نسل تازهنفس مدرسهای، حال و حوصلهای برای درس و کتاب و مدرسه ندارد. روزگاری بحث سر آن بود که مشتق و انتگرال دبیرستان به کار همه دیپلمهها و زندگی واقعی نمیآید و دوره ژوراسیک و فسیلشناسی تنها تا ساعت پایان جلسه امتحان به کار میآید و لاغیر، اما حالا وضعیت دقیقا در مرحله اسفناک است. اگر از معدل دانشآموزان که به عدد ۵/ ۱۱ در کشور رسیده است، بگذریم و نمرهمحور نباشیم و کیفیت را هم بخواهیم چاشنی ماجرا کنیم، به توانایی خواندنشان میرسیم.
به گزارش دنیای اقتصاد؛ طبق گفته معاون سابق آموزشوپرورش ۴۴ درصد دانشآموزانی که پایه چهارم دبستان را گذراندهاند، توانایی خواندن یک متن ساده را ندارند. آنها آیندهای رنگی میخواهند که اصلا از مدرسه و دانشگاه راهش نمیگذرد.
برخلاف دهههای پیشین که اول باید دانشگاه میرفتند و بعد در مورد آینده و شغل تصمیمگیری میکردند. اما وضعیت سواد خواندن و نوشتن را نمیتوان نادیده گرفت. این بنا از ریشه و پایبست ویران است. بچههای مدرسهای در خواندن متنهای ساده هم تپق میزنند.
در آمارگیری از جمعی دانشآموزان پایه هشتم و نهم انجام داده است، آنها عدم تطابق دروس با نیازها و عدم علاقه به موضوعات را از جمله دلایل خود برای درس نخواندن اعلام کردهاند. گروه انتخابی در زمره کسانی هستند که عمدتا نمرات آنها پایینتر از ۱۵ یا ۱۰ است.
دکتر علی حسینیخواه، کارشناس مطالعات برنامه درسی با تاکید بر قدیمی بودن شیوه تدریس، عدم جذابیت موضوعات و گرافیک محتوای درسی، عدم استفاده از شیوههای نوین آموزشی که در دنیا موفق بوده را از جمله دلایل وضعیت کنونی آموزشی و سطح سواد دانشآموزان اعلام میکند. به گفته او، راه نجات بازگشت متون قدیمی در زبان و ادبیات فارسی است.
دانشآموزان دختر پایههای هشتم و نهم که مورد سوال قرار گرفتند، طراحی لباس، نوازندگی، وکالت، بازیگری، طراحی چهره، کارآگاه و پلیس را به عنوان شغل آینده خود انتخاب کردهاند. بیش از ۵۰ درصد این گروه، آینده خود را در خارج از کشور میدانند. یکی خود را در کسوت داروساز در فرانسه یا ژاپن میبیند و دیگری میخواهد کنسرتی دور دنیا بگذارد. تعدادی از این دانشآموزان هنوز شغل خود را پیدا نکردهاند و به قول خودشان «بلاتکلیف» هستند، اما یک نکته را همگی مطمئن هستند.
این درسها را دوست ندارند، محتوای دروس را بیمعنا میدانند که هیچ ارتباطی با آمال و آرزوهایشان ندارد. در کنار این موضوعات، عدم جذابیت معلمها، از نظر کلامی و فکری است چنان که تفکرات قدیمی آنها برایشان آزاردهنده است. بیاطلاعی معلمان از دنیای مدرن و علاقهمندیهای آنها و گاه به سخره گرفتن آن را از دیگر دلایلی میدانند که بین آنها و مدرسه و معلمها فاصله انداخته است.
دکتر علی حسینیخواه، کارشناس مطالعات برنامه درسی، در تحلیل سیر نزولی سواد دانشآموزان میگوید: «نگاه به ادبیات و زبان فارسی، تخصصی و علمی نیست و روی آن کار نمیشود. به علاوه، معلمان حرفهای برای این ساحت تربیت نشدهاند.» به گفته او، ظرف یک قرن گذشته در آمریکا موضوع ناتوانی خواندن و نوشتن دیپلمهها مورد بررسی قرار گرفته، اما این مشکل ظرف چند دهه گذشته به صورت اپیدمی در ایران درآمده است.
در حالی که قدیمیها با چند کلاس سواد توان خواندن متنهای سنگین را داشتند و حتی معلم میشدند. اکنون وضعیت سواد به گونهای شده که دانشجویان توان خواندن و نوشتن یک متن بدون غلط را ندارند. او میگوید: «باید زبان فارسی احیا شود. در این زمینه باید از ادبیات قوی در کتابها استفاده شود. همچنین باید تحلیل شود که چه متدی اکنون برای آموزش جواب میدهد. در عین حال باید مربیان متخصص ادبیات در مدارس به کار گرفته شوند.»
به گفته دکتر حسینیخواه، در سال ۲۰۱۱-۲۰۱۰ در مطالعه تطبیقی تدریس زبان انگلیسی در مدارس ایران و سوئد، به این نتیجه رسیدهاند که کتابهای درسی ایران محتوای قدیمی دارند و حتی در صورت تغییر، متناسب با نیاز، عالم واقعی و سن و سال کودک نیست.
او میگوید: «کتابها از لحاظ گرافیکی و محتوا که میتواند از جمله عوامل جذب کودک باشد، متناسب طراحی نشده است. آنها برای تدریس از مجموعههای آموزشی که شامل کتب مختلف و وسایل سرگرمکننده است، استفاده میکنند. در صورتی که میخواهیم سطح کیفی مدارس و کتب را ارتقا دهیم، باید از کتاب درسی خارج شویم و به پکیج آموزشی روی بیاوریم و به زیباشناسی و کیفیت طراحی نیز توجه کنیم. در این زمینه ناشران خصوصی از دولتی عملکرد بهتری دارند.»
به گفته او، برای اصلاح امور باید کار را به دست متخصصانی داد که از تحولات دنیا مطلع هستند و نه افراد پرادعایی که پایشان را از کشور بیرون نگذاشتهاند. با توجه به تجربهای که کشورهای پیشرفته در حوزه آموزشی داشتهاند، میتوانیم از نگاه و روش آنها استفاده کنیم.
سالهای سال است نسبت به روشهای کهنهای که دیگر پاسخگو نیست و افت دانشآموزان هشدار داده شده است، اما کسی به آن توجهی نمیکند.
دکتر حسینیخواه میگوید: «در صورتی که نظام آموزشی غیرمتمرکز یا نیمه متمرکز بود، امکان انجام اصلاحات خرد در آن وجود داشت و اختیاراتی داشت. اما در نظام متمرکز دولت باید مجاب شود که بچهها عقب افتادهاند و بیسواد هستند.» او میگوید: «وضع در مدارس غیرانتفاعی متفاوت است. چنان که در سه سال کرونا، آنها با توجه به سرمایهای که داشتند علاوه بر شبکه شاد، از دیگر شبکههای اجتماعی نیز استفاده و در تعطیلات توانستند از بچهها محافظت کنند.»