صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۹۸۹۷۵
بررسی نسبت خشم و فیلترینگ در گفتگو با «مهرداد عربستانی»
عربستانی می‌گوید: منع دسترسی و ایجاد محدودیت همچون تحقیر و حرکتی بالادست‌مآبانه ادراک می‌شود که تنها انبان هیجانات فروکوفته را پر‌تر می‌کند. این در حالی است که این ممنوعیت یکی از مجاری کاتارسیس و تخلیه هیجان خشم را هم مسدود می‌کند و تبعاتی خواهد داشت که چگونگی آن قابل پیش‌بینی نیست.
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۹ - ۱۹ دی ۱۴۰۱

حدود صد روز پیش و پس از جان‌باختن بهت‌آور «مهسا امینی»، خیابان‌های ایران شاهد اعتراضاتی کم‌سابقه بود که التهاب آن همچنان ادامه دارد. موج این اعتراض البته خیلی زود به شبکه‌های اجتماعی هم کشیده شد و کاربران فضای مجازی با بیان نظر، تجربه‌ها و اتفاق‌های روزمره‌شان در کنار عکس و فیلم‌های به‌اشتراک‌گذاشته در فضای مجازی، رنگ متفاوتی به صد روز سپری‌شده از تاریخ ایران پاشیدند. اگرچه در تمام این مدت نوع برخورد مسوولان با اینترنت همیشه خبرساز و چالش‌برانگیز بود، اما به‌تازگی این فیلتر شکل گسترده‌تر و سفت‌وسخت‌تری به خود گرفته و حتی گزارش‌های متعددی از سوی نهاد‌های مرتبط، درباره بیکاری گسترده فعالان کسب‌وکار‌های اینترنتی هم منتشر شده است؛ خطری که فقط متوجه ابعاد اقتصادی زندگی نیست.

به گزارش اعتماد، ایرانی‌ها این روز‌ها برای اتصال به اینترنت، گاهی مجبورند زمان قابل‌توجهی از شبانه‌روزشان را به گزینه وصل و قطع فیلترشکن‌ها خیره شوند! درواقع آن‌ها وقت و انرژی روزانه‌ای برای وصل‌شدن به اینترنت از دست می‌دهند که از نظر «مهرداد عربستانی»، مردم‌شناس و استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران، منجر به خشمِ ناشی از محروم‌بودن و ناکامی می‌شود. عربستانی که نویسنده کتاب‌های «تمنای رفتن: مهاجرت به خارج در میان ذهنیت ایرانیان» و ده‌ها تالیف دیگر در حوزه‌های مردم‌شناسی است، در تازه‌ترین اثر خود، کتاب «از خشمی که داریم»، به بررسی و تحلیل «خشم» به عنوان یک نشانه فرهنگی پرداخته است.

در ادامه گفتتگو با عربستانی؛ مردم‌شناس و استاد انسان‌شناسی را می‌خوانید:

در صد روز گذشته شاهد اعتراض شهروندان ایرانی در خیابان و فضای مجازی به اشکال مختلف بوده‌ایم که نظر می‌رسد کاهش سرعت اینترنت و فیلترینگ گسترده، یکی از پاسخ‌های کنترل‌گرانه به این اعتراضات بوده است. فارغ از مطالبات مطرح‌شده و شیوه واکنش حاکمیت، این محدودیت اینترنت تا چه میزان بر خشم ایرانیان اثرگذار است؟

ابتدا بهتر است که خشم را به صورت بنیادین تعریف کنیم، باید گفت که از نظر روان‌شناختی خشم، ناشی و همبسته با تجربه «ناکامی» است. یعنی ناکامی منجر به خشم می‌شود؛ به این معنی که اگر مانعی در برابر خواست کسی قرار بگیرد یا فردی در رسیدن به آنچه می‌خواهد مایوس و ناامید شود، احساس خشم می‌کند. به این ترتیب هر مانعی ممکن است انسان‌ها را خشمگین کند.

از این نظر می‌توان گفت که خشم یک پدیده جهان‌شمول است. از طرف دیگر خشم به عنوان نوعی هیجان یک برساخت اجتماعی است؛ یعنی شکل‌گیری خشم به شرایطی که فردی در آن زندگی، تجربه و ادراک می‌کند، بستگی دارد. درواقع هر آنچه موجب احساس ناکامی و ممانعت در افراد شود، منجر به تولید خشم در سوژه خواهد شد.

