فرارو- استعفای لیز تراس، پس از تنها ۴۵ روز از برعهده گرفتن سمت نخستوزیری بریتانیا، با وجود تمام ابعاد منفی آن در داخل انگلستان، میتواند برای سیاستمداران ایرانی همچون یک نقطهعطف برای تغییر رویکردهای مرسوم باشد.
به گزارش فرارو، لیز تراس، با گذشت تنها ۶ هفته از بر عهده گرفتن سمت نخستوزیری انگلستان پنجشنبه (۲۸ مهر) از سمت خود کنارهگیری کرد. تراس که قرار بود میراثدار مارگارت تاجر و ترزا می، دیگر نخستوزیرهای زن باشد، بسیار زودتر از آنچه که تصور میشد از ریاست خانه شماره ۱۰ خیایان داونینگ لندن استعفا داد.
ثبت کوتاهترین دوران نخستوزیری در بریتانیای مدرن، توسط تراس و عمیق شدن بحران جانشینی او در میان حزب محافظهکار، از سوی بسیاری از ناظران سیاسی شکستی برای صحنه سیاست و حکمرانی در انگلستان بود. اختلافات داخلی حزب محافظهکار بریتانیا در ۶ سال اخیر باعث بحران سیاسی در این کشور شده است. در طول این مدت چهار نخستوزیر از سمت خود کنارهگیری کردهاند که آخرین آنها لیز تراس بوده است.
پیش از کنارهگیری تراس، سه نخستوزیر دیگر نیز استعفا داده بودند، منتهی حکومت ۴۵ روزه او بیش از دیگران در کانون توجهات قرار گرفت. یعنی شخصی تنها پس از ۴۵ روز و بعد از پی بردن به مهیا نبودن شرایط و عدم توانایی برای مدیریت کشور، استعفا را برمیگزیند. این رخداد کم سابقه فارغ از تاثیرات سوء آن برای صحنه حکمرانی در انگلستان، از درون خود درسهایی بزرگ را برای جامعه سیاسی ایرانی میتواند داشته باشد که مهمترین آنها در ادامه مورد اشاره قرار خواهند گرفت.
یکی از دردهای بزرگ سیاست ایرانی، ممنوعه بودن و یا در بهترین حالت مکروه بودن استعفای مسئولین است. در جریان استعفای لیز تراس و دیگر روسای کابینه در انگلستان طی ۶ سال گذشته، استعفا نه تنها امر غیرطبیعی و نامعمول نبوده، بلکه مسئولان با روی خوش به استقبال آن رفتهاند. در این زمینه، توجه به بیانیه استعفای تراس میتواند روشنگر باشد.
تراس با صراحت اعلان میکند: «با توجه به شرایط موجود نمیتوانم به وظایفم عمل کنم؛ به همین دلیل با اعلیحضرت پادشاه صحبت و استعفای خودم را تقدیم کردم.» تامل در متن و لحن بیانیه تراس ضروری به نظر میرسد. او میگوید شرایط را مهیا نمیبیند؛ یعنی این که یا موانع متعددی پیش روی او قرار دارند یا اینکه ابزارهای لازم برای عمل به وظایفاش را ندارد؛ لذا بسیار ساده و بدون هیچگونه گروکشی سیاسیای راه استعفا را بر میگزیند.
حال در جامعه ایرانی، وضعیت کاملا متفاوت است. استعفا یک تابو محسوب میشود که نه تنها شخص مسئول بلکه جامعه نیز نمیتواند آن را تاب بیاورد. گویی استعفا یکی از ممنوعههایی بوده که پذیرفتن یا انتخاب آن به معنای پایان خط برای سیاستمداران است.
برای نمونه زمانی که در اسفند ۱۳۹۷ محمد جواد ظریف، محبوبترین وزیر کابینه دولت دوازدهم استعفا داد، بیشتر، اطرافیان و جامعه بودند که کنارهگیری او را بر نتابیدند. ظریف شاید چنین پنداشته بود که شرایط لازم برای تداوم کار را ندارد یا نمیتواند به خوبی وظایفاش را انجام دهد. اما یکباره اعضای دولت، رسانهها و حتی مردم گویی فاجعهایی عظیم رخ داده، با این رخداد مواجههای سلبی داشتند.
