صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۷۸۹۹۳
مجید رضاییان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم راهکار‌های ارتباطی برای بازگشت جامعه به آرامش را تشریح می‌کند
تئوری‌های خاصی تلاش می‌کنند «حضور در خیابان» را تشریح کنند. به طور کلی زمانی که فعالیت‌های رسانه‌ای در جامعه‌ای با انسداد و محدودیت مواجه شود، اعتراضات خیابانی بیشتر می‌شود. هر اندازه انسداد رسانه‌ای بیشتر باشد، افراد مطالبات و خواسته‌های خود را به جای تجمعات قانونی، رسانه‌ها، جنبش‌های مدنی و... در خیابان جست‌وجو می‌کنند.
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۹ - ۱۶ مهر ۱۴۰۱

چگونه می‌توان مسیر پیگیری مطالبات اقشار گوناگون جامعه را به گونه‌ای تنظیم کرد که نهایتا در راستای منافع ملی کشور عمل کند؟ هابرماس به عنوان اندیشمندی که در این زمینه دیدگاه‌های خاصی مطرح می‌کند، مثلثی را ذیل عنوان «اعتراضات خیابانی»، «تجمعات قانونی» و نهایتا «گفتگو» طراحی کرده و تلاش می‌کند مبتنی بر این سه ضلع اصلی تفاسیر تازه‌ای از اصل ارتباطات پویا ارایه کند.

به گزارش اعتماد، بر اساس این مدل ارتباطی، هر اندازه که سیاستگذاران و تصمیم‌سازان مسیر‌های کنشگری مدنی، سیاسی، رسانه‌ای و... را بیشتر محدود سازند، زمینه برای حضور جوانان در خیابان بیشتر فراهم می‌شود.

در نقطه مقابل هر اندازه زمینه برای کنشگری‌های معقول در عرصه‌های انتخاباتی، حزبی، فرهنگی و رسانه‌ای بیشتر فراهم شود، اتمسفر وسیع‌تری برای «گفتگو» شکل می‌گیرد و پویایی بیشتری ایجاد می‌شود. اما چگونه می‌توان یک چنین فضایی را ایجاد کرد؟

مجید رضاییان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم با واکاوی تئوری خیابان و مدل ارتباطی هابرماس و انطباق آن با شرایط فعلی کشورمان تلاش می‌کند، روایت ارتباطی تازه‌ای از رخداد‌های اخیر ارایه کند.

یکی از وجوه مهم رخداد‌های اخیر، وجه ارتباطی و رسانه‌ای آن است. از منظر ارتباطی چگونه می‌توان رخداد‌های اخیر را بررسی کرد؟

در مورد بن‌بست ارتباطی و نسبت آن با اعتراضات موجود بر اساس مدل هابرماس دیدگاه‌هایی را می‌توان طرح کرد. بر اساس مدل هابرماس ما با سه سطح ارتباطی مواجه هستیم. سطح نخست، این است که کنشگری قفل است؛ سطح دوم این است که پویش فهم یا فهم متقابل وجود ندارد و سطح پایین‌تر نیز در خصوص این واقعیت این است که در جامعه گفتگو یا تبادل معنا صورت نمی‌گیرد.

اگر قرار باشد برای وضع کنونی کشورمان بر اساس مدل هابرماس تحلیلی ارایه شود، می‌توان گفت که باید راهکاری اندیشیده شود تا کنشگری ارتباطی که فعلا قفل است و منجر به اعتراضات خیابانی شده به یک سطح پایین‌تر (پویش فهم) برود. یعنی اعتراض خیابانی بدل به تجمع قانونی شود و در سطوح بعدی نیز تجمع، بدل به گفتگو‌های رودررو شود.

به عبارت روشن‌تر بر اساس این مدل ارتباطی، برای اینکه جامعه‌ای که دچار بن‌بست ارتباطی شده، از اعتراض به «تجمعات قانونی» و «جنبش‌های مدنی» ورود کند و از آنجا به سطح «گفتگو و تبدیل معنا» بیاید، باید فضای اعتراضات قانونی باز شود تا در نهایت، فضای عمومی جامعه به تجمعات قانونی و گفتگو ورود کند.

