از ابتدای تأسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۶ تاکنون، ۲۹ قطعنامه شورای امنیت با طرفیت ایران صادر شده و مهمتر آنکه، نخستین پرونده مطرحشده در این شورا شکایت ایران از اتحاد جماهیر شوروی برای عدم ترک خاک ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم است.
به گزارش هممیهن، در موقعیتی که شوروی با شکایت آلمان نازی و فتح برلین پیروز اول جنگ جهانی دوم و ابرقدرت دنیای جدید محسوب میشود، ایران بهعنوان کشوری که تحت اشغال نیروهای متفقین بود ابزارهای کمی برای ایستادگی مقابل شوروی داشت، با این وجود توانست با یک مقاومت تاریخی و مردمی و مخالفت همه نیروهای سیاسی داخلی و دیپلماسی قوی از تمامیت ارضی خود دفاع و شوروی را وادار به ترک خاک خود کند و غائله آذربایجان را بهپایان برساند.
دومین و سومین و پنجمین قطعنامه شورای امنیت در سال ۱۹۴۶ برابر با ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در پاسخ به شکایت ایران از شوروی صادر شد و اینگونه بود که بند ناف شورای امنیت را با نام ایران بریدند.
پس از اتمام جنگ جهانی اول که در زمان وقوع جنگ جنگها یا جنگ بزرگ نامیده میشد، ضرورت ایجاد سازمانی که بتواند از نزاعهای بینالمللی جلوگیری کند، احساس شد و بر همین پایه جامعه ملل یا مجمع اتفاق ملل تشکیل شد. این مجمع که با هدف جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دستهجمعی، خلع سلاح و حل اختلافهای بینالمللی از راه مذاکره و حکمیّت تشکیل شده بود، تجربهای ناموفق بود که به جنگ جهانی دوم منتهی شد.
همچنان که پس از پایان جنگ جهانی اول، وودرو ویلسون، رئیسجمهور آمریکا حین کنفرانس صلح پاریس ایده تشکیل جامعه ملل را مطرح و پیگیری کرده بود، فرانکلین روزولت که در دولت ویلسون نیز خدمت کرده بود، حین جنگ جهانی دوم و در دیدار با چرچیل این ایده را مطرح کرد.
چرچیل و روزولت در ۹ اوت ۱۹۴۱ برابر با ۱۸ مرداد ۱۳۲۰ در دیداری سری بر عرصه کشتی آگوستا نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در اقیانوس اطلس (آتلانتیک) همدیگر را دیدند و بههمین خاطر متن توافق به منشور آتلانتیک مشهور شد. دو طرف در منشور آتلانتیک بر «اصل برقراری سیستم جامع و دائم امنیت جمعی» و «منع هر نوع توسل یا تهدید به کار بردن زور، در روابط بین دولتها» پس از پیروزی بر آلمان نازی توافق کردند؛ اصولی که پایه تدوین منشور ملل متحد در سال ۱۹۴۵ شد.
منشور آتلانتیک ۱۴ اوت ۱۹۴۱ انتشار عمومی یافت و ۲۵ اوت برابر با سوم شهریور ۱۳۲۰ درحالیکه دو سال از آغاز جنگ جهانی دوم و اعلام بیطرفی ایران میگذشت، نیروی متفقین مشتمل بر ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی از شمال و ارتش پادشاهی متحد بریتانیا از جنوب وارد خاک ایران شدند و مواضع ارتش ایران را موردحمله قرار دادند و در نتیجه آن، ارتش از هم فروپاشید و نزدیک به هزار نفر از نیروهای مقاومت از جمله فرمانده نیروی دریایی تازهتأسیس ایران بهشهادت رسیدند و ایران به اشغال متفقین درآمد.
بهانه متفقین برای اشغال ایران، نفوذ جاسوسان آلمانی در ایران و ارتباط پنهانی دولت ایران با آلمان نازی بود، اما دلیل اصلی نیاز شوروی به حمایت تسلیحاتی بریتانیا و آمریکا از طریق خاک ایران بود؛ نیازی که ایران را به پل پیروزی متفقین تبدیل کرد. با اشغال ایران، رضاشاه تبعید شد و پسرش محمدرضا به سلطنت رسید.
