صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

اِوِلین (با بازی میشل یئو)، یک زن چینی-آمریکاییِ پردغدغه است همراه همسرش ویموند (که هوی کوان) صاحب یک خشکشویی هستند. از همان دقایق ابتدایی فیلم، پریشانی و اضطراب او کاملا مشخص است. همسر و دخترش جوی (با بازی استفانی هسو) دائما سعی می‌کنند با او صحبت کنند، اما او اصلا به آن‌ها گوش نمی‌دهد و در همه حال نگران شرایط کاری خود و راضی نگه داشتن اطرافیانش ازجمله پدر ایرادگیر خود، گونگ گونگ (با بازی جیمز هونگ) است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۲ - ۱۰ اسفند ۱۴۰۱

بدون شک فیلم «همه‌چیز همه‌جا ناگهان» که در برخی نسخه‌ها «ناگهان» را «به یک باره» ترجمه کردند، یکی از مهمترین فیلم‌هایی سال ۲۰۲۲ است که شانس دریافت اسکار آن بالاست. فیلمی با ساختاری ترکیبی از ژانر‌ها که از یک سو به اکشن و ژانر علمی و تخیلی گره خورده و از سوی دیگر رگه‌هایی از کمدی سیاه و فانتزی در آن پررنگ است.

به گزارش هم‌میهن، قصه این فیلم که کارگردانی و نویسندگی آن را دن کوان و دنیل شینرت به عهده داشته‌اند، درباره مهاجر چینی‌ای (اِوِلین با بازی میشل یئو) است که در یک ماجراجویی جنون‌آمیز غرق می‌شود، جایی که او به تنهایی می‌تواند با کاوش در جهان‌های دیگر و ارتباط با زندگی‌هایی که می‌توانست داشته باشد، جهان را نجات دهد.

اِوِلین (با بازی میشل یئو)، یک زن چینی-آمریکاییِ پردغدغه است همراه همسرش ویموند (که هوی کوان) صاحب یک خشکشویی هستند. از همان دقایق ابتدایی فیلم، پریشانی و اضطراب او کاملا مشخص است. همسر و دخترش جوی (با بازی استفانی هسو) دائما سعی می‌کنند با او صحبت کنند، اما او اصلا به آن‌ها گوش نمی‌دهد و در همه حال نگران شرایط کاری خود و راضی نگه داشتن اطرافیانش ازجمله پدر ایرادگیر خود، گونگ گونگ (با بازی جیمز هونگ) است.

«اوِلین» هم درست مانند پدر خود (گونگ گونگ) سخت‌گیر و ایده‌آل‌گراست، از همه چیز ایراد می‌گیرد، می‌خواهد همه چیز بی‌نقص باشد و شرایط کاملا مطابق میل او پیش رود. او همچنین به‌خاطر سخت‌گیری‌های گونگ گونگ، نمی‌خواهد همجنس‌گرا بودن دختر خود را به او بگوید. «جوی» هم از اینکه مادرش درباره شرایط او به پدربزرگش چیزی نمی‌گوید، ناراحت و درمانده است. از طرفی دیگر «ویموند» از رابطه سرد میان خود و همسرش کلافه شده است و در ادامه داستان می‌بینیم که برگه درخواست طلاق را به «اِوِلین» می‌دهد.

هنگامی‌که «اِوِلین» برای حسابرسی‌های مرتبط با کسب و کارشان باید با یک افسر مالیاتی عصبانی به‌نام «دیرتر بوبیردرا» (جیمی لی کرتیس) ملاقات کند، اتفاق عجیبی رخ می‌دهد و او متوجه می‌شود که می‌تواند به دنیا‌های دیگر سفر کند. «اِوِلین» در هر کدام از این دنیا‌های موازی شخصیت منحصربه‌فردی دارد، از آشپز گرفته تا هنرجوی هنر‌های رزمی و حتی در یکی از جهان‌ها شخصیتی با دست‌های هات‌داگی.

«همه‌چیز همه‌جا.» گرچه در فرم و ساختار روایی، فیلمی اکشن و علمی و تخیلی است، اما از درونمایه‌های فلسفی، هستی‌شناسانه و روانشناختی برخوردار است که باید آن را از لابه‌لای صحنه‌های شلوغ و پرتلاطم فیلم استخراج کرد. درواقع در تماشای این فیلم باید صبوری کرد تا بتوان از سطح فرمی اثر گذشت و گرفتار جاذبه‌های بصری و التهاب‌های اکشنی آن نشد تا بتوان از درون دیالوگ‌ها و موقعیت‌های دیالکتیکی که شکل می‌گیرد، روایت اگزیستال قصه از انسان مدرن و بحران‌هایش را صورت‌بندی کند.

اگر بخواهیم نظام مفهومی فیلم را مبتنی بر یک ایده مرکزی تحلیل کنیم، باید آن را درباره جهان موازی دانست و امکان‌هایی که انسان می‌تواند در مکانی به‌اسم زمین تجربه کند. گویی دنیای آشفته ذهنی به میانجی تکنولوژی و جلوه‌های ویژه سینمایی از ساحت سوبژکتیو به حالت ابژکتیو بازنمایی می‌شود و در عین حال قصه در مرز بین ابژکتیویته و سوبژکتیویته حرکت می‌کند.

