صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۰۹۷۳۸
مهم‌ترین کشوری که پیش‌بینی رفتارش اهمیت زیادی دارد، ایالات‌متحده است. این کشور بیشترین ردپای اقتصادی و نظامی را در سراسر جهان دارد و تمایل دارد در سطوحی به عملیات نظامی ورود کرده و به‌عنوان یک نیروی اصلی عملیات اقتصادی ایفای نقش کند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۹ - ۲۵ بهمن ۱۴۰۱

وقتی در Geopolitical Futures روی آماده‌سازی پیش‌بینی سالانه اندیشکده کار می‌کردیم، به‌دنبال راه‌هایی از کشور‌هایی بودم که برای اندازه‌گیری قدرت ملی کشور‌ها و متمایز کردن کشور‌هایی که صرفا ادعای قدرتمند بودن دارند، واقعاً تأثیرگذار هستند. بهترین رویکرد برای فهم این مسئله احمق‌بودن و پذیرفتن موضوعات بدیهی است.

به گزارش هم میهن، طبیعی است که حداقل باید یکی از عناصر قدرت ملی را شناسایی کرده و راهی برای سنجش آن بیابیم. در نهایت به‌طور ناگهانی به معیاری مشهور و شگفت‌انگیز برخورد کردم. یکی از معیار‌های بدیهی قدرت، اقتصاد است و ساده‌ترین راه برای اندازه‌گیری اقتصاد، اندازه‌گیری توان تولید ناخالص داخلی است. اگرچه ممکن است این معیار تقریبی باشد، اما تولید ناخالص داخلی می‌تواند چیز‌های زیادی در مورد یک کشور به شما بگوید. از جمله اینکه نوع نظام سیاسی‌ای که آن کشور می‌تواند داشته باشد و میزان رضایت عمومی و در نهایت قدرت اقتصادی و نفوذ اقتصادی آن کشور.

اعداد زیر اعدادی هستند که من به آن‌ها رسیده‌ام، اما اغلب وقت لازم برای درک معنای آن‌ها صرف نکرده‌ام. تولید ناخالص داخلی پنج کشور برتر جهان به‌عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی جهانی به شرح ذیل است:

۱- ایالات متحده ۲۴ درصد

۲- چین ۱۵.۲ درصد

۳- ژاپن ۶.۰۲ درصد

۴- آلمان ۴.۵۶ درصد

۵- هند ۳.۲ درصد

این پنج کشور بیش از ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده‌اند. طبیعتاً این میزان تولید ناخالص داخلی با قدرت نظامی‌شان همبستگی دارد. تولید ناخالص داخلی امکانات تولید، از جمله تولید موشک‌ها و تعداد سربازان ارتش هر کشوری را به دست می‌دهد، اما این تولید در عین حال باید از زندگی جمعیت غیرنظامی کشور‌ها نیز حمایت کند؛ بنابراین در میزان تولیدی که کشور‌ها در مسائل نظامی صرف می‌کنند، تفاوت وجود دارد، اما به هر حال تولید ناخالص داخلی پتانسیل قدرت نیروی نظامی هر کشوری را تعیین می‌کند.

پس می‌توان گفت که این پنج کشور نیمی از محصولات جهان را تولید می‌کنند و توانایی برخورداری از ارتش‌های عظیم را دارند. در میان این کشورها، پیشرفته‌ترین و تواناترین، اگر نگوییم از نظر عددی بزرگترین، ایالات‌متحده است؛ کشوری که به‌طور همزمان و به رقم قوه‌های سیستماتیک که اقتصادش را تضعیف کرده، همچنان از اقتصاد نسبتاً پویایی نیز برخوردار است.

چین به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان به خود می‌بالد و به‌دنبال ایجاد یک ارتش بزرگ است. در این اینجا سوال تاریخی این است که آیا شکاف اساسی بین تولید ناخالص داخلی ایالات متحده و تولید ناخالص داخلی چین باعث شده است که چین از نظر نظامی ضعیف‌تر از ایالات متحده باشد؟ در پشت سر این دو قدرت بزرگ، ژاپن در تلاش است ارتشی مبتنی بر پارامتر‌های در حال تغییر قانون اساسی خود بسازد.