همین‌طور زمانی که یک فرد یا یک گروه احساس می‌کند که به مرز‌های بنیادی شخصی یا گروهی‌شان تجاوز شده است، خشمگین می‌شوند. همان‌طورکه گفتم وقتی به خشم از منظر اجتماعی نگاه می‌کنیم باید آن را امری که به لحاظ اجتماعی ساخته‌شده در نظر بگیریم. یعنی ادراک مردم از شرایطی که در آن زیست می‌کنند یا ذهنیت و سابجکتیوته‌شان در ارتباط با شاکله‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به واکنش‌هایی هیجانی منجر می‌شود که خشم یکی از آنهاست.

پس ادعای عجیبی نیست اگر بگوییم که تجربه خشم در زیست روزمره ایرانی‌ها جاری است؟

بله. در ایران مساله خشم، یک مساله خیلی جدی است. رفتار و واکنش‌های ناشی از خشم همیشه احساس می‌شوند و رفتار و خُلق پرخاشگرانه به نوعی رفتار بهنجار و معمول تبدیل شده‌اند. اعداد و ارقام هم این گزاره را تایید می‌کرد؛ کمااینکه در نظرسنجی گالوپ در سال ۲۰۱۳ مشخص شد که ایرانی‌ها از خشمگین‌ترین مردم دنیا هستند؛ یعنی حدود ۵۴ درصد مردم روزانه تجربه خشم داشتند. در سال ۲۰۱۴ ایرانی‌ها بعد از عراقی‌ها، بیشترین تعداد تجربه خشم را داشتند. در ۲۰۱۸ هم به همین صورت؛ یعنی ایرانی‌ها از نظر تکرار تجربه خشم در رتبه سوم دنیا و بعد از مردم عراق و سودان جنوبی بودند.

با این تفاسیر می‌توان گفت که برای ایرانی‌ها تجربه خشم در زندگی روزمره، تجربه جدیدی نیست؟

بله، به این ترتیب مساله خشم در ایرانی‌ها، مساله تازه‌ای نیست که بگوییم صرفا به علت فیلترینگ ایجاد شده است. موضوع عمیق‌تر و ریشه‌دارتر از اینهاست. اما قطعا فیلترینگ به منزله یکی دیگر از ممنوعیت‌ها و ناکامی‌هایی که سوژه ایرانی با آن مواجه است، از علل دیگر تشدید غیظ و غضب مردم است. اما خشم فراگیر در جامعه ایرانی را می‌توان به‌طور کلی به تمام ممنوعیت‌ها و ناکامی‌هایی منسوب کرد که به سوژه ایرانی تحمیل شده است. از ممنوعیت ویدیو و ماهواره گرفته تا ممنوعیت‌های مرتبط با پوشش، موسیقی، تحزب و حق اعتراض آزاد. به این‌ها می‌توان ناکامی‌های دیگر ناشی از برنامه‌های بی‌پایان ریاضت اقتصادی را هم اضافه کرد که به صورت اعتراضات صنفی و جمعی متناوب در کشور بروز کرده‌اند. حتی یک قدم جلوتر، به‌رغم این ناکامی‌ها، خطاب رسمی اصرار دارد شهروندان را همچون سوژه‌های راضی و مطیع، مورد خطاب قرار دهد که خود تحمیل هویتی است که خشم را تشدید می‌کند. در اعتراضات اخیر نیز به وضوح شاهد بروز خشم به صورت‌های مختلفی بوده‌ایم. درباره اعتراضات فکر می‌کنم کسی نتواند این نکته را انکار کند که خشم به شدیدترین شیوه بروز پیدا کرده است.

با این اوصاف، هشدار‌ها درباره انباشت خشم ناشی از فیلترینگ تا چه میزان جدی است؟

می‌دانیم نسبت به این خشم انباشت‌شده از سال‌ها قبل مطالبی نوشته، گفته شده و بار‌ها گوشزد شده است، اما آشکارا این امر توسط سیاست‌سازان و تصمیم‌گیران جدی گرفته نشده است. خشم اجتماعی، حاوی پیام سیاسی بسیار مهمی است، خشم همچون کوه یخی است که راس مشهود آن تنها بخش کوچکی از انرژی و حجمی است که به‌طور بی‌واسطه مشاهده نمی‌شود.

