او در سال ۲۰۰۵ میلادی مقاله تاثیرگذاری را در نشریه «فارن افرز» با عنوان «چگونه در عراق پیروز شویم»؟ منتشر کرد. این مقاله با توجه به تحقیقات قبلی کرپینیویچ در مورد ویتنام خواستار اتخاذ یک استراتژی ضد شورش جمعیت محور شده بود دقیقا مشابه رویکردی که دو سال پس از انتشار آن مقاله از سوی نیروهای امریکایی اجرا شد.
در سال ۲۰۰۹ میلادی او ۷ سناریوی مرگباری که ارتش امریکا را در قرن بیست و یکم به چالش خواهد کشید منتشر کرد. کرپینیویچ استاد دانشگاههای جورج میسن، جان هاپکینز و جورج تاون نیز بوده است. او هم چنین از اعضای ارشد اندیشکده هادسون است. او مشاور بسیاری از مقامهای ارشد دولتی از جمله چندین وزیر دفاع امریکا و هم چنین هر چهار سرویس نظامی امریکا، آژانس پروژههای پیشرفته دفاعی و سیا بوده است. او بارها در جلسات کارشناسی کنگره اظهارنظر کرده است. کرپینیویچ برای کتاب ارتش و ویتنام جایزه فرنیس را دریافت کرد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز، «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه در تاریخ ۲۴ فوریه همزمان با آغاز حمله به اوکراین شبح جنگ هستهای را مطرح کرد. او هشدار داد که هرگونه مداخله خارجی منجر به عواقبی خواهد شد که «در تاریخ دیده نشده است» که اشارهای آشکار به استفاده از سلاح اتمی بود.
چشمانداز یک جنگ هستهای آشکار با روسیه ممکن است در واقع کشورهای عضو ناتو را متقاعد کرده باشد که دخالت مستقیم آنان در درگیری بسیار خطرناک خواهد بود. با این وجود، روند جنگ از فیلمنامه نوشته شده پوتین پیروی نکرد. مبارزات اولیه غافلگیر کننده روسیه در میدان نبرد همراه با مقاومت سرسخت اوکراین بسیاری از اعضای ناتو را متقاعد کرد که تجهیزات نظامی را برای کمک به مدافعان ارسال کنند.
پوتین بار دیگر در ماه آوریل به جنگ هستهای اشاره کرد. پس از عقب نشینی نیروهایش از حومه کیف و خارکف او اعلام کرد که روسیه «در صورت لزوم» از تسلیحات هستهای برای دستیابی به اهداف خود استفاده خواهد کرد. با چنین لفاظیهایی پوتین ممکن است سعی داشته باشد مانع از افزایش حمایت ناتو از اوکراین به سطوحی شود که به شکست آشکار تهاجم روسیه منجر شود.
اگر هدف پوتین چنین بود او موفق شد و بن بست شدیدی ایجاد شد. ضربات شمشیرهای اتمی پوتین در تابستان خاموش شد، زیرا هر دو طرف به دنبال کسب برتری در میدان جنگ بودند. در اوایل پاییز، پوتین که نتوانست موازنه نظامی را به نفع خود تغییر دهد به تهدیدات هستهای بازگشت و اعلام کرد که «برای دفاع از روسیه و مردم خود مطمئناً از تمام سیستمهای تسلیحاتی در دسترس خود استفاده خواهیم کرد. این یک بلوف نیست».
بسیاری از رهبران غربی فکر میکنند که فریادهای مکرر پوتین مبنی بر «تهاجم هسته ای» به معنای بلوف زدن اوست. آنان این ایده را مطرح میکنند که صحبتهای سخت او با هدف ایجاد شک و ترس در ذهن دشمنان اوست، اما او در نهایت هرگز بمب را منفجر نخواهد کرد. به عبارت دیگر، آنان بر این استدلال اصرار میورزند که پوتین در مورد خطر فاجعه بالقوه جنگ هستهای فردی منطقی خواهد بود.
با این وجود، آن فرضیهای که غرب نمیتواند آن را بپذیرد این است که روسیه به دلیل تمایل پوتین برای احیای عظمت روسیه و برای اثبات حقانیت ادعاهایش در مورد اوکراین که الهام گرفته از موفقیتهای قبلی در کریمه و دونباس در سال ۲۰۱۴ میلادی است و در واکنش به ناامیدی در برابر شکست نظامی روسیه و خصومت بین المللی واقعا میتواند فضیلتی را در توسل به تسلیحات هستهای ببیند اگرچه احتمال عبور پوتین از آستانه استفاده از سلاح هستهای ممکن است اندک باشد، اما احتیاط حکم میکند که ناتو از چنین اقدام خطرناکی چشم پوشی نکند. رهبران غربی باید تعیین کنند که چگونه میتوانند از تبدیل شدن چنین وضعیت به یک فاجعه کامل جلوگیری کنند.
