صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۸۶۴۸۹
تصاویر تکان دهنده اوکراینی‌های آزاد شده که سربازان کشورشان را در خیابان‌های شاد خرسون در آغوش می‌گیرند گواهی بر قدرت مقاومت سرسختانه بر قدرت زودگذر "ابر قدرت" است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۲ - ۲۵ آبان ۱۴۰۱

فرارو- اندرو میتروویکا؛ نویسنده، مفسر رسانه و مدرس روزنامه نگاری است. میتروویکا ستون نویس سایت شبکه خبری "الجزیره" است. او گزارشگر تحقیقی رسانه‌های معتبر کانادایی بوده است. میتروویکا در طول ۲۳ سال فعالیت حرفه‌ای خود جوایز ملی و بین المللی متعددی را برای گزارش‌هایش کسب کرده است. او هشت بار برنده جایزه انجمن روزنامه نگاران کانادایی برای گزارشگری تحقیقی شده است. پرفروش کتاب افشاگرانه او درباره دستگاه امنیتی و سرویس‌های جاسوسی کانادا به نام "ورود مخفیانه" (سال ۲۰۰۲ میلادی) جایزه "آرتور الیس" را برای بهترین اثر غیر داستانی دریافت کرد. او هم چنین برنده جایزه گزارش حقوق بشر سازمان عفو بین الملل شده است.

به گزارش فرارو به نقل از الجزیره؛ اصطلاح "ابرقدرت ها" در حال حاضر منسوخ شده به نظر می‌رسد و احتمالا از زمان پایان جنگ جهانی دوم به این سو به عنوان یک عنصر سرسخت نامگذاری ژئوپولیتیک به ویژه در زمینه نظامی حضور داشته است. البته منظور من از "ابرقدرت ها" قدرت‌های "بزرگ" است که به واسطه ساختن زرادخانه وسیعی از تسلیحات هسته‌ای و جمع آوری انبار عظیمی از تسلیحات متعارف به قدرت‌های "اَبَر" تبدیل شدند.

در اینجا به فهرست کوچکی از ابرقدرت‌ها اشاره می‌کنم: ایالات متحده، چین، روسیه و بریتانیا. مجموع هزینه‌های نظامی این چهار کشور در سال ۲۰۲۰ میلادی بیش از ۱.۱۵ تریلیون دلار بود که آمریکا ۷۷۸ میلیارد دلار از این میزان را به خود اختصاص داد.

بیایید چین را برای لحظه‌ای کنار بگذاریم تا به این سوال توجه کنیم: از آغاز قرن بیست و یکم "ابرقدرت های" ایالات متحده، بریتانیا و روسیه از نظر نظامی چه نقطه اشتراکی با یکدیگر داشته اند؟ درست است علیرغم مخالفت‌ها و اعتراضات گسترده و شدید در خیابان‌ها از سوی میلیون‌ها شهروند نگران که عضو اندیشکده‌ها نیستند و از سوی دیپلمات‌های متین‌تر در سازمان ملل متحد از امریکا، بریتانیا و روسیه محور احمق‌ها به عراق، افغانستان و اوکراین به دلایل ساختگی آشنا حمله کردند.

پس از آن که مکررا به آنان هشدار داده شد که به اصطلاح اقدام "آزادیبخش" آنان به باتلاق‌هایی خودساخته تبدیل خواهد شد رهبران آمریکا، بریتانیا و روسیه سواره نظام خود را با تشویق بسیاری از مطبوعات همدست داخلی عازم میدان نبرد کردند. اکنون مشخص شده که ابرقدرت‌ها و تشویق کننده‌های مورد سرزنش قرار گرفته آنان دچار شکست شده اند. ایالات متحده و بریتانیا نه تنها از شورش‌های صبور و قدرتمند در عراق و افغانستان شکست خوردند بلکه مجبور شدند سخت افزار‌های هولناک خود را از آن کشور‌ها خارج کرده و نیرو‌های شان را تحقیر و خوار شده به خانه بازگردانند.

ولادیمیر پوتین مامور رده دوم کا گ ب و دانش‌آموز شکست خورده تاریخ باید با توجه به حماقت جورج دابلیو بوش و تونی بلر درک می‌کرد پس از حمله یک ابر قدرت به کشوری کوچک‌تر چه رخ می‌دهد. پوتین نیازی به تماشای طرح‌های امپریالیستی بوش و بلر برای خود تخریبی نداشت تا درک کند که تهاجم‌های "ابرقدرت ها" اغلب موفق نمی‌شوند. تنها چیزی که او باید به یاد آورد ماجراجویی فاجعه بار نه ساله‌ای بود که توسط "لئونید برژنف" رهبر وقت شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ میلادی برای حمایت از یک رژیم کمونیستی فرسوده در کابل در مقابل چهره مصمم چریک‌های بومی آغاز شد.

