سریال پوست شیر به قسمت انتهایی فصل دوم رسید و حالا شاید وقت مناسبی برای مرور ماجراهای این سریال است. مهمترین و چالشیترین بخش داستان پوست شیر در این قسمتهای انتهایی مساله فاش شدن سرنوشت ساحل است.
به گزارش برترینها، مخاطب پوست شیر ناگهان با سناریوی زنده ماندن ساحل مواجه شده و حالا مساله اساسی این است که چه کسی او را دزدیده؟ شک ابتدایی مخاطب به سمت رضا پروانه میرود به دلایلی که با تماشای سریال بیشتر متوجهش خواهید شد. رضا پروانه البته جزو کاراکترهای محبوب سریال است، اما در موقعیت تردید قرار دارد.
نفر بعدی که شک مخاطب به سمت او میرود صدرا است، گر چه که صدرا دلیل کافی به ما نمیدهد که میتواند دزد ساحل باشد. شاید هم بهزاد! نقشی که بابک کریمی آن را اجرا میکند، کاراکتری که تقریبا در بخش زیادی از داستان غایب است. آخرین شک شاید دوست صدرا باشد، کسی نمیداند.
سریال پوست شیر در قسمت ابتداییاش تمام مولفههای فیلمفارسی را در خودش داشت و بعدتر هم آکنده از همین مولفهها بود، حتی تا پایان فصل دوم و آن پیچش زنده شدنِ ساحل. داستان سریال پیرامون یک جنایت میگذرد و الگوی فیلمساز برای نشان دادن این فضا بر اساس حل معما به صورت مرحله به مرحله است.
پلات اصلی سریال بر اساس این شکل گرفته است که ۲ گروه پلیس و منتقمان خون ساحل به دنبال عاملان این جنایت بودند و رقابت برای زودتر رسیدن به سرنخها تبدیل به یک مسابقه ناخواسته میان این دو گروه شد. نعیم و دوستش رضا پروانه و صدرا از یک سو و سرگرد محب مشکات و همکارانش از دیگر سو معمای قتل ساحل را تبدیل به یک رقابت کردند.
ایده مار پلهای سریال پیش از این نیز در سینمای ایران تجربههایی مشابه را داشته است. نمونه نزدیک آن فیلم سینمایی شنای پروانه ساخته محمد کارت است که در آن حجت برای رسیدن به عامل انتشار فیلم خصوصی همسر برادرش مرحله به مرحله به مصیب نزدیک شد تا توانست او را به دست قانون بسپارد.
پوست شیر البته یک موقعیت قانونگریز یا آنارشیسم مرکزی دارد که نعیم به رغم اطلاع اولیه به سرگرد محب از روند پیگیری پرونده توسط پلیس ناامید شده و همچون قهرمانهای فیلمهای دوره موج نو سینمای ایران خودش به دنبال انتقام از قاتل میرود. همچون قیصر که اعتقادی به قوانین رسمی و پیگیریهای پلیس نداشت و این نکته یکی از ویژگیهای داستانی پوست شیر به حساب میآید.
قانونگریزی و استفاده از زور جمعی برای به نتیجه رساندن یک هدف مشترک چیزی است که در فیلمها و سریالهای مختلف شاهد تماشای آن هستیم و از سوی دیگر سریال پوست شیر نشان داد تمرکز و دقت فیلمساز بر ارائه دقیق تصویر جنوب شهر و آدمهایی که در این اتمسفر زندگی میکنند بیش از پیش به فضای قصه و قهرمان اصلی آن یعنی نعیم نزدیک شود. همین باعث شده است که مخاطب هم رفتارها و کارهای نعیم و رضا پروانه را بهتر درک کند و انگیزه و خاستگاه رفتارهای آنها را هضم کند. پوست شیر به رغم قصه خوبی که تعریف میکند، اما در برخی از موضوعات به شدت ضعیف است؛ مثلا در صحنههای احساسی اش حتما باید باران را به کار گیرد؛ اولین ملاقات نعیم با دخترش در کوچهای قدیمی میتوانست در همان آسمان صافی که شروع سکانس بود ادامه یابد، اما کلیشه باران با دیالوگها همراه میشود تا باز شاهد یک فضای تکراری باشیم.
از سوی دیگر همیشه برای یادآوری آدمهای از دست رفته نیاز نیست که آنان را در گذشته و در حال دویدن در کنار ساحل دریای شمال ببینیم، اما در پوست شیر این کلیشه هم بار دیگر تکرار میشود. تصاویر کودکی یا بزرگسالی آدمها همراه با تصویر آهسته در حالی که برگهایی در هوا معلق هستند هم دیگر کلیشه گل درشتی است که پوست شیر در تمامی فلش بکها و یادآوریهای گذشته اش به آن متوسل شده تا تاثیری دراماتیک بر بیننده بگذارد. موضوع دیگر لوکیشنهای این سریال است که در برخی از صحنهها مانند خانه رضا و همسرش دقیقا با سریال آفتاب پرست و سیاوش همپوشانی دارند و این موضوع را به ذهن میرسانند که آیا در تهران به این بزرگی و هزینههای سنگینی که برای این تولیدات صرف میشود نمیتوان از فضاهای غیرتکراری بهره برد؟
اما «پوست شیر» به رغم دراماتیکبازیهای گاه و بیگاه قدرت جذب مخاطب را دارد و بازیهای بازیگران این سریال از جمله نقاط قوت آن است؛ هادی حجازی فر در نقش نعمیم مولایی اگرچه جلوههایی از بازیهای قدیمی اش را تکرار میکند، اما جوری بازی کرده که برخی مخاطبان راضی هستند.
شهاب حسینی در نقش سرگرد محب مشکات پرترهای از پلیسی برانگیخته است که به دلیل زخمهای شخصی که در زندگی داشته انگیزه و وجدانی بیدار برای وظیفه اش دارد؛ حسینی نقش پلیسی خود را اغراقآمیز درآورده و شاید خیلی خوب بازی نکرده. پانته آ بهرام یکی از بهترین بازی هایش را در این سریال ارائه کرده و به خوبی توان بازی مادری داغدیده را از خود به نمایش میگذارد. پردیس احمدیه هم اگرچه در این سریال همانند سایر نقش آفرینی هایش بازیگری شش دانگ نیست، اما در مجموع از پس نقش خود برآمده است و علیرضا کمالی در نقش رضا پروانه و ژیلا شاهی در نقش مژگان اگرچه نقشهای دوم این قصه هستند، اما هردو تا حدی قوی ظاهر شده و قصه زندگی و شخصیت هایشان را به شکلی جذاب بازی میکنند.