«جو بایدن» رئیس جمهور ایالات متحده اظهارات کرملین را جدی میگیرد و در ماه اکتبر تاکید کرد که برای اولین بار از زمان بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ میلادی اکنون «تهدید مستقیم» جنگ هستهای وجود دارد. به گفته رئیس جمهور ایالات متحده پوتین «شوخی نمیکند».
با این وجود، بایدن پوتین را «بازیگری منطقی» میداند که به طور قابل توجهی اشتباه محاسباتی کرده و از استفاده از تسلیحات هستهای اجتناب میورزد. ارزیابی بایدن نسبت به پوتین از سوی مقامهایی دیگر از جمله «بن والاس» وزیر دفاع بریتانیا نیز مورد تایید قرار گرفته است. او در ماه اکتبر گفته بود که بعید است پوتین به سلاح هستهای متوسل شود و رئیس جمهور روسیه تشخیص داده که خویشتن داری به نفع اوست.
این تصور که تصمیم گیرندگان منطقی خطر جنگ هستهای را نخواهند پذیرفت از آغاز عصر هستهای متداول بوده است. در سال ۱۹۵۴ میلادی «دوایت آیزنهاور» رئیس جمهور ایالات متحده هنگام بحث در مورد امکان حمله پیشگیرانه علیه چین به روسای مشترک گفت که در یک جنگ هستهای «پیروزی جز از طریق تخیلات ما وجود ندارد».
«هوبرت ودرین» که از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ میلادی وزیر امور خارجه فرانسه بود هنگام بحث درباره امکان دستیابی ایران به تسلیحات اتمی این دیدگاه را تکرار کرد. او در سال ۲۰۰۷ میلادی به «نیویورک تایمز» گفت که داشتن تسلیحات هستهای در واقع تضمینعدم استفاده از آن است و افزوده بود: «کشوری که بمب را در اختیار دارد از آن استفاده نمیکند و به طور خودکار وارد سیستم بازدارندگی میشود و ریسکهای پوچ را نمیپذیرد».
در واقع، نظر ودرین این بود که تنها یک دیوانه خطر آغاز یک جنگ هستهای را میپذیرد. او فرض میکرد که انسانها موجوداتی منطقی هستند به این معنا که برای به حداکثر رساندن منافع احتمالی خود عمل میکنند و دائما هزینهها، منافع و خطرات تصمیمهایشان را مورد سنجش قرار میدهند.
با این وجود، ممکن است انسان چنین موجود حسابگری نباشد. شواهد قابل توجهی هم در تاریخ و هم در پیشرفتهای اخیر در علوم شناختی وجود دارد که نشان میدهند انسانها همواره و لزوما منطقی عمل نمیکنند. برای مثال، تحقیقات نشان میدهند که در صورت یکسان بودن همه عوامل دیگر، افراد معمولا تمایل کمتری به ریسک کردن برای به دست آوردن چیزی که ندارند از خود نشان خواهند داد به جز حفظ چیزی با ارزش برابر که پیشتر متعلق به آنان بوده. در آن صورت حاضر به ریسکپذیری میشوند.
به نظر میرسد که این تمایل برای کسانی که به دنبال جلوگیری از رفتار پرخاشگرانه دیگران هستند خبر خوبی باشد، زیرا افراد نسبت به دنبال کردن چیزی که متعلق به آنان نیست نسبتا گریزان از ریسک هستند.
با این وجود، در اینجا یک گرفتاری وجود دارد. بازیگران رقیب ممکن است هر دو بر این باور باشند که بر سر چیزی رقابت میکنند که به حق متعلق به آنان است. در مورد اوکراین وضعیت این گونه است. پوتین اوکراین را به عنوان یک استان سرگردان روسیه قلمداد میکند که باید بازپس گرفته شده و به خاک روسیه بازگردد.
اوکراینیها و حامیان ناتو اوکراین را کشوری مستقل میدانند که باید در برابر غارتگری کرملین از آن دفاع کرد. بنابراین، هر دو طرف مایل به انجام رفتار نسبتاً پرخطر هستند تا آن چه را که فکر میکنند متعلق به آنان است داشته باشند.
