صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

تا قبل از سال ۲۰۰۰ فیلم‌های اکشن اندکی با محوریت شخصیت‌های قهرمان زن ساخته شده بود، موضوعی که در صورت متولد نشدن قبل از این سال به آن آگاه نیستید. نکته دیگر اینکه کشور‌هایی غیر از ایالات متحده نیز فیلم‌های اکشن حماسی بسیار خوش ساختی تولید کرده اند که بسیاری از آن‌ها از رادار طرفداران این ژانر در ایالات متحده دور مانده است.
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۳ - ۱۷ اسفند ۱۴۰۱

فیلم‌های اکشن هیجان انگیز خون را در رگ هایتان به جریان انداخته و حال و هوایتان را بهتر می‌کنند. از برخی جهات، این فیلم‌های اکشن حتی هیجان انگیزتر نیز می‌شوند، زمانی که یک شخصیت زن نقش قهرمان اکشن داستان را بازی می‌کند. اگر چه دهه‌هاست که زن‌ها نیز در نقش قدرت‌های اکشن توانمند در سینما حضور دارند، هنوز هم جذاب است که می‌بینیم زنی جدید در نقش یک قهرمان قوی بر پرده سینما ظاهر شده و مخاطبان را مجذوب خود می‌کند.

به گزارش روزیاتو، اگر طرفدار فیلم‌های اکشن هستید و البته به فیلم‌های با شخصیت‌های قهرمان زن علاقه دارید، بدون شک بسیاری از فیلم‌های اکشن با محوریت زنان را دیده اید، برای مثال شخصیت عروس در فیلم‌های Kill Bill، ریپلی در Aliens و فیلم‌های جدیدتری مانند Atomic Blonde و Mad Max: Fury Road.

همه این‌ها فیلم‌های فوق العاده‌ای هستند که جایگاه خاص خود را در میان فیلم‌های اکشن دارند، اما برخی دیگر فیلم‌ها هستند که شایستگی توجه بیشتری داشتند. نکته اینکه تا قبل از سال ۲۰۰۰ فیلم‌های اکشن اندکی با محوریت شخصیت‌های قهرمان زن ساخته شده بود، موضوعی که در صورت متولد نشدن قبل از این سال به آن آگاه نیستید.

نکته دیگر اینکه کشور‌هایی غیر از ایالات متحده نیز فیلم‌های اکشن حماسی بسیار خوش ساختی تولید کرده اند که بسیاری از آن‌ها از رادار طرفداران این ژانر در ایالات متحده دور مانده است. این فهرست می‌توانست خیلی راحت از فیلم‌های اکشن هنگ کنگی باشد، اما می‌خواهیم فهرستی متنوع از ۱۰ فیلم اکشن زیبایی با محوریت شخصیت قهرمان زن را به شما معرفی کنیم که کمتر دیده شده اند، اما حتماً باید ببینید، اگر از طرفداران پروپاقرص ژانر اکشن هستید.

Yes, Madam (۱۹۸۵)

تهیه فهرستی از فیلم‌های اکشن با محوریت زنان قهرمان و نام نبردن از آثار میشل یئو یک جنایت است و ما هم نمی‌خواهیم جنایتکار باشیم! اگر چه طرفداران جوان ژانر اکشن شاید تنها اخیراً و به لطف فیلم تحسین شده Everything Everywhere All At Once با او آشنا شده باشند، یئو یک نماد مطلق در سینمای اکشن هنگ کنگ بوده و از دهه ۱۹۸۰ همواره در قالب فیلم‌های اکشن هالیوودی و هنگ کنگی ظاهر شده است.

یکی از فیلم‌هایی که بیشتر از همه باید به آن توجه کرد Yes, Madam! در سال ۱۹۸۵ است که در هنگ کنگ و دیگر نقاط آسیا یک فیلم با موفقیت غیرمنتظره بود و تاثیر قابل توجهی بر فیلم‌های مشابه در آمریکا داشت. به کارگردانی کوری یئون، فیلمساز نامدار هنگ کنگی، این فیلم در مورد بازرس انجی است که با یک کارآگاه اسکاتلندی به نام کری موریس همکاری می‌کند تا میکروفیلمی که به اشتباه توسط گروهی سارق دزیده شده را پیدا کند.