این کشور مطمئناً این توانایی را دارد که دوباره به یک قدرت بزرگ جهانی در عرصه نظامی تبدیل شود. در این میان آلمان واقعاً نمی‌خواهد در مسیر نظامی‌گری گام بردارد، اما هرگز چشمانش را به‌طور کامل بر روی چنین چشم‌اندازی نبسته است. با این حال، این کشور در ارسال تسلیحات به اوکراین و در جنگ اقتصادی علیه روسیه مشارکت دارد.

هند گهگاه با چین درگیر می‌شود، اما به‌رغم تولید ناخالص داخلی زیاد خود، کشوری وسیع و فقیر است. هند از نظر اقتصادی کوچکترین کشور در بین پنج کشور است و کمترین میزان درگیری نظامی را دارد. هند همچنین، حتی با وجود روابط نزدیکش با روسیه، بخشی از ساختار چهارجانبه امنیتی با شرکت کشور‌هایی نظیر ایالات متحده، استرالیا و ژاپن است.

واقعیت این است که این پنج اقتصاد بزرگ جهان یا درگیر جنگ هستند یا ارتش خود را با سرعتی بالا آماده می‌کنند تا بتوانند جنگی به راه بیندازند. این به آن معناست که قدرت‌های برتر اقتصادی جهان یا همگی درگیر جنگ فعال هستند یا برای ورود به آن آماده می‌شوند. هر‌گونه عدم اطمینان در ساختار‌های نظامی، ناگزیر باعث ایجاد عدم اطمینان اقتصادی می‌شود. این اصل در مورد کشور‌های خارج از فهرست بالا نیز، مانند روسیه که در رتبه ۱۱ قرار دارد، صدق می‌کند.

بنابراین، مهم‌ترین کشوری که در فهرست بالا که پیش‌بینی رفتارش اهمیت زیادی دارد، ایالات‌متحده است. این کشور بیشترین ردپای اقتصادی و نظامی را در سراسر جهان دارد و تمایل دارد در سطوحی به عملیات نظامی ورود کرده و به‌عنوان یک نیروی اصلی عملیات اقتصادی ایفای نقش کند.

کشور بعدی که در درجه دوم اهمیت است، چین است. خصوصا اینکه با توجه به نحوه رفتار این کشور در رابطه با ایالات‌متحده، روابط ایالات‌متحده و چین نه‌تنها در خصوص تحولاتی که در باقی‌مانده سال جاری اتفاق می‌افتد، اساسی است، بلکه می‌تواند نمادی از ماهیت پیچیده قدرت باشد. این رابطه به هر دو کشور فرصتی می‌دهد تا در سطوح مختلف با هم رقابت کرده و در عین حال به دنبال مبنایی برای همکاری با هم باشند. نقش واشنگتن در جهان در میان سروصدا‌های سیاسی به‌راحتی فراموش می‌شود، اما واقعیت اساسی این است که این نقش جهان را به‌حرکت در می‌آورد.

پیش‌بینی سال ۲۰۲۳

پیش‌بینی سالانه ما برای سال ۲۰۲۳، مانند پیش‌بینی‌های دیگر سال‌ها، تلاشی است برای اینکه حسی از روند‌های جهانی در سال جاری به خوانندگان ارائه کنیم. ما این کار را با نگاهی کلی به این روند‌ها انجام می‌دهیم و توجه ویژه‌ای به مناطق و کشور‌هایی داریم که اقدامات آن‌ها به‌طور قابل‌توجهی بر ساختار‌های جهانی تأثیر می‌گذارد. همه کشور‌ها برای جماعتی که در آن‌ها زندگی می‌کنند، اهمیت دارند، اما در روش تحلیلی که ما داریم، بسیاری از کشور‌ها کنار گذاشته می‌شوند، به‌رغم اینکه انتظار داریم که آن‌ها - گاهی به‌طور چشمگیری – تحت تأثیر تحولات در کشور‌ها و مناطقی که ما به آن‌ها می‌پردازیم، قرار گیرند.