هم چنین، رهبران میتوانند به دلیل سوگیری خوش بینانه موقعیت و قدرت خود را به طور خطرناکی بیش از حد ارزیابی کنند. تحقیقات در علوم شناختی نشان میدهد که رهبران سیاسی به توانایی خود در کنترل رویدادها اعتماد بیشتری دارند و همین موضوع باعث میشود تا آنان از خود تمایل بیشتری برای ریسکپذیری نشان دهند. این خودباوری نادرست باعث میشود که آنان در هنگام مواجهه با شکست به جای کاستن از ضرر ریسکهای بیشتری را بپذیرند.
خودکامگان، مستعد تعصب خوش بینانه هستند. مانند سایر سیاستمداران آنان برای دستیابی به جایگاه رفیع خود و حفظ آن تلاش میکنند. با این وجود، بر خلاف رهبران سیاسی در دموکراسیها دیکتاتوری که نتواند قدرت را حفظ کند در نهایت در جایگاه اپوزیسیون وفادار قرار نمیگیرد بلکه اغلب با زندان یا حتی مرگ مواجه میشود. بنابراین، مستبدان موفق افرادی هستند که تحمل غیرمعمول بالایی برای ریسک کردن دارند.
به نظر میرسد که این موضوع در مورد پوتین صادق است. او به جای این که به دنبال خروج از جنگ باشد، درگیریها را تشدید کرده، بسیج نسبی نیروی انسانی روسیه و ضمیمه کردن چهار استان اوکراینی را عملی ساخته و در عین حال حملات موشکی علیه زیرساختهای حیاتی انرژی اوکراین را گسترش داده است. این اقدامات با استدلالی مطابقت دارد که پیشتر ذکر شد و طبق آن پوتین خطرات بیشتری را برای تضمین آن چه که فکر میکند به حق متعلق به اوست متحمل خواهد شد.
رهبران تصمیماتی را میگیرند که وقتی از منظری کاملا مبادلهای در نظر گرفته میشوند غیرمنطقی به نظر میرسند، اما اگر از منظر باور به مفاهیمی، چون «عدالت» و «شرافت» به آن نگاه کنیم غیر منطقی به نظر نخواهند رسید. در مورد پوتین، به نظر میرسد او متقاعد شده که جنگ او علیه اوکراین ماموریتی برای احیای شرافت ملی روسیه است و این کشور را از حقارتی که پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، رهایی خواهد بخشید.
او در سخنرانی سالانه خود در پارلمان روسیه در سال ۲۰۰۵ میلادی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان «بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیک قرن» یاد کرد و این موضوع را غیر قابل قبول دانست که «دهها میلیون نفر از هموطنان ما خود را فراتر از خاک روسیه یافتند». برای پوتین، افتخار روسیه مستلزم بازگرداندن این روسهای «از دست رفته» و بازپس گیری سرزمینهایی است که از دید او تحت اشغال درآمدهاند و به روسیه تعلق دارند. پوتین در این راستا گام بر میدارد حتی اگر دستیابی به این هدف برای او ریسک بالایی داشته باشد.
تاریخ مملو از نمونههایی از مواردی است که مقولههایی مانند شرافت و عدالت رهبران را وادار به انجام اقداماتی کردند که در ظاهر منطقی به نظر نمیرسیدند. برای مثال، در طول بحران موشکی کوبا «نیکیتا خروشچف» رهبر شوروی مایل بود بر سر موضوع موشکهای مجهز به سلاح هستهای ایالات متحده در ترکیه که بخش کوچکی از زرادخانه هستهای واشنگتن را تشکیل میداد خطر جنگ هستهای را بپذیرد.
تصمیمات خروشچف غیر منطقی به نظر میرسید اگر کسی پیدا میشد و دفاع از این باور را توجیهپذیر میساخت که برای آمریکاییها ناعادلانه است که موشکهای هستهای را در مرز روسیه قرار دهند و در عین حال همزمان خواستار خروج موشکهای شوروی از کوبا شوند.
پوتین ممکن است به جایی برسد که باور کند چیزی برای از دست دادن ندارد. شاید جنگ در ماههای آینده به طور اجتناب ناپذیری علیه او در حال حرکت باشد. اروپا ممکن است بدون تسلیم شدن در برابر فشار پوتین زمستان سردی را پشت سر بگذارد. مشکلات اقتصادی فزاینده روسیه میتواند باعث ناآرامی داخلی شود.
