صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

صفحات داخلی

برخی کوته‌بینی‌ها و تفکرات غیرآینده‌نگری که به جای سعی در ترمیم تعارضات اجتماعی بر سرپوش گذاشتن آن‌ها پافشاری می‌کند و با از بین بردن یا ممیزی نشانه‌های انحطاط فرهنگی، تلاش دارد اوضاع را بسامان نشان دهد. این تفکر می‌خواهد دیدگاه‌های فرهنگی و هنری را در شگل‌گیری واقعیت‌های جریانات جامعه کمرنگ کند که این بیشتر برای آینده همین مدیریت فرهنگی، به خودزنی می‌ماند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۳ - ۱۹ بهمن ۱۴۰۱

وقتی مشکلات در سینمای ایران انباشته شود، وقتی بیکاری و مشکلات معیشتی میان اعضا زیاد شود، وقتی مردم میل به تماشای فیلم نداشته باشند و مهم‌تر، وقتی هیچ برنامه و راه‌حلی برای برون‌ر‌فت از این مشکلات وجود نداشته باشد، نتیجه این خواهد شد که بارقه و نشانه‌های امید نزد سینماگران کم می‌شود و میل و رغبت به کار و فعالیت سینمایی در کشور پایین می‌آید. آن هم درست زمانی که مردم ایران در تلاطم مشکلات، روحیه خوبی ندارند و از تفریح و سرگرمی چندانی برای پرکردن اوقات فراغت خود برخوردار نیستند. وقتی سینما صدمه ببیند، این در نهایت برای کلیت فرهنگ خوب نیست و آسیب‌زاست.

به گزارش اعتماد، در چنین شرایطی جریانی در کشور بر «بیکاری» اهالی هنر اصرار دارد. چرا؟ ابوالحسن داوودی، نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده سینما معتقد است این روز‌ها انگار بعضی‌ها به عمد، معنای امید را دارند از قاموس جامعه سینمایی حذف می‌کنند. با او درباره وضعیت امروز سینمای ایران گفتگو کردیم.

مرداد ماه امسال طی گفت‌وگوی مفصلی که با روزنامه «اعتماد» داشتید، به نقد سیاست‌های سینمایی دولت پرداختید به‌طور شفاف به شکاف بی‌سابقه‌ای اشاره کردید که میان سینماگران و مدیریت سینما به و جود آمده است. از آن روز‌ها تقریبا شش ماه گذشته؛ در حال حاضر تحلیل‌تان از شرایط فعلی سینما چیست؟

در آن مصاحبه من نه تنها از تغییر شرایط تعاملی مدیریت دولتی سینما صحبت کردم، بلکه گفتم از ادامه و گسترش این انشقاق پیش‌آمده بر سینما نگرانم، چراکه می‌دانستم وضعیت آغازین آن روز‌ها در صورت اصرار مدیریت بر استمرار رویه تقابل و تلافی به جای پدری کردن، همچنین کم‌توجهی به معضلات و نیاز‌های صنفی و مدنی اصناف و آحاد سینما به شرایط بحرانی امروز می‌رسد.

وقتی به جای مشارکت و همراهی در مواردی نیاز‌های مشروع خانواده سینما را با رفع مسوولیت پشت گوش می‌اندازیم و به زیر فرش جارو می‌کنیم، نمی‌بینیم که این دوقطبی پیش‌آمده چگونه همچون دومینو به سرعت همه سینما را در می‌نوردد و به چنان کنش‌هایی در برخی سینماگران می‌انجامد. وقتی به جای افزایش تماشاگران، قهر و ریزش جدی و انکارنشدنی مخاطبان قدیم‌تر را با رسانه مثلا ملی و سینمای «به‌فرموده» دولتی می‌بینیم و سرمان را عین کبک زیر برف می‌کنیم، بالطبع باید انتظار شرایط تیره و تارتری را که این روز‌ها در سینما حکمفرماست، داشته باشیم.

به نظر می‌رسد کار به جایی رسیده که کلا در بسیاری از زمینه‌ها بدنه سینما از مدیریت دولتی فاصله گرفته و با تاسف باید بگویم که تقریبا همه حدسیات و پیش‌بینی‌هایم در آن مصاحبه این روز‌ها عیان و آشکار شده و این غم‌انگیز است. نکته‌ای که الان من سینماگر را بیش از همه درگیر کرده، این است که هم به لحاظ شرایط اجتماعی و هم در موقعیت احساساتی غریبی که خیلی از سینماگران را فراگرفته، هر کاری می‌کنم نمی‌توانم به سینما به عنوان حرفه نگاه کنم. نگاه من به سینما امروز به عنوان ضرورت اجتماعی‌ای است که اتفاقا نیاز الان جامعه است برای تصویرگری آسیب‌ها و تفاهم از دست رفته که البته در معرض مخاطره جدی هم قرار گرفته.