به هر حال باید گفت بدیهی است که با توجه به اهمیت و تنیده‌شدن فضای مجازی در تجربه روزانه مردم، فیلترینگِ این فضا یکی از عوامل مهمی باشد که خشم و انباشت آن را افزایش می‌دهد. اما نکته مهم این است که سیاست‌ساز‌ها باید تصمیم بگیرند که تا کجا می‌خواهند به این کار ادامه دهند؟ آیا ارزیابی روشنی دارند که این اعمال محدودیت چه حد از خشم سرکوب‌شده را تولید می‌کنند و اینکه با این انباشت خشم در آینده چه خواهند کرد؟ تداوم این امر باعث می‌شود که نوعی از سرمایه اجتماعی مبتنی بر اعتماد را از دست می‌دهیم؛ اعتمادی که اعاده آن آسان اگر اصولا ممکن باشد نخواهد بود. چراکه ایجاد اعتماد و برگرداندن شرایط به وضعیت نسبتا نرمال، بسیار پیچیده‌تر از تخریب آن است.

آقای دکتر عربستانی! به نظر شما کمترشدن اعتراضات میدانی ایرانیان در این روز‌ها نشانی از فروکش کردن خشم آنهاست؟

بدون پرداختن به علل ایجاد خشم و تلاش برای تخلیه این هیجان با پاسخ مناسب، کاهش اعتراضات نشانه فروکش‌کردن خشم نیست، بلکه نشانه فروکوفته‌شدن آن است. از این حیث می‌توان گفت که {کم‌شدن اعتراضات در این روزها} نشانه فروکش‌کردن پرخاش - اگر اعتراض را نوعی پرخاش تعریف کنیم- است. چراکه پرخاش نوعی رفتارست که می‌تواند منبعث از خشم باشد، اما خشم نیست. خشم هیجان و انرژی‌ای است که می‌تواند همچنان باقی بماند و چه بسا متراکم‌تر شود.

در اینجا چیزی که رخ داده منع ابراز است که به نوبه خود منع و ناکامی جدیدی است. من فکر می‌کنم که به این ترتیب چیزی که فروخفته و جمع می‌شود به مراتب می‌تواند با شدت بیشتری در آینده بروز پیدا کند. آن‌طورکه از نظر روانکاوی اجتماعی می‌توان گفت امر فروکوفته حتما بازخواهد گشت. اگرچه شیوه و شدت بروز آن را نمی‌توان پیش‌بینی کرد. چیزی که امروز رخ می‌دهد، تلاش برای کاهش نیروگذاری عاطفی در سوژه نیست، بلکه منعی دیگر بر ممانعت‌های پیشین است.

از سویی دیگر براساس نتایج پیمایش‌های رصدخانه مهاجرت ایران، شاخص تصمیم به بازگشت در میان مهاجران ایرانی خارج از کشور از سطح ۴۲ درصد در سال ۱۳۹۶ به سطح ۱۴ درصد در سال ۱۴۰۱ افت داشته است. همچنین تصمیم به عدم بازگشت در میان مهاجران ایرانی خارج از کشور از سطح ۱۰ درصد در سال ۱۳۹۶ به سطح ۶۲ درصد در سال ۱۴۰۱ افزایش داشته است. در همین پیماش رسمی گفته شده که مسائل اقتصادی، شیوه حکمرانی و مملکت‌داری و وضعیت آزادی‌های فردی و اجتماعی از مهم‌ترین دلایل عدم بازگشت مهاجران ایرانی به کشور هستند. با این تفاسیر می‌توان مدعی شد که مهاجرت هم نوعی کنش اجتماعی برخاسته از خشم و نارضایتی باشد؟

بخشی از آمار‌های مرتبط با عدم میل ایرانی‌های مهاجر به کشور، مرتبط با افرادی است که خارج از ایران هستند که با یک برآورد عقلانی تمایل برای بازگشت به کشور ندارند. اما نکته مهم‌تر تمایل بسیار زیاد [حدود ۸۰ درصد]ایرانی‌ها به مهاجرت است که در پیمایش‌های اخیر رصدخانه هم آشکار شده است. به نظر من میل به مهاجرت یک موضوع تکینه نیست و در واقع یک نشانه یا سمپتوم است که باید مورد تحلیل قرار گیرد تا رانه‌های آن آشکار شود. زمانی که این نشانه را کنار نشانه خشم قرار دهیم به سمپتوم یا نشانگانی پیچیده‌تر تبدیل می‌شود که حکایت از وضعیتی بحرانی دارد. طبق مطالعه‌ای که در خصوص تمایل به مهاجرت به خارج انجام داده‌ام، می‌توان گفت که غالب افرادی که تمایل به ترک وطن دارند با زبان‌ها و ابراز دلایل گوناگون می‌گویند که این سرزمین محلی نیست که امکان تحقق آرزو‌ها و آینده مطلوب‌شان را برای‌شان مهیا کند.