موضوع اصلی امسال، تنش مداوم ناشی از ناکارآمدی اقتصادی خواهد بود که به دلایلی نظیر جنگ در اوکراین، تلاش برای بهبود وضعیت پس از گذر از همه‌گیری کرونا و جنبه‌های پیش‌پاافتاده‌تر چرخه‌های تجاری ایجاد شده است. این تنش اقتصادی با بحران اقتصادی چشمگیر در چین تشدید شده است و اثرات این بحران به دلیل وزن اقتصادی عظیمی که چین دارد، ناگزیر، به سراسر جهان سرریز می‌شود.

حل چنین بحران‌های چندوجهی و فراملی اقتصادی، سال‌ها طول می‌کشد و در جریان حل آنها، پیامد‌هایی سیاسی در داخل کشور‌ها و در روابط بین کشور‌ها با هم، ایجاد می‌شود. این پدیده در سال ۲۰۲۳ تشدید خواهد شد و اگرچه مسئله جنگ در اوکراین واقعه‌ای بسیار دردناک است، اما این جنگ مهمترین مسئله‌ای نیست که امسال با آن روبه‌رو هستیم. بزرگترین مسئله‌ای که در سال ۲۰۲۳ با آن روبه‌رو خواهیم بود، مسئله چین است.

چین

همانطور که انتظار می‌رفت، بحران اقتصادی چین در سال ۲۰۲۲ تشدید شده و منجر به بروز موارد بیشتری از ناآرامی‌های اجتماعی در این کشور شده است. این اعتراضات و ناآرامی‌ها ظاهراً ناشی از اقدامات شدید دولت چین در قرنطینه COVID-۱۹ بوده است، اما مانند همه اعتراضات، این اعتراضات نیز به حرکت‌های گسترده‌تر مردم چین تبدیل شدند که به نارضایتی‌های اقتصادی و سیاسی دامن زدند. از برخی جهات، چین قربانی موفقیت خود است. رشد اقتصادی سرسام‌آور چین ناپایدار بود، اما سرمایه‌گذاران داخلی و بین‌المللی معتقد بودند که این رشد اقتصادی دائمی است.

آن‌ها معمولا چنین اشتباهی را مرتکب می‌شوند! چین برای تثبیت ساختار سیاسی و اقتصادی خود به شدت به سرمایه‌گذاری و صادرات بدون محدودیت، نیاز دارد. با وقوع بحران اقتصاد جهانی، دستیابی به هر دو هدف سخت‌تر خواهد شد و شاید این واقعیتی است که چین را مجبور کرده تا روابط خود را با تنها کشوری که می‌تواند نیاز سرمایه‌گذاری چین و تقاضا برای محصولات این کشور را در بحبوحه رکود اقتصادی برطرف کند، بازتعریف کند و آن کشور، ایالات متحده است.

چین از ماه نوامبر سال ۲۰۲۲، یک کانال ارتباطی رسمی با ایالات‌متحده ایجاد کرده است. تاکنون، مذاکرات بین دو کشور سازنده نبوده است، اما پیش‌بینی می‌کنیم که این مذاکرات نتیجه‌بخش خواهند بود. پکن مجبور است تنش‌های نظامی با ایالات‌متحده را کاهش دهد. هرچند ممکن است از برخی نمایش‌های معمول که غرور چین را حفظ می‌کند، دست نکشد. ایالات‌متحده نیز دلایل موجهی برای مذاکره با چین دارد. آمریکا نه می‌خواهد چین به روسیه نزدیک‌تر شود و نه می‌خواهد پکن در واکنش به فاجعه و بحران اقتصادی، دست به رفتار‌های تهاجمی بزند.

به‌رغم همه لفاظی‌های تند و تیز بین این دو کشور، ما انتظار نداریم جنگی میان چین و آمریکا رخ ندهد. چین نمی‌تواند تبعات شکست احتمالی در این جنگ را متحمل شود، زیرا جایگاه اقتصادی‌اش در داخل کشور زیر سوال است. تمرکز چین باید بر حل مشکلات اقتصادی و فرونشاندن ناآرامی‌های داخلی باشد و برای محقق کردن این هدف به یک رابطه معقول با ایالات متحده نیاز دارد.

