صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۱۸۲۷۰
محمد فاضلی نوشت: به گمان من حکمرانی در ایران هوشمندی و کیفیت لازم برای مواجهه با فرآیند‌های کُندرو را ندارد. چرا ندارد؟ من معتقدم که ما با یک فرآیند زوال عقل مواجه شده‌ایم. منظور از عقل هم چیزی در کتاب‌ها و مقالات نیست. از نظر من «عقل» محصول مهار متقابل جامعه و حکومت است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۴ - ۲۸ اسفند ۱۴۰۱

محمد فاضلی جامعه‌شناس در هفته نامه تجارت فردا نوشت: عمده مسائل مانند صندوق‌های بازنشستگی، مساله آب، محیط زیست یا آنچه با عنوان ابرچالش از آن یاد می‌کنند، از دید ما در علوم اجتماعی «فرآیند‌های کُندرو» محسوب می‌شوند. این فرآیند‌های کُندرو (Slow Moving) مانند زلزله هستند؛ یعنی مثلاً دو هزار سال در لایه‌های زیرین زمین اتفاق‌هایی افتاده است که ناگهان در ۴۰ ثانیه بروز می‌کند. یعنی آن ۴۰ ثانیه محصول یک اتفاق چندصدساله یا چندهزارساله در لایه‌های زمین است.

مساله آب، صندوق‌های بازنشستگی یا حتی وضعیت سیاسی خارجی ما محصول همین فرآیند‌های کُندرو است و معنای تاریخی دارد. نکته مهم این است که هوشمندی یک حکمرانی و کیفیت آن را باید در مواجهه با فرآیند‌های کُندرو دید. کُندرو‌ها مثل رخداد‌های بدن انسان است. یک نفر ناگهان سکته می‌کند و می‌گویند مثلاً آن لحظه بسیار عصبانی بود، اما وقتی به سبک زندگی او نگاه می‌کنید، می‌بینید که ۴۰ سال بود ورزش نمی‌کرد، ۳۰ سال بود نمک زیاد می‌خورد و سال‌ها هم سیگار می‌کشید و چربی‌اش بالا بود. یعنی سکته‌اش اگرچه در یک لحظه رخ داد، اما نتیجه یک فرآیند کندرو بود.

مواردی مانند ابرچالش صندوق‌های بازنشستگی که در بودجه ۱۴۰۲ بیش از ۳۳۰ هزار میلیارد تومان هزینه تحمیل کرده، یک فرآیند کندرو و نتیجه حکمرانی است. من به آمار‌های اقتصادی مسلط نیستم، اما همین رقم بودجه امروز این صندوق‌ها احتمالاً ۱۰ سال قبل کمتر از ۲۰ هزار میلیارد تومان بوده است، اما اثر این بدهی‌ها فزاینده است و در مدت چند سال بسیار بزرگ‌تر می‌شود که می‌توان آن را در چند سال آینده دید.

نتیجه اینکه به گمان من حکمرانی در ایران هوشمندی و کیفیت لازم برای مواجهه با فرآیند‌های کُندرو را ندارد. چرا ندارد؟ من معتقدم که ما با یک فرآیند زوال عقل مواجه شده‌ایم. منظور از عقل هم چیزی در کتاب‌ها و مقالات نیست. از نظر من «عقل» محصول مهار متقابل جامعه و حکومت است؛ این عقل در جامعه‌ای بروز می‌کند که بتواند حکومت را مهار کند و مانع از این شود که حکومت خواسته کوتاه‌مدت حاکمانش را بر خواسته درازمدت مردم غلبه دهد.

توجه داشته باشید در همه دهه‌ها و سال‌هایی که اقتصاد ایران روندی نزولی داشته، محیط زیست از بین رفته، منابع کاسته شده و شرایط ما به مرز بحران رسیده؛ تعداد دانشگاهیان و فارغ‌التحصیلان، تعداد مقالات علمی، تعداد مهندسان و مدیران منابع، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان و... همه شاخص‌های علمی افزایش پیدا کرده است. پس چه اتفاقی افتاده که دائم رشد علمی داشتیم، اما می‌گوییم با زوال عقل مواجه بودیم؟ چون از توان مهار حکومت از سوی جامعه کاسته شده است. برای مثال همین مساله صندوق‌های بازنشستگی را ببینید و وقایع اثرگذار بر کسری بودجه آن‌ها را بررسی کنید.

می‌بینید که مثلاً زمانی نماینده‌های مجلس در نزدیکی انتخابات و برای اینکه بتوانند رای بگیرند مصوبه‌ای دادند که مثلاً یک گروه را با ۲۵ سال سابقه یا ۲۰ سال سابقه بازنشست کنید یا یک ضریب‌هایی را در حقوق بازنشستگی افزایش دادند. بعد که صندوق‌ها سوال می‌کردند منابع این طرح از کجا تامین می‌شود، می‌گفتند منابعش را دولت بدهد و تعهد برای دولت ایجاد کردند.

اگر یک جامعه قدرتمند، با احزاب قوی و رسانه‌های قوی، با حق اعتراض و حق اعتصاب وجود داشت، می‌توانست در برابر این تصمیم‌ها از خودش دفاع کند. ما چنین جامعه‌ای نداریم؛ جامعه ما نمی‌تواند از خودش و منافعش در برابر تصمیمات حکومت دفاع کند.

در نتیجه عقل کوتاه‌مدت حاکمان بر عقل درازمدت تمدنی غلبه می‌کند؛ مثلاً نماینده‌های مجلس قانونی را تصویب می‌کنند که با عنوان ساماندهی چاه‌های غیرمجاز به همه چاه‌های غیرمجاز پروانه می‌دهد. یعنی این سیگنال را می‌دهد که بروید هرجایی که می‌خواهید چاه حفر کنید، بعداً پروانه‌اش را می‌گیرید. نتیجه‌اش نابودی منابع آب زیرزمینی است. هیچ کشاورزی با پروانه بهره‌برداری چاه مجاز، هیچ تشکل کشاورزی، هیچ طرفدار محیط زیستی هم نمی‌تواند در برابر این قانون از خودش و جامعه دفاع کند.

نکته دوم اینکه به لحاظ جامعه‌شناختی اعتماد در وضعیت امکان مهار متقابل پدید می‌آید؛ یعنی شما به کسی اعتماد می‌کنید که بتوانید حدس قابل اطمینانی بزنید با یک درصد مشخص و بالایی که اگر این خواست به منافع من دست‌درازی کند، می‌توانم جلوی او را بگیرم. جامعه ایران هم به نقطه‌ای رسیده است که احساس می‌کند حکومت را نمی‌شود مهار کرد و حکومت هر کاری دلش بخواهد می‌کند.

پس بحران سرمایه اجتماعی پدید می‌آید. حکومت در کشور ما توازن قدرت را به هم زده است؛ برای مثال در انتخابات هر نامزدی را که بخواهد تایید و هر نامزدی را که بخواهد رد می‌کند، قدرت را یکدست می‌کند و همه توافق‌ها را به نفع خودش به هم می‌زند، اهمیتی هم نمی‌دهد که ما چه می‌خواهیم، چون ما توان مهارش را نداریم.

برچسب ها: بحران اجتماعی
ارسال نظرات