فیلم Yes, Madam! اولین نقش آفرینی یئو در یک فیلم بلند سینمایی بود و علیرغم اینکه در آن زمان تنها ۲۲ سال داشت یک قدرت اکشن مطلق و قابل توجه بود. نکته جالب اینکه علاوه بر یئو که یک رزمی کار شناخته شده است، بازیگر نقش موریس (سینتیا روثراک) نیز یک رزمی کار کهنه کار بوده و هفت کمربند سیاه رزمی در اختیار دارد.

سکانس‌های مبارزه در این فیلم به شکلی دقیق و جذاب طراحی شده و تماشای رویارویی یئو و روثراک با ارتشی از شخصیت‌های منفی با توانایی‌های کونگ فوی خود بسیار هیجان انگیز است. بسیار مایه شرم است که روثراک در بیرون از دنیای هنر‌های رزمی شناخته شده نیست، زیرا او هم به خاطر این فیلم و هم فیلم‌های رزمی دیگری که در آن‌ها حضور داشته، لیاقت شناسایی بیشتری را داشت. این فیلم را در فهرست تماشای خود قرار دهید.

La Femme Nikita (۱۹۹۰)

احتمالاً اسم فیلم La Femme Nikita را شنیده اید، اما شرط می‌بندیم که اکثرتان آن را ندیده اید. این فیلم ساخته شده در سال ۱۹۹۰ با یک سریال کانادایی محبوب در دهه ۱۹۹۰ همراه شد و یک سریال بسیار کمتر مورد توجه قرار گرفته، اما باکیفیت از شبکه CW با بازی مگی کیو نیز بعد‌ها از روی آن ساخته شد. با این وجود نسخه سینمایی اورجینال بهترین بخش این فرانچایز است. به کارگردانی لوک بسون که به خاطر فیلم‌های Leon: The Professional و The Fifth Element شناخته می‌شود، La Femme Nikita آن پاریلو را در نقش شخصیت نیکیتا دارد.

او که یک دختر معتاد نوجوان است، یک روز عصر به یک داروخانه دستبرد می‌زند و در این فرآیند یک افسر پلیس را به قتل می‌رساند. او به حبس ابد محکوم می‌شود، اما دولت نقشه‌ای کشیده و با اعلام مرگش، او را وادار می‌کند که به یک آدمکش دولتی تبدیل شود.

بعد از تمریناتی پرتنش و سختگیرانه، تحت رهبری یک مربی با بازی ژان موریو بازیگر افسانه‌ای سینمای فرانسه، نیکیتا بالاخره به عنوان یک قاتل ماهر دست به کار شده و چهره‌ای متفاوت از دوران اعتیادش در نوجوانی به خود می‌گیرد. فیلم La Femme Nikita اگر چه فیلمی با عمق زیاد نیست، اما تماشای آن بسیار لذت بخش بوده و سبک خاص بسون در فیملسازی که Cinéma du look نامیده می‌شود بسیار چشم نواز است.

پاریلو نیز در نقش اصلی داستان می‌درخشد و بدین تریتب La Femme Nikita به یکی از پیشگام‌ترین و نمادین‌ترین فیلم‌های اکشن دوران خود با محوریت یک شخصیت زن تبدیل شد که بازسازی‌های مختلفی از آن صورت گرفت؛ از جمله Black Cat در هنگ کنگ و Point of No Return در ایالات متحده.

Lady Snowblood (۱۹۷۳)

Lady Snowblood یک فیلم ژاپنی ساخته شده در سال ۱۹۷۳ بر اساس مانگایی به همین نام است که در آن یک زن نقش قاتلی مرگبار و جنگجویی بیرحم را بازی می‌کند. این فیلم کلاسیک در ژانر فیلم‌های انتقام جویانه زن محور، در مورد زنی جوان به نام یوکی است که لقب بانوی خون برقی را یدک می‌کشد. یوکی در زندان زنان به دنیا آمده است، جایی که مادرش به خاطر کشتن یکی از چهار مهاجمی که به او تجاوز کرده و شوهرش را کشته بودند، در آن به سر می‌برد.

یوکی که حس انتقام جویی مادرش را در خون خود دارد، از همان دوران کودکی شروع به آموزش دیدن در زمینه آدمکشی می‌کند تا کار ناتمام مادرش را تمام نماید. Lady Snowblood که با بودجه‌ای اندک ساخته شده، دارای سکانس‌های اشکن شوکه کننده با سبک بسیار جذابی است.

