آندریاس برمه بازیکنی معرکه بود.
خیلیها او را بهترین دفاع چپ تاریخ فوتبال میدانند و جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا نقطه اوج این بازیکن آلمانی بود.
در مسابقه نیمهنهایی مقابل انگلیس ضربه کاشتهای زد که توپ پس از برخورد با دیوار دفاعی کمانه کرد و در قعر دروازه پیتر شیلتون قرار گرفت. در ضربات پنالتی هم او آغازگر نمایشگر بینقص آلمان غربی بود.
پس از پیروزی مقابل انگلیس در تورین، برمه همراه با سایر بازیکنان تیم ملی راهی رم شد تا در فینال مقابل دیگو مارادونا و همتیمیهایش بایستد.
تیم ملی آلمان غربی در آن زمان شماری از بزرگترین ستارههای تاریخ فوتبال مانند لوتار ماتئوس و یورگن کلینزمن را در اختیار داشت. اما بازهم این برمه بود که آن پنالتی سرنوشتساز را در فینال گل کرد و جام را به خانه برد.
آرژانتین آن بازی را با ۹ بازیکن به پایان رساند و اشکهای مارادونا در پایان آن فینال، از صحنههای کلاسیک تاریخ جام جهانی شد؛ اما با فروکش کردن هیجانها، عملکرد برمه بیشتر به چشم آمد؛ بازیکنی تمام عیار و بینظیر.
دو ماه و نیم پس از آن و در سومین یکشنبه فصل بعدی سریآ فوتبال ایتالیا، برمه، ماتئوس و کلینزمن سوار اتوبوسی به مقصد میلان شدند. فوتبال ایتالیا دستبهجیب شده بود تا میزبان این سه ستاره آلمانی شود.
در تورین هم یوونتوس حسابی سر کیسه را شل کرده بود تا جذابترین بازیکن آن زمان فوتبال جهان را صاحب شود:روبرتو باجو. او چندان در فکر ترک فلورانس نبود اما تورینیها پیشنهادی به فلاویو پونتلو، رئیس فیورنتینا، دادند که نمیتوانست رد کند.
سیلویو برلوسکونی، مالک میلان، قبلا مارکو فانباستن، فرانک رایکارد و رود گولیت، سه اسطوره هلندی را بدست آورده بود و بسیاری معتقدند که ارنستو پلگرینی، همتای او در اینتر میلان، به همین دلیل برای جذب سه ستاره آلمانی اقدام کرد.
پلگرینی پول هنگفتی را برای به خدمت گرفتن سه ستاره آلمانی و ساختن تیم حول محور آنها هزینه کرد. آنها دو بازی اول را برده بودند و کمتر کسی بود که فکر کند تورینو، که همان فصل به دسته اول فوتبال ایتالیا صعود کرده بود، بتواند مانع این تیم شود.
پس از جشن صعود به سریآ، جان مائورو بورسانو، رئیس تورینو، مبلغ چشمگیری (دستکم با استانداردهای آن باشگاه) برای جذب رافائل مارتین واسکس، هافبک اسپانیایی خرج کرد و آنها همچنین لوکا مارچجانی، دروازهبان جوان و آیندهدار را در اختیار داشتند.
گذشته از اینها اما امیلیانو موندونیکو، سرمربی جدید تورینو، تیمی متشکل از بازیکنانی متوسط و عدهای از بازیکنانی داشت که قبلا در تیم جوانان باشگاه بازی میکردند.
یکی از این آنها، بازیکنی پرتحرک بود که در پست بال بازی میکرد و از کارمانیولا، شهرستانی در جنوب تورین، آمده بود. جانلوئیجی «جیجی» لنتینی ۲۱ ساله در هنگام صعود تیم به دسته بالاتر چشمها را خیره کرده بود.
او بسیار بسیار میدوید، گوشه چشمی به دروازه حریفان داشت و با توجه به پای راست ماهر و پای چپ قابل قبولش، در هر دو جناح زمین بهراحتی بازی میکرد.
به نظر میرسید که ترفندهای بیشمار برای عبور از مدافعان دارد. میتوانست آنها را با سرعت یا مهارت فنیاش شکست دهد و همیشه هم سر بالا بازی میکرد.