چرا؟

به دلیل برخی کوته‌بینی‌ها و تفکرات غیرآینده‌نگری که به جای سعی در ترمیم تعارضات اجتماعی بر سرپوش گذاشتن آن‌ها پافشاری می‌کند و با از بین بردن یا ممیزی نشانه‌های انحطاط فرهنگی تلاش دارد اوضاع را بسامان نشان دهد؛ این تفکر می‌خواهد دیدگاه‌های فرهنگی و هنری را در شکل‌گیری واقعیت‌های جریانات جامعه کمرنگ کند که این بیشتر برای آینده همین مدیریت فرهنگی به خودزنی می‌ماند.

چنین تلقی‌ای از این شیوه مدیریت بین مردم و اهالی فرهنگ هم رسوخ کرده است و آشکارا زمینه‌های تعاملی را که قبلا میان اهالی سینما و مدیریت دولتی کم و بیش وجود داشت، مخدوش کرده و این بسیار حیرت‌انگیز است که چنین آسیب مهمی از جانب این دوستان درک نمی‌شود. انگار که اینان از شِمای نزدیک این آینده وهمناک یا بی‌خبرند یا اینکه از آن واهمه‌ای ندارند و حتی به استقبال آن هم می‌روند! و باز هم می‌گویم، چشم‌اندازی که الان از آینده سینما وجود دارد و آن تاکید پدرسالارانه و غالبا بدون منطق و تفکر که باعث کنار گذاشتن ابعاد متکثر این سینما می‌شود، اگر ادامه داشته باشد در فاصله‌ای بسیار کم همه موجودیت سینما و حتی فرهنگ را هم به مخاطره می‌اندازد.

درباره به مخاطره افتادن شرایط سینما، کمی واضح‌تر و مصداقی توضیح می‌دهید؟

موقعیتی که جریان مدیریت فرهنگی در مواجهه با کلیت نظام فرهنگی کشور پیش گرفته بیشتر شبیه موقعیت بازی رولت روسی به نظر می‌رسد. با این تفاوت که در رولت روسی یک نفر زنده می‌ماند و جان سالم به در می‌برد؛ اما در جنس مدیریت لجبازانه و سیاست گرفتن دست بالاتر به جای درک مشکلات اجتماعی و حرفه‌ای و هر بار پناه بردن به روش النصر بالرعب، به نظر می‌رسد در پایان برنده‌ای زنده و سالم از میدان مسابقه خارج نخواهد شد. انگار نگاه به سینما و سینماگران و اساسا کلیت هنر و تمایل به یک سویه کردن شکل جامعه فرهنگی از جانب کسانی است که یا نمی‌توانند یا نمی‌خواهند فرهنگ در ایران شکوفا باشد و کثرت‌گرا. به همین دلیل شاهد می‌شویم که تعارضات به بالاترین حد خود می‌رسد و از هر دو طرف به فرهنگ شلیک و این باعث می‌شود که نابودی این عرصه قریب‌الوقوع به نظر برسد.

خیلی سعی می‌کنم تحلیل منطقی داشته باشم و خارج از قضاوت و احساسات شخصی در این باره صحبت کنم، اما هر چه سعی می‌کنم که امیدوار باشم، هیچ کورسوی امیدی در صورت ادامه این تعارض برای حرفه‌مان نمی‌بینم.

به نظر می‌آید کمی از شرایط این روز‌ها عصبانی هم هستید. این‌طور است یا اشتباه برداشت کردم؟

چرا نباید عصبانی باشم؟ در ۶۷ سالگی و بعد از چهل و اندی سال فعالیت حرفه‌ای، خودم را و مهم‌تر از آن سینمای ایران که عاشقانه دوستش دارم در موقعیت باخت- باخت می‌بینم و احساس می‌کنم در شراط پیش‌رو انگار بعضی‌ها به عمد، معنای امید را دارند از قاموس جامعه سینمایی حذف می‌کنند. این خطرناک نیست؟ نباید عصبانی بود؟ هیچ فکر کرده‌اید اگر امید به آینده در میان سینماگران و اهل فرهنگ رنگ ببازد، دیگر هیچ‌گونه چشم‌اندازی، نه فقط برای سینما بلکه کلیت عرصه فرهنگ نمی‌توان متصور شد. اینکه بسیاری از اهالی سینما در بدترین موقعیت روحی و اقتصادی قرار گرفته‌اند، باید بزرگ‌ترین مساله مدیریت فرهنگی باشد و به این فکر کند که تاثیرات جبران‌ناپذیر و عوارض غیرقابل پیش‌بینی آن را در آینده نزدیک چگونه باید درمان کند.