بهار ممکن است حملات مجدد اوکراین را به همراه داشته باشد که به تدریج کنترل روسیه بر شرق اوکراین را از بین ببرد و شاید حتی کریمه را آزاد کند. ممکن است ترک خدمت سربازان روس در مقیاس وسیع رخ دهد. در آن مقطع، احیای مرزهای اوکراین متعلق به سال ۱۹۹۱ میلادی (مرزهای پیش از حمله پوتین و الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ میلادی) به طور فزایندهای محتمل به نظر میرسد.
پوتین به عنوان معمار جنگ، به سختی میتواند سرزنش سایرین را از خود دور کند. جنگی که قرار بود با پیروزی سریع روسیه به پایان برسد نتیجه معکوس به همراه داشته است. در چنین شرایطی، پوتین ممکن است مایل به انجام خطرات خارقالعاده باشد از جمله استفاده از تسلیحات هستهای تا از شکست تحقیرآمیز خودداری ورزد. همان طور که «وینستون چرچیل» در سخنرانی خود در مجلس عوام در سال ۱۹۵۵ میلادی بیان کرد: «عامل بازدارنده در مورد دیوانهها یا دیکتاتورهایی که در حال و هوای هیتلر هستند تا زمانی که او خود را در آخرین پناهگاه زیرزمینیاش یافت صدق نمیکند».
با توجه به این ملاحظات، غرب نمیتواند احتمال روی آوردن پوتین به تسلیحات هستهای را نادیده بگیرد تا از طریق آن اوکراین و ناتو را وادار کند درصدد صلح با شرایط مطلوب او باشند. سناریوهای بیشماری برای انتخاب از سوی او به منظور عبور از خط قرمز استفاده از تسلیحات هستهای وجود دارد.
او میتواند یک سلاح هستهای را منفجر کند تا تمایل روسیه را برای افزایش استفاده گسترده از تسلیحات هستهای در صورتعدم برآورده شدن خواستههایش نشان دهد. حملهای از این نوع میتواند اشکال مختلفی داشته باشد از جمله انفجار یک وسیله هستهای در هوا که آسیب چندانی به همراه ندارد یا شاید حمله به کشتیهای اوکراینی در دریای سیاه.
کرملین ممکن است یکی از راکتورهای هستهای اوکراین را با یک حمله متعارف هدف قرار دهد و یک «چرنوبیل» محیطی امروزی را با تشعشع مواد رادیواکتیو در اتمسفر و اطراف آن ایجاد نماید. در آن صورت بدون استفاده از تسلیحات هستهای مسکو کماکان میتواند اثرات تسلیحات هستهای را سرعت بخشد. با این وجود، پیام یکسان و سازش ناپذیر خواهد بود: دشمنان روسیه باید پیش از بدتر شدن اوضاع عقب نشینی کرده و راهی برای خروج از جنگ بیابند.
پوتین تنها در صورتی موفق میشود که در هر یک از این بازیها بتواند دولتهای وحشت زده غربی را متقاعد کند که اوکراین را برای پذیرش توافق نامه مونیخ مدرن (مشابه توافق ۱۹۳۸ میلادی که در آن تلاش از سوی غرب صورت گرفت تا آلمان نازی را با اعطای بخشی از چکسلواکی به آن کشور راضی کند) تحت فشار قرار دهند تا از طریق اعطای امتیازات ارضی کرملین راضی به توقف حملات شود.
در چنین سناریویی پوتین احتمالا میتواند مناطق الحاق شده شرق و جنوب اوکراین را از آن خود سازد. چنین اقدامی از سوی کرملین ضربهای ویرانگر به مبانی بازدارندگی هستهای و تابو علیه استفاده از تسلیحات هستهای وارد خواهد ساخت.
در آن صورت پوتین نشان خواهد داد که حملات هستهای میتوانند باعث شوند تا شما به اهداف سیاسی خود دست یابید و محدودیت استفاده از تسلیحات هستهای در آینده را کاهش خواهد داد. به دنبال اقدام پوتین میتوان «شی جین پینگ» رئیس جمهور چین را تصور کرد که به استفاده از تسلیحات هستهای برای وادار کردن تایوان به پذیرش خواستههای پکن تمایل پیدا خواهد کرد.
با این وجود، اگر حملات اولیه و یک شلیک هشدار هستهای یا تخریب یک نیروگاه هستهای نتواند اوکراین و غرب را تحت فشار قرار دهد پوتین میتواند گام موثر دیگری را بردارد: استفاده از تسلیحات هستهای در میدان نبرد.
