صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۹۶۸۶۰
وقتی رهبران سعودی چشم‌انداز ژئوپلیتیک را بررسی می‌کنند، تصویری که می‌بینند به‌طور قابل‌توجهی با تصویری که همتایان آمریکایی‌شان می‌بینند، متفاوت است. برای نخبگان واشنگتن که به حمایت تقریبا تضمینی عربستان از ایالات‌متحده عادت کرده بودند، این واقعیت جدید یک شوک است، به همین دلیل است که برخی از سیاستمداران واکنش هیستریک به تصمیم اوپک‌پلاس نشان دادند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۶ - ۱۱ دی ۱۴۰۱

گریگوری گاوز، استاد علوم سیاسی دانشگاه تگزاس در فارن‌افرز نوشت: روزهایی که عربستان به‌طور خودکار درباره مسائل استراتژیک کلان در کنار آمریکا قرار می‌گرفت، گذشته است. این دو بازیگر حتی دیگر دشمن مشترک هم ندارند که بر اساس آن کنار یکدیگر قرار گیرند؛ چین و روسیه به‌عنوان دشمنان آمریکا برای سعودی‌ها مهم‌تر از همیشه شده‌اند و این، رابطه راهبردی دنج گذشته را به خطر می‌اندازد. پس در عصر جدید بهتر است دوبازیگر به جای رابطه کلان راهبردی به دنبال یک رابطه کاری دوجانبه باشند.

به گزارش دنیای اقتصاد، در اکتبر۲۰۲۲، عربستان سعودی اعلام کرد که «اوپک‌پلاس» گروهی از کشورهای صادرکننده نفت، اهداف تولید نفت را به میزان قابل‌توجهی کاهش خواهد داد: دو میلیون بشکه در روز. سعودی‌ها به‌عنوان بزرگ‌ترین صادرکننده‌ نفت جهان، همواره رهبری تلاش‌های این گروه برای مدیریت بازار جهانی نفت را بر عهده داشته‌اند. این اقدام تاثیری چشمگیر بر قیمت نفت داشت که از سطح پایینِ همان سال قبل از اعلام حدود ۷۶دلار در هر بشکه به محدوده ۸۲ تا ۹۱ دلار تا اواسط نوامبر افزایش یافت. شوکی که آمریکایی‌ها احساس کردند بیشتر ژئوپلیتیک بود تا اقتصادی: دولت بایدن از عربستان سعودی خواسته بود که کاهش را به تعویق بیندازد. اما ریاض به‌هرحال به راه خود ادامه داد و واشنگتن را نادیده گرفت.

اتهامات متقابل بین واشنگتن و ریاض آینده‌ روابط دوجانبه را زیر سوال برده است. در واکنش به تصمیم «اوپک‌پلاس»، دولت بایدن اعلام کرد که روابط خود با عربستان سعودی را مورد ارزیابی مجدد قرار خواهد داد. دولت بایدن همچنین افزود که این کاهش «درآمدهای روسیه را افزایش می‌دهد و اثربخشی تحریم‌ها»ی اعمال‌شده در واکنش به حمله روسیه به اوکراین را کاهش می‌دهد. «رابرت منندز» سناتور دموکرات از ایالت نیوجرسی، وعده داد که فروش تسلیحات به عربستان سعودی را مسدود کند. تعدادی از اعضای کنگره لایحه‌ای را ارائه کردند که بر اساس آن خروج نیروهای آمریکایی از پادشاهی سعودی را الزامی می‌سازد. ریاض از عقب‌نشینی خودداری کرد و گفت که تصمیم «اوپک‌پلاس» به اتفاق آرا و مبتنی بر «دلایل اقتصادی» بوده است.

در ماه‌های بعدی، خشم هر دو طرف فروکش کرد و بعید به نظر می‌رسد که «ارزیابی مجددِ» وعده داده‌شده دولت بایدن از روابط با عربستان سعودی منجر به تغییر بزرگی شود. روابط آمریکا و عربستان با بحران‌های بدتری پشت سر گذاشته‌شده است. در نوامبر۲۰۲۲، دولت بایدن به شاهزاده محمد بن‌سلمان، ولیعهد سعودی معروف به MBS، بر اساس نقش وی به‌عنوان نخست‌وزیر عربستان سعودی، در یک پرونده مدنی در ایالات‌متحده که توسط نامزد جمال خاشقجی علیه وی [محمد بن‌سلمان] اقامه شده بود، «مصونیت حاکمیتی» اعطا کرد. جمال خاشقجی روزنامه‌نگاری بود که به دست عوامل سعودی به قتل رسید. درهرحال، «مصونیت» یکی از نشانه‌های دیگر- در میان بسیاری از نشانه‌ها- است که نشان می‌دهد روابط ایالات‌متحده و عربستان سعودی به‌سوی گسست حرکت نمی‌کند. اما مرافعه و ناامیدی از «اوپک‌پلاس» و پیامدهای آن نشان از ورود به مرحله جدیدی در روابط است. برای اولین‌بار از اواسط قرن بیستم، زمانی که روابط دو کشور آغاز شد، ریاض با استراتژی کلان واشنگتن هماهنگ نیست.

تحلیلگران و ناظران امور ایالات‌متحده و عربستان تمایل دارند بر افراد و دستور کارهای آنها تمرکز کنند. محمد بن‌سلمان فردی «خیره‌سر» و «مستبد» است و به دنبال بازسازی اقتصاد عربستان و ارتقای نقش کشورش به‌عنوان یک بازیگر مستقل جهانی است. در مقابل، جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده رویکرد محتاطانه‌تری دارد و می‌خواهد دموکراسی را محور سیاست خارجی خود قرار دهد و جهان را علیه روسیه و چین متحد سازد. این شکاف بین شخصیت و اهداف این دو مرد، بی‌تردید در شکل دادن به روابط دو کشور مهم است. اما به تعبیر کارل مارکس، افراد تاریخ را می‌سازند؛ اما نه لزوما به هر شکلی که خودشان انتخاب می‌کنند. جنجال «اوپک پلاس» به سه تغییر مهم در روابط دوجانبه اشاره دارد که فراتر از شخصیت‌ها می‌رود و پیامدهای ماندگارتری نسبت به اقدامات و واکنش‌های هر تصمیم‌گیرنده‌ای خواهد داشت.

اول، توازن جهانی قدرت تغییر کرده است. با چندقطبی شدن نظم بین‌المللی، نفوذ نسبی واشنگتن در حال کمرنگ شدن است و محتمل‌تر است که همین امر [چندقطبی شدن] کشورهای نسبتا قدرتمندی مانند عربستان سعودی را وادارد تا با حفظ همه‌ جوانب، تمام تخم‌مرغ‌های خود را در یک سبد قرار ندهند و فقط به یک قدرت بزرگ بسنده نکنند. دوم، ازآنجاکه تغییرات اقلیمی جهان را [به‌تدریج] از سوخت‌های فسیلی دور می‌کند، عربستان سعودی تحت‌فشار است تا از ذخایر نفتی خود - درحالی‌که هنوز می‌تواند- بهره‌برداری کند؛ احساس فوریتی که رویکرد این کشور به تولید و قیمت‌گذاری را رنگ‌آمیزی می‌کند.

سوم، مانند تقریبا هر موضوع مهمی در سیاست آمریکا، مساله‌ روابط ایالات‌متحده با عربستان سعودی به‌شدت در امتداد خطوط حزبی در ایالات‌متحده دوقطبی شده است تا حد زیادی به این دلیل که خود سعودی‌ها ترجیح خود را برای جمهوری‌خواهان آشکار کرده‌اند. آن همپوشانی استراتژیک کلانی که برای چندین دهه معرف روابط ایالات‌متحده و عربستان سعودی بود، دیگر وجود ندارد. اما اگر هر دو طرف این تغییرات را درک کنند تا بتوانند به مجموعه‌ای واقعی‌تر از انتظارات متقابل برسند، [در این صورت] چشم‌انداز همکاری در مجموعه‌ نسبتا محدودی از مسائل منطقه‌ای و اقتصادی همچنان خوب است.

دمدمی‌مزاجی در روابط

عربستان سعودی پس از جنگ جهانی دوم برای ایالات‌متحده اهمیت یافت؛ درگیری‌ای که نقش محوری نفت را در استراتژی نظامی مدرن و توسعه اقتصادی برجسته کرد. از آن زمان، جهان سه دوره را در توزیع قدرت جهانی تجربه کرده است. در دوره‌ اول، یعنی جنگ سرد، عربستان سعودی چاره‌ای جز حمایت از اهداف ژئوپلیتیک ایالات‌متحده نداشت. از این گذشته، این کشور نمی‌توانست به کمک‌های امنیتی و اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی تکیه کند؛ کشوری که از بسیاری از رقبای منطقه‌ای ریاض حمایت می‌کرد و از ایدئولوژی انقلابی کمونیستی که متضاد با مبانی محافظه‌کار اسلامی حاکمیت سعودی بود پشتیبانی می‌کرد. در آن زمان، تصمیم‌گیری درباره‌ تولید نفت عربستان در دست شرکت‌های نفتی آمریکایی بود که صنعت نفت عربستان را در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ توسعه دادند. ریاض -حتی اگر هم می‌خواست- از قدرت تعامل با مسکو درباره نفت برخوردار نبود.

ایالات‌متحده و عربستان سعودی همچنین یک زوج عجیب‌وغریب ایدئولوژیک بودند. دشمنان مشترک و نیازهای مکمل اقتصادی آنها را به‌طور پیش‌فرض به شریک تبدیل کرده بود؛ منافع مشترک جایگزین ارزش‌های مشترک شد. تنها استثنا درباره همسویی آنها، درگیری اعراب و اسرائیل بود. اختلاف آنها در این موضوع منجر به بزرگ‌ترین بحران در تاریخ روابط دوجانبه شد: تحریم نفتی ۱۹۷۳-۱۹۷۴، یعنی زمانی که در واکنش به حمایت ایالات‌متحده از اسرائیل در جنگ یوم کیپور، عربستان سعودی و پنج کشور عربی دیگر برای مدت کوتاهی تولید نفت را کاهش داده و ارسال آن به ایالات‌متحده را متوقف کردند. این اختلال منجر به چهار برابر شدن قیمت نفت و تغییر عمیق در روابط قدرت در بازار نفت شد. کشورهای تولیدکننده مانند عربستان سعودی اکنون برای خود «وزنه‌ای» شده بودند؛ شرکت‌های آمریکایی که صنعت نفت عربستان را اداره می‌کردند به شرکای کوچک و ارائه‌دهنده‌ خدمات به دولت عربستان تبدیل شدند.

سیاست عربستان مستقیما به اقتصاد آمریکا آسیب زد و واشنگتن تهدید به مداخله نظامی کرد. این بحران به سرعت و پس‌ازآن مرتفع شد که دیپلماسی آمریکایی به جنگ پایان داد و مذاکراتی را آغاز کرد که با معاهده‌ صلح مصر -اسرائیل در سال۱۹۷۹ به اوج خود رسید. اهداف استراتژیک مشترک واشنگتن- ریاض در جنگ سرد، از جمله به حداقل رساندن نفوذ شوروی در خاورمیانه، به ترمیم شکاف میان دو پایتخت کمک کرد. در سال‌های بعد، با تبدیل‌شدن نفت به موضوع مهم‌تر برای سیاستگذاران ایالات‌متحده، حفظ روابط خوب با سعودی‌ها به یک هدف به‌طور فزاینده مهمی برای دو حزب تبدیل شد. همکاری طی دهه۱۹۸۰ رشد کرد؛ زیرا دو کشور به‌طور مشترک به مبارزان افغان‌ و جنگجویان خارجی که در برابر اشغال افغانستان از سوی شوروی مقاومت می‌کردند، یاری رساندند و در جریان جنگ خلیج‌فارس (۱۹۹۰-۱۹۹۱) که مصادف با پایان جنگ سرد بود، این کمک‌ها به اوج خود رسید که نشان‌دهنده سودمندی روابط دوجانبه برای هر دو طرف بود.

دوره‌ دوم، دوره‌ تک‌قطبی ایالات‌متحده بود که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا زمانی در دهه۲۰۱۰ ادامه داشت. در این دوران، ایالات‌متحده تنها گزینه‌ کشورهایی مانند عربستان سعودی بود که به دنبال شراکت با یک قدرت بزرگ بودند. در این دوره، بحران بزرگ دیگری رخ داد: حملات ۱۱سپتامبر که توسط اسامه بن‌لادن، یکی از خانواده‌های ثروتمند عربستان سعودی، طراحی و توسط ۱۵ سعودی (از مجموع ۱۹ هواپیماربا) انجام شد. ازآنجاکه القاعده خاندان حاکم سعودی و همچنین ایالات‌متحده را هدف قرار داد، این دو کشور بار دیگر دریافتند که یک دشمن مشترک می‌تواند آنها را به هم نزدیک کند. در جریان برنامه بعدی «جنگ علیه تروریسم»، دو رئیس‌جمهور ایالات‌متحده (جورج بوش و باراک اوباما) روابط اطلاعاتی نزدیک با عربستان سعودی را تقویت کردند. واشنگتن تنها انتخاب ممکن بود و ریاض از ابتکارات ایالات‌متحده حمایت کرد، حتی زمانی که این پادشاهی علنا منطق آن طرح‌ها را - به‌ویژه طی تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق- زیر سوال می‌برد.

پایان جنگ سرد و طلوع «صلح آمریکایی» نسبتا ناگهانی بود و شامل یکسری رویدادهای دراماتیک بود. در مقابل، پایان لحظه‌ تک‌قطبی به‌تدریج اتفاق افتاد. بااین‌حال، تا سال۲۰۲۰، هدر دادن دارایی‌ها و اعتبار ایالات‌متحده در عراق و افغانستان، رشد نابسامانی و کژ کارکردی و قطبی شدن در سیاست داخلی آمریکا، ظهور چین و تلاش روسیه برای بازگشت به‌عنوان یک قدرت بزرگ، همگی برای ایجاد توازن قوای بین‌المللی جدید با هم ترکیب شدند.

برخلاف دو دوره‌ قبل، در دوره سوم، هیچ دشمن مشترکی نیست که روابط آمریکا و عربستان را تقویت کند. دولت بایدن به دنبال جمع‌آوری ائتلاف‌های بین‌المللی علیه روسیه و چین است؛ اما عربستان سعودی هیچ‌یک از این قدرت‌های بزرگ را دشمن نمی‌بیند. چین اکنون بزرگ‌ترین مشتری نفت و شریک تجاری سعودی است. تجارت بین عربستان سعودی و چین از کمتر از ۵۰۰میلیون دلار در سال۱۹۹۰ به ۸۷میلیارد دلار در سال۲۰۲۱ افزایش یافت. در همان سال، ارزش صادرات عربستان به چین، عمدتا نفت و محصولات پتروشیمی، بیش از سه برابر صادرات عربستان به ایالات‌متحده و تقریبا دو برابر صادرات به کشورهای هند و ژاپن بود که دومین و سومین هدف صادراتی عربستان سعودی هستند. روسیه شریک ضروری (اگرچه گاهی اوقات دشوار) عربستان سعودی در مدیریت بازار جهانی نفت است. کشورهای «اوپک‌پلاس» تقریبا ۴۰میلیون بشکه در روز نفت تولید می‌کنند؛ عربستان سعودی و روسیه مجموعا بیش از نیمی از این تعداد را تشکیل می‌دهند. تنها درصورتی‌که مسکو و ریاض در یک صف باشند، تصمیمات اوپک‌پلاس می‌تواند بر بازار تاثیر بگذارد.

به همه‌ این دلایل، وقتی رهبران سعودی چشم‌انداز ژئوپلیتیک را بررسی می‌کنند، تصویری که می‌بینند به‌طور قابل‌توجهی با تصویری که همتایان آمریکایی‌شان می‌بینند، متفاوت است. برای نخبگان واشنگتن که به حمایت تقریبا تضمینی عربستان از ایالات‌متحده عادت کرده بودند، این واقعیت جدید یک شوک است، به همین دلیل است که برخی از سیاستمداران واکنش هیستریک به تصمیم اوپک‌پلاس نشان دادند. این واکنش‌ها صرفا درباره قیمت نفت در آستانه انتخابات میان‌دوره‌ای نیست. عربستان سعودی و ایالات‌متحده در گذشته درباره‌ قیمت نفت اختلاف‌نظر زیادی داشته‌اند. تفاوت این‌بار در زمینه‌ ژئوپلیتیک است؛ به‌ویژه جنگ در اوکراین که دولت بایدن آن را به‌عنوان یک نقطه‌ عطف تاریخی تعریف کرده است که آینده‌ نظم جهانی را تعیین خواهد کرد. برای عربستان سعودی، مانند بسیاری از بازیگران دیگر، از جمله هند و اسرائیل، این جنگ صرفا یک جنگ منطقه‌ای است.

در این میان، سعودی‌ها گلایه‌های خاص خود را دارند. سه رئیس‌جمهور گذشته ایالات‌متحده با این فرض که ایالات‌متحده باید زمان و تلاش کمتری را برای خاورمیانه صرف کند، مبارزات انتخاباتی خود را آغاز کردند. این برای رژیم سعودی که ایران را (که نفوذ خود را در عراق، لبنان، سوریه و یمن گسترش داده است) به‌عنوان یک تهدید جدی منطقه‌ای می‌بیند، آرامش‌بخش نیست. هدف اعلامی تمرکز ایالات‌متحده بر منطقه خلیج‌فارس در ۷۰ سال گذشته، حفاظت از جریان آزاد نفت بوده است. اما پس از حمله موشکی و پهپادی که در سپتامبر۲۰۱۹ به تاسیسات نفتی عربستان سعودی انجام شد -جدی‌ترین حمله به جریان آزاد نفت از زمان به آتش کشیدن میادین نفتی کویت توسط صدام حسین در سال۱۹۹۱ - دولت ترامپ به‌رغم این اقدام و روابط نزدیکی که با ریاض برقرار کرده بود هیچ اقدامی نکرد. این پادشاهی دیگر شریک خودکار ایالات‌متحده نیست. رابطه‌ راهبردی دنجِ دوره‌های قبل بازنمی‌گردد. اما همکاری محدودتر ممکن است، هرچند سیاست داخلی هر دو طرف همچنان مشکلاتی به همراه دارد.

همچون روغن و آب

اگرچه عربستان سعودی همیشه قیمت نفت بالاتری را نسبت به آنچه روسای‌جمهور ایالات‌متحده می‌خواهند ترجیح می‌دهد؛ اما این پادشاهی گهگاه درخواست‌های واشنگتن برای افزایش عرضه و ورود نفت بیشتر به بازار، معمولا در آستانه انتخابات ایالات‌متحده را می‌پذیرفت. اما در اکتبر۲۰۲۲، درخواست‌های واشنگتن موردتوجه قرار نگرفت. از دیدگاه ریاض، این پادشاهی باید از آخرین فرصت خود برای کسب پول قبل از پایان عصر نفت استفاده کند. این مفروضه‌ای است که در پس برنامه‌ بلندپروازانه تغییر ساختار اقتصادی موسوم به «چشم‌انداز۲۰۳۰» ولیعهد وجود دارد: ایجاد یک اقتصاد متنوع‌تر قبل از اینکه بازار جهانی نفت به‌خاطر فشار تغییرات اقلیمی دچار نوسان‌هایی شود، حرکت به سمت سوخت‌های جایگزین و سایر تغییرات تکنولوژیک. این اتفاق تا سال‌ها رخ نخواهد داد؛ اما ولیعهد برای سرمایه‌گذاری در بخش‌های غیرنفتی اقتصاد عربستان و محافظت از مردمان خود در برابر پیامدهای دردناک اصلاحات ضروری، مانند کاهش یارانه‌های قابل‌توجه برای خدمات عمومی، از جمله آب و برق، و اعمال ۱۵درصدی مالیات ارزش‌افزوده بر خرید مصرف‌کننده، به تمام اهرم‌هایی که می‌تواند به‌دست آورد نیاز دارد.

