صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

تقریبا می‌شود سینمای ایران را یکی از بهترین راویان غم و اندوه در جهان بشناسیم! پرداخت «غم» در سینمای ایران، حالا دیگر به یک اصل جدا ناپذیر تبدیل شده و در چند سال اخیر، محوریت اصلی بیشتر فیلم‌ها و سریال‌ها را به عهده داشته است.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۵ - ۲۸ آبان ۱۴۰۱

بررسی قاب‌های غم‌انگیز هرچند دشوار، اما خالی از لطف نیست بنابراین در این مطلب به بررسی برخی از غم‌انگیزترین سکانس‌های سینمای اسران می‌پردازیم ک با حال و هوای این روز‌های ما قرابت دل‌گیری دارند.

با ما نگاهی دوباره به ذکر مصیبت‌های پدر و مادر‌هایی که در داغ از دست دادن فرزند خود می‌سوزند داشته باشید تا احساسات موجود در این سکانس‌ها را دوباره حس کنید.

قورباغه/هومن سیدی

سریال مورد انتظار قورباغه که بعد از گذشت نیمی از سریال بسیاری از انتظارات را براورده نکرد، شامل داستانی خاص و شخصیت‌های پیچیده بود که رمزگشایی آن‌ها بسیار سخت‌تر از چیزی که باید به نظر می‌رسید.

این سریال که با یک دزدی سه نفر آغاز می‌شود، در اوج خشونت سعی دارد رگه‌هایی از لطافت‌های انسانی، چون عشق، فداکاری، رفاقت را نیز به نمایش بگذارد و در این امر تا حدودی موفق بوده است.

یکی از قطب‌های احساساتی که هومن سیدی برای سریالش درنظر گرفته، وجود پدری قدرتمند، اما به شدت وابسته به فرزند خود است که حاضر می‌شود برای پسرش تمام شهر را به آتش بکشد و در مقابل هرکسی ایستادگی کند.

کاراکتر امیرعلی شمس آبادی که ایفای نقش آن بر عهده‌ی خود کارگردان یعنی هومن سیدی قرار دارد، کاراکتریست سرشار از کاریزما و ابهت که تنها یک ضعف دارد: پسرش

شمس آبادی که در هیچ‌کجای سریال روی خوشی به مخاطب نشان نمی‌دهد، در مواجه با پسرش تبدیل به پدری فداکار و مهربان شده و قلب مخاطب را به تپش می‌اندازد.

دست گذاشتن روی این نقطه ضعف بزرگ برای داستان هومن سیدی، تبدیل به انفجاری در داستان اون می‌شود که کا‌راکتر شمس آبادی زمام آن را در دست دارد. با مرگ پسر شمس آبادی، پدری که دیگر هیچ ضعفی ندارد، تبدیل به طوفانی سهمگین شده و همه چیز را بین می‌برد.

علفزار/کاظم دانشی

کاظم دانشی، کارگردان نوپای سینمای ایران، در اولین فیلم خود قاب دوربین را غنیمت شمارده و در یک فیلم به روایت چند داستان پرداخته است. او که در انسجام این روایت‌ها در کنار هم موفق بوده، سعی داشته با پردازش دقیق و به اندازه‌ی هر روایت آن را برای مخاطب شنیدنی ومورد توجه قرار دهد.

امیرحسین (پژمان جمشیدی) به عنوان قاضی و اصلی‌ترین شنونده روایت‌های فیلم ظاهر می‌شود و در تمام روایت‌ها به طرف سعی بر برطرف کردن مشکلات دارد. اما اولین جلسه قضاوت بی‌طرفانه‌ی او به عزاداری مادری داغ‌دار اختصاص می‌یابد که فرزند خود را طی اشتباه بزرگ پلیسی در حال انجام عملیات از دست داده.

امیرحسین به عنوان مسئول اصلی پرونده که به زودی مجرم اصلی آن نیز شناخته می‌شود، با مواجه مادری جان سوخته‌ای که پسر خود را در بی‌گناه‌ترین حال خود از دست داده، از قضاوت باز‌می‌ماند.

خطای جبران ناپذیر افراد امیرحسین، آنچنان داغی بر دل این مادر جوان گذاشته که هیچ عذر و هم‌دردی‌ای نمی‌تواند آبی بر داغ جان‌سوز مادر روایت اول فیلم علفزار باشد...

در ادامه ویدئو‌یی از این فیلم می بینیم:

متری شیش و نیم/سعید روستایی

روایت داستان ناصرخاک‌زاد (نوید محمدزاده)، خلافکاری که مخاطب در ابراز احساسات به او بلاتکلیف است و نمی‌داند از اون متنفر باشد یا برایش دلسوزی کند، در سکانسی به اوج خود می‌رسد. سکانسی که برای اولین بار ناصر خاکزاد را در حال انکار کردن جرم خود می‌بینیم و تلاش او برای اثبات بی‌گناهی خود را لمس می‌کنیم.

اتهامی سنگین که سابقه‌داری، چون ناصر خاک‌زاد نیز از پس انجام آن برنیامده و آن را گردن کس دیگری می‌اندازد. اتهامی تحت عنوان:کودک کشی! صمد (پیمان معادی) که حالا با روحیات و نقطه ضعف‌های ناصر آشنا شده، برای عذاب دادنش او را به قتل پسر حمید (هومن کیایی) همکارش متهم می‌کند.