روسیه چندین هزار تسلیحات هستهای تاکتیکی را حفظ کرده که معمولا از قدرت بازده یا قدرت مخرب بسیار کمتری نسبت به تسلیحات هستهای استراتژیک خود که روی سیستمهای حمل و نقل دوربردی که قادر به رسیدن به ایالات متحده هستند، برخوردار است.
برای مثال، یک سلاح هستهای پنج کیلوتنی را در نظر بگیرید که تقریبا ۴۰ درصد از بازده بمبی که روی هیروشیما انداخته شده را دارا میباشد و شعاع توانایی کشتار موثر آن سلاح تقریبا یک ۱.۶ کیلومتر است. در نتیجه، ایجاد یک شکاف بزرگ در دفاع اوکراین احتمالا مستلزم استفاده از دهها نوع سلاح است. البته نیروهای روس باید خطر نفوذ به درون اوکراین و مواجهه با تشعشعات هستهای را بپذیرند که سطحی از شجاعت و مهارت رزمی را ضروری میسازد که هنوز مشابه آن را در جنگ اوکراین از خود نشان نداده اند.
با این وجود، حتی اگر چنین حملاتی بتوانند تلفات زیادی را به پرسنل وارد سازند و تجهیزات اوکراین را نابود کنند مشخص نیست که موازنه نظامی به طور قطعی به نفع پوتین تغییر خواهد کرد یا خیر.
ایالات متحده میتواند با شرکت در عملیات تنها بر فراز خاک اوکراین پاسخ دهد. همان طور که ارتش ایالات متحده بارها نشان داده که نیروی هوایی متعارف میتواند نیروهای زمینی را در مسیر خود متوقف سازد. چنین موردی در جریان حمله عید پاک ویتنام شمالی در سال ۱۹۷۲ میلادی، عملیات هوایی در عراق و کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی و در آسمان افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی مشاهده شد.
در نهایت، پوتین ممکن است استفاده از تسلیحات هستهای را به شیوهای که سایرین بیشتر از آن میترسند انتخاب کند: به عنوان ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت مانند حمله به یک شهر. بازدهی برخی از تسلیحات هستهای تاکتیکی روسیه بیش از ۱۰۰ کیلوتن است که تقریبا ده برابر بمب هیروشیما است. در صورت استفاده از چنین سلاحی علیه کی یف تلفات ممکن است بیش از ۱۰۰ نفر باشد.
اگرچه پوتین ممکن است امیدوار باشد که این امر باعث شوکه شدن دشمناناش و پیگیری تلاش برای آتش بس از سوی آنان شود، اما خطر آغاز آخرالزمان هستهای را نیز به دنبال خواهد داشت. در آن صورت پوتین در تلاش برای احیای عظمت روسیه بقای و موجودیت کشورش را به خطر خواهد انداخت.
دوره تسلط ایالات متحده پس از جنگ سرد، جهان در مورد تسلیحات هستهای در وضعیتی از خود راضی قرار داد. بازگشت سیاست قدرتهای بزرگ و قدرتهای بزرگ بدخواه مانند روسیه این توهمات را از بین برده و احمقانه خواهد بود اگر غرب احتمال انجام حملات هستهای از سوی پوتین را رد کند.
تاریخ و درک فزاینده از نحوه عملکرد ذهن انسان نشان میدهد که رهبران نباید تصور کنند که بازدارندگی قوی خواهد بود و تابو علیه تسلیحات هستهای مانع استفاده از آن تسلیحات خواهد شد. این امر به ویژه در مواجهه با رهبری مانند پوتین که به نظر میرسد نسبت به آرمان خود اطمینان خاطر دارد و برای افتخار کشورش میجنگد و اکنون در حال ناامیدی از پیروزی است، صدق میکند.
با این وجود، به همان اندازه مهم است که درک کنیم حتی در پی حمله محدود اتمی روسیه غرب گزینههای قابل قبولی برای ادامه حمایت از دفاع مشروع اوکراین و نشان دادن این که استفاده روسیه از تسلیحات هستهای منجر به شکست خواهد شد در اختیار دارد. موفقیت در چنین شرایطی ممکن است بتوانند غول هستهای را به چراغ جادو بازگرداند.
رهبران غربی باید تلاش کنند تا پوتین را به این درک برسانند که در صورت روی آوردن او به زرادخانه هستهای در نتیجه درگیری ایجاد شده هیچ برندهای وجود نخواهد داشت. او باید درک کند که هرگونه استفاده از تسلیحات هستهای روسیه و غرب را در مسیری لغزنده قرار میدهد و سبب میشود آنان در مسیری حرکت کنند که هیچ یک واقعا خواستار آن نیستند.