صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۹۶۸۷۱
وقتی صیاد‌های لنج «مهران» بعد از ۱۵ روز روی آب ماندن، پای‌شان به ساحل سومالی رسید، نمی‌دانستند آن مرد‌های نقابدار که با اسلحه به استقبال‌شان آمدند، قرار است آن‌ها را به اسارتی دوساله ببرند و کسی از آن‌ها خبر نداشته باشد. سفر صیادی‌شان به اقیانوس هند همیشه کوتاه بود، ولی این‌بار همه‌چیز فرق می‌کرد و راه خانه دورتر شده بود.
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۶ - ۱۱ دی ۱۴۰۱

هفت صیاد ایرانی و دو پاکستانی سال ۹۹ از بندر کنارک چابهار به طرف آب‌های بین‌المللی اقیانوس هند حرکت می‌کنند که مثل هرسال بعد از دو ماه کار و صیادی به خانه‌های‌شان برگردند. بعد از اینکه تور‌های ماهیگیری‌شان را جمع می‌کنند و وقت بازگشت می‌رسد، ملوان‌ها متوجه وجود نقص فنی در لنج می‌شوند که اجازه حرکت کردن را از لنج می‌گیرد. ۹ صیاد نزدیک به ۱۵ روز روی آب می‌مانند تا کمک برسد.

هر لنجی که در دریا خراب می‌شود از صاحب لنج درخواست کمک می‌کند و آن‌ها هم به همین روال منتظر کمک می‌مانند. مسیریاب در این مدت از کار نیفتاده بود، اما توفان و شرایط سخت برای صیاد‌ها راهی غیر از رفتن به سمت ساحل سومالی باقی نمی‌گذارد. صیاد‌ها به ساحل که می‌رسند، با ماشین‌های الشباب و اسلحه روبه‌رو می‌شوند، اما هنوز نمی‌دانند چه خبر است. آن‌ها بعد از بازداشت به اسارتی سه‌ماهه در یکی از شهر‌های ساحلی نزدیک برده می‌شوند. الشباب به صیاد‌ها فهمانده بود که به جرم جاسوسی و همکاری با دولت سومالی بازداشت شده‌اند.


«حسین بازدار» یکی از آن ۹ صیاد لنج مهران است که با دو دوست دیگرش «جامک ترانی» و «عبدالعزیز بلوچ» که همه اهل روستای «تران» کنارکند، روی لنج کار می‌کردند. آن‌ها بعد از رسیدن به روستا، فهمیدند همشهری‌های‌شان که هفت سال پیش از آن‌ها با لنج «سدیس» به سفر صیادی رفتند و دیگر برنگشتند، آنجا اسیرند: «آن‌ها گفتند هفت سال است که اینجا اسیریم و خانواده ما حتی خبر ندارد که ما زنده‌ایم یا مرده.» ۳ تن از سرنشینان لنج سدیس در اسارت ۷ ساله جان خود را از دست دادند؛ ناخدای لنج، یک ملوان ایرانی و پاکستانی به نام‌های بشیر بنگل‌زهی، عبدالرئوف گرگیج و محمد. لنج سدیس اسفند سال ۹۳ با ١٤صیاد و ملوان به سمت دریای آزاد حرکت می‌کند، اما این لنج هم مثل مهران، سه هفته بعد، حوالی فروردین ۹۴ نرسیده به آب‌های آزاد دچار نقص فنی می‌شود. پمپ از کار می‌افتد و لنج همانجا روی دریا می‌ماند و باید تا ساحل یدک کشیده می‌شد. توفان‌های دریایی لنج را به ساحل سومالی می‌رساند و در منطقه «الدهیر» به گِل می‌نشیند؛ جایی که الشباب آن‌ها را هم به اسارت می‌برد. اتهام صیادان این لنج هم جاسوسی برای دولت سومالی بود.


بخش زیادی از روستا‌های سومالی در دست الشباب، شاخه‌ای از القاعده، است و جنگ آن‌ها با دولت سومالی از بیش از ۱۵ سال پیش آغاز شده؛ یعنی زمانی که آخرین دولت رسمی سومالی هم کارش به پایان رسید و جنگ داخلی و قحطی مداوم در این کشور آغاز شد. آدم‌ربایی و گرفتن پول در ازای آزادی اسیران، راهی برای تامین مالی الشباب است و سابقه‌ای طولانی دارد. دزدی دریایی در اقیانوس هند تقریبا از اوایل دهه ۷۰ شمسی آغاز شد و صیاد‌های لنج مهران و سدیس بخش کوچکی از صیادان ایرانی بودند که در طول این سال‌ها به دست الشباب به اسارت گرفته شدند. فعالیت دزدان دریایی در آب‌های سومالی از سال ۸۴ آنقدر چشمگیر شد که سازمان‌های بین‌المللی زیادی درباره آن هشدار دادند.