در سالهای اخیر نیز بارها شاهد هستیم که مسئولین ارشد کشور از مهیا نبودن شرایط و نداشتن امکانات لازم برای انجام وظیفه سخن گفتهاند، اما هیچگاه به استعفا فکر نکردهاند. آنها با وجود مسئول بودن و داشتن وظیفه اجرای وعدهها و برنامههای محوله، گاه ژست طلبکار و منتقد را اتخاذ کردهاند. گویی همهگان حتی مردم نیز بدهکار آنها هستند و مانع کارآمدی و مدیریت حسنهشان میشوند.
این ژست مسئولین برای مردم بسیار ملموس است، اما تنها کافیست به جملات ابتدایی بیانیه تراس مجددا ارجاع شود که میگوید: «با توجه به شرایط موجود نمیتوانم به وظایفم عمل کنم و استعفا میدهم.» اما گویا در کشور ما مهم نیست شرایط چیست و مسئول میتواند به وظایفاش عمل کند؛ در هر صورت او باید باشد و باشد. در واقع، استعفا تابویی است که شکستن آن بسیار دشوار است.
آنگونه که لیز تراس در بیانیه کنارهگیریاش تاکید میکند، او در زمان بیثباتی بزرگ اقتصادی و بینالمللی به قدرت رسید و ماموریت (وعده)اش این بود که مشکلات اقتصادی خانوادهها و صاحبان کسب و کارها را حل کند. اما نکته قابل تامل این است که او با صراحت میگوید: «اعلام میکنم که در این شرایط نمیتوانم ماموریتی را که از سوی حزب محافظهکار به من محول شده انجام دهم.»
در واقع، تراس وعده داده بود، با کاهش نرخ مالیاتها و افزایش نرخ رشد اقتصادی، یک دوران خوش پسابرکسیت را رقم بزند، اما تنها ۴۵ روز کافی بود که او عدم تحقق وعدههایش را دریابد و به سرعت استعفا دهد. متاسفانه در صحنه سیاسی کشورمان اینگونه نبوده است. مسئولین با هزاران وعده و طرحهای رویایی به مناصب میرسند؛ ولی اگر هیچ یک از وعدههایشان را نیز عملی نکنند، اولا حاضر نیستند به شکست خود اقرار کنند. ثانیا، همچنان بر تحقق وعدههایشان پافشاری میکنند و حتی گاهی وعدههای بیشتری نیز میدهند. ثالثا، در بسیاری از مواقع با اتخاذ ژست طلبکارانه، تقصیر را نه ناشی از کم کاری خود بلکه ناشی از مانعتراشی دیگران – شاید هم هموار نبودن زمین و زمان- ارجاع میدهند. رابعا، تنها گزینهای که مورد توجه قرار نمیگیرد استعفا است و غالبا اگر استعفایی نیز باشد به صورت دستوری از مقامات ارشدتر خواهد بود.
حال کافیست تنها به وعدههای برخی از مسئولین دولت فعلی نگاهی انداخته شود که چگونه هیچ یک اجرایی نشدهاند. یکی از شعارهای محوری و اصلی سید ابراهیم رئیسی قبل از رسیدن به ریاست پاستور، «ساخت سالی یک میلیون مسکن» بود. اما با پایان سال اول دولت، نه تنها این وعده محقق نشد، بلکه رستم قاسمی، وزیر راه و شهرسازی در مرداد سال جاری با تایید ضمنی شکست خورده بودن طرحاش، وعده را به ساخت دو میلیون مسکن تا پایان دولت سیزدهم تغییر داد. این اظهارات به معنای شکست علنی در تحقق وعده سالی یک میلیون مسکن است، اما گویا آقای قاسمی، به تنها چیزی که فکری نمیکند، پذیرش مسولیت این شکست است.
در نمونهای دیگر میتوان به وعدههای بر زمین مانده سیدرضا فاطمی امین با گذشت حدود ۱۴ ماه از عمر دولت سیزدهم اشاره کرد. وعدههایی همچون، افزایش تیراژ خودرو، ملموس کردن افزایش کیفیت خودروها برای مردم، برداشتن سریع قرعهکشی خودرو، کاهش قیمت تمام شده خودرو، اصلاح ساختار مدیریتی خودروسازان و آزادسازی واردات خودروی خارجی. اما این وعدههای فاطمی امین یا محقق نشدهاند و یا اجرای آنها به کندترین شکل ممکن است. حال میتوان پرسید اگر آقای فاطمی امین نمیتواند وعدههایش را اجرایی یا مانعی را پیشروی خود میبیند، بهتر نیست که گزینه استعفا را در پیش بگیرد؟!