همچنین ایشان کرامت و قدر خود را در این شرایط مخدوش‌شده می‌یابند. به عبارتی دیگر این مساله مرتبط با موضوع امید اجتماعی است. وقتی شما در جایی احساس کنید که نمی‌توانید چیزی را که می‌خواهید به دست بیاورید، به جایی دیگر می‌اندیشید. انسان‌شناسی استرالیایی- لبنانی «غسان حاج» تعریف ویژه‌ای از جامعه دارد و می‌گوید که جامعه سازوکار تولید و توزیع امید اجتماعی است و لذا کسانی که از این نظام اقتصاد امید خارج می‌مانند همان افراد ناکامی هستند که از به دست آوردن آرزوهای‌شان منع شده‌اند. از این زاویه که به موضوع نگاه کنیم همین نبود وجود آزادی‌های فردی و اجتماعی و ناامیدی نسبت به آینده، یا همان ناکامی، ربط وثیقی با خشم پیدا می‌کند.

پس برای کاهش میل به مهاجرت یا بازگشت نخبگان (کاهش خشم و نارضایتی) شان چه نکاتی مهم است؟

ببینید، این درصد بالای میل به مهاجرت باید زنگ خطری بسیار جدی تلقی شود و زمینه‌ها و علل آن مورد بررسی قرار گیرد. ولی به نظر نمی‌رسد که چنین رویکرد مبتنی بر ریشه‌یابی در این خصوص وجود داشته باشد. در عوض موضوع میل به مهاجرت فراگیر، به مهاجرت مثلا نخبگان فروکاسته می‌شود و آن را هم نه در زمینه و در ارتباطش با شاکله‌های اجتماعی و فرهنگی، بلکه به منزله امری منفرد مورد خطاب قرار می‌دهند و می‌خواهند از مهاجرت «نخبگان» (با هر تعریفی که از نخبه داشته باشیم) جلوگیری کنند یا اینکه ایشان را تشویق به مهاجرت بازگشتی کنند.

سوال این است که آیا علت مهاجرت چنین کسی که «نخبه» قلمداد می‌شود، رفع شده است که انتظار برود که ایشان برای بازگشت متقاعد شوند. بگذریم که امر تمایل عام به مهاجرت به خارج کشور، منحصر به تحصیلکرده‌ها یا صاحبان سرمایه یا هر کس دیگری که نخبه قلمداد شود، نیست. همانطور که گفتم سوال جدی‌تر این است که آیا شرایط به شکلی تغییر کرده که چشم‌انداز موردنظر یک نخبه برای زندگی‌اش محقق شود؟ در کل با این نگاه بخشی و تکه‌تکه‌کردن یک پدیده از تمام بدنه اجتماعی، راه‌حل‌ها هم به گونه‌ای وصله‌پینه‌ای می‌شوند. یعنی به جای اینکه موضوع اصلی حل شود، به اقدامات تسکینی اکتفا می‌شود که در آن هم چندان موفق نبوده‌اند.

از دیگرسو، طبعا تعدادی از این شهروندان ناراضی، امکان مهاجرت ندارند و از سویی باید در فضای فیلترشده زیست اجتماعی داشته باشند؛ خشم فروخفته آن‌ها چه عواقبی دارد؟

قطعا این اعتراضات، حاصل مطالباتی است که پیش از این‌ها وجود داشته و انباشت شده است. چه در سال ۸۸ و چه در سال‌های بعد از آن، اما پاسخ مناسبی به این مطالبات داده نشده است. چراکه اگر پاسخ مناسب دریافت شده بود، شاهد بروز مکرر و متناوب اعتراضات نبودیم. درست است که هر بار چکاننده یا علت شروع‌کننده اعتراضات ممکن است متفاوت باشد، اما به هر حال نشان‌دهنده خواسته‌هایی است که برآورد نشده: آرزومندی‌ها، نیاز‌ها و ایده‌آل‌هایی که هر شهروندی نسبت به زندگی‌اش داشته باشد.

