صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

تجربه سابق نشان داده که انتخاب یک سرمربی داخلی معمولا با دستوری از «بالا» رقم خورده است؛ یعنی بالاتر از فدراسیون فوتبال. این موضوع بسته به علاقه و بعضی وقت‌ها جناح حاکم سیاسی رقم خورده و اعمال سلیقه هم شده است. نتیجه شده آنکه مربی مذکور در کوتاه‌مدت نتیجه نگرفته و دوباره از «بالا» دستور برکناری او صادر شده است
تاریخ انتشار: ۰۷:۱۷ - ۲۳ بهمن ۱۴۰۱

روزنامه شرق نوشت: ‌تیم ملی فوتبال ایران بعد از رقابت‌های جام جهانی تا همین الان بدون سرمربی مانده است. اگرچه کارلوس کی‌روش پرتغالی امید داشت به واسطه اتفاقاتی فرافوتبالی، همچنان قراردادش به عنوان سرمربی ایران تمدید شود، ولی نتایج ضعیف او در قطر در کنار انتقادات گسترده از وضعیت تیم ملی در جام جهانی، باعث شد تا نهایتا فدراسیون قید همکاری با این مربی پرتغالی را بزند و سراغ بررسی دیگر گزینه‌ها برود.

از روزی که جام جهانی تمام شده تا به الان مدام درباره مربی بعدی تیم ملی فوتبال ایران گمانه‌زنی می‌شود. یک روز هدایت این تیم در فضای رسانه‌ای به یک مربی ایرانی سپرده می‌شود و فردا دوباره نامی خارجی به عنوان گزینه اصلی به میان می‌آید. امروز هم که قرار است اعضای هیئت‌رئیسه فدراسیون فوتبال تشکیل جلسه دهند و یکی از بند‌های مهم این جلسه هم مربوط به انتخاب سرمربی تیم ملی است.

مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال هم که همین روز گذشته در حاشیه مراسم ۲۲ بهمن گفته بود هنوز هر دو گزینه داخلی و خارجی روی میز است. یکی، دو مربی قدیمی ایران از‌جمله مجید جلالی هم در گفتگو‌هایی که به‌تازگی داشته‌اند، خواسته‌اند تا سرمربی بعدی تیم ملی فوتبال، ایرانی باشد.

با وجود چنین فضایی، ولی در شرایط موجود سپردن هدایت تیم ملی به مربی ایرانی بعید است توفیق چندانی در پی داشته باشد. درست است که تعدادی از مربیان داخلی در سال‌های اخیر توانایی فنی‌شان را به سطحی رسانده‌اند که بتوان آن‌ها را در قالب گزینه دید، اما نمی‌توان با این حال، آینده روشن فوتبالی برای آن‌ها متصور بود. دلیل این موضوع الزاما به موارد فوتبالی مرتبط نمی‌شود و بعضا عوامل بیرونی که تعدادشان زیاد است روی نتایج و عملکرد این افراد تأثیرگذار است.

تجربه سابق نشان داده که انتخاب یک سرمربی داخلی معمولا با دستوری از «بالا» رقم خورده است؛ یعنی بالاتر از فدراسیون فوتبال. این موضوع بسته به علاقه و بعضی وقت‌ها جناح حاکم سیاسی رقم خورده و اعمال سلیقه هم شده است. نتیجه شده آنکه مربی مذکور در کوتاه‌مدت نتیجه نگرفته و دوباره از «بالا» دستور برکناری او صادر شده است. این موضوع فقط مختص مربیان داخلی است؛ چون برخلاف مربیان خارجی، بستن قرارداد سفت‌و‌سخت با آن‌ها یا میسر نیست یا اینکه اگر حقی از آن‌ها پایمال شود، کما‌اینکه شده، برای شکایت‌بردن به فیفا هم در دوراهی بزرگی قرار می‌گیرند. اگر شکایت نبرند که حقشان تضییع می‌شود و اگر هم شکایت ببرند که مورد حمله عده‌ای خاص قرار می‌گیرند که حتی از خائن‌خواندن مربیان مذکور ابایی ندارند.