فوتبال آن روزهای ایتالیا کاملا استراتژیک و در مجموع دفاعی بود؛ در واقع فوتبال سرگرمکننده، فدای عملگرایی خشک شده بود.لنتینی خیلی به این فلسفه علاقه نداشت. فوقالعاده بااستعداد بود و به نظر میرسید که گوشش چندان به حرفهای مربی بدهکار نیست؛ بدلی جذاب برای شیوه بهشدت منظم و تاکتیکی فوتبال کشورش.
ماجرا از این قرار بود که تورین به او شانس رسیدن به هوسهایش را میداد اما بازی در دسته دوم یک چیز بود و حضور در سریآِ داستانی به کل متفاوت داشت.
لیگ ایتالیا آن موقع ثروتمندترین لیگ فوتبال جهان بود و بهترین فوتبالیستها برای بازی در آن سر و دست میشکستند. با وجود احترام به مدافعان کناری تورینو اما باید گفت که بازیکنی مثل برمه، کیفیتی به مراتب برتر داشت؛ یا دستکم به نظر میرسید که دارد.
نیمه اول بازی بدون گل تمام شد، اما در نیمه دوم کابوسی پیش چشمان برمه شکل گرفت. برمه (آندریاس برمه کبیر)، باورش هم نمیشد که لنتینی توپی را بگیرد، ۴۰ متر بدود و با پشت سرگذاشتن والتر زنگا، دروازهبان اینتر میلان، گل دوم تیم خودش را بزند. انگار که صاعقه به برمه خورده بود.
تحقیر شدن توسط یک بازیکن ۲۱ ساله برایش پذیرفتنی نبود. شاید برمه آنقدرها که همه فکر میکردند، خوب نبود و شاید هم لنتینی بهتر از آن چیزی بود که مردم تصور میکردند.
با آن پیروزی راه برای موفقیت تورینو در آن فصل هموار شد و لنتینی هم در مرکز ماجرا قرار داشت.
در ژانویه آنها به مصاف سمپدوریا، صدرنشین آن موقع لیگ و تیمی که در پایان قهرمان آن شد، رفتند. سمپدوریا دو مهاجم تمامعیار به نام جانلوکا ویالی و روبرتو مانچینی در اختیار داشت و تورینو با لشگری از مصدومان پا به آن مسابقه گذاشته بود.
تیم مهمان با یک دفاع اتوبوسی بینقص بازی را شروع کرد و با درخشش لنتینی و دو گلی که جورجو برسیانی زد، یکی از معروفترین پیروزیها تورینو رقم خورد. ماه بعد لنتینی برای اولین بار به تیم ملی ایتالیا دعوت شد.
در آوریل تورینو برای اولین بار در هفت سال توانست داربی شهر تورین را مقابل یوونتوس ببرد و با آن پیروزی بود که سهمیه حضور در جام یوفا را بدست آورد. آن چه طعم پیروزی را شیرینتر میکرد این بود که با آن شکست، رویای یوونتوس برای حضور در جامهای اروپایی بر باد رفت.
یک دهه قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، تورین پایتخت ورزش ایتالیا بود. اما آن دوران طلایی با سانحه هوایی «تورینو بزرگ» در سال ۱۹۴۹ به طرز دردناکی تمام شد. در ماه مه آن سال در برخورد هواپیمای حامل اعضای تیم تورینو با کوهی در نزدیکی تورین در شمال ایتالیا، ۳۱ نفر کشته شدند.
آن زمان این تیم، که به «تورینوی بزرگ» مشهور بود، با قهرمانی پنج دوره در لیگ فوتبال ایتالیا، فوتبال این کشور را قبضه کرده بود. اما پس از این حادثه که جان تقریبا همه اعضای تیم را گرفت، تورینو دیگر آن تیمی نشد که بود.
پس از آن سانحه کل شهر و حتی کشور عزادار شدند و دستکم یک میلیون نفر در مراسم خاکسپاری آنها شرکت کردند. به هر حال یک تیم این جای خالی را پر میکرد: یوونتوس با ریاست خانواده آنیلی و پشتوانه کارخانه فیات.
آن موقع اقتصاد رونق داشت و میشد با بهره کم وام گرفت. بورسانو، مالک باشگاه هم فرصت را از دست نداد و مبلغی هنگفت قرض گرفت. در تابستان ۱۹۹۱ به موندونیکو، سرمربی تیم زنگ زد و گفت برایش هدیهای خریده است و وقتی او در مورد چند و چون هدیهاش پرسید، بورسانو پاسخ داد: بهترین بازیکن بلژیک.
