت از سریال «رهایم کن» و نمایش خلاقیت و مهارت این کارگردان خوش فکر در تصویر سازی و فضاسازی بسیاری از صحنه‌های این سریال، به جرات می‌توان نام او را همچون کارگردانی تثبیت شده و قابل احترام که علاقمندان سینما با اشتیاق اسم او را به حافظه سپرده و کار‌های بعدی او را تعقیب خواهند کرد در سینمای ایران پیگیری کنیم.

شهرام شاه‌حسینی به گواه کیفیت بالای آثار متاخرش حالا به چنان اعتباری در سینمای ایران دست یافته که در صورت حفظ حساسیت و کیفیت متنی که برای اجرا به دست می‌گیرد، خودش به تنهایی می‌تواند ذهن و اشتیاق سینه‌فیل‌ها را برای تعقیب و تماشای اثر دیگری از او تحریک نماید.

درست همانند بسیاری از فیلمسازانی که به اعتبار نامشان از زیر سایه بازیگران مطرح و ستاره‌های سینما بیرون آمده و خود به موثرترین و جذاب‌ترین عامل اولیه برای پیگیری یک اثر تبدیل می‌شوند. درست است که سریال رهایم کن با آن فهرست بلند بالای بازیگرانش بسیاری از علاقمندان را برای دیدن تصویر دیگری از محسن تنابنده، هوتن شکیبا و آزاده صمدی به پای تماشای سریال می‌کشاند، اما مهارت کارگردان در مدیریت صحنه و بازی گرفتن از بازیگران نه چندان مطرحی، چون آن پسر بچه دچار سندروم داون و یا کاراکتر بهروز و دارو دسته‌اش که در معدن مشغول به کار هستند، چنان استاندارد بالایی از بازیگری مقابل دوربین را به نمایش بگذارند که در برخی صحنه‌ها حضور بازیگر ستاره مقابل خودشان را هم تحت الشعاع قرار می‌دهند.

وسواس شهرام شاه‌حسینی در فضاسازی، طراحی و رنگ آمیزی صحنه‌ها بیش از همه آنجایی خودنمایی می‌کند که تماشاگر در مواجهه با سکانس‌های معدن و عبور و مرور و فعالیت کارگران، احساس کامل و واقعگرایانه‌ای از حضور در لوکیشنی دارد که پیش از این به دلیل محدودیت‌های موجود، امکان تجربه فیزیکی و حسی چندانی هم برای آن وجود نداشته است. اما کارگردان با فضاسازی مناسب خودش، دست تماشاگر را گرفته و او را به آستانه معدنی می‌برد که می‌تواند چهره خسته کارگران و اتمسفر سرد و خشک آنجا را به راحتی درک و لمس کند.

قاب بندی‌های متناسب با حس و حال صحنه و فضاسازی‌هایی که گاه تماشاگر را به سکانس‌هایی درخشان همچون گفتگو در میان قطعی برق (صحبت عاشقانه حاتم و مارال) و یا مواجهه ناباورانه مارال (با بازی در خور اعتنای هدی زین‌العابدین که گویی بعد از سال‌ها به متن و محلی برای نمایش توانایی‌هایش دست پیدا کرده است) با واقعیت سرنوشت برادرش یونس در آن قبرستان متروک که با میزانسن تصویری فیلمساز، بدون هیچ گفت‌وگوی کلیشه‌ای و مرسوم در این گونه از صحنه‌ها تنها با اتکا به بازی بازیگر و حرکت دوربین و موسیقی درگیر کننده، تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین صحنه‌های فیلم می‌شود، گوشه‌ای از خلاقیت و توانایی کارگردان و مجموع عوامل حاضر در تولید را به تماشاگر نشان می‌دهد.

در این بین دیالوگ نویسی خلاقانه‌ای که تقریبا هر صحنه و گفت‌وگوی رد و بدل شده میان کاراکتر‌ها را به مجموعه‌ای کنایی و شنیدنی از کلماتی بدل می‌کند که علاوه بر ارائه اطلاعات لازم به تماشاگر، سویه‌ای شخصیت پردازانه هم برای کاراکتر‌ها پیدا کرده و در مواقعی کارکردی چند گانه در اثر پیدا می‌کنند، از جذاب‌ترین نکاتی است که به یاد هر سینه‌فیل یا علاقمند سینما می‌ماند.

اشاره زیرکانه بهرام (با بازی تحسین برانگیز مهدی حسینی‌نیا) به تنورِگرم آشپزخانه و ارجاع آن به خاطرات کودکی‌اش که یادآور روز‌های سخت کار کردن او در کوره آجرپزی و دست‌های تاول زده‌اش که رویا‌های بچگی او را با جمله: «سخته شب سرت روی آجر باشه و به خونه فکر کنی» به مخاطب منتقل می‌کند، در کنار نمایش تلاش‌های امروز او برای رسیدن به رویاهایش، چنین صحنه و دیالوگی را به مجموعه‌ای در خور اعتنا از شخصیت پردازی یکی از کاراکتر‌های محوری اثر تبدیل می‌کند.

شاید اگر به دیگر شخصیت‌های مهم و کلیدی داستان همچون هاتف (با بازی هوتن شکیبا) و نایب خان (با بازی بابک کریمی) در فیلمنامه بیشتر پرداخته می‌شد با اثر به شدت تاثیرگذارتری روبرو بودیم که می‌توانست پیچش‌های داستانی و تعلیق‌های درگیرکننده‌تری را برای تماشاگر به همراه داشته باشد.

اشاره‌های مبهم و گذرای نویسندگان فیلمنامه به ماجرای یونس و فعالیت‌های سیاسی او، در کنار بلاتکلیفی کاراکتر هاتف که نه دغدغه رفتن او به خارج از کشور مشخص است، نه دلیل جدایی او از خانواده‌اش و نه رفتار و واکنش‌های درونی او برای تماشاگر واضح و مشخص می‌شود. برای او که ترس‌هایش بر همه زندگی‌اش سایه انداخته و با دریافت یک خبر به اتاقک داخل معدن پناه می‌برد، به ناگهان و بدون هیچ واهمه‌ای به شهر بازگشته و به همراه مارال در گوشه گوشه آن پرسه می‌زند!

بگذریم از اینکه احساس شکل گرفته در درون هاتف که به هدیه دادن گردنبند باارزش مادری‌اش منجر می‌شود هم در سطح و اندازه اثری، چون «رهایم کن» ترسیم و طراحی نشده است، اما با همه این‌ها آخرین ساخته شهرام شاه‌حسینی، با روایت موازی چند داستان جذاب که عشق، قتل و سیاست را در بستر روابط اجتماعی بهم پیوند می‌زند، می‌تواند در هر قسمت تماشاگرش را با خود همراه کند و این چیزی است که همانند کهربای داخل سریال کمیاب و ارزشمند است.

برچسب ها: رهایم کن
ارسال نظرات