عده‌ای هم متاسفانه با تفسیر‌های اشتباه بر آتش ناامیدی‌ها و اندوه جامعه سینمایی می‌دمند. در حالی که نمی‌دانند حیات هنر به در جریان بودن است و نمی‌توان هنر را محبوس و متوقف کرد. آن‌هایی که بر آتش تحریم هنر می‌دمند، اساسا انگار با ذات هنر آشنایی ندارند. شما چه نظری دارید؟

به نکته مهمی اشاره کردید. این به نظر من یک جنگ دوگانه است. کاسبان این عرصه در هر دو طرف بر آتش می‌دمند و ماهی‌های خودشان را از این آب گل‌آلود صید می‌کنند و این به نظر من بسیار بی‌انصافی است. کافی است کسانی که حافظه خوبی ندارند به پشت سرشان نگاهی کنند. از همین جشنواره فیلم فجر مثال می‌زنم؛ پرسشی که من دارم این است که در این چهار دهه چه کسانی رشددهندگان این رویداد بوده‌اند و چه کسانی تلاش کرده‌اند تا این جشنواره با همه معایب و محاسنی که داشت و با تمام مشکلات و کمبودهایش به این مرحله برسد؟ آیا این پایگاه را مدیران دولتی بنا نهادند و به اینجا رساندند یا همه اهالی سینما با تلاش و کوشش جمعی‌شان؟ جامعه سینمایی با همه امیدی که برای تعامل و تفاهم جهت رشد جامعه فرهنگی و هنری داشت، خارج از تعاملات سیاسی باعث شدند جشنواره به قدمتی چهار دهه‌ای برسد و ویترین سینمای کشور بشود.

چه شد که به اینجا رسید که بعد از چهار دهه، بحران مخاطب و مشروعیت و اقبال عمومی، چه از جانب مردم و چه اهالی حرفه، بزرگ‌ترین دغدغه و نگرانی مسوولان فرهنگی شد؟ جایی که مهم‌ترین پل ارتباطی میان حاکمیت و مردم در سینما بود، چرا حالا باید این‌گونه مورد شماتت باشد؟ چه شد که اکثریت اهالی سینما یا مغضوب شدند یا این ویترین فرهنگی را مغضوب کردند؟ چرا مدیران، بزرگ‌ترین جشنواره سینمایی کشور را به مرحله‌ای رساندند که برای خیلی از سینماگران برسر حضور نداشتن در آن و نفی‌اش دعواست؟ این در حالی است که این جشنواره در گذشته برای کسانی که در ساخت و ساز فرهنگ این کشور مشارکت داشتند، جایگاه تعیین‌کننده‌ای بود و البته که ظرفیت و قالبش را هم داشت.

اگر کمی بیشتر با تفاهم و تعامل می‌توانستیم به مشکلات جدی پیش روی‌مان نگاه کنیم و به جای نفی‌شان آن‌ها را بپذیریم. منِ ۶۷ ساله که دیگر قرار نیست جاه‌طلبی آنچنانی داشته باشم و حرص بود و نبود کار خودم را بزنم یا به دنبال موقعیت فردی‌ام باشم؛ اما دلم برای کلیت این سینمای بزرگ می‌سوزد که زیر چرخ‌دنده این دوقطبی دهشتناک حاکم رو به زوال می‌رود. اگرچه شنیدن و خواندن این حرف‌ها که از دل برمی‌آید برای شنونده مسوولی که احتمالا خودش را به خواب زده، لزوما بانگ بیداری ندارد.

با همه این صحبت‌ها، تحلیل شما از تحریم‌ها چیست؟

از ابتدا هم با این‌گونه تحریم‌ها و تعلیق‌ها مشکل داشتم و مخالف بوده و هستم. اگرچه چند سالی هم هست که خودم شخصا در این رویداد‌ها حضوری ندارم، اما کسانی که این دستورالعمل‌ها را صادر می‌کنند به این توجه نمی‌کنند که هنر زبان حال جامعه است و هنر در هر شرایطی کار خودش را می‌کند و مسیرش را ادامه می‌دهد. تصور اینکه در یک موقعیت اجتماعی از هنرمند خواسته شود هنرش را متوقف کند، دقیقا مثل این است که به سربازی که از مرز‌ها مراقبت می‌کند، بگویند اسلحه‌اش را زمین بگذارد. با متوقف کردن هنر انگار به ما گفته می‌شود اسلحه‌ات را زمین بگذار و دست‌هایت را بالا بگیر و تسلیم شو.