پوتین به نوعی آن اشتباه آموزنده را که به عقب نشینی و رسوایی یک ابرقدرت ناپدید شده منجر شد فراموش کرد یا نادیده گرفت. نکته گیج کننده تر، اما آن بود که رئیس جمهور روسیه به جای رد غرور ویرانگر سلف خود آن را با راه اندازی جنگی بی فایده در اوکراین که باعث سلاخی بسیاری از بی‌گناهان شده پذیرفته است. تصاویر تکان دهنده اوکراینی‌های آزاد شده که سربازان کشورشان را در خیابان‌های شاد خرسون در آغوش می‌گیرند گواهی بر قدرت مقاومت سرسختانه بر قدرت زودگذر "ابر قدرت" است.

با این وجود، پوتین به توهمات آرامش بخش قدرت و اعتبار مرتبط با رهبری یک ابر قدرت از دست رفته چسبیده مانند کودک نوپایی که بالشتی را برای حفظ امنیت خود محکم در آغوش می‌گیرد.

این "جان اف کندی" رئیس جمهور اسبق ایالات متحده جنگجوی مومن جنگ سرد بود که درک کرد پس از تصمیم فاجعه بار اش مبنی بر صدور مجوز برای سیا به منظور رهبری تهاجم ناموفق به کوبا در سال ۱۹۶۱ میلادی باقی ماندن با افسانه "ابرقدرت" بودن باعث اشتباه محاسباتی و بروز فاجعه می‌شود.

کندی در حین سخنرانی خود در دانشگاه ییل در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۶۲ میلادی چند ماه پیش از آغاز بحران موشکی کوبا گفته بود:" دشمن بزرگ حقیقت اغلب دروغ و عدم صداقت نیست بلکه افسانه است افسانه‌ای مداوم، متقاعد کننده وغیر واقعی که باعث می‌شود از راحتی عقیده بدون لمس رنج تفکر لذت ببریم".

بوش، بلر و پوتین به اسطوره‌ها به بها و با هزینه "رنج تفکر" باور داشتند و جهان از پیامد‌های مخوف آن آگاه است. معیاری که نشان می‌دهد "ابرقدرت" روسیه تا چه اندازه بی فکر و ناتوان شده صحبت‌های دیوانه وار پوتین در حمله هسته‌ای "محدود" به اوکراین است. به گمان ام هدف پوتین این است که به کی یف، لندن، برلین، پاریس و واشنگتن این پیام را منتقل کند که مسکو نه تنها "رئیس" بلامنازع در منطقه باقی می‌ماند بلکه آماده است از بمب A یا H برای نجات ارتش خود که ناتوان و در حال دست و پا زدن است استفاده کند تا بیش از این متحمل ضربات جدی نشود.

من فکر می‌کنم پوتین و شرکایش متوجه می‌شوند که حمله به اوکراین با موشک‌های هسته‌ای تاکتیکی یک جنایت جنگی غیرقابل درک است. این امر هم چنین اعتراف به شکست رئیس جمهور یک "ابر قدرت" تاریخ مصرف گذشته و ورشکسته است که با ریزش‌های مهلک چندین دهه‌ای مواجه بوده است و حاضر به ریسک پذیری می‌شود. به احتمال زیاد ارتکاب چنین جنونی از سوی پوتین واکنشی را به همراه خواهد داشت و سپس دومینو‌های سقوط آغاز می‌شوند و سایرین را به ورطه نابودی سوق می‌دهند.

در همین حال، چین پس از دیدار "نانسی پلوسی" رئیس مجلس نمایندگان امریکا با رئیس جمهور تایوان در ماه آگوست به شیوه‌ای خشمگینانه به ایالات متحده هشدار داد که "با آتش بازی نکند".

علیرغم وضعیت قابل پیش بینی و مانور نظامی پس از آن، چین ابر قدرتی است که محدودیت‌های قدرت خود را تشخیص می‌دهد. تهاجم چین علیه تایوان متمرد با هزینه‌های انسانی و بیهودگی پس از آن بازتاب دهنده تهاجم‌های صورت گرفته دیگر ابر قدرت‌ها به عراق، افغانستان و اوکراین خواهد بود. شی جین پینگ رئیس‌جمهور حسابگر چین قطعا مرا به عنوان مردی که مجذوب افسانه شکست ناپذیری ابر قدرت‌ها بوده نخواهد دید. واقعیت آن است که چین ممکن است پارس کند، اما برخلاف ایالات متحده، بریتانیا و روسیه گاز نخواهد گرفت.

برچسب ها: ولادیمیر پوتین
ارسال نظرات