در نمونهای دیگر، سید احسان خاندوزی، وزیر امور اقتصادی و دارایی در گذشته تاکید کرده بود که برنامه دولت، حمایت از بازار سرمایه و به ویژه سهامداران خرد با استفاده از تقویت جدی بازارگردانی، تقویت صندوق تثبیت بازار، بهرهگیری از اوراق تبعی و تشویق سهامداری غیرمستقیم از سوی مردم است. اما با گذشت حدود ۱۴ ماه همچنان شاهد هستیم نه تنها ساماندهی در بورس صورت نگرفته، بلکه وضعیت به مراتب بدتر نیز شده است. اما بر خلاف رویه تراس در پذیرش عدم توانایی برای اجرای وعدهها، شاهد هستیم که وزیر اقتصاد در مواضعاش حتی وعدههای را نه تنها تکرار، بلکه بسط نیز داده است.
در مجموع میتوان اظهار داشت که طرح وعدههای رویایی و بدون پشتوانه از سوی مسئولین و مدیران کلان کشوری یک درد و عدم پذیرش محقق نشدن وعدهها هزار درد است. اگر اندکی به رفتار لیز تراس توجه شود، میتوان پی برد که برای محقق شدن وعدهها یک سال و چند سال لازم نیست، تنها ۴۵ روز کافیست که یک مدیر پی ببرد تا چه اندازه وعدههایش قابل تحقق است.
درس بزرگ دیگر استعفای لیز تراس برای جامعه سیاسی ایرانی این است که استعفا و پذیرش ناکارآمدی در انجام وظایف، نه تنها شکست و عامل هرج و مرج نیست، بلکه میتواند گامی رو به جلو در مسیر منافع ملی باشد. لیز تراس زمانی که میداند سیاستهای دولت او، عامل بزرگترین بحران اقتصادی بریتانیا، از زمان اجرای برکسیت بوده و محبوبیتاش به شدت کاهش یافته، در گامی رو به جلو و در راستای منافع ملی انگلستان مسئولیت خود را ترک میکند. او با تعهد به کشور و حزب خود، با استعفایش امیدوار است که جانشینان مشکلات کشور را رفع کنند.
حال همین داستان را در ایران میتوان در ماجرای شکواییههای روحانی از نبود اختیارات لازم دولت به ویژه در سالهای بعد از ۹۶ مشاهده کرد. در مشهودترین نمود حسن روحانی در اردیبهشت ۱۳۹۸ روحانی در دیدار با جمعی از فعالان دو جناح سیاسی ایران، گفته بود: «وقتی از دولت سوال و مطالبهای میشود، باید از طرف دیگر بررسی شود که دولت چه مقدار در حوزههای مورد سوال دارای اختیار بوده است.»
همزمان با طرح این شکواییهها از سوی روحانی، افرادی همچون عباس عبدی و سعید حجاریان خواستار استعفای رئیس دولت شدند. در این بین، عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب در چندین نوبت «پیشنهاد کنارهگیری رییسجمهوری» را مطرح کرد که مهمترین آنها در مهر ۹۹ و در قالب یادداشتی در روزنامه اعتماد بود. در واقع، عبدی با اشاره به شکاف میان دولت و حاکمیت و نبود زمینه برای اجرای برنامهها توسط دولت این پیشنهاد را مطرح کرده بود.
اما واکنش سیاسیون به این پیشنهاد عبدی، بسیار قابل تامل بود. آنها پیشنهاد عبدی را چنان تقبیح کردند که انگار گناهی کبیره را مرتکب شده است. برای نمونه اکبر ترکان از چهرههای نزدیک به روحانی این پیشنهاد را پیشنهاد «تندروها و کارشناسان دوروزه» دانست. حتی عبدالله رمضان زاده، از اعضای شاخص اصلاحطلبان، استعفای روحانی را همراهی با "اقتدارگرایان" خواند. صادق زیباکلام هم با طرح موضوع روی کار آمدن فردی «تندروتر» از احمدی نژاد این ایده را رد کرد.