دوسال بعد از ۶ تا ۹ آذر ۱۳۲۲ در جریان کنفرانس تهران که چرچیل و استالین و روزولت بدون اطلاع ایران وارد تهران شدند، طرفین توافق کردند که به استقلال و تمامیت ارضی ایران احترام بگذارند و ظرف شش ماه پس از پایان جنگ نیروهایشان را از ایران خارج کنند.
در جریان این کنفرانس آلمان هیتلری مصمم بود در عملیاتی سری با نام «پرش بلند» رهبران سه کشور را در ایران ترور کند که توسط گئورگ وارطانیان، جاسوس افسانهای شوروی در ایران، شناسایی و خنثی شد؛ عملیاتی که اگر شناسایی و خنثی نمیشد شاید نمیتوانست سرنوشت نهایی جنگ و شکست آلمان نازی را تغییر دهد، اما میتوانست با اثبات نفوذ و حضور جاسوسان آلمانی در تهران، بر سرنوشت ایران تأثیرات هولناکی بگذارد چراکه شوروی برای ایران رویاهای دیگری در سر داشت و نمیخواست بههمین سادگی خاک ایران را ترک کند.
نخستین نشانههای عدم تمایل شوروی برای عدم ترک خاک کشورهایی که در آنها حضور نظامی پیدا کرده، در کنفرانس یالتا نمود پیدا کرد. هشت جلسه سران متفقین در یالتا برگزار شد که در هفت جلسه آن درباره لهستان بحث شد؛ جایی که استالین قصد داشت بخشی از خاک آن را به شوروی الحاق کند و در نهایت نیز موفق شد و بنا شد برای جبران بخشی از خاک آلمان شکستخورده به لهستان الحاق شود. در جلسه هفتم فوریه ۱۹۴۵ سران، چرچیل پیشنهاد کرد بررسی مسئله ایران به وزیران امور خارجه سپرده شود و استالین و روزولت این پیشنهاد را پذیرفتند.
هشتم فوریه برابر با ۱۹ بهمن ۱۳۲۳ در مذاکرات وزیران امور خارجه، ایدن وزیر خارجه بریتانیا عنوان کرد که طبق پیمان مودت بین ایران و متفقین، دولت ایران باید در امور داخلی آزادی عمل داشته باشد و رعایت این اصل توسط متفقین اهمیت ویژهای دارد و از سوی دیگر انگلستان در مورد احتیاج شوروی به نفت شمال ایران حرفی ندارد و مانع اقدام شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال نخواهد شد و در پایان اظهار داشت، انگلستان حاضر است نیروهای خود را پیش از تاریخی که در اعلامیه تهران عنوان شده از ایران خارج کند و چنین کاری در افکار عمومی بینالملل اثری مثبت خواهد داشت و تأکید کرد برای خروج پیش از موقع نیروها از ایران عاقلانه این است که نیروها، بهمجرد اینکه نیازی به راه ایران، برای حمل مهمات به شوروی نباشد، از ایران خارج شوند.
برخلاف انتظار مولوتف با اشاره به سفر کافتارزاده، معاون وزارت خارجه شوروی به تهران و مذاکرات با دولت ساعد مراغهای بر سر نفت شمال، از تصمیم مجلس ایران برای عدم واگذاری امتیازات حین حضور نیروهای بیگانه در کشور ابراز ناخرسندی کرد. با وجود آنکه ایدن به مولوتف اصرار کرد که بهمجرد خروج نیروهای شوروی از ایران، دولت وی میتواند برای بهرهمندی از امتیاز نفت شمال اقدام کند، پاسخهای مولوتف دلسردکننده بود.
مولوتف تأکید کرد بهتر است بررسی موضوع ایران به یک تبادلنظر محدود شود و با هرگونه اشاره به ایران در بیانیه کنفرانس یالتا نیز مخالفت کرد. گفتوگوی ایدن با استالین نیز طرفی نبست؛ او در خاطرات خود میگوید: «استالین به من گفته بود که هرگاه احساس نیاز کردم، به خود او مراجعه کنم... به دیدار رهبر شوروی رفتم و به رویه آشتیناپذیر مولوتف درباره مسئله ایران اشاره کردم.