انتظار نداشتیم به وطن برگردیم

«حسین بازدار» که ناخدای دوم کشتی مهران بود و تازه به خانه برگشته، تعریف می‌کند که «ما انتظار نداشتیم به وطن خود برگردیم. الشباب هم مسلما‌نند، ولی راه و روش مسلمانی این‌طوری نبود که آن‌ها رفتار می‌کردند. پا‌های ما زنجیر بود، چشم‌های‌مان را بسته بودند. در طول ۲۴ ساعت فقط یک بار صبح و یک بار شب به دستشویی می‌بردند. اتاقی که داخل آن اسیر بودیم هم قفل بود. تاریک بود، برق نداشت. خانواده‌های‌مان دو سال خبر نداشتند ما زنده‌ایم یا مرده. بچه‌هایی که هشت سال داخل زندان بودند را خیلی اذیت می‌کردند.

دو سال تماسی با خانواده نداشتیم و اسیر بودیم. کیفیت غذا خوب نبود، صبح ساعت ۱۰ برنج می‌دادند، شب هم گندم می‌دادند.» بعد از گذشتن دو سال از اسارت صیادان لنج مهران، الشباب تصمیم می‌گیرد که آن‌ها را به کشورشان بازگرداند. با آن‌ها تماس می‌گیرند و می‌گویند که لنجی برای برگرداندن صیاد‌ها بفرستید: «به ما گفتند شماره لنج ارباب را بدهید که با آن تماس بگیریم. به ایران که زنگ زدند، گفتند بچه‌های شما پیش ما زندانی هستند و راهی برای بردن‌شان پیدا کنید. از ما پولی نخواستند، گفتند ورودتان غیرقانونی بوده. ما که به آب‌های سومالی وارد نشده بودیم.

آن‌ها با دولت دایم درحال جنگ هستند. ما را گرفتند و گفتند شما تروریست هستید و برای دولت سومالی جاسوس آورده‌اید. گفتیم این کار‌ها مال ما نیست، کار ما صیادی است. ما را زیاد آزار و اذیت نکردند. کسی هم از لنج ما فوت نکرد، ولی از لنج آن‌هایی که هفت سال قبل از ما زندانی شده بودند، سه نفر فوت کردند.» حدود دو ماه پیش سومالیایی‌ها تصمیم می‌گیرند همه آن ۱۴ اسیر بازمانده از دو لنج مهران و سدیس را بالاخره آزاد کنند و صیاد‌ها به خانه برگردند.

هماهنگی‌ها از طریق سفارت ایران درکنیا و کمک چند قبیله از سومالی انجام شد. سومالی ارتباط دیپلماتیک خود را با ایران سال‌هاست قطع کرده و همه هماهنگی از طریق سفارت کنیا انجام می‎شود. احمد عنبری، حسین بازدار، محمدحسین خورا، ملابخش رییسی، کاظم کاکلی، عبدالعزیز بلوچ، سهیل بلوچ، اسماعیل بلوچ، سیدطبیب علی‌حسینی، طاهر بنگل‌زهی، نصیر بنگل‌زهی، زبیر نیازی، جامک ترانی و افشین داوودی سوم دی بعد از انتقال به فرودگاه استانبول، به ایران برمی‌گردند و صیاد‌های پاکستانی هم از همان فرودگاه استانبول به کشورشان برگردانده می‌شوند، اما هنوز ۱۲ صیاد ایرانی دیگر در گوشه دیگری از آفریقا منتظر آزادی‌اند؛ ۱۲صیاد ایرانی اهل روستای «رمضان کلگ» شهرستان نیکشهر که آذر سال ۹۸ برای صید ماهی عازم آب‌های بین‌المللی شدند، از سوی پلیس موزامبیک بازداشت شده‌اند و هنوز خبری از آزادی آن‌ها نیست، اما این تنها روایت از صیادان اسیر نیست، ماجرا قبل از آن هم ادامه داشت.


هشت سال اسارت در جنگل و بیابان

۲۱ ملوان ایرانی دیگر که سال ۹۳ در آب‌های اقیانوس هند به دست الشباب اسیر شده بودند، بعد از هفت سال به ایران برگشتند. لنج سراج با ۲۱ کارگر و ملوان و صیاد ایرانی و پاکستانی در سال ۹۳، به قصد صیادی به سمت آب‌های دریای عمان حرکت می‌کند. روزی که لنج صیادی ایرانی ربوده می‌شود، ۴۰ تا ۵۰ گروه دیگر هم در همان نقطه صیادی می‌کنند، اما الشباب فقط دو لنج ایرانی را با چهار قایق و یک لنج کوچک مسلح محاصره می‌کند و درگیری‌ها آغاز می‌شود.