علاوه بر اصلاحطلبان، عبدا... گنجی مدیر مسئول روزنامه اصولگرای «جوان» نیز در توئیتر خود نوشت: «استعفای روحانی مطالبه انقلابیون نیست». حتی مهدی محمدی، تحلیلگر اصولگرا تاکید کرد که روحانی میداند «استعفا در این زمان، بخشی از عملیات براندازی است و بی عقوبت نمیماند.»
در اینجا هدف، دفاع از پدیده استعفای مسئولین نیست، اما به طور حتم میتوان رویکرد منفی جریانهای سیاسی و سیاستمداران به این موضوع را مورد انتقاد قرار داد. به روایت شفافتر، وقتی که مسئول یا مسئولینی نمیتوانند وظایفشان را انجام دهند و یا احساس میکنند موانعی در مسیر تحقق برنامههای آنها وجود دارد، چه خوب است که جای خود را به مدیرانی با اندیشهها و برنامههای جدید بدهند. این رویکرد همانند آنچه که لیز تراس در لندن انجام داد نه تنها عاملی برای بیثباتی نیست، بلکه گامی رو به جلو برای پاسخگویی به مطالبات مردمی خواهد بود.
در پایان نیز میتوان گفت، پستهای کلیدی محل آزمون و خطا نیستند. استعفا از مسئولیتها نیز به معنای حذف و شکست برای یک مدیر نبوده و نیست. در بسیاری از مقاطع پذیرش مسئولیت عدم تحقق برنامهها میتواند عاملی برای تزریق اعتمادی عمومی به جامعه باشد. حتی مسئول مستعفی، میتواند محبوبیت و مشروعیتی دو چندان را در جامعه کسب کند تا اینکه کجدار و مریز به طرح وعدههای آرمانی ادامه دهد.
کاهش نرخ تورم به زیر 20 در صد پس از یک سال.
افزایش ارزش ریال یطوریک پس از دلار و یورو با ارزش ترین ارز دنیا شود
ایجاد 1800 شغل در یک سال.
همون انگلستان توی سیصد سال اخیر یک خط فکری را دنبال کرده و فقط مجری سیاست ها یا جزییات عوض شده. مثلا انگلستان یک سال کمونیستی یک سال سرمایه داری یک سال سلطنتی یک سال جمهوری نبوده.
1- نخست وزیر توی انگلستان از اجماع احزاب برگزیده میشه ولی مگه انگلستان رئیس جمهور داره که نخست وزیر استعفا بده و به قول شما بحران سیاسی ایجاد نشه؟!
2- رئیس جمهور در کشور ما یک پنجم قدرت رو هم در اختیار نداره و فکر نکنم با استعفای رئیس جمهور کشور دچار بحران سیاسی بشه!
3- تمامی رئیس جمهورهای ما از دهه 80 به بعد و با چرخشی که در فضای سیاسی ایجاد شده بود اگر این همه ملاحظه کار نبودن برای حفظ اعتبار خودشون باید استعفا می دادن!
4- عوض شدن خط فکری جامعه هم که مورد تاکید شماست که هزینه بسیاری دارد و عواقب نامشخص اگر دیر و با تاخیر انجام شود، پیامدش انقلاب است که هزینه های بسیار سنگین تری دارد!
5- در همون انگلستان سال های زیادی حزب کارگر زمام امور رو در اختیار داشته که حزبی است سوسیال دموکرات با گرایش چپ؟
سال اول دولت آزمایش
سال دوم داریم کاری می کنیم
سال سوم ناو آمریکا در خلیج فارس منطقه حساس صحبت نکنید
سال چهارم انتخابات دوره بعد
سال اول دولت دوم چنیش دولت
سال دوم تدارکات جایگزین
سال سوم جمع کردن
سال چهارم انتخابات خداحافظ
این برنامه دولت هاست
مثلا اگر تصمیم بر ساخت مسکن مهر گرفنه میشه یک نهادی باشه نقطه شروع و پایان رو تعیین کنه صرف نظر از اینکه رییس جمهور بعدی کی هست.