سلاح بانوی خون برقی شمشیری است که در قالب یک چتر ساده پنهان شده و این بدان معناست که قربانیانش هرگز به او مشکوک نمی‌شوند. کشتار‌ها و خونریزی در این فیلم بسیار زیاد است و برای کسانی که با سبک کار‌های کوئنتین تارانتینو آشنایی دارند، جای تعجب نیست اگر بدانید که وی در فیلم‌های بیل را بکش به شدت تحت تاثیر این فیلم بوده است.

ظاهر و حال و هوای هر دو فیلم بسیار مشابه است و آهنگ اصلی فیلم را نیز خود میکو کاجی بازیگر نقش یوکی اجرا کرده است. این فیلم یکی از بهترین فیلم‌های ژانر اکشن کلاسیک با یک قهرمان زن است و همواره نامش در محفل طرفداران این ژانر به میان می‌آید.

Wing Chun (۱۹۹۴)

با توجه به جایگاهش به عنوان یک ستاره اکشن، کاملاً قابل قبول است که میشل یئو دو فیلم در این فهرست داشته باشد. دومین فیلم او در اینجا فیلم Wing Chun است، فیلمی ساخته شده در سال ۱۹۹۴ که سکانس‌های زیادی از توانایی‌های یک زن در کتک زدن آدم‌های بد را در خود دارد. یئو در این فیلم نقش شخصیت اصلی فیلم را بازی می‌کند، زن جوانی که از توانایی‌های خود در رشته کونگ فو برای دور کردن خواستگاران ناخواسته اش استفاده می‌کند.

وینگ، چون در فروشگاه توفو خانوادگی اش کار می‌کند و تنها اوست که می‌تواند در مقابل راهزنانی که به روستایشان حمله می‌کنند بایستد. وقتی بیوه‌ای وسوسه گر به نام چارمی به روستای آن‌ها می‌اید، دو شکارچی به نام‌های میمون پرنده و شامپانزه پرنده سعی می‌کنند او را بدزدند و اینجاست که وینگ، چون به کمک او می‌آید.

این موضوع باعث می‌شود وینگ، چون در یک دوئل با این دو شخصیت بد روبرو شود که در جریان آن، این زن مبارز توانایی‌های برتر خود را به نمایش گذاشته و از زنان روستایش محافظت می‌کند. یئو در نقش شخصیت اصلی بسیار درخشان ظاهر شده و مهارت‌های مبارزه اش را به رخ می‌کشد، اما این فیلم چندین زن قوی دیگر را نیز به نمایش می‌گذارد.

روابط وینگ، چون با چارمی خوش زبان، عمه طماع و تندخویش و استاد باهوش کونگ فویش همگی از عناصر مهم داستان هستند در شرایطی که رابطه‌ای عاشقانه بین وینگ، چون و دوست دوران کودکی اش شکل می‌گیرد. در این فیلم شاهد اتفاقات احمقانه و آبکی بسیاری هستیم، اما سکانس‌های اکشن Wing Chun بسیار خیره کننده هستند.

The Long Kiss Goodnight (۱۹۹۶)

کمتر طرفدار سینمای اکشنی می‌داند که جینا دیویس و ساموئل ال جکسون در دهه ۱۹۹۰ در یک فیلم اکشن در کنار هم ظاهر شدند و ما می‌خواهیم این بی اطلاعی را جبران کنیم. فیلمی که در اینجا مورد بحث است، فیلم The Long Kiss Goodnight است که در سال ۱۹۹۶ ساخته شد. این فیلم که داستانی شبیه فیلم The Bourne Identity دارد، دیویس را در نقش سامانتا دارد، زنی که در کنار دخترش در شهری کوچک در پنسیلوانیا زندگی آرامی را می‌گذراند.

سامانتا در یک تصادف خودرویی گرفتار شده و ناگهان در می‌یابد که دارای مهارت قابل توجهی در زمینه مبارزه است که هرگز از آن‌ها مطلع نبوده است و بدین ترتیب رفته رفته از طریق یک سری خواب‌ها و فلش بک ها، با گذشته عجیب خود آشنا می‌شود. او یک کارآگاه خصوصی به نام میچ را استخدام می‌کند تا واقعیت هویتش را برایش فاش کند و مشخص می‌شود که او در مرکز یک توطئه بزرگ دولتی قرار دارد.