تصمیم‌سازان و نظام حکمرانی چگونه می‌توانند این پروسه معکوس یعنی بازگشت از خیابان به گفتگو را تسریع ببخشند؟

از نظر ما به عنوان معلمان روزنامه‌نگاری، حاکمیت در نخستین اقدام باید قفل سطح دوم (فهم متقابل) را باز کند. یعنی اعتراضات خیابانی را بدل به تجمعات قانونی کند تا زمینه گفتگو فراهم شود. در بطن هر جامعه‌ای که تجمعات قانونی، رسانه‌های آزاد، جنبش‌های مدنی و مهم‌تر از آن گفتگو وجود دارد پویایی نیز تسری پیدا می‌کند.

البته گفتگو شرایطی دارد که بدون آن‌ها گفتگو معنایی ندارد. نخستین شرط گفتگو این است که باید پذیرفت دو طرف در گفتگو وجود دارند. یعنی مونولوگ نیست و دیالوگ است و شرط دوم این است که در آن معنا مبادله می‌شود. این گفتگو به تحقق مطالبات نیز منجر می‌شود.

چه زمانی قفل خیابان به عنوان راه کنشگری ارتباطی و اعتراضی باز می‌شود و نسل‌های جوان خیابان را به عنوان یگانه راه کنشگری انتخاب می‌کنند؟

تئوری‌های خاصی تلاش می‌کنند «حضور در خیابان» را تشریح کنند. به طور کلی زمانی که فعالیت‌های رسانه‌ای در جامعه‌ای با انسداد و محدودیت مواجه شود، اعتراضات خیابانی بیشتر می‌شود. هر اندازه انسداد رسانه‌ای بیشتر باشد، افراد مطالبات و خواسته‌های خود را به جای تجمعات قانونی، رسانه‌ها، جنبش‌های مدنی و... در خیابان جست‌وجو می‌کنند.

یعنی نسبتی میان انسداد رسانه‌ای و اعتراضات خیابانی وجود دارد و هر چقدر انسداد رسانه‌ای بیشتر شود کنشگری ارتباطی در خیابان‌ها نیز بیشتر می‌شود. گفته می‌شود حضور افراد جامعه در خیابان با دو تئوری بررسی می‌شود. تئوری نخست، کنشگری ارتباطی است و تئوری بعدی روایت رسانه‌ای. به عبارت روشن‌تر افرادی که وارد خیابان می‌شوند، «خیابان» را در شمایل رسانه‌ای برای خود می‌بینند و آن را روایت رسانه‌ای می‌دانند. به خیابان می‌آیند تا دیده شوند و صدای‌شان به گوش برسد.

در تئوری خیابان، افراد خیابان را به عنوان بستر ارتباطی می‌دانند. وجه دوم هم این است که دنبال هم‌افزایی هستند تا دیگر افراد جامعه هم به آن‌ها بپیوندند و موضوع توسعه پیدا کند. جنبه سوم بازتاب‌های رسانه‌ای این حضور است. بسیاری از اندیشمندان در سطح جهان در این خصوص صحبت کرده‌اند، اما من روی تئوری‌های «ماکس وبر» فوکوس کرده‌ام.

بر اساس تئوری تمایز ماکس وبر، خیابان بدل به یک وجه تمایز می‌شود. یعنی من معترض، خیابان را گزاره‌ای برای تمایز می‌بینم و خیابان را به عنوان یک روایت رسانه‌ای تلقی می‌کنم. باید توجه داشت این واقعیت در هر جامعه دیگری نیز صدق می‌کند و تنها مختص ایران نیست. در هر جامعه‌ای که انسداد رسانه‌ای به حد مشخصی برسد که دیگر راه کنشگری قانونی وجود نداشته باشد، خیابان بدل به کنشگر ارتباطی و بستر این کنشگری و نهایتا روایتگر رسانه‌ای می‌شود.

مردم در چنین جامعه‌ای، چون رسانه ندارند، راه تجمع قانونی ندارند و جایی برای انعکاس مطالبات‌شان نمی‌یابند، خیابان را انتخاب می‌کنند تا از این گزاره‌های ارتباطی بهره‌مند شوند.

آیا تفاوت می‌کند که این کنشگری‌ها در خصوص چه مخاطبانی است؟ در واقع آیا حضور دهه هشتادی‌ها در تجمعات اخیر تفاوتی در تفاسیر ارتباطی ایجاد می‌کند؟

مخاطبان ما دهه هشتادی‌ها هستند؛ منظور از «ما» معلمان روزنامه‌نگاری است. چند سال قبل در ایران درباره دهه هشتادی‌ها پژوهشی انجام شد که نتایج درخشانی به دنبال داشت و شخص من هم یکی از مشاوران این پژوهش بودم. در آن تحقیق، تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر لایف‌استایل جوانان نسل چهارم بررسی شده بود.