انزو شیو، هافبکی فوقالعاده بود و ترکیب او با مارتین واسکس و لنتینی، مثلثی درخشان بهوجود میآورد. اضافه شدن والتر کاساگرانده، وضعیت تیم را جذابتر هم میکرد. تیم هنوز «تورینوی بزرگ» نشده بود ولی هواداران پس از مدتها تیمی داشتند که میتوانستند به آن افتخار کنند.
در فصل ۲-۱۹۹۱ آث میلان برلوسکنی دستنیافتنی به نظر میرسید، اما تورینو به پیشرفتش ادامه داد و به رتبه سوم لیگ رسید. تورینو کم کم خودش را به عنوان قدرتی در فوتبال ایتالیا تثبیت کرده بود.
تا همان موقع هم شایعاتی در مورد وضعیت بورسانو شنیده میشد، اما این حرفها همیشه بخشی از فوتبال ایتالیا هستند و او گفت، لنتینی (که رویای کودکیاش را زندگی میکرد) که تا ژوئن ۱۹۹۵ قرارداد داشت، فروشی نیست.
اول آوریل ۱۹۹۲ تیم موندونیکو در دیدار رفت نیمهنهایی جام یوفا مقابل رئال مادرید در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو ایستاد. رئال در آن مسابقه با این که عقب افتاد، توانست ۱-۲ برنده شود، ولی زدن گل در خانه حریف امیدهای تورینو را برای بازی برگشت بالا برده بود.
تا آن زمان نه یوونتوس و نه تورینو، که از ورزشگاه دل آلپی تورین استفاده میکردند، نتوانسته بودند ظرفیت ۶۹ هزار نفری آن را پر کنند. بازی با رئال مادرید ولی داستانی دیگری داشت و خیلی زود تمامی بلیتها فروخته شد.
هفت دقیقه از شروع بازی گذشته بود که لنتینی توپی را روی تیر دوم دروازه فرستاد و ریکاردو روچا، مدافع برزیلی رئال که میخواست آن را قطع کند، توپ را به اشتباه به تور دروازه خودی چسباند. بازی با همین نتیجه ادامه داشت تا ۱۳ دقیقه به پایان که لنتینی توپ را از جناح مخالف روی دروازه فرستاد و این بار لوکا فوسی آن را گل کرد.
حریف تورینو در فینال آژاکس بود که آن زمان دنیس برکمپ را در اختیار داشت. بازی رفت در تورین جدالی نفسگیر بود که ۲-۲ تمام شد. بازی برگشت در آمستردام، به رغم این که تورینو سه بار توپ را به تیر دروازه کوبید، بدون گل تمام شد و تیم هلندی به دلیل زدن گل بیشتر در خانه حریف قهرمان شد.
لنتینی این مسابقه را «بزرگترین حسرت دوران حرفهای» خودش نامید.
پس از این شکست بود که زوال امپراتوری بورسانو شروع شد و سیلویو برلوسکنی، مالک میلان از کسانی بود که مدتها در انتظار این لحظه نشسته بود.
او لنتینی را با یک هلیکوپتر به ویلاش برد و کاری کرد که احساس کند او دوستش است. برلوسکنی سپس به ستاره تورینو گفت که خوشش بیاید یا نه، فروخته خواهد شد و او سال قبل از آن توافقی را در این رابطه با بورسانو امضا کرده است.
قرارداد با مبلغ ۱۳ میلیون پوند بسته شد که اگر با توجه به مدت چهارساله آن تا ۲۲ میلیون پوند (۶۵ میلیارد لیره) میرسید. لنتینی به این ترتیب گرانترین بازیکن جهان شد.
بورسانو البته لنتینی را به خیانت به هواداران تورینو متهم کرد و گفت تمام تلاشش را برای نگه داشتن او کرده است. این اتهامی بیاساس بود، ولی تاثیری مخرب داشت. او البته عده دیگری از بازیکنان تاثیرگذار تورینو را هم فروخت و موجب شد تماشاگران به خیابان بریزند و حتی محل کار او را محاصره کنند.
اما وضعیت لنتینی؟ فصل اول او در میلان خیلی خوب بود اما نه استثنایی.
در فینال جام اروپا سال ۱۹۹۳ که میلان به مارسی باخت، لنتینی جزو ستارههای سرشناس تیم نبود، اما وقتی رسانههای ایتالیایی به دنبال مقصر شکست میگشتند، قیمت لنتینی به چشمشان میآمد.