این پروژه یا خوبه یا بده
مثلا این رییس جمهور میکه خوبه بعدی میاد میگه نه از اول این درست نبود این همه سرمایه و وقت هدر میره
برای تطهیر انگلیس ناچار شده همه جور مغالطه کنه.
اینکه ۷۰ سال پیش هند مستعمره انگلیس بود، الان یک هندی شده نخست وزیر انگلیس، این را به دمکراسی ربط ندید. این یعنی قحط الرجال در اروپا. قبلا هلموت کهل صدر اعظم آلمان بود با اون سیاست خارجی قوی باعث ایجاد اروپای متحد شد.
الان یک مشت دلقک پوپولیست توی اروپا و آلمان قدرت گرفتند. آلمان سیاست خارجه اش را داده کنترات .
نتیجه این شده که هیچ دولتی قبول نکرد تظاهرات ضد ایرانی برگزار بشه ولی آلمان قبول کرد. چون هیچکدام از احزاب حاکم در اروپا نزد ملتهای خودشون جایگاهی ندارند و بجای منافع ملی خودشون برای جذب رای از مهاجران گدایی میکنند.
تقریبا 200 سال هست از 1834که یک حزب و تفکر خاص حکومت می کند حزب محافظه کار و فقط افراد جابجا می شوند . در این وسط بعضی مواقع یکی دو حزب مثل کارگر و خیلی سال پیش حزب لیبرال دولت را در دست می گرفت .زیاد هم مهم نیست .
چون همه هم که تحت کنترل شدید و زیر یوغ پادشاهی هستند یعنی افراد تقریبا تاثیری در حکومت و دولت بریتانیا ندارد .
حداقل از یک کشور دیگر مثال بزنید از پادشاهی عربستان مثال می زدید بهتر از بریتانیای استعمار گر بود
وهم خودشان رامسخره کرده اند
وقتی دولتی به سال و حتی ماه نمی رسد مشکل خیلی اساسی تر هست
برای همین در نظام های سیاسی دنیا اجازه نمی دهند یک رییس جمهور بیش از دو بار پشت سر هم در مقام ریاست جمهوری باقی باشد تا این حس مالکت و ارث پدری که منجر به فساد می شود بوجود آید .
دقیقا همین اتفاق برا بوریس جانسون هم رخ داد و زمانی که بوریس اعتماد اکثریت نمایندگان حزب در مجلس را از دست مجبور به استعفا شد.
چرا چنین اتفاقی در سیستم سیاسی ما رخ نمیدهد ؟
چرا نمایندگان بجای اینکه به فکر منافع گروهی و گاهی شخصی خودشان باشند به فکر منافع کشور نیستند و ....
و سول دیگر این است که چرا هیچکدام از وزرا و نمایندگان و ... مسولیت پذیر نیستند ؟
ببینید هر رییس قوه قضاییه ایی که آمده گفته که " ویرانه یی را تحویل گرفتیم و ...."
که اگر ادعا درست باشد , آنوقت باید سوال کرد که چرا مسول قبلی مورد مواخذه قرار نمیگیره و دست کم از مردم عذر خواهی نمیکنه ؟
اما جهت استحضارتان
اولأ ؛ بالای سر مخاطب هاتون دو تا گوش دراز نیست که متوجه بازی های رسانه ای تون نشید در تطهیر بن بست های سیاسی مدینه فاضله تون کشور خبیث و جنایتکار عنگلیس
دوما آش اینقدر شور شده که در همین سیاهه هم نتوانستید چشم بر واقعیات غرب وحشی ببندید لذا توصیه میکنیم دلخوش به اونا نباشید
سومأ تف به روتون که اینقدر گستاخ و خائن و وطنفروش هستید
خدا لعنت تون کنه
بی ادب محروم ماند از لطف رب ..
چاره ای جز استعفا نداشت
جیبشان زد روز روشن مالشان را خورد و رفت
روز اول چاکر وعبد و عبید جمله بود
روز آخر شد تهمتن یا حسین کرد و رفت
در وزارت با جسارت کرد هر کاری که خواست
هیچ کس هم مانع کارش نشد تا مرد ورفت
متاسفانه این واقعیت تلخ و گزنده روزگار ماست.
گذشت آن دوران و مردم آگاه شده اند خواهید دید به زودی دچار چه مشکلاتی می شوند که الان هم شده اند .