ذیل همین بند، ماجرای رسیدگی به درخواست‌ها هم از راه می‌رسد. بدیهی است که سرمربی ایرانی در شرایط فعلی و بسته به نگاه فدراسیون فوتبال که در مواجهه با چهره‌های ایرانی چندان حرفه‌ای نشان نمی‌دهد، بُرش خاصی ندارد. در این مورد و برای بررسی دقیق‌تر می‌شود به داستان کارلوس کی‌روش و فدراسیون فوتبال برگشت؛ جایی که این مرد پرتغالی به‌درستی پایش را در یک کفش می‌کرد تا حتی ریزترین جزئیات برای تیم ملی مهیا شود. تصور اینکه مربی ایرانی تیم ملی بخواهد به کیفیت لباس‌ها گیر دهد یا اینکه برای آماده‌نبودن چمن آن‌قدر غر بزند تا شرایط برایش مهیا شود، امری محال به نظر می‌رسد. ضمن اینکه احتمالا مربی ایرانی آن‌قدر جایگاهی نخواهد داشت که بتواند مثل کی‌روش چند روزی یا چندماهی حقوقش عقب بیفتد، با لباس شخصی در تمرین حاضر شود و کسی هم نتواند از او خرده بگیرد.

در کنار این موارد، باید به داستان پرداخت دستمزد مربی ایرانی هم برگشت. اینجا هم بعید است همان دو ماه یک بار، طبق همان بند‌های قانونی فیفا، پولی به حساب این سرمربی واریز شود. گو اینکه اگر هم نشود، بعید است باز دست مربی مد‌نظر به جایی بند باشد. این یک مورد حتی در عصر کارلوس کی‌روش هم وجود داشت؛ در شرایطی که فدراسیون فوتبال به‌طور تمام‌و‌کمال و بسیاری از اوقات به‌صورت منظم دستمزد مرد پرتغالی و دستیاران خارجی‌اش را واریز می‌کرد، هرگز این اتفاق شامل حال دستیاران ایرانی کی‌روش نمی‌شد. گو اینکه همین حالا تعدادی از دستیاران ایرانی کارلوس کی‌روش هنوز هم از فدراسیون فوتبال طلب دارند.

در کنار سایر موارد که شاید ارتباطی به مسائل فنی نداشته باشد و بیشتر ریشه در نگاه حرفه‌ای دارد، مسئله فنی هم از راه می‌رسد. واقعیت این است که تعداد اندکی از مربیان ایرانی هستند که این روز‌ها توانایی نشستن روی نیمکت تیم ملی را دارند؛ علی دایی، یحیی گل‌محمدی، امیر قلعه‌نویی و جواد نکونام. سخت است بیرون از این مربع، بتوان اسم مربی ایرانی دیگری را پیدا کرد که شانسی برای آن‌ها متصور بود.

این افراد، ولی با وجود شایستگی‌های لازم، تمامی فاکتور‌های موجود برای نشستن روی نیمکت تیم ملی را ندارند. خواه‌ناخواه این روز‌ها فضای سیاسی جامعه بر اوضاع تیم ملی سایه افکنده است؛ اگر همین تک‌زمینه مورد بررسی قرار بگیرد، به‌سرعت نام علی دایی و یحیی گل‌محمدی از فهرست موجود خط می‌خورد. هر دو به واسطه فعالیت‌هایی که داشته‌اند، بعید است شانسی برای نشستن روی نیمکت تیم ملی، در صورت تمایل شخصی، هم داشته باشند. در این بین از لحاظ تجربه، بحث جواد نکونام هم زیر سؤال می‌رود. درست است که او در سال‌هایی که مربی بوده با استعداد نشان داده و رفته‌رفته به موفقیت و جام هم به همراه فولاد دست پیدا کرده، ولی به نظر می‌رسد اگر قرار باشد تبدیل به سرمربی تیم ملی ایران شود، یکی دیگر از مهره‌های بی‌شمار سوخته‌ای می‌شود که شانس رسیدن به موفقیت در آینده را فدای تصمیمی گذرا کرده است.

امیر قلعه‌نویی هم آخرین بازمانده این فهرست است که روی کاغذ بیش از بقیه شانس نشستن روی نیمکت تیم ملی را دارد، ولی نتایجی که امیر در دهه گذشته به عنوان سرمربی گرفته، آن‌هم با هزینه‌های زیادی که برای تیم‌هایش کرده، این پرسش را عمیقا مبهم باقی گذاشته که او واقعا گزینه مناسبی است؟

به غیر از این اسامی می‌شود به دیگر گزینه‌های ایرانی که خارج از ایران هم هستند، برگشت. در همین ارتباط می‌توان به تجربه تلخ حضور افشین قطبی در تیم ملی اشاره کرد که دستاوردی به همراه نداشت. بعید است مطرح‌کردن نام گزینه‌ای، چون الکس نوری که نه تجربه‌ای دارد و نه افتخاری هم بتواند گرهی از کار تیم ملی بگشاید.

البته برای چندمین بار باید عنوان کرد وقتی مربی‌ای مثل دراگان اسکوچیچ روی نیمکت تیم ملی نشسته، نمی‌توان مربیان مذکور ایرانی یا هر مربی شاغل دیگر در لیگ را گزینه‌ای نامناسب برای تیم ملی توصیف کرد، ولی هم‌زمان باید به واقعیت‌های موجود هم رجوع کرد. بزرگ‌ترین واقعیت، اختلاف سطح بین نگاه بازیکنان کنونی تیم ملی است. ایران در سال‌های گذشته لژیونر‌های مطرحی به فوتبال اروپا، به‌ویژه اروپای شماره دو، معرفی کرده که این روز‌ها نام یکی، دو نفر از آن‌ها بیش از بقیه سر زبان افتاده است، اما چنین موضوعی درباره مربیان ایرانی صدق نمی‌کند.

بزرگ‌ترین مربیان ایرانی که ادعای هدایت تیم ملی را هم دارند، شاید در حد پیشنهاد هم گزینه تیم‌های غیر‌ایرانی نبوده‌اند. این یکی شاید بزرگ‌ترین دلیلی باشد که نباید هدایت تیم ملی کنونی که بازیکنانی با دید به نسبت اروپایی را دارند، به دست مربیانی سپرد که نگاهشان معطوف به لیگ ایران و نهایتا کشور‌های حوزه خلیج فارس است. شاید در آینده این رویه تغییر کند و مربیان ایرانی هم تکانی اساسی به دوران حرفه‌ای‌شان دهند، ولی آن روز، امروز نیست و اگر هم مردی ایرانی قرار باشد روی نیمکت بنشیند که در میانه راه کاریزمای هدایت رختکن ایران را از دست بدهد، باید به سرنوشت دراگان اسکوچیچ برسد که مثل آب‌خوردن، بازیکنان تیم ملی به او پشت کرده و زمینه خروجش را فراهم کردند.

با چنین نگاهی، هر مربی خارجی هم گزینه مناسبی برای ایران نخواهد بود؛ چه‌بسا اگر چنین فرمولی جواب می‌داد، باید مارک ویلموتس به همراه تیم ملی نتیجه می‌گرفت که چنین نشد. به هر روی به نظر می‌رسد با توجه به آنکه فوتبال ایران بیشتر اوقات درگیر «لحظه حساس کنونی» است، هدایت این تیم پرمهره به مربی‌ای صاحب‌سبک و اعتبار از فوتبال دنیا سپرده شود. مردی که حرفش هم بیرون از زمین برش داشته باشد و هم در زمین تا بازیکنی نتواند برای آینده او با رفقایش برنامه بچیند!

ارسال نظرات