در تورینو موهای بلند، گوشواره و علاقهاش به گذراندن تعطیلات در ایبیسا، باعث شده بود که بگویند، خب «جیجی» پسری است که از شهرستان آمده؛ ولی حالا همان شرایط موجب شده بود که بگویند «شمایل شهرستانی» او مناسب برند جهانی آث میلان نیست. او یک پسر جوان اهل کارمانیولا بود که ناباورانه پولدار شده بود و میخواست تمام کارهایی که بچههای محلش دوست داشتند، انجام دهد.
رفت و آمدهای شبانه او سر زبانها افتاده بود و همه چیز در دراماتیکترین شکل ممکن، اواخر همان تابستان تمام شد.
لنتینی در ترکیب ثابت میلان در فینال جام اروپا ۱۹۹۳ مقابل مارسی قرار داشت
در آن زمان او با ریتا بوناکورسو، همسر سالواتوره اسکیلاچی، مهاجم یوونتوس وارد رابطه شده بود.
اسکیلاچی، ستاره ایتالیا در جام جهانی ۱۹۹۰ بود، اما حالا ازدواجش هم مانند حرفهاش افول کرده بود. رابطه بوناکورسو و اسکیلاچی بدل شده بود به خیانت کردن برای تلافی خیانت دیگری و لنتینی نقش مرد این ماجرا را به عهده گرفته بود.
پس از یک تورنمنت دستگرمی در جنوا، او پشت پورشه ۹۱۱ زرد قناریاش نشست. بوناسورکو در تورین بیتاب دیدنش بود و او هم تخت گاز در اتوبان میراند. او پنچر کرد، کنار زد و بیصبرانه مشغول تماشای تعمیرکاری شد که روی ماشینش کار میکرد.
او دوباره به جاده برگشت اما نمیدانست لاستیک زاپاس (که باریکتر از لاستیکهای معمولی است) برای سرعت زیر ۸۰ کیلومتر در ساعت طراحی شده است نه ۲۰۰ کیلومتر در ساعتی که او میراند.
راننده کامیونی که از پشت میآمد، پورشه لنتینی را دید که زیگزاگ حرکت میکند و کمی بعد از جاده منحرف شد. پیاده شد و کمی قبل از این لنتینی در آتش بسوزد، او را از ماشین بیرون کشید.
لنتینی در کمای القایی (بیهوشی عمیق با ترزیق دارو) قرار گرفت، اما مردی که از کما بیرون آمد فقط سایهای از آن بازیکن قبلی بود. به جز پنج هفته درخشان در اوایل سال ۱۹۹۵، طی سه فصل بهندرت توانست بازی کند و فقط ۶ گل در لیگ زد. شماری میگویند که حالت کما بر تعادلش تأثیر گذاشته بود، بعضی میگویند عقیده مهارتهای شناختیاش کاهش یافته بود.
این نظریهها احتمالا تا حدی درست هستند، اما او زمانی که با یک مدل زیبای سوئدی ازدواج کرد، نشان داد که هنوز چقدر باهوش است. لنتینی در کلیسای قدیمی محلهاش در کارمانیولا ازدواج کرد؛ در مراسمی که هیچ خبرنگاری در آن نبود و از رفقای فوتبالیاش هم کمتر کسی به آن دعوت شد.
با این که وضعیت بدنی لنتینی بدتر میشد، باشگاه میلان رویکردی حرفهای در پیش گرفت. میلان در آن زمان از یک «اتاق فکر» استفاده میکرد که با اندازهگیری زمان واکنش و شاخصههای جسمی بازیکنان به دنبال ارزیابی ذهنی آنها به کمک دادههای عینی بود.
اما مسئله این بود که لنتینی دیسکوتک را خیلی بیشتر از زمین تمرین دوست داشت و رابطه با بوناکورسو و تصادف ماشین فقط نشانههایی از رخوت او بودند. لنتینی دیگر برای فوتبال مدرن و حرفهای گزینه چندان جذابی نبود و وقتی قراردادش تمام شد، میلان برای خلاص شدن از دست او ثانیهشماری میکرد.
در آن زمان موندونیکو، سرمربی آتالانتا بود و به او پیشنهاد همکاری داد؛ مردی که بار دیگر لنتینی را به همان بازیکنی بدل کرد که در تورینو بود.