به همین دلیل است که خشم نهادینه در مردم بلافاصله اعتراضات را رادیکال می‌کند؟

اعتراض در همه جای دنیا و هر کشوری به نوعی وجود دارد. تقریبا کشوری نیست که شهروندهایش به‌طور صددرصد از همه‌چیز راضی باشند و هیچ‌چیزی را که موجب آزارشان باشد، تجربه نکنند. اما نباید به این موضوع کلی به‌طور تخطئه‌آمیز استناد کرد. قصد دارم تاکید کنم اعتراضاتی که در ایران شاهدش هستیم متفاوت از درخواست‌های صنفی یا گروهی است و عموما تبدیل به اعتراضاتی رادیکال و سرنگون‌ساز می‌شود و این مساله‌ای است که اعتراضات در ایران را متفاوت می‌کند.

یعنی ماهیت مطالبات مردم مربوط به تغییر یک سیاست جزیی یا اعتصاب یکی از اصناف برای منافع صنفی یا گروهی نیست. چیزی که این اعتراضات در ایران را نسبت به کشور‌های دیگر متمایز می‌کند، تبدیل‌شدن بلافاصله این اعتراضات به اعتراضاتی رادیکال است. از دیگر سو واکنش به این اعتراضات هم از نوع منع و انکار وجود یا انتساب آن به فریب‌خوردگی و نقص قوای دماغی است.

به نظر می‌آید در چنین فضایی که شما توصیف کردید، فضای مجازی یک وسیله و راهکار ابراز وجود و اعتراض است که همین هم حالا با فیلترینگ شدید روبرو شده است؛ در برون‌ریزی‌های کاربران فضای مجازی و فعالان کسب‌وکار‌های کشور، گفته می‌شود فیلترینگ به معنی محرومیت از «زندگی دیجیتال» مردم، یکی از مهم‌ترین علت ناامیدی و خشم‌شان است. می‌توان این نکته را هم نوعی محدودشدن آزادی‌های حداقلی دانست؟

بله در جامعه‌ای با چنین اعتراضات و شرایط متفاوت، فضای مجازی می‌تواند جایی باشد که این درماندگی و خشم مجالی برای بروز بیابد و چه بسا در قالب مطالباتی مشخص مطرح شود. تقریبا از زمانی که گوشی هوشمند وارد کشور شده همه شهروندان ما به کاربران فضای مجازی تبدیل شده‌اند؛ زندگی‌شان در دو فضای واقعی و دیجیتال به هم گره خورده است. به این معنی که کسب‎وکار، زندگی روزمره، خرید، تفریح و ارتباطات‌شان در هر دو فضا باهم ادامه دارد. ایجاد محدودیت و ممنوعیت در هر یک از این دو فضا نوعی دست‌درازی به زندگی و مرز‌های بنیادین فردی و اجتماعی است. به‌خصوص زمانی که بر مردم ممانعتی اعمال می‌شود (فیلترینگ) که امروزه نوعی حق معمول برای همه مردم دنیاست.

خاصیت فضای مجازی فضای در دسترسی آزادانه و همگانی به آن است، جایی که هم برای تفریح، تولید دانش، کسب‌وکار و ارتباطات انسانی می‌تواند استفاده شود و طبیعی است که محدودکردن این‌ها احساس ناکامی را به افراد منتقل می‌کند. البته می‌دانم محدودکنندگان اینترنت باور دارند با این کار جلوی اعتراضات را می‌گیرند، اما سوال مهم این است که تا چه حدی این کار مشروعیت دارد؟ تبعات آن تا چه میزان است؟ تصمیم‌گیرندگان فیلترینگ باید بتوانند توجیهی اقناعی برای مشروعیت این کار داشته باشند در غیر این صورت آنچه باقی می‌ماند خدشه به سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی است.

به نظرم در این موارد بیشتر برخورد‌ها برخورد‌های غریزی و ارتجالی است. گرچه برخی باور دارند که در فضای مجازی جایی است که اخبار ساختگی پراکنده و موجب تحریک مردم می‌شود، اما در مقابل باید راه عقلانی‌تری برای این امر پیدا کرد. به هر حال همین ابزار فضای مجازی و حتی بیش از آن، می‌تواند برای روشنگری و اطلاع‌رسانی مورد استفاده قرار گیرد. گرچه در فضای ملتهب امروز تا حد زیادی اقدامات غریزی و واکنشی است. در مقابل، منع دسترسی و ایجاد محدودیت همچون تحقیر و حرکتی بالادست‌مآبانه ادراک می‌شود که تنها انبان هیجانات فروکوفته را پر‌تر می‌کند. این در حالی است که این ممنوعیت یکی از مجاری کاتارسیس و تخلیه هیجان خشم را هم مسدود می‌کند و تبعاتی خواهد داشت که چگونگی آن قابل پیش‌بینی نیست.

برچسب ها: فیلترینگ
ارسال نظرات