دیویس و جکسون در این فیلم با دیالوگ‌های بامزه و سکانس‌های اکشن شان جلوه دیگری از قدرت بازیگری خود را به رخ می‌کشند. نکته جالب اینکه این فیلم به نحوی توانسته اتفاقات یازده سپتامبر را سال‌ها قبل پیش بینی کند. دیویس با قد بلند و دیدگاه مصمم خود توانسته یک ستاره اکشن بی نقص در این فیلم باشد و جکسون نیز در نقش شریک بامزه اش بسیار دوست داشتنی است، تیمی که فکر نمی‌کردیم به آن‌ها نیاز داشته باشیم، اما خوشحالیم که آن‌ها را در کنار هم داشتیم.

Run Lola Run (۱۹۹۸)

فیلم Run Lola Run فیلمی در مورد دویدن است. فرانکا پوتنت در این فیلم نقش لولا را بازی می‌کند، زنی که تماسی از نامزدش مانی دریافت کرده که به او می‌گوید کیف جاوی ۱۰۰،۰۰۰ مارک را گم کرده است، پولی که بدهی او به یک انسان بسیار خطرناک بوده و قرار بوده به او بدهد. لولا تنها ۲۰ دقیقه وقت دارد تا آن پول گم شده را پیدا کند وگرنه مانی به سراغ نقشه دیگری برای تامین بدهی خود خواهد رفت که در واقع، سرقت از بانک است.

شاید از خود بپرسید که چطور ۲۰ دقیقه دویدن می‌تواند در قالب یک فیلم ۸۰ دقیقه‌ای به تصویر کشیده شود. تام تایکور به عنوان کارگردان فیلم برای تحقق این وظیفه سخت به یک تکنیک خلاقانه و جالب متوسل می‌شود که به یک ساعت و نیم روایت پرتنش و آشفته منچر می‌شود. لولا در واقع سه دوره مختلف ۲۰ دقیقه‌ای را طی می‌کند که تفاوت‌هایی بین هر نسخه وجود دارد و هر کدام تاثیر قابل توجهی بر نتیجه پایانی دارند.

همچنین در طول مدت فیلم نگاهی به سرنوشت شخصیت‌های جانبی داستان می‌اندازیم و خط زمانی این شخصیت‌ها در حین روایت دویدن‌های شخصیت اصلی به میان ماجرا می‌آید. بعد از آن نوبت به سبک فیلم می‌رسد که به اندازه شخصیت هایش بی قانون است. گاهی اوقات دویددن‌های لولا چنان دیوانه وار می‌شود که دوربین نمی‌تواند حرکات او را به درستی تعقیب کند و به همین خاطر است که سکانسی از فیلم به یکباره به انیمیشن تبدیل می‌شود.

برخی سکانس‌های خاص سرعت بیشتری می‌گیرند و برخی دیگر اسلوموشن می‌شوند و گاهی اوقات نیز فریم‌ها سیاه و سفید می‌شوند. هنگام تماشای این فیلم حس یک تمرین ورزشی هوازی خوب را خواهید داشت، جدای از لذت و هیجانی که از تماشای این فیلم حس خواهید کرد.

Haywire (۲۰۱۱)

بر اساس بسیاری از برآوردها، استیون سودربرگ یکی از بهترین فیلمسازان عصر حاضر است، اما فیلم Haywire که در سال ۲۰۱۱ ساخت به نحوی دور از رادار طرفداران سینمای اکشن باقی ماند. این فیلم جینا کارانو قهرمان سابق هنر‌های رزمی ترکیبی را در نقش اول دارد که در یک برهه، ستاره‌ای آینده دار در دنیای سینما بود، پیش از اینکه اظهارنظر‌های سیاسی بحث برانگیز آینده او در سینما را خراب کند. بسیار تاسف برانگیز است، زیرا کارانو می‌توانست همان ستاره اکشن مونثی باشد که بسیاری از ما دوست داشتیم ببینیم.

او در این فیلم نقش مالوری کین را بازی می‌کند، یک مامور عملیات‌های ویژه که دولت به او خیانت کرده و وادار می‌شود فرار کند. اصولی که مالوری باید رعایت کند این است: به هیچ کس اعتماد نکن، اول از همه شلیک کن و حرف هایت را بگذار برای بعد.