استالین گفت: با مولوتف ابداً راجع به ایران حرف نزنید. مگر نمیدانید که او به علت شکست دیپلماتیک پرسروصدایی که در ایران داشته سخت دلخور است. اگر مطلبی دارید به من بگویید. وقتیکه به استالین گفتم که زمان آن فرارسیده که برنامه مشترکی برای بیرون بردن نیروهایمان از ایران، پس از پایان جنگ تهیه کنیم، استالین به علامت موافقت سری تکان داد و گفت درباره آن خواهد اندیشید و گفتگو پایان یافت.»
امروز به مدد انتشار اسناد سری اتحاد جماهیر شوروی میدانیم که استالین سرنوشت دیگری برای ایران اندیشیده بود. جمیل حسنلی، از پژوهشگران جمهوریآذربایجان که کتابهایش را بر اساس اسناد بهجامانده از آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی نوشته، اقدامات این کشور در پایان جنگ را چنین شرح میدهد: «تقریباً یک ماه بعد از پایان جنگ، سیاست مسکو در قبال آذربایجانِ ایران شفافتر شروع به رخ نمودن کرد. در ۱۰ ژوئن هیئتوزیران شوروی طرحی سری تصویب کرد که بر مبنای آن شعبه تمام مؤسسات اقتصادی آذربایجان شوروی در شهرهای بزرگ آذربایجان ایران تأسیس شود.
این تصمیم، سرمایهگذاری بزرگی را میطلبید. طبیعی است که حکومت شوروی بدون داشتن برنامهای گسترده برای آینده این منطقه این سرمایه عظیم را به این مسئله اختصاص نمیداد. این پروژهای عظیم بود و رهبری یک حکومت درحالیکه خود این کشور نیاز به سرمایه برای ترمیم ویرانههای جنگ داشت، تصمیم به ایجاد شعبههای مؤسسات صنعتی خود در دولتی دیگر میکرد. ۱۱ روز پس از این تصمیم یعنی ۲۱ ژوئن، کمیته دفاعی دولت شوروی مخفیانه تصویب کرد که در جنوب خزر و آذربایجان ایران عملیات زمینشناختی برای اکتشاف نفت انجام شود. این طرح نیز طرحی بزرگ بود و نیاز به سرمایه بزرگی داشت.»
جمیل حسنلی میگوید: «در شش ژوئیه [۱۵ تیر ۱۳۲۴]مجدداً سند سری دیگری در حزب کمونیست بلشویک اتحاد شوروی برای ایجاد جنبشهای تجزیهطلبانه در آذربایجان ایران و جنوب خزر تصویب شد. همه این اسناد امضای استالین را داشت و او مستقیماً در این موضوع نقش داشت. در سند شش ژوئیه آشکارا گفته میشد که برای توسعه حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجانجنوبی، حزبی ملی تشکیل شود و به باقروف، تیمور قلیاُف و میرزا ابراهیموف، وزیر فرهنگ آذربایجان شوروی سپرده شده بود که اقدامات لازم در این زمینه را انجام دهند.»
این جنبش تجزیهطلبانه ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ با تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سیدجعفر پیشهوری در تبریز رقم خورد و ۲۴ آبان، ارتش سرخ با مسلح نمودن اعضای این فرقه و حمایت از آنان شروع به خلع سلاح ارتش و ژاندارمری کرد و ۲۱ آذر فرقه دموکرات آذربایجان، با حمایت ارتش و کنسولگری شوروی در تبریز، حکومت خودخواندهای را به مرکزیت تبریز در شهرهای تحت اشغال ایجاد کرد و موجی از نگرانی و بهت را در ایران رقم زد. ایران که اکنون با نیت آشکار شوروی برای عدم ترک خاک خود و حتی ایجاد حکومتی دستنشانده در یکی از ایالتهای مهم خود روبهرو شده بود، چاره را در مراجعه به نهاد تازهتأسیس سازمان ملل دانست و این موضوع را به دولتهای متفقین اعلام کرد.