یکی از لنج‌ها به نام «جابر» به کمک یک کشتی ایتالیایی چهار سومالیایی را دستگیر می‌کند و به ساحل ایران بر می‌گردد، اما آن لنج دیگر به اسارت برده می‌شود. چهار نفر از آن‌ها به کمک دولت سومالی و یک نفر هم به تنهایی از دست دزدان دریایی فرار می‌کند. ۱۶ بازمانده دیگر شش ماه اول اسارت را در لنج می‌مانند و بعد به روستای «هوبیو» منتقل می‌شوند و هشت سال اسارت در جنگل آغاز می‌شود؛ هر دو نفر به هم زنجیر می‌شوند و دور از هم می‌ماندند که کسی نتواند فرار کند. الشباب با صیاد‌های ایرانی به زبان اردو حرف می‌زند و مترجم این ۲۱ نفر هم «جمال‌الدین دهواری» بود؛ او تعریف می‌کند که «من اردو بلد بودم و با آن‌ها صحبت می‌کردم. آن‌ها دنبال پول بودند. آن موقع حدود ۱۲ یا ۱۳ میلیارد پول از لنج ما خواسته بودند. در تمام آن سال‌ها هم در جنگل بودیم. ما را چهار نفر، چهارنفر جدا می‌کردند و پا‌های هر دو نفر را با زنجیر به هم قفل می‌کردند که با هم در ارتباط نباشیم و فرار نکنیم.»

هشت نفر از ما دیگر برنگشتند

وعده‌های غذایی هر چهار تا پنج روز تقسیم می‌شد و غذا هم چیزی غیر از برنج و گندم و ماکارونی با شکر نبود. این وعده‌های غذای کوچک گاهی هر دو هفته یک بار پخش می‌شد و جان صیاد‌ها را به خطر می‌انداخت. دارویی وجود نداشت و مالاریا هم به راحتی منتقل می‌شد. صیاد‌های ایرانی هر چند وقت یک بار بعد از آزار و شکنجه باید با خانواده‌های‌شان تماس می‌گرفتند و از آن‌ها درخواست می‌کردند که برای آزادی‌شان پول بفرستند.

دهواری هربار که با خانواده‌اش تماس می‌گرفت از آن‌ها درخواست پول می‌کرد و همسرش هم هرچه داشت می‌فروخت، اما کافی نبود، الشباب بیشتر می‌خواست: «هرچه پول می‌فرستادیم، باز هم ما را کتک می‌زدند و می‌گفتند از خانواده‌های‌تان بخواهید باز هم پول بفرستند. بعد از پیگیری‌های همسرم از استانداری و تماس آن‌ها با سفارت، سفارت ایران در کنیا خبردار شد. به خاطر وضعیت بد نگهداری در آنجا مریض می‌شدیم، ولی توکل‌مان به خدا بود. هشت نفر از ما همانجا به خاطر گرسنگی و بیماری فوت شدند. ۱۲، ۱۳ روز به آن‌ها غذا نمی‌دادند. یک نفر هم به خاطر کلیه درد ناله می‌کرد که او را هم زنده به گور کردند.» وقتی باران می‌بارید صیاد‌های اسیر به داخل ماشین‌ها منتقل می‌شدند و بعد دوباره به جنگل برمی‌گشتند.


روایت سه سال پس از آزادی؛ بیکاری

سه سال قبل بعد از هشت سال اسارت مداوم بالاخره از سفارت ایران در کنیا با اسرای ایرانی در سومالی تماس می‌گیرند که تلاش‌شان برای آزادی آن‌ها ادامه دارد. سفارت به آن‌ها می‌گوید مبلغ درخواستی الشباب بسیار زیاد است ولی پیگیری آزادی آن‌ها متوقف نمی‌شود. جمال‌الدین دهواری و صیاد‌های بازمانده از آن لنج همان سه سال پیش از سومالی آزاد می‌شوند، اما خیلی از آن‌ها هنوز نتوانسته‌اند کاری برای خودشان پیدا کنند و باید دوباره ملوانی را شروع کنند، چون کار دیگری نیست: «از وقتی برگشتیم قول دادند که به شما مجوز لنج می‌دهیم. دوبار خودم به تهران آمدم و به سازمان شیلات رفتم.

با استانداری و فرمانداری و مدیرکل شیلات حرف زدم، ولی هنوز بعد از سه سال هیچ خبری نشده است. سه سال است که بیکارم، آنجا دستم را شکستند و هنوز هم بعد از این سال‌ها به‌طور کامل خوب نشده و استخوانش درست جوش نخورده است.» صیاد‌ها از سفری طولانی به خانه برگشته‌اند؛ به چابهار، کنارک، زرآباد، دشتیاری. سفر قرار بود کوتاه باشد و همه سالم برگردند و بار ماهی را خالی کنند. برای صید رفتند، هشت سال بعد برگشتند ولی هیچ‌چیز مثل قبل نبود، هشت نفرشان آنجا جان‌شان را از دست دادند و هرگز به خانه نرسیدند، فصل صید برای آن‌ها هرگز تمام نشد.

ارسال نظرات