این توضیح می‌دهد که چرا هدف سیاست نفتی عربستان حفظ قیمت‌ها در سطحی است که بتواند برنامه‌های جاه‌طلبانه‌ بن سلمان را تامین مالی کند و همچنان سطح ثابتی از تقاضای جهانی را حفظ کند. این الزامات همیشه با تقویم انتخاباتی ایالات‌متحده مطابقت نخواهد داشت.

 با همپوشانی کمتر بین استراتژی کلان واشنگتن و نگرانی‌های سیاست خارجی ریاض، رهبری عربستان سعودی احتمال کمتری دارد که نسبت به گذشته (وقتی پای نفت به میان می‌آید)، به رئیس‌جمهور ایالات‌متحده لطف‌ها و کمک‌های انتخاباتی کند. اگر تغییرات مهمی که بر روابط دوجانبه در طرف سعودی تاثیر می‌گذارد، مربوط به اقتصاد سیاسی باشد، تغییرات داخلی آمریکا مربوط به سیاست حزبی است. روابط ایالات‌متحده و عربستان، مانند بسیاری از مسائل دیگر، به گرداب قطبی شدن حزبی در سیاست ایالات‌متحده کشیده شده است. در گذشته، روابط با عربستان سعودی از حمایت کمی در میان عموم مردم برخوردار بود؛ اما هر کسی که در کاخ سفید بود، می‌خواست روابط خوبی با بزرگ‌ترین صادرکننده‌ نفت جهان داشته باشد. این وضعیت در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، شروع به تغییر کرد.

ترامپ محبت خود به سعودی‌ها و به‌ویژه محمد بن‌سلمان را پنهان نکرد. او در اقدامی بی‌سابقه ریاض را به اولین پایتخت خارجی که به آن سفر کرد تبدیل کرد. او درباره‌ فروش تسلیحاتی که آن را با این پادشاهی به مذاکره گذاشته بود، لاف‌زنی کرده و اغراق می‌کرد. در اقدامی مخاطره‌آمیز، ترامپ به‌طور علنی به حمایت خود از محمد بن‌سلمان اشاره کرد و این شاهزاده را بر پسرعمویش محمد بن‌نایف، همکار اصلی دولت‌های قبلی ایالات‌متحده، برتری داد؛ به‌گونه‌ای‌که بن‌نایف در سال۲۰۱۷ از قدرت برکنار شد. به لحاظ تاریخی، روسای‌جمهور آمریکا آشکارا - و به‌طور مستقیم- خود را در سیاست‌های درباری در این کشور دخیل نکرده بودند.

ترامپ درباره همدستی بن‌سلمان در قتل خاشقجی، حتی با وجود شواهد قابل‌توجه مبنی بر اینکه این جنایت به دستور ولیعهد انجام‌شده است، تردید کرد. (ترامپ گفت: «کاملا محتمل است که ولیعهد از این رویداد غم‌انگیز اطلاع داشته باشد؛ شاید می‌دانست و شاید هم نمی‌دانست!») داماد و مشاور ارشد ترامپ، جرد کوشنر، خارج از کانال‌های معمول دیپلماتیک، با ولیعهد رابطه‌ مستقیمی برقرار کرد. پس از ترک قدرت، «کوشنر» و «استیون منوچین» (که در دوران ترامپ به‌عنوان وزیر خزانه‌داری خدمت می‌کرد)، سرمایه‌گذاری‌های قابل‌توجهی از «صندوق ثروت دولتی عربستان» برای سرمایه‌گذاری‌های خصوصی خود دریافت کردند. در همین نوامبر گذشته، شرکت ترامپ موافقت کرد که مجوز نام ترامپ را برای یک مجتمع مسکونی و زمین گلف لوکس چند میلیارد دلاری که در عمان توسط یک شرکت بزرگ املاک و مستغلات سعودی توسعه می‌یابد، صادر کند.

از نظر تشکیلات سیاست خارجی دموکرات‌ها، به نظر می‌رسید که گویی سعودی‌ها طرف‌هایی را انتخاب کرده‌اند و موضع آنها بر این اساس دنبال می‌شود. قتل خاشقجی و دخالت عربستان در جنگ داخلی یمن موردانتقاد دائمی دموکرات‌ها قرار گرفت. بایدن در جریان مبارزات انتخاباتی برای نامزدی دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری سال۲۰۲۰، عربستان سعودی را «مطرود» خواند. این زبان به طرز تکان‌دهنده‌ای از زبان معاون سابق رئیس‌جمهور و سناتور سابق ایالات‌متحده [و رئیس‌جمهور فعلی] به‌کار گرفته شد که دهه‌ها با سعودی‌ها سروکار داشته و همکاری کرده و همیشه شاخص قابل‌اعتمادی از خِردِ متعارف در سیاست خارجی در حزب دموکرات بود.

زمانی که دولت بایدن روی کار آمد، تحقیر عربستان سعودی را که رئیس‌جمهور در جریان مبارزات انتخاباتی ابراز کرده بود، عملیاتی کرد. بایدن از صحبت با ولیعهد امتناع ورزید و اجازه‌ انتشار گزارش سیا را داد که بن‌سلمان را مسوول قتل خاشقجی معرفی می‌کرد. واشنگتن حمایت خود از تلاش‌های جنگی عربستان در یمن را محدود کرد و موشک‌های ضد هوایی پاتریوت را از این پادشاهی خارج کرد، حتی در شرایطی که عربستان سعودی با حملات موشکی حوثی‌ها در یمن مواجه شد.

جنگ در اوکراین و متعاقب آن افزایش قیمت نفت باعث شد تا دولت دراین‌باره تجدیدنظر کند. انزوای سعودی در برهه‌ کاهش تقاضای جهانی نفت در دوره‌ همه‌گیری کووید امکان‌پذیر بود. اما زمانی که ایالات‌متحده تلاش کرد تا صادرات نفت روسیه را با شروع بهبود اقتصاد جهانی و تقاضای نفت قطع کند، واشنگتن به عربستان سعودی نیاز داشت. ریاض یکی از معدود بازیگرانی بود که می‌توانست فورا نفت بیشتری تولید و پمپاژ کند. بااین‌حال، سفر بایدن به عربستان سعودی دستاورد چندانی نداشت و حتی احساسات بدتری ایجاد کرد. سعودی‌ها از این ادعای آمریکا که بایدن نه برای دیدار با ولیعهد، بلکه برای شرکت در یک نشست چندجانبه با کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس آمده بود، ناراحت بودند. دو طرف در انظار عمومی بر سر اینکه آیا بایدن در جریان گفت‌وگوی خصوصی با بن سلمان پرونده خاشقجی را مطرح کرد یا خیر، اختلاف‌نظر داشتند. بایدن گفت که این کار را کرده است و سعودی‌ها گفتند که چنین نبوده و چنین بحثی مطرح نشده است. ملاقاتی که برای هموارسازی روابط انجام شد، فقط آنها را بیشتر آشفته کرد.

بایدن روابط را ناشیانه مدیریت کرد؛ اما سعودی‌ها واقعا بدون تقصیر هستند. قتل خاشقجی البته جنایتی نابخشودنی بود. سعودی‌ها در استقبال از ترامپ سنگ تمام گذاشتند: از استقبال مجلل آنها در ابتدای ریاست‌جمهوری او گرفته تا مشارکتشان در سرمایه‌گذاری‌های تجاری ترامپ و خانواده‌اش از زمان شکست او در سال۲۰۲۰. در نهایت، ترامپ حتی زمانی که به تاسیسات نفتی عربستان سعودی در سال۲۰۱۹ حمله شد، برای دفاع از این پادشاهی دست به اقدامی نزد. بااین‌حال، به نظر می‌رسد پادشاهی سعودی به این نتیجه رسیده است که نمی‌تواند میانه خوبی با دموکرات‌ها داشته باشد و در واقع دموکرات‌ها صدای آنها را نمی‌شوند و تنها می‌توانند امیدوار باشند که یک جمهوری‌خواه به قدرت بازگردند. وقتی سعودی‌ها درخواست دولت بایدن برای به تعویق انداختن کاهش تولید «اوپک پلاس» را تا پس از انتخابات میان‌دوره‌ای رد کردند، این حس را تقویت کردند که ریاض نمی‌خواهد لطفی در حق دموکرات‌ها کند. روابط ایالات‌متحده با کشورهای خارجی را نمی‌توان تنها توسط یک طرف حفظ کرد. چنین قطبی‌سازی حزبی‌ای بزرگ‌ترین تهدید را برای روابط ایالات‌متحده و عربستان ایجاد می‌کند.
بازسازی روابط آسیب‌دیده

برای کسانی که معتقدند سیاست خارجی ایالات‌متحده باید به حقوق بشر امتیاز دهد و از سوخت‌های فسیلی اجتناب کند، روابط شکننده بین ایالات‌متحده و عربستان هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند. اما حتی دولت بایدن - که خوشحال بود که وقتی به قدرت می‌رسد فاصله‌اش با ریاض را حفظ خواهد کرد- به سرعت به ضرورت یک رابطه‌ کاری با بزرگ‌ترین صادرکننده نفت جهان پی برد. مهم نیست که ایالات‌متحده چقدر متعهد به پذیرش یا استقبال از انرژی پاک باشد، اما نفت در دوران گذار مورد نیاز خواهد بود. مهم نیست که چقدر آمریکایی‌ها بخواهند از خاورمیانه دور شوند، اما واشنگتن تعهدات ژئوپلیتیک در منطقه دارد که ایالات‌متحده را باز هم به آنجا می‌کشاند: جلوگیری از دستیابی احتمالی ایران به سلاح‌های هسته‌ای، جلوگیری از احیای افراط‌گرایی، حفظ ثبات منطقه برای کاهش فشار پناه‌جویان بر اروپا و حفظ رابطه با اسرائیل. اگر نفت و خاورمیانه حتی «تا حدی» برای منافع ایالات‌متحده مهم باقی بماند، اما یک رابطه‌ی کاری با عربستان سعودی «ضروری» است.

قدم اول در حفظ چنین رابطه‌ای این است که بدانیم چگونه این وضعیت تغییر کرده است. روزهایی که عربستان سعودی به‌طور خودکار درباره مسائل استراتژیک کلان در کنار ایالات‌متحده قرار می‌گرفت، گذشته است؛ برای سعودی‌ها، اکنون چین و روسیه مهم‌تر از همیشه شده‌اند. این به آن معنا نیست که ریاض در سطح جهانی علیه ایالات‌متحده کار خواهد کرد. این فقط به این معنی است که سعودی‌ها مسائل را مورد به مورد بررسی خواهند کرد. این امر مستلزم آن است که ایالات‌متحده رویکردی باز و مشورتی اتخاذ کند و کانال‌های ارتباطی را برای متقاعد کردن سعودی‌ها نسبت به منافع مشترک در مسائل جهانی حفظ کند.

دوری از ریاض راهی برای نگه‌داشتن این کشور در کنار واشنگتن نیست. درباره مسائل بزرگ خاورمیانه، واشنگتن و ریاض چندان از هم دور نیستند. به لطف گرم شدن روابط عربستان و اسرائیل، آن مانع سنتی، یعنی روابط نزدیک ایالات‌متحده و اسرائیل، دیگر مانعی نیست. سعودی‌ها به‌طور فزاینده‌ای مایل به همکاری با اسرائیل هستند؛ هرچند هنوز آمادگی ندارند که مانند بحرین، مراکش، سودان و امارات متحده عربی در به‌اصطلاح «توافق‌نامه ابراهیم» حضور داشته باشند؛ توافق‌نامه‌ای که از طریق آن، این کشورها روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کرده‌اند.

یکی دیگر از نقاط تنش با ریاض، تلاش واشنگتن برای محدود کردن فعالیت‌های هسته‌ای ایران از طریق دیپلماسی است که سعودی‌ها نگران آن بودند که ایالات‌متحده امتیازاتی به ایران بدهد که نفوذ منطقه‌ای تهران را مستحکم کند. محتمل به نظر می‌رسد که تلاش‌ها برای احیای توافق هسته‌ای ایران که ترامپ در سال۲۰۱۸ از آن خارج شد، با شکست مواجه شود. واشنگتن به‌ناچار باید سیاست جدیدی را برای بازدارندگی یا جلوگیری از دستیابی این کشور به سلاح هسته‌ای بیابد و درعین‌حال نفوذ ایران در منطقه را محدود کند. عربستان سعودی نیز همین منافع را دارد. اگرچه تروریسم امروز در صدر دستور کار قرار ندارد، اما ایالات‌متحده همچنان در جلوگیری از تجدید حیات جهادگرایی سلفی (افراط‌گرایی ناشی از تفسیر انقلابی و خشونت‌آمیز از اسلام، به نمایندگی از القاعده، داعش و دیگر گروه‌ها) منافعی دارد. در دوران حکومت بن سلمان، عربستان سعودی نه‌تنها با این گروه‌ها در منطقه مخالفت کرده، بلکه از نفوذ نهادهای مذهبی سلفی در این پادشاهی نیز کاسته است. وقتی عربستان سعودی تفسیری تساهل‌آمیزتر و بازتر از اسلام را تشویق می‌کند، جذابیت جهادگرایی سلفی را کاهش می‌دهد.

با وجود اختلافات آنها بر سر قیمت نفت، اما منافع اقتصادی دو کشور همچنان از جنبه‌های مهمی همپوشانی دارند. آنها نفع مشترکی در حفظ سلطه‌ دلار آمریکا دارند. ریاض نفت خود را به دلار قیمت‌گذاری می‌کند که نقش دلار را به‌عنوان ارز ذخیره جهانی تقویت می‌کند؛ زیرا مصرف‌کنندگان نفت باید برای تامین نیازهای انرژی خود دلار داشته باشند. تولیدکنندگان غیردوستِ نفت مانند ایران، ونزوئلا و روسیه گهگاه برای انجام معاملات با ارزهای جایگزین فشار می‌آورند. عربستان سعودی همیشه در برابر چنین گام‌هایی مقاومت کرده است؛ زیرا هر آنچه به مرکزیت دلار لطمه بزند، ارزش دارایی‌های دلاری عربستان سعودی را کاهش می‌دهد که با توجه به حجم دارایی‌های مالی عربستان در بازارهای ایالات‌متحده، از جمله دارایی‌های فراوانی از بدهی‌های دولت آمریکا و سرمایه‌گذاری‌ها در شرکت‌های آمریکایی قابل‌توجه است.