جیمز برنز، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکا در خاطرات خود درباره دیدارش با استالین در تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۴۵ برابر با ۸ دی ۱۳۲۴ در مسکو مینویسد: «مسئله ایران، نخستین موضوعی بود که در دومین دیدارم با او در میان گذاشتم. به او گفتم: از این احتمال که مسئله ایران به اولین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کشیده شود، خیلی نگرانم. پایبندی کشورهای بزرگ به تعهداتی که نسبت به کشورهای کوچک دارند، از نظر ما حائز کمال اهمیت است.
چنانچه ایران، این اختلاف را در سازمان ملل متحد مطرح کند، فاجعهای خواهد بود. با توجه به وقایعی که در ایران رخ داده و وعدههایی که در کنفرانس تهران دادهایم، مجبور به حمایت از ایران خواهیم شد. ایالات متحده آمریکا، از اینکه در نخستین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ناگزیر از موضعگیری علیه اتحاد شوروی شود، فوقالعاده متأسف خواهد شد... استالین گفت: ما در ایران کاری نخواهیم کرد که اسباب شرمندگی شما شود.»
هرچند در هر سه کنفرانس یالتا، پتسدام و لندن، مقامات شوروی با اکراه درباره ایران به مذاکره پرداختند، اما در آخرین ساعات، مولوتف بهطور ناگهانی و با قاطعیت جلو هرگونه بحث و حتی اشاره به ایران در بیانیه نهایی را گرفت. انگلیس و آمریکا نیز نگران از توسعهطلبی شوروی در جریان مذاکرات مختلف موضوع ایران را مدنظر داشتند، اما برنز خود در خاطراتش اعتراف میکند که خودداری شوروی از توافق درباره ایران موجب میشد تا پافشاری درباره آن توافق درباره سایر مسائل را بهخطر بیاندازد و بههمین دلیل این دولت و مجلس و افکار عمومی و مطبوعات و نیروهای سیاسی ایران بودند که با ابتکارات و تلاشهای دیپلماتیک و سیاسی نقش مؤثری در فشار بر شوروی ایفا کردند.
ایران در اجلاس ۵ تیرماه سانفرانسیسکو یکی از ۵۰ عضو بنیانگذار سازمان ملل متحد و یکی از سیزده کشور عضو هیئت اجرایی کمیسیون تدارکاتی مجمع عمومی در لندن بود. طبق تصمیم این کنفرانس منشور ملل متحد از دوم آبانماه برای همه کشورهای عضو لازمالاجرا شد.
سیدحسن تقیزاده، رجل طراز اول نهضت مشروطیت در ایران و نماینده دور اول مجلس شورای ملی که با تجربه چند دهه فعالیت سیاسی و علمی و فرهنگی در آمریکا و انگلستان و آلمان هفتمین دهه عمر خود را میگذراند، بهعنوان سفیر ایران در لندن، ریاست هیئت نمایندگی ایران در نخستین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد را برعهده داشت و از این فرصت بهخوبی برای بیان شکایت ایران در هشتمین جلسه مجمع عمومی استفاده کرد و گفت: «ایران کلیه امکاناتش را برای تحقق اهداف ملل متحد در اختیار متفقین گذاشت و بهحق پل پیروزی لقب گرفت.
در اطلاعیه مهم سران سه کشور در تهران، از خدمات و فداکاریهای ملت ایران صریحاً یاد شده است... اجازه میخواهم چندکلمهای درباره وضعیت کنونی ایران بگویم چراکه پای اصولی که موجودیت این سازمان را تشکیل میدهد، در میان است... نمیتوانم به وضع نگرانکنندهای که در ایران به وجود آمده است اشاره نکنم.
شما میدانید که ایران، با مشکلات بزرگی که جنبه بینالمللی دارد روبهرو است... این مشکلات، از نوع مندرج در ماده ۱۴ منشور است و میتوان آن را در اجلاس کنونی تحت بررسی قرار دارد. چون هنوز از امید رسیدن به راهحلی که تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، منافع حیاتی و حقوق حاکمانه ملت کهن و صلحجوی ایران را تأمین نماید، دست نشستهایم.»
