صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۹۴۷۴۶
رحیم ابوالحسنی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران: وقتی آقای رئیسی وزرا را معرفی کرد، متوجه شدم که نه سعید جلیلی و نه مجموعه اصول‌گرایان دولت در سایه وجود نداشتند و برنامه آنها چیزی جز یکسری شعار و گزاره‌های غیرقابل استناد نبود. دولت در سایه‌ای که این جریان می‌گوید اصولا دولت در سایه نیست.
تاریخ انتشار: ۱۸:۵۸ - ۰۱ دی ۱۴۰۱

رئیس دولت سیزدهم در سخنرانی روز دانشجو که در دانشگاه تهران انجام داد، سعید جلیلی را به‌عنوان مرد در سایه دولت سیزدهم خطاب کرد و فردی دانست که در سایه تلاش می‌کند به دولت کمک کند؛ هر چند به نظر می‌رسد اختلاف‌نظرهایی اساسی حداقل در موضوع سیاست خارجی بین دولت و سعید جلیلی وجود دارد که منجر به نگارش نامه جلیلی به رهبری شده است.

رحیم ابوالحسنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی در گفت‌وگویی که با خبرنگار هم‌میهن انجام داده، معتقد است عملکرد دولت رئیسی نشان داده که ادعای سعید جلیلی درباره وجود دولت در سایه در دوره حسن روحانی درست نبوده است.

‌ابراهیم رئیسی در سخنرانی روز دانشجو از حضور سعید جلیلی در سایه دولت سیزدهم سخن گفت. در دولت حسن روحانی هم خودِ جلیلی از دولت در سایه حرف زده بود؛ تعریفی که سعید جلیلی از دولت در سایه دارد چقدر با تعاریف علمی منطبق است؟

بیشتر مسائل در ایران با تعاریف علمی تفاوت دارد و باید از آنها پرسید چرا زیر بار مسائل علمی نمی‌روند. دولت در سایه براساس تعاریف علمی دولتی است که زمانی که حزبی در دولت حضور ندارد، برنامه تدوین کرده و کادر تربیت کند که اگر نوبت دولت به آنها رسید، بتوانند با برنامه و کادر آماده سیاست‌ها را پیش ببرند. من فکر می‌کردم با تلاشی که در دولت حسن روحانی برای کارشکنی در کار دولت صورت گرفت، حتما اینها دولت در سایه خوبی را تشکیل داده‌اند که برنامه مدونی دارد و نیروهای خوبی را تربیت می‌کنند تا مشکلات دوره احمدی‌نژاد تکرار نشود. اما با تکیه بر همین برنامه‌ها و نیروها، این همه هزینه ایجاد کردند و از دل انتخابات 48 درصدی، دولت را در اختیار گرفتند. اما وقتی دولت آقای رئیسی روی کار آمد، بسیار برای کشور متاثر شدم که این همه هزینه برای این نیروها صورت گرفته است. وقتی آقای رئیسی وزرا را معرفی کرد، متوجه شدم که نه سعید جلیلی و نه مجموعه اصول‌گرایان دولت در سایه وجود نداشتند و برنامه آنها چیزی جز یکسری شعار و گزاره‌های غیرقابل استناد نبود. دولت در سایه‌ای که این جریان می‌گوید اصولا دولت در سایه نیست، بلکه گروه‌های نفوذ یا فشار یا منافع هستند. نقش آنها را باید در چارچوب گروه‌های فشار و نفوذ تعریف کرد که اگر گروه‌های منافع باشند، آشکار هستند، اما وقتی تبدیل به گروه نفوذ می‌شوند مخفی‌تر هستند و اگر گروه فشار باشند کاملا مخفی می‌شوند.

‌این جریان تمام تلاش خود را برای یکدست شدن قدرت انجام داد و با همه توان خود توانستند هر دو قوه مجربه و مقننه را در اختیار بگیرند. اما چرا با اینکه قدرت را در اختیار دارند، همچنان تقابل در بین آنها دیده می‌شود و حتی با دولتی هم که از خودشان روی کار آمده مشکل دارند؟

مسئله‌ای که در ایران وجود دارد این است که ما می‌گوییم حاکمیت یکدست شده است، اما واقعیت این است که یکدست نشده است. من اعتقاد دارم در کشوری که دارای گفتمان سیاسی مشخص و مدون با نیروهای تربیت‌شده معین نیست، نمی‌توان حرفی از یکدست شدن حاکمیت زد. اینها اشخاصی هستند که هر کدام برای خود افرادی دارند و یکدست نیستند. یک حزب ندارند که از درون یک حزب، هویت سیاسی معینی را تعریف کنند که بعد آن گفتمان، تبدیل به گفتمان معین شده و براساس آن گفتمان با هم تبادل آرا کنند. اینها نیروهای سیاسی متعدد و متفرق هستند که هر کسی در چارچوب روان‌شناسی و مطالبات خودش کار می‌کند. به عبارت دیگر، اینها در ظاهر شاید یک طیف واحد باشند، اما واقعیت این است که درون خودشان گروه‌های نفوذ متعددی هستند که گروه شبکه حامی پیرو متعدد دارند که سعید جلیلی و ابراهیم رئیسی برخی از آنها هستند. اینها چندین گروه نفوذ هستند که در یک چیز اشتراک دارند که می‌توان آن را سنت‌گرایی دانست. روان‌شناسی سعید جلیلی با زاکانی و رئیسی خیلی تفاوت دارد، رفتار آنها برگرفته از شخصیت آنهاست (روان‌شناسی است) نه اینکه برآمده از ایدئولوژی سیاسی معین باشد. اینها وقتی به قدرت می‌رسند چون فاقد ایدئولوژی و جهان‌بینی معین هستند، نمی‌توانند با هم کار کنند و هر کدام دنبال مطالبات خاص خودشان هستند. تحلیل‌های ما اساسا ساختارگراست و توجهی به روان‌شناسی افراد ندارد. هر کدام از این افراد را باید از حیث روان‌شناسی سیاسی به صورت جداگانه بررسی کرد. مثلا آقای احمدی‌نژاد را هرگز نمی‌توان در چارچوب اینها تحلیل کرد و ویژگی‌های متفاوتی دارد.

‌تفاوت نظری که مثلا در موضوع برجام در بین همان جریانی که تلاش کرد ابراهیم رئیسی روی کار بیاید را ناشی از چه چیزی می‌دانید و آیا می‌توان گفت در بین حامیان 1400 رئیسی شکاف ایجاد شده است؟

یک سر شکاف اگر روان‌شناسی است، سر دیگر ناشی از بی‌اطلاعی این افراد است که نسبت به قدرت شناخت مناسب ندارند و وقتی وارد عرصه سیاسی می‌شوند، متوجه می‌شوند که واقعیت‌ها خلاف چیزی است که می‌پنداشتند. اگر بنا بر این است که اینها راستگو بودند و قول‌هایی که می‌دادند صادقانه بود، بخش اعظم ناشی از این است که آنها واقعیت سیاسی را درک نمی‌کنند و واقعیت ویژگی‌های جامعه و بین‌الملل را نمی‌دانند و به همین علت قول‌هایی می‌دهند اما وقتی وارد عمل می‎‌شوند، متوجه می‌شوند چیزی که می‌خواستند نخواهد شد و اینجاست که مواضع براساس روان‌شناسی تغییر می‌کند و در این بین آنها که مردم‌گراتر باشند می‌گویند چیزی که ما فکر می‌کردیم اشتباه بوده است.

ارسال نظرات