لنتینی فقط ۲۷ سال داشت که بار دیگر به تیم ملی دعوت شد؛ آریگو ساچی در نوامبر ۱۹۹۶ او را به اردو دعوت کرد. اوضاع عالی به نظر میرسید اما وقتی در پایان فصل لنتینی تصمیم گرفت به تورینو، که حالا در دسته دوم ایتالیا بود بپیوندد، همه چیز تمام شد.
پس از یک بار صعود به سریآ و بلافاصله سقوط به دسته پایین در فصل بعد، لنتینی یک بار دیگر تصمیم به همکاری با موندونیکو گرفت: این بار با لباس کوزنتسا در سری بی.
او میگفت موندونیکو تنها مربی بود که می توانست او را خشمگین راهی زمین فوتبال کند و به عنوان فرزند یک خانواده مهاجر سیسیلی، روح جنوبی او را بیدار کند. ضمن این که آب و هوای جنوب ایتالیا هم بیشتر با روحیهاش سازگار بود.
حالا اما فوتبالیستی که روزگاری گرانترین بازیکن جهان بود باید جلوی چشم ۳۰۰۰ نفر بازی میکرد. اما به هر حال فوتبال، فوتبال است. وقتی که کوزنتسا در سال ۲۰۰۴ به دسته چهارم ایتالیا سقوط کرد، مسئولان باشگاه از او خواستند که بماند. جواب لنتینی مثبت بود به این دلیل «آنها از او خواسته بودند و آنها آدمهای باحالی بودند.»
اواخر همان سال و در ۳۵ سالگی او به محل دوران بچگیاش برگشت برای این که یک دوست از لنتینی خواسته بود به داد تیم آماتور «کانلی» برسد.
یک روز عصر در راه تمرین او به دیگو فوسر زنگ زد؛ یک بازیکن دیگر از عصر طلایی تورینو که مدتها قبل راهشان از هم جدا شده بود و ۱۵ سال بود در کنار هم بازی نکرده بودند.
فوسر به اندازه لنتینی مستعد نبود اما دوران موفقی را در تیمهای آث میلان، لاتزیو، پارما و رم گذرانده بود و ۲۵ بازی هم با پیراهن تیم ملی ایتالیا داشت. فوسر که پسرش سخت بیمار بود، هم دید مشابهی نسبت به فوتبال داشت و به درخواست دوستش جواب مثبت داد.
کانلی در سال ۲۰۰۶ به سری دی (دسته چهارم فوتبال ایتالیا که نیمهحرفهای است) صعود کرد و لنتینی و فوسر همراه با یکدگیر به بازی در دستههای پایین تا تولد چهل سالگیشان ادامه دادند.
جانلوئیجی لنتینی همراه با رافائل مارتین واسکس و والتر کاساگرانده، همتیمیهای سابقش در تورینو، سال ۲۰۱۷ در مراسمی به مناسبت ۲۵ سالگی رسیدن تیم به فینال جام یوفا حاضر شدند
جانلوئیجی لنتینی همراه با رافائل مارتین واسکس و والتر کاساگرانده، همتیمیهای سابقش در تورینو، سال ۲۰۱۷ در مراسمی به مناسبت ۲۵ سالگی رسیدن تیم به فینال جام یوفا حاضر شدند
لنتینی ۵۴ ساله هنوز در کارمانیولا زندگی میکند و همراه با دوستان دوران کودکیاش بیلیارد (عشق بزرگ زندگیاش) بازی میکند. اخیرا بختش را در زنبورداری هم آزمود. او یک مغازه عسل فروشی راه انداخت که با توجه به روحیهاش عجیب نبود که کمی بعد دکانش تخته شد.
آخرین خبری که از او در مطبوعات ایتالیایی منتشر شد، مربوط به دریافت ۱۰۰ هزار یورو از رئیس یکی از گروههای تبهکار محلی بود. لنتینی هرگز تحویل این پول را انکار نکرد، اما مدعی شد که وام گرفته است. او مجرم شناخته نشد، اما همین هم نشانی دیگر از سادهلوحی این ستاره سابق فوتبال جهان است.
بسیاری ظهور و سقوط لنتینی را با وضعیت این روزهای فوتبال ایتالیا مقایسه میکنند: لیگی که روزگاری بزرگترین ستارهها دنیا برای حضور در آن سر و دست میشکستند حالا مسابقات گاه در ورزشگاههای خالی از تماشاگر برگزار میشود.
اما فارغ از تمام اینها او چه بازیکنی بود و چه صحنههای زیبایی خلق کرد. شک دارید؟ از آندریاس برمه سئوال کنید.
منبع: بی بی سی