طرح سربسته مشکل از سوی تقیزاده، درعینحال که تلاش داشت از تحریک شوروی اجتناب کند، گوشزدی به این قدرت پیروز جنگ بود که ایران امیدوار است موضوع از طریق گفتگو حل شود و ایران مجبور به طرح موضوع در شورای امنیت سازمان ملل نشود، اما شوروی هیچ اعتنایی به ایران نکرد همچنان که به انگلیس و آمریکا اعتنا نکرده بود. این سخنرانی پیشدرآمدی برای طرح موضوع در شورای امنیت بود و این اتفاق در نخستین جلسه شورای امنیت در لندن روی داد و جلسه شورای امنیت سازمان ملل روز بیستوپنجم ژانویه ۱۹۴۶ تشکیل شد و شکایت ایران از اتحاد جماهیر شوروی در آن مطرح شد.
در کلیه رأیگیریها پیشنهادات شوروی و لهستان و فرانسه برای جلوگیری از درج شکایت ایران یا مخالفت با دعوت از نمایندگان ایران برای شرکت در جلسه شورا و نیز به تعویق انداختن بررسی شکایت ایران بدون استثنا رد شد و شوروی نیز ترجیح داد نامش بهعنوان نخستین قدرتی که از حق وتو در نخستین جلسه شورای امنیت استفاده میکند، ثبت نشود.
شکایت ایران ۱۷ ژانویه تحویل دبیرخانه سازمان ملل شد و اعضای شورای امنیت در جلسه ۱۹ ژانویه درحالیکه هنوز دبیرکل سازمان ملل انتخاب نشده بود و هنوز در صندلیهای خود جای نگرفته بودند، باید به اولین شکایت کشوری علیه قدرت دارای حق وتو رسیدگی میکردند.
نامه نماینده ایران، سیدحسن تقیزاده کوتاه و در عین حال حاوی نکات اساسی دعاوی ایران بود: «مداخله مأموران نظامی و کشوری اتحاد شوروی، در امور داخلی ایران وضعیتی را بهوجود آورده که برای صلح و امنیت بینالملل خطرناک است. پیمان سهجانبه ۱۹۴۲، اتحاد شوروی را صریحاً ملزم میسازد که حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم شمارد. شوروی، با مداخله در امور داخلی ایران، مفاد آن پیمان را نقص کرده است.
ایران، بهکرات کوشیده است تا از راه مذاکره با شوروی، به تشنج در روابط دو کشور، پایان داده شود، ولی تلاشاش نتیجه نداده است. ایران خواستار توجه شورای امنیت به موضوع و بررسی آن و سفارش راهحل مقتضی است.» طرح موضوع در شورای امنیت بهمباحثهای طولانی بین سیدحسن تقیزاده و نماینده شوروی و دخالت سایر کشورهای عضو منجر شد و در نهایت دومین قطعنامه شورای امنیت به نام ایران و شوروی ثبت شد که به دو کشور توصیه میکرد، وضعیت بهوجود آمده را از طریق گفتگو و براساس حسننیت حل کنند.
این قطعنامه تصریح کرده بود: «با توجه به اینکه طرفین آمادگی خود را برای یافتن راهحل موضوع از طریق مذاکره اعلام کردهاند و این مذاکرات در آیندهای نزدیک از سر گرفته خواهد شد، شورا از طرفین درخواست میکند که هرگونه نتیجه بهدستآمده در چنین مذاکراتی را به شورا اطلاع دهند. درعینحال، شورا این حق را برای خود محفوظ میدارد که در هر زمان اطلاعاتی در مورد پیشرفت مذاکرات درخواست کند.» قطعنامه شماره یک مربوط به تشکیل کمیته امور نظامی شورای امنیت بود که طبق ماده ۴۷ منشور ملل متحد برای مشاوره و کمک به شورای امنیت تشکیل شد.
درخواست ایران از شورای امنیت و صدور قطعنامه با روی کار آمدن دولت احمد قوام در تهران همزمان شد؛ دولتی که انتظار میرفت بتواند با تکیهبر تجربه و کیاست احمد قوام این بحران را حل کند. احمد قوام که اولویت اول خود را بر حل بحران غائله آذربایجان استوار کرده بود، همزمان با اعضای هیئتدولت خود اعضای هیئت همراه برای مذاکراتش در مسکو را نیز معرفی کرد و بهسرعت عازم مسکو شد.
قوام با سفر طولانی و معروف خود به مسکو و وعده امتیاز نفت شمال توانست استالین را برای پایان اشغال ایران راضی کند. تحقق وعده واگذاری امتیاز نفت شمال مطابق مصوبه هوشمندانه مجلس شورای ملی منوط به خروج نیروهای اشغالگر شده بود و این امتیاز حقوقی بهانه مناسبی بهدست احمد قوام داده بود تا بر خروج نیروهای شوروی اصرار کند، بدون آنکه حسننیتاش در مقابل روسها زیر سؤال برده شود. با گذشت سه ماه از قطعنامه شماره دو، دبیرکل سازمان ملل سوم آوریل ۱۹۴۶ برابر با ۱۴ فروردین از ایران و شوروی گزارش خواست.
براساس متن قطعنامه سوم شورای امنیت که روز بعد صادر شد: «با توجه به پاسخهای مورخ ۳ آوریل دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دولت ایران بنا به درخواست دبیرکل سازمان ملل برای اطلاع از وضعیت مذاکرات بین دو دولت و اینکه آیا خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از ایران مشروط به توافق در مورد موضوعات دیگر است یا خیر؟... دولت اتحاد جماهیر شوروی پیشبینی میکند که خروج تمام نیروها از کل ایران ظرف پنج یا شش هفته تکمیل شود و پیشنهادات در دست مذاکره بین دولت ایران و دولت اتحاد جماهیر شوروی با خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی ارتباطی ندارند.»
در واقع خروج نخستین نیروهای شوروی از ۱۰ روز پیش آغاز شده بود و آنها برخی شهرهای ساحلی دریای خزر را تحویل ارتش ایران داده بودند، اما موضوع اصلی این بود که شوروی در آذربایجان که حکومت دستنشانده پیشهوری را روی کار آورده بود، همین سیاست را پیش خواهد برد یا نه؟
احمد قوام که با معرفی چند وزیر از میان اعضای حزب توده و گماردن آنها بر وزارتخانههای کماهمیت توانسته بود، حسنظن حزب توده و بهتبع آن، مسکو را بهدست آورد از فشار نیروهای بینالمللی بهره مناسب را برد. در جلسه ۸ می۱۹۴۶ برابر با ۱۸ اردیبهشت ۱۳۲۵ شورای امنیت که نماینده شوروی از شرکت در آن امتناع کرد نماینده ایران از شورای امنیت درخواست وقت کرد تا ایران فرصت داشته باشد که از طریق نمایندگان رسمی خود مطمئن شود آیا تمام نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از کل ایران خارج شدهاند یا خیر؟ شورای امنیت از دولت ایران خواست تا بلافاصله پس از دریافت اطلاعات لازم، گزارش کاملی را درباره این موضوع به شورای امنیت ارائه دهد تا شورا بتواند تصمیم بگیرد که چه اقدامات بیشتری ممکن است مورد نیاز باشد.
فشارهای ایران در نهاد تازهتاسیس سازمان ملل و همچنین مذاکرات و وعدههای قوام موثر افتاد و ارتش سرخ از ابتدای سال ۱۳۲۵ شروع به تخلیه نیروهای خود از شهرهای ایران کرد و در روندی چندماهه فرقه دموکرات را رها کرد و اعضای رهبری فرقه نیز که با آگاهی از عدم پایگاه اجتماعی خود و خیانت آشکاری که بهواسطه همدستی با بیگانه کرده بودند، همراه نیروهای شوروی خاک ایران را ترک کردند.
این تجربه بینالمللی ایران که توانسته بود در عین مقاومت داخلی با بهرهگیری از دیپلماسی قدرتمند بینالمللی یک ابرقدرت مست از پیروزی بر آلمان نازی را وادار به خروج از کشور خود کند و تمامیت ارضی کشور را حفظ کند، پیروزی شیرینی برای ایرانیان بود که ۲۱ آذر ۱۳۲۵ با ورود نیروهای ارتش ایران به تبریز تکمیل شد.