در نهایت، ادامه همکاری در زمینه مسائل نظامی و اطلاعاتی به نفع ایالات‌متحده و عربستان سعودی است. برای عربستان سعودی، نه چین و نه روسیه نمی‌توانند آن سطح همکاری امنیتی را که ایالات‌متحده می‌تواند فراهم کنند، برای این کشور به دست دهند. تنها واشنگتن می‌تواند قدرت نظامی قابل‌توجهی را در منطقه خلیج‌فارس مستقر کند، همان‌طور که طی جنگ خلیج‌فارس در سال‌های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ نشان داده شد.ایالات‌متحده نیز از این همکاری سود می‌برد. خرید تسلیحات سعودی بهای واحد تولید تسلیحات ایالات‌متحده را کاهش و ارتش این دو کشور را به هم پیوند می‌دهد و مشارکت بلندمدت را تقویت می‌کند.

با شکست احتمالی مذاکرات هسته‌ای با تهران، احتمال رویارویی بین ایالات‌متحده و ایران افزایش می‌یابد. همکاری با عربستان سعودی درباره موارد احتمالی نظامی، کارایی نظامی ایالات‌متحده را در منطقه افزایش می‌دهد و در نتیجه مانعی در برابر ایران می‌شود.برای معکوس کردن تغییر توازن قدرت جهانی یا کاهش فشاری که ریاض برای نقدینگی نفت احساس می‌کند، کار چندانی نمی‌توان انجام داد. اما هم ایالات‌متحده و هم عربستان سعودی می‌توانند روابط دوجانبه را تقویت کنند در صورتی که هر یک از طرفین در نحوه‌ نگرش خود به سیاست داخلی طرف دیگر تجدیدنظر کند. سعودی‌ها باید این باور خودشکن را که یکی از احزاب سیاسی ایالات‌متحده علیه آنها و دیگری طرفدار آنهاست، کنار بگذارند. تلاش‌ها برای تاثیرگذاری بر سیاست ایالات‌متحده به نفع یک حزب، در درازمدت با شکست مواجه می‌شوند؛ زیرا در یک سیستم دوحزبی، حزب بیرون مانده همیشه در نهایت حزب حاکم می‌شود.

ریاض باید تلاش زیادی کند تا تشکیلات دموکرات‌ها در واشنگتن را متقاعد سازد که به دنبال روابط خوب با ایالات‌متحده - و نه‌فقط با جمهوری خواهان- است. این به آن معناست که در آغاز، در برابر «درخواست‌های آژیر» دنیای ترامپ برای کمک به احیای آن در سال ۲۰۲۴، چه از طریق حمایت مالی غیرمستقیم یا اقدامات سیاسی با هدف تضعیف دولت بایدن مقاومت می‌کند. همچنین به این معنی است که عربستان سعودی باید به منتقدان دموکرات این پادشاهی در واشنگتن پیشنهاد‌هایی بدهد. ممکن است نظر آنها تغییر نکند، اما ترس آنها از مداخله‌ عربستان در سیاست داخلی ایالات‌متحده را می‌توان کاهش داد.در سوی ایالات‌متحده، دموکرات‌ها باید این واقعیت را بپذیرند که بن‌سلمان به‌احتمال‌زیاد پادشاه بعدی عربستان سعودی خواهد بود و برای مدت طولانی حکومت خواهد کرد.

بی‌معنی است که سعی کنید او را منزوی کنید یا او را دور بزنید. این ممکن است برای حامیان حقوق بشر ناپسند باشد؛ اما اگر دیپلمات‌ها و مقامات آمریکایی بتوانند با ولادیمیر پوتین (رئیس‌جمهور روسیه)، شی جین پینگ (رئیس‌جمهور چین) و نمایندگان دیگر کشورهای ناقض حقوق بشر‌ (ملت خود و مردمان دیگر) تعامل کنند، مطمئنا می‌توانند با بن‌سلمان هم ملاقات کنند. در واقع، در پیکربندی جهانی جدید، واشنگتن باید بیشتر با ریاض دیدار کند و این پادشاهی را متقاعد کند که همه‌چیز را در مسیر خود ببیند. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه‌ ایالات‌متحده، تنها یک‌بار در جریان سفر ژوئیه۲۰۲۲ بایدن به عربستان سعودی، از این پادشاهی دیدن کرد. گفت‌وگوی استراتژیک عربستان و آمریکا دو سال است که برگزار نشده است. سعودی‌ها متوجه این چیزها می‌شوند. عناصر ادامه‌ همکاری بین ایالات‌متحده و عربستان سعودی همچنان پابرجاست. اما دو کشور باید رویاهای غیرواقعی خود را برای تغییر یا تاثیرگذاری بر سیاست داخلی یکدیگر کنار بگذارند. هر دو طرف باید بیاموزند که با طرف مقابل آن‌طور که هست رفتار کنند، نه آن‌طور که می‌خواهند.

گریگوری گاوز/ استاد علوم سیاسی در دانشگاه تگزاس
ترجمه: محمدحسین باقی
 منبع: شماره ژانویه/ فوریه ۲۰۲۳ «فارن‌افرز»

برچسب ها: آمریکا عربستان
ارسال نظرات