تمام تلاش فیلم این است که بگوید در زیست- جهان بحرانی انسان امروز، تنها راه نجات آموختن دوست داشتن است. دوست داشتن خود و دیگری. اینکه چطور می‌توان در یک جهان چندگانه زیست و به اقتضای موقعیت به جابه‌جایی در جهان‌های موازی خود دست زد چنانکه از حال بد به حال خوب گریز زد و بهترین ورژن خود را در زندگی به کنش فردی تبدیل کرد. بر این اساس تخیل موجود در قصه یک تخیل برساخته است که از برهم کنشی خیال و واقعیت برمی‌آید. گرچه شیوه روایت در فیلم و تمهیدات بصری آن به‌شدت سرگرم‌کننده است و حضور کونگ‌فو در خلق موقعیت‌های اکشن بر جذابیت آن می‌افزاید، اما درنهایت «همه‌چیز همه‌جا.» یک فیلم متفکرانه است که مخاطب را به تأملی هستی‌شناسانه و انسان‌شناختی نسبت به وضعیت خویش در جهان مدرن دعوت می‌کند.

وضعیت چندجهانی موجود در فیلم مماس با جهان مجازی ترسیم شده و تسخیر انسان با سلطه گوشی‌های هوشمند گویی امکانی بر کنشگری مرزی در جهان چندگانه است و البته رد روایت انتقادی به جهانی موازی و مجازی که اینترنت ایجاد کرده هم در فیلم محسوس است. با اینکه فیلم در یک بستر جغرافیایی و حتی به واسطه حضور شخصیت‌های چینی و آسیای شرقی، مکان‌مند به‌نظر می‌رسد، اما قصه در یک جهان‌شمولی همه‌گیر از نبرد با پوچ‌گرایی موجود در دنیای معاصر سخن می‌گوید. چند جهانی و جهان‌های موازی در این فیلم کاربرد فرمیک و روایی دارند.

روایت با فلش‌بک‌های متعدد به نوعی فلسفه زمان و گذشته را زیر سوال می‌برد و مفهوم خاطره و خاطره‌انگاری را به چالش می‌گیرد تا درنهایت نسبت هستی و زمان به موقعیت ساختارشکنانه‌ای تبدیل شود. به فروپاشی کلان روایت‌هایی که حالا دیگر نمی‌توانند به‌مثابه گفتمانی غالب بر ذهن انسان سلطه یافته و او را به تسخیر خویش درآورد، برعکس در اینجا قرار است انسان با سلطه بر ذهن خود، جهان‌هایی خلق کند که واجد خلاقیت، پویایی و حس و حال خوبی باشد که غایت آن فراهم کردن یک زیست لذت‌بخش برای انسان است.

فیلم شباهت‌هایی با فیلم معروف «ماتریکس» دارد. با اینکه مولف در این فیلم سعی کرده شبیه ماتریکس نباشد، اما ناخودآگاه تماشاگر به یاد آن اثر می‌افتد. چگونگی ورود شخصیت‌ها به دنیا‌های دیگر که با انجام دادن یکی کار عجیب و غریب مانند: گفتن دوستت دارم به کسی که منفور نمایان شده، از سوی شخصیت اِوِلین، تلاش برای فرار از فرم تداعی‌گر فیلم است که به نتیجه نمی‌رسد. انگاره‌های مختلفی در فیلم وجود دارند که مولف خود را ملزم به پاسخ دادن آن‌ها کرده؛ مانند: رابطه میان دختر اِوِلین و... اساسا رابطه انسانی در کانون درام قرار گرفته و سویه‌های گوناگون آن بازنمایی می‌شود. رابطه فرد با خودش، با دیگران و با جهانی بحران‌زده که در پی تغییر است.

از این حیث تماشای فیلم جدا از لذت‌های بصری و جذابیت‌های سرگرم کننده‌اش به‌ویژه از طریق مبارزه‌های رزمی، برای آن‌هایی که میل به تغییر در آن پررنگ است، اما اراده به تغییر کمرنگ، می‌تواند به‌مثابه یک فیلم انگیزشی هم فرض شود که میل به زیستن را در مخاطب برانگیزد. فیلم البته شلوغ‌کاری‌های زیاد تکنیکی و بازی‌های تصویری دارد که بسیاری از آن‌ها زائد است و حتی با وجود التهابی که در قصه وجود دارد، در یک جا‌هایی موجب کندی ریتم آن می‌شود. اما آنچه این فیلم را قابل اهمیت می‌کند، درون‌مایه فلسفی-هستی‌شناختی آن است که می‌خواهد نوعی رواقی‌گری را ترویج داده و انسان‌ها را به مهربانی بیشتر با هم توصیه کند.

فیلم جهان موجود و عقلانیت حاکم بر آن را نقد می‌کند، اما به نفی آن دست نمی‌زند بلکه در درون همین ساختار، زندگی اخلاقی و انسانی‌تر را توصیه می‌کند. یکی از بهترین سکانس‌ها، گفت‌و‌گوی عمیق مادر و دختر است که در کالبد دو تکه سنگ، از کوچک و فرومایه بودن انسان امروز سخن می‌گویند و درنهایت خوشبختی او را در تجربه زندگی ساده با محوریت عشق به خانواده به تصویر می‌کشد.

«همه‌چیز همه‌جا ناگهان»، قصه انسان معاصر است که دچار از خودبیگانگی شده و در جست‌وجوی آرامش از دست رفته است. یک سفر شلوغ برای رسیدن به بلوغ.

ارسال نظرات