ایالات متحده

بدیهی است که در این مرحله، ایالات‌متحده نمی‌تواند اوکراین را رها کند. با توجه به تاکید آمریکا بر منافع خود در اوکراین و تحت فشار قراردادن سایر کشور‌ها برای همکاری، باید گفت که گزینه‌های پیش روی آمریکا چندان متنوع نیست. با این حال، واشنگتن درگیر جنگی است که به نفع ایالات متحده پیش می‌رود. هرچند اوکراینی‌ها در حال تلفات دادن هستند. اما با استفاده از سلاح‌ها و مهمات آمریکایی تلفات سنگینی را بر روس‌ها تحمیل کرده‌اند. واشنگتن برای ایجاد کردن زمینه برای مذاکراتی که روسیه را تا حد امکان از مرز‌های ناتو دور نگه دارد، فشار خواهد آورد و این موضع را در طول سال جاری میلادی حفظ خواهد کرد.

در داخل، ایالات متحده رکود اقتصادی قابل‌توجهی را تجربه خواهد کرد. این رکود احتمالا مشابه رکود اقتصادی دهه ۱۹۷۰ خواهد بود؛ زمانی که هزینه‌های جنگ ویتنام، تحریم نفت اعراب و رکود طبیعی در چرخه‌های تجاری تورم و فشار‌های شغلی گسترده‌ای بر آمریکا وارد آورد. این رکود، مانند رکود آن سال‌ها، منجر به حرکت آمریکا به سمت چرخه‌ای از تغییرات خواهد شد که در طول یک دهه آینده ادامه خواهد یافت.

روسیه

جنگ در اوکراین به بن‌بست رسیده است. هر بار که نیرو‌های مسلح اوکراین یک پیروزی تاکتیکی به دست می‌آورند، روسیه مانع از این می‌شود که اوکراینی‌ها بتوانند از این پیشروی به‌طور کامل بهره‌برداری کنند. این داستان در خصوص روسیه نیز صادق است؛ روسیه نیز نتوانسته از پیروزی‌هایش در اوکراین به‌طور کامل بهره‌برداری کند. این وضعیت نشان می‌دهد که احتمالا راه‌حلی که از طریق مذاکره به‌دست می‌آید، در راه است. هرچند ما معتقدیم که این نتیجه منطقی وضعیت کنونی است، اما تاکنون به نظر نمی‌رسد کسی مایل به تسلیم شدن باشد.

چشم‌انداز حل و فصل بحران، تا حدی به پایداری اقتصاد روسیه بستگی دارد. پاسخ اولیه غرب به تهاجم روسیه به اوکراین، یک کارزار تضعیف‌کننده اقتصادی بود که برای مدتی، اقتصاد روسیه را فلج کرد. اگرچه روسیه از این وضعیت خارج نشده است، اما به اندازه کافی از وضعیت مناسبی برخوردار است تا حداقل اهرم‌هایش را در جنگ و بازار‌های بین‌المللی انرژی و ... حفظ کند.

صرف‌نظر از پارامتر اقتصاد، دو مانع عمده، همه تلاش‌ها برای پایان دادن به بن‌بست فعلی در اوکراین را ناکام گذاشته است. اولی پیش‌شرطی است که مطرح شده و می‌گوید هیچ‌یک از طرفین حق ندارند هر زمان که خواستند خصومت‌ها را از سر بگیرند. هم روسیه و هم اوکراین، می‌خواهند این حق را برای خودشان حفظ کنند. عامل دوم، عدم تمایل به واگذاری سرزمین است که به دلایل سیاست داخلی دشوار است. از یک سو، اوکراینی‌ها خواهان کنترل کل کشورشان هستند.

از سوی دیگر، عموم مردم روسیه از پذیرش اینکه این همه مرگ و سختی و فشار اقتصادی، برای هیچ و پوچ بوده باشد، نگران هستند؛ بنابراین یک عنصر کلیدی در هر دو طرف جنگ، مدیریت افکار عمومی است. اوکراین و ایالات‌متحده نشان داده‌اند که می‌توانند افکار عمومی خود را مدیریت کنند و حالا روسیه کشوری است که باید نشان دهد توان انجام این کار را دارد یا خیر.

هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم هر یک از طرفین طرف مقابل را درهم شکسته و در جنگ پیروز می‌شود. این امکان وجود دارد که مذاکرات صلح بین روسیه و اوکراین انجام شود، اما حل‌وفصل سریع اختلافات بعید است. مخاطرات رسیدن به توافق زیاد است و هیچ‌یک از طرفین نمی‌خواهند اول پا پیش بگذارند. محتمل‌ترین روند این است که جنگ ادامه یابد، اما اگر دیدید که گفتگو‌ها برای حل‌وفصل بحران اوکراین آغاز شده، تعجب نکنید.

اروپا

پیش‌بینی تحولات اروپا دشوار است، زیرا «اروپا» در نهایت یک مفهوم جغرافیایی است که توسط سازمان‌های چندملیتی، که بزرگترین آن‌ها ناتو و اتحادیه اروپا هستند و هرکدام فهرست عضویت و مأموریت خاص خود را دارند، ایجاد شده است. بهتر است اروپا را عرصه‌ای برای همکاری و رقابت بدانیم. موضوع اصلی اروپا در سال ۲۰۲۳ ادامه دسترسی به انرژی روسیه خواهد بود. اروپایی‌ها موافق هستند که به نفت روسیه نیاز دارند، اما نمی‌توانند توافق کنند که چه قیمتی برای این نفت باید پرداخت شود. لهستان با هرگونه امتیاز دادن به روسیه مخالف است.

مجارستان مشکلی با امتیاز دادن به روسیه ندارد. آلمان مشتاق حفظ واردات نفت روسیه است، اما در عین حال باید خود را تابع ایالات‌متحده که بزرگترین مشتری و ضامن امنیت ملی‌اش است، نشان دهد. همچنین این نکته را در نظر بگیرید که اروپا به‌طور گسترده معتقد است که پیروزی روسیه در اوکراین برای این قاره بد خواهد بود.

کشور‌هایی مانند لهستان، جمهوری چک و آلمان، جنگ سرد را به یاد می‌آورند و علاقه‌ای برای بازتولید شرایطی که جنگ سرد ایجاد کرد، ندارند. در دولت‌های اروپایی- و در نظر مردم برخی کشور‌های اروپایی - نوعی حمایت واقعی از جنگ دیده می‌شود. اتحادیه اروپا ساختاری بود که با هدف صلح و رفاه برای مردم اروپا طراحی شده است. جنگ، این آرمان‌ها را با خطر روبه‌رو می‌کند و منافع ژئوپلیتیکی و تمایلات اقتصادی را از مسیر این آرمان‌ها منحرف می‌کند.

برخی کشور‌های اروپایی احساس می‌کنند که باید آماده‌شدن برای جنگ را بر ملاحظات اقتصادی ترجیح دهند. در سال آینده، وحدت اتحادیه اروپا، نه‌تن‌ها بر سر این موضوع بلکه بر سر این احساس فزاینده که این اتحادیه منافع اقتصادی و نظامی کشور‌های عضو را تضعیف می‌کند، به خطر خواهد افتاد. اتحادیه اروپا، به دلیل واگرایی منافع ملی، به سمت تکه‌تکه شدن پیش خواهد رفت؛ هرچند این حرکت آرام و تدریجی خواهد بود.

هند

هند آرام‌آرام به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و نظامی ظاهر می‌شود که این ظهور همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این کشور یکی از سریع‌ترین رشد اقتصادی را در میان اقتصاد‌های بزرگ جهان دارد. رشد اقتصادی هند قطعاً از اقتصاد‌های توسعه‌یافته یا بیشتر است و یا برابر و حالا چاره‌ای نیست جز اینکه هند نیز باید در میان کشور‌هایی قرار بگیرد که بر ساختار‌های جهانی اثر می‌گذارند.

استراتژی ملی هند، برقراری توازن بین قدرت‌های بزرگ‌تر، به‌ویژه روسیه و ایالات‌متحده است. رویه‌ای که ناگزیر باعث ایجاد تنش در داخل هند می‌شود و مشهور است که هند کشوری است که تنوع دیدگاه‌ها در آن بسیار است. بنابراین، هند با مدیریت روابط خود با دشمنان تاریخی‌اش و تثبیت روابط با متحدان سنتی، رشد کرده و کارش را آغاز خواهد کرد.