به عنوان یک رزمی کار با فیزیک قابل توجه، کارانو بسیار قدرتمند بوده و بدلکاری هایش در فیلم که همگی توسط خود او انجام شده اند نیز به راحتی اجرا می‌شوند. Haywire بیشتر یک فیلم هنر‌های رزمی است یا یک فیلم اکشن آبکی و سودربرگ برای دیالوگ‌های غلیظ و عمیق وقت می‌گذارد. این بدان معنا نیست که کارانو کاملاً خودش نیست و فیلم سودربرگ بازیگران برجسته‌ای در نقش‌های فرعی نیز دارد، از جمله مایکل فاسبندر، ایوان مک گرگور، بیل پکستون، آنتونیو باندراس و مایکل داگلاس.

صادقانه بگوییم که داستان فیلم نامفهوم و آشفته است، اما با اکشنی بسیار باکیفیت و بازیگرانی بسیار قوی و بااستعداد که ضعف‌های داستانی را جبران می‌کنند. در Haywire نیز تدوین قابل توجهی صورت گرفته و همانند دیگر فیلم ها، سودربرگ تدوین را خود انجام داده است. بدین ترتیب Haywire گاهی اوقات بیشتر شبیه یک درام هنری است تا یک فیلم اکشن که باعث می‌شود جلوه منحصربفردی داشته باشد.

The Assassin (۲۰۱۵)

گزافه گویی نیست اگر بگوییم که The Assassin یکی از زیباترین فیلم‌های اکشن تاریخ سینما از لحاظ فیلمبرداری و ساختار بصری است. هو هسیائو هسین کارگردنام نامدار تایوانی که این فیلم ووشیای ماجراجویانی را ساخته، داستان فیلم را در دوران سلسله چینی تانگ روایت می‌کند.

شخصیت نای یین یانگ یک زن جوان است که بعد از جدا شدن از خانواده اش در کودکی، به عنوان یک آدمکش آموزش دیده و بزرگ می‌شود. یک ماموریت ناموفق باعث می‌شود که اربابش ژیان ژین او را به یک ماموریت بسیار دشوارتر بفرستد: یانگ باید پسرعمویش تیان ژیان را از بین ببرد که یک فرماندار نظامی است و از کودکی قرار بوده همسر وی باشد. تاکید فیلم The Assassin بر جنبه اکشن داستان به شکل هیجان انگیزی کمتر از درام داستان است.

یین یانگ بخش زیادی از فیلم را در حالت انتظار به سر می‌برد، در حالی که از پشت پرده اهدافش را تعقیب می‌کند و در روی درختان به صحبت‌های آنان گوش می‌دهد. از این رو، فیلم سرعت روایی آرامی دارد، ولی وقتی سکانس‌های اکشن و مبارزه آغاز می‌شوند، تصاویری خیره کننده و مسحور کننده را می‌بینید که در آرامش، شما را شیفته خود می‌کنند. هر فریمی در فیلم The Assassin به خوبی و با هنرمندی تمام خلق شده است.

بخش زیادی از فیلم در مغولستان فیلمبرداری شده و مناظری که در این بخش از فیلم گرفته شده اند بسیار هیجان انگیز هستند. فیلم مملو از شات‌های وسیع باشکوه و فضا‌های داخلی جذاب است، به ویژه زمانی که شخصیت اصلی داستان در حال جاسوسی است. این فیلم با دوربین ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شده و رنگ‌های غنی هر فریم بسیار چشم نواز است. برای مخاطبان غیرچینی، شاید درک داستان فیلم کمی دشوار باشد، اما جنبه‌های بصری بسیار زیبای فیلم نیازی به ترجمه ندارند.

Revenge (۲۰۱۷)

ژانر انتقام تجاوز از زمان ورودش به سینمای ژانر وحشت از دهه ۱۹۷۰ بسیار بحث برانگیز بوده است. دلایل این بحث برانگیزی فراوانند. از یک طرف، کسانی که در این ژانر فرعی پیشگام بودندو فیلم‌هایی مانند I Spit on Your Grave، ظاهراً لذتی منحرفانه و ناخوشایند از بیرحمی از زنان می‌بردند، پیش از اینکه این زنان به انتقام اجتناب ناپذیر خود دست بزنند. فیلم Revenge به عنوان اولین تجربه فیلمسازی کورالی فارگیت یک اثر تند و تیز و تاثیرگذار است که این تاریخچه را در ذهن دارد و چیزی نو را خلق می‌کند که برخی آن را برداشتی فمنیستی از این موضوع می‌دانند.