فضای متشنج بازجویی ناصر خاک‌زاد اشک‌های پدری را به نمایش می‌گذارد که به ظاهر به دنبال پیدا کردن قاتل فرزندش است، اما از درون دیگر برایش فرق ندارد دستان چه کسی به خون پسرش آلوده شده.

اون حالا دیگر پسرش را در بدترین شرایط ممکن از دست داده و دیگر نمی‌تواند او را از نزدیک ببیند. پس دیگر چه فرقی بین دستان رضا ژاپنی قاتل یا ناصر خا‌ک‌زادی که با زجه‌های مظلومانه‌اش سعی بر انکار این اتهام بی‌رحمانه می‌کند وجود دارد؟

پوست شیر/جمشید محمودی

سریال پوست شیر که از ابتدا با عزاداری پدرانه‌ای شروع شد، حالا به صحنه‌ی غم و اندوه همه‌ی کاراکتر‌ها تبدیل شده است. نعیم (هادی حجازی فر) که بعد از عمری جدایی از دخترش ساحل (پردیس احمدیه) بالاخره شانس کنار او بودن را دارد، برای بار دوم دخترش را از دست می‌دهد با این تفاوت که دیگر دیدار دوباره‌ای برای این پدر و دختر ممکن نیست.

غم و اندوه نعیم به عنوان یک پدر جان سخت موضوع اصلی سریال پوست شیر را برای مخاطبان روایت می‌کند، اما بی‌توجی به لیلا (پانته‌آ بهرام) مادر ساحل که تمام این چندسال در غیاب نعیم او را تنها بزرگ کرده، کم لطفی سنگینی بر دوش مخاطب و سازنده است. لیلا که حالا انگار آخرین سنگر خود در زندگی و تنها فرزندش را از دست داده، به دنبال مقصری می‌گردد تا جان دوباره‌ی دختر جوانش را از او طلب کند.

اون حاضر است دار و ندار خود را بدهد تا ساحلِ طوفان زندگی‌اش را دوباره در آغوش بگیرد، اما سفر غم و اندوه بی بازگشت ساحل برای لیلا، تازه شروع شده و قصد تمام شدن هم ندارد.

خاتون/تینا پاکروان

روایت زنانه‌ای از آزادی‌خواهی‌های خاتون (نگار جواهریان)، مخاطبان این سریال را پای دوربین تینا پاکروان میخکوب می‌کند. کاراکتر خاتون که به عنوان کاراکتری خاص و ویژه در بین زنان سینمای ایران شناخته می‌شود، شخصیتی خودساخته و پیش‌رو در زمانه خود است که سخت می‌توان او را دوست نداشت.

نزدیکی و قرابت مخاطب به خاتون به دلیل علاقه به شخصیت خاص و روشن او، هدف اصلی پردازش پاکروان در کاراکتر خاتون بود که باید گفت در در رسیدن به این هدف بسیار موفق بوده است. این موفقیت به طوری است که در خط روایت داستان، مخاطب غم و شادی خاتون را عمیقا درک و لمس می‌کند.

یکی از سکانس‌هایی که مخاطب در آن با غم عمیق خاتون همراه می‌شود، سکانس مرگ پسرش، امیرعلی است. خاتون که در طول سریال مادری بی‌نقص به تصویر کشیده شده، حالا جانسوزانه جسم بی‌جان پسرش را در آغوش دارد و به امید حس کردن دوباره‌ی نفس او، او را محکم‌تر و محکم‌تر در آغوش خود می‌فشارد.

دست بی رحم جنگ پسر خاتون را از او گرفته و خاتون به نمایدگی از تمام مادران سرزمینش برای فرزند خود اشک می‌ریزد. داغ فرزند مادر بی‌نقص داستان ما، آنچنان در جان خاتون را به درد آورد که مخاطبان نیز کماکان این درد را حس کرده و پا به پای خاتون برای امیرعلی اشک ریختند.

در ادامه ویدئو‌یی از خاتون می بینیم:

بدون تاریخ، بدون امضا/وحید جلیل‌وند

شاید هیچ فیلمی به جانسوزی فیلم بدون تاریخ، بدون امضا، نتوانسته باشد فقر را به تصویر بکشد. پرداختن به این تصویر تکراری و آشنا در جامعه ایران به اندازه‌ای دشوار است که شاید هرکسی، چون وحید جلیل‌وند نتواند با این قلم آن را توصیف کند.

موسی (نوید محمدزاده) که در این فقر آشنا و ناتمام دست و پا می‌زند، برای نجات زن و بچه‌اش تمام تلاشش را می‌کند و توانش را تا حد مرگ برای زندگی خانواده‌اش فدا می‌کند.

او به عنوان پدری فداکار، سعی بر نجات جان فرزندی داشته که حالا سیل مشکلات زندگی او را از موسی گرفته است. نان حلالی که موسی با سختی توانسته آن را بر سر سفره خود ببرد، حالا بلای جان فرزندش شده و موسی را به عزای پسرش نشانده. در تمام لحظاتی که در فیلم عزای فرزند به نمایش در می‌آید، احساس هم‌دردی تنها سنگری است که مخاطب می‌تواند پشت آن پناه بگیرد. اما تمام مخاطبان خوب می‌دانند که هیچ دریایی توان خاموش کردن آتش جان پدری که سیاه فرزند خود را پوشیده، ندارد.

منبع: برترینها

ارسال نظرات