باید بدانیم نسل چهارم جوانانی هستند که در دهه ۸۰ خورشیدی و سال ۲۰۰۰ میلادی متولد شده‌اند. این‌ها در سال ۲۰۲۰ میلادی ۲۰ ساله بوده‌اند و امروز حداکثر ۲۲ سال سن دارند. خروجی پژوهش یاد شده این بود که تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر این نسل به گونه‌ای است که فاصله دیدگاهی این نسل را از منظر سبک زندگی به حداقل رسانده است.

یعنی اگر فردی در شمال شهر، موسیقی خاصی را گوش می‌دهد، جوان پایین شهری نیز همان را انتخاب کرده و گوش می‌دهد. اگر جوان بالاشهری، برندپوش است و اصل برند‌ها را می‌پوشد، جوان پایین شهری نیز همان برند را می‌پوشد، فقط فیک آن‌ها را انتخاب می‌کند.

آیا سیاستگذاران به اندازه کافی این نسل را می‌شناسند؟ بعضا موضوعاتی در تعریف این جوانان از سوی مسوولان مطرح می‌شود که چندان با واقعیت همخوان نیست.

به نظرم حاکمیت باید درباره دهه هشتادی‌ها تحلیل داشته باشد. البته همه ما باید تحلیل درستی درباره این نسل و مطالبات آن‌ها داشته باشیم و مخاطبان خود را بشناسیم. باید بدانیم این نسل به نسبت دهه‌های قبلی چه تغییراتی در دیدگاه‌ها، مطالبات و خواسته‌هایشان را پشت سر گذاشته‌اند.

من دو عبارت را درباره این نسل می‌خواهم استفاده کنم. اینکه اگر این مخاطبان را نبینیم و نفهمیم اشتباه استراتژیک بزرگی است. چه چیزی را باید دید و چه گزاره‌ای را باید فهمید؟ اول، ترکیب متفاوت و متنوع مطالبات آن‌ها را باید دید و دوم اینکه باید به این خواسته‌ها احترام گذاشت و در راستای تحقق آن‌ها تلاش کرد.

نقش روزنامه‌نگاران در یک چنین فضایی چیست؟ چگونه می‌توان فضای گفت‌وگوی پویا را فراهم ساخت؟

رسانه‌های ما باید بدانند که در شرایط کنونی باید بین سه عنصر کلیدی نقش ارتباطی ایجاد کنند. یعنی بین «جامعه»، «حاکمیت» و «نخبگان». رسانه‌ها از یک طرف باید مطالبات دهه هشتادی‌ها و جوانان را به حاکمیت منتقل کنند و از سوی دیگر مطالبات و خواسته‌های حاکمیت را به جوانان انتقال بدهند. این انتقال، اما باید با فوکوس و تمرکز بر دیدگاه‌های نخبگان صورت بگیرد.

به جز ایجاد این ساختار‌های رسانه‌ای، قفل‌های فعلی در جامعه و میان نسل‌ها باز نمی‌شود. در عین حال باید توجه داشت، رسانه در صورتی می‌تواند این نقش را ایفا کند که از یک طرف آزادی بیان داشته باشد و از سوی دیگر مصونیت حقوقی. آزادی بیان برای انتقال دیدگاه‌ها و بازتاب نظرات نخبگان و مصونیت حقوقی برای محفوظ ماندن از تبعات پس از آن. رسانه‌های ما در ایران باید بتوانند این سه نظر را پیگیری کنند و نقب ارتباطی میان این سه حوزه یعنی جوانان، حاکمیت و نخبگان ایجاد کنند.

متاسفانه پاره خط رسانه‌های کشور به گونه‌ای است که در هیچ کدام ردی از مطالبات واقعی نسل‌ها پیدا نیست. چرا؟

اساسا وقتی فضای رسانه‌ای بسته می‌شود، دیدگاه‌های طرفین رادیکال می‌شود. زمانی که فضای رسانه‌ای بسته شود، تحرکات رادیکال طبیعی است. وقتی فضا معقول شود و امکان گفتگو فراهم شود، دیدگاه‌های رادیکال تعدیل می‌شوند. اصل حرف این است که