در این فیلم شخصیت جن را می‌بینیم، زنی جوان در حال گذراندن تعطیلات در یک منطقه بیابانی همراه با نامزدش ریچارد. دوستان ریچارد خیلی زود وارد داستان شده و تعطیلات رمانتیک آن‌ها را خراب کرده و یکی از آن‌ها به جن تجاوز می‌کند در حالی که دیگری نظاره گر است. ریچارد از جن می‌خواهد که این موضوع را فراموش کند، اما او امتناعمی کند و در حالی که سه نفر او را تعقیب می‌کنند به سمت بیابان فرار می‌کند.

چیزی که در ادامه رخ می‌دهد یک داستان بیرحمانه و خشن از بقا و تبدیل شدن به انسانی سنگدل در جستجوی انتقام است. برخلاف فیلم‌های قبلی این ژانر، دورنمای داستان سینمایی فارگیت خیلی واضح است. خود مسئله تجاوز، جنسیت زده نمی‌شود و به شکل یک تصویر تغییر دهنده شخصیت به بیننده نمایش داده می‌شود و دیدگاه مخاطب در مورد شخصیت اصلی داستان را تغییر می‌دهد، در شرایطی که جن هم از لحاظ فکری و هم جسمی تغییر ماهیت می‌دهد.

بدون شک تماشای این فیلم برای افراد نازک دل توصیه نمی‌شود، زیرا بخش زیادی از تغییر در هویت و شخصیت جن از طریق فیزیکش نمود پیدا می‌کند، اما می‌توان فیلم را برداشتی هیجان انگیز از سوء استفاده، شکنجه و آزار زنان دانست و اینکه چه چیزی فراتر از استفاده ابزاری و به عنوان یک شیء از زنان وجود دارد.

The Villainess (۲۰۱۷)

تماشای فیلم The Villainess به سرعت آدرنالین را در خون مخاطب به جریان می‌اندازد و در همان سکانس ابتدایی فیلم این موضوع عیان است. زنی جوان وارد ساختمانی شده و به سرعت چندین مهاجم را در راهرو به قتل می‌رساند. تقریباً در هر گوشه‌ای گروهی دیگر از مردان منتظرند، اما او همه را شکست می‌دهد. او وارد اتاق دیگری می‌شود و مردان دیگری آماده مبارزه، روبروی او هستند. همه آن‌ها در عرض چند دقیقه می‌میرند.

لحظات اول فیلم کاملاً از دریچه نگاه شخصیت اصلی روایت می‌شود و به همین خاطر تنها دست‌های شخصیت زن و شلیگ با تفنگش را شاهد هستیم. وقتی زن یک آینه را می‌شکند دوربین وارد یک زاویه وسیع‌تر شده و در نهایت با فیزیک کوچک، اما ترسناک شخصیت اصلی روبرو می‌شویم.

زنی که از او صحبت می‌کنیم سوک هی نام دارد، قاتلی آموزش دیده که ما را به یاد سکانس مشهور فیلم Oldboy می‌اندازد، اما طولانی‌تر و مرگبارتر. بعد از پیروزی دراماتیک سوک هی، او توسط یک سازمان دستگیر می‌شود که می‌خواهد او را دوباره به یک آدمکش اجیر تبدیل کند. ادامه روایت داستان شبیه فیلم La Femme Nikita است، اما با پیچش‌های داستانی خشن تر. خیلی وارد داستان فیلم نمی‌شویم، اما باید بگوییم که اکشن فیلم بسیار قابل توجه است.

از همان سکانس ابتدایی تا سکانس مبارزه پایانی، زمان زیادی برای نفس گرفتن نخواهید داشت؛ و وقتی خبری از مبارزه نیست، توسعه‌هایی در داستان شکل می‌گیرد که همزمان تکان دهنده و دیوانه وار هستند. بقا در این داستان با خونریزی و ویرانی‌های بسیار بدست می‌آید.

برچسب ها: فیلم سینمایی
ارسال نظرات