به‌عنوان مثال، دهلی‌نو همکاری اقتصادی و صنعتی با روسیه را برای ایجاد تعادل و توازن در برابر چین، افزایش خواهد داد. همیشه این سوال وجود داشته است که چه زمانی هند به‌عنوان یک قدرت بزرگ ظاهر می‌شود؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که به نظر می‌رسد امسال، برای هند، همان سال موعود باشد.

خاورمیانه و شمال آفریقا

اتحاد‌های جدید پدیدار خواهند شد و اتحاد‌های قدیمی از بین خواهند رفت. اسرائیل در حال حاضر براساس توافق آبراهام به محور اصلی منطقه تبدیل شده است، اما تحرکات نیرو‌های داخلی در اسرائیل تا حدی ناراحتی‌هایی در کشور‌های عرب ایجاد کرده‌اند. مهمتر از آن، آینده سیاسی ترکیه با زوال دوره اردوغان تغییر خواهد کرد و منطقه خود را برای سیاست‌های جدید ترکیه آماده می‌کند. مسائل داخلی در سال ۲۰۲۳ بر منطقه مسلط خواهد شد. بیش از همه، مسائل داخلی در اسرائیل و ترکیه بر منطقه اثر خواهد گذاشت.

آمریکای لاتین

انگیزه رفتار کشور‌های آمریکای لاتین در سال ۲۰۲۳ ریشه در ناتوانی آن‌ها در بهبود وضعیت پس از همه گیری کووید-۱۹ خواهد داشت. مسلماً این منطقه بدترین آسیب را از همه‌گیری کووید-۱۹ متحمل شده و کندترین روند در بهبود وضعیت خود از این آسیب را طی کرده است. کشور‌های آمریکای لاتین شاهد ناآرامی‌های اجتماعی شدید خواهند بود و دولت‌ها، روابط خارجی با منافع اقتصادی را در اولویت خود قرار خواهند داد.

افزایش بی‌ثباتی جهانی و رقابت بر سر کالا‌هایی نظیر غذا، انرژی و فلزات، باعث علاقه مجدد کشور‌های نیمکره غربی برای ایجاد روابط تجاری کالامحور خواهد شد. روسیه و چین نمی‌توانند مانند سال‌های گذشته با قدرت در رقابت‌ها بر سر آمریکای‌لاتین وارد شوند. مشکلات اقتصادی که روسیه و چین با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند، توان مالی آن‌ها را در ارائه پیشنهاد‌های جذاب به کشور‌های آمریکای لاتین کاهش می‌دهد و این مسئله فرصتی برای ایالات‌متحده ایجاد می‌کند تا روابط خود را با کشور‌های آمریکای لاتین از جمله دولت‌های نسبتا متخاصم نظیر کوبا و ونزوئلا، تقویت کند.

نتیجه‌گیری

فراموش کردن این واقعیت که بیش از ۳۰ سال است که در دوران پس از جنگ سرد زندگی می‌کنیم، آسان است. در آن زمان دنیا هرگز کاملاً هماهنگ نبود، اما به نظر می‌رسید که کشور‌ها همه در یک جهت دست و پا می‌زدند. سرانجام، سال ۲۰۲۳ ممکن است همان سالی باشد که جهان حرکت به سوی عصر دیگری را آغاز می‌کند. درحالی‌که منافع کشور‌ها با یکدیگر متضاد می‌شوند، ائتلاف‌ها و روابط کشور‌ها با هم متلاشی می‌شوند و این روند می‌تواند فشار را در برخی مکان‌ها کاهش دهد.

تنش‌های ایجادشده به واسطه رقابت ایالات‌متحده و چین حداقل تا حدی منافع جدید کشور‌ها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. این روند ادامه خواهد یافت حتی اگر پکن و واشنگتن به نوعی تفاهم رسمی اقتصادی رسمی و تفاهم نظامی غیررسمی با هم برسند.

نویسنده: جورج فریدمن رئیس اندیشکده GP

ترجمه: آریا صدیقی

برچسب ها: چین و آمریکا
ارسال نظرات