من نظرم این است که مثل همان اشتباه و سوءبرداشتی که امضا‌کنندگان بیانیه «تفنگت را زمین بگذار» داشتند و نباید می‌گفتند سربازی که وظیفه‌اش حفاظت از مرزهاست اسلحه‌اش را زمین بگذارد، تا جایی که من می‌دانم الان از جانب دیگر دارد با دعوت هنرمندان به کار نکردن اتفاق می‌افتد و به هنرمند می‌گویند کار نکن! چرا نباید کار کرد؟ چرا نباید زبان حال جامعه بود؟ همان اتهام به این افراد هم وارد است. قبول داریم که جامعه ناراضی است، اما اگر نپذیرد که چه در عرصه دولت و چه در میان اهالی تفکر هنر جریان داشته باشد، یعنی تنها وسیله ارتباطی خود را زمین بگذارند و کار نکنند، این باعث از بین رفتن پل ارتباطی میان هنرمند و جامعه می‌شود و تعامل و گفتگو را از بین می‌برد. اصلا وظیفه هنرمند با پذیرش و به کار بستن مسوولیت اجتماعی‌اش است که باید در کارش جریان پیدا کند، وظیفه هنرمند با آن معنا پیدا می‌کند. مگر در ۴۰ سال گذشته کشور کم با مشکلات مواجه بود؟ مگر ما فیلمسازان تا الان کجا زندگی می‌کردیم؟

در جامعه اتوپیایی که نبودیم؟ ۴۰ سال با همه مشکلات پیش‌رو کار کردیم و اگر که این مشکلات را لمس نمی‌کردیم و راه‌های دور زدن و امید به آینده داشتن را نمی‌یافتیم که دوام نمی‌آوردیم! چرا الان بخواهیم کنار بکشیم و کار نکنیم؟ من برای این پاسخی ندارم. خیلی از فیلمسازان ما در همه ۴۰ سال گذشته در همه شرایط سخت تمام توان خود را گذاشتند تا موانع را از سر راه بردارند. همه آموخته‌های‌شان را به کار گرفتند تا حرف درست را بگویند و دست از کار نکشیدند ولی الان شرایط به گونه‌ای است که این تفکر و روش را محکوم می‌کنند. چرا؟ گفتم که بعضی کاسبان در هر دو طرف فعالند.

شما چه پیشنهادی برای بهبود وضعیت در حال حاضر دارید؟ اگر بخواهیم تمام بار مشکلات را صرفا روی دوش مدیران سینمایی بگذاریم کمی اجحاف نیست؟

مشکلات امروز سینما از مدیران فراتر رفته. شخصا با آقای خزاعی در خیلی از موارد هم‌نظر نیستم و بالطبع تضاد فکری هم دارم، اما به هر حال این را می‌فهمم که او هم خاک همین صحنه را خورده. اگرچه در زاویه‌ای دیگر و با سیاستی دیگر، نه به اندازه کهنه‌کارها، اما او هم حالا وظیفه وجدانی دارد که برای زنده بودن این سینما تلاش کند. بقیه‌اش دیگر به خودش مربوط است و خدای خودش. البته من خزاعی را آمر و عامل این وضعیت موجود نمی‌دانم. سیاستگذاری عرصه سینما بالطبع فراتر از خزاعی است؛ ولی این را هم به تکرار و به تاکید بگویم که اگر همین رویه مرغ یک پا دارد ادامه پیدا کند و با هنرمندان تعاملی در کار نباشد، هیچ کدام، نه عرصه مدیریت دولتی و نه بدنه سینما، راه به جایی نخواهند برد. قضیه همان رولت روسی است. به نظرم جایی باید برگردیم و به پشت سر نگاه کنیم.

گاهی لازم است به اشتباهات اعتراف کرد. نه مایه سرشکستگی است و نه معنای تسلیم می‌دهد. باید از اندیشمندان و اهل تفکر در کار مدیریت دولتی کمک گرفته شود تا رابطه تعقلی و عاطفی با هنرمندان برقرار شود. اگر قرار است گرهی گشوده شود با درک مشکلات و توقعات واقعی و قابل دفاع ممکن است؛ وگرنه اگر چاره‌ساز و سیاست‌باز این عرصه بخواهد بر همین مسیر پیش رود، آنچه به ذهن متبادر می‌کند مصداق بارز بر شاخ نشستن و بن را بریدن است.

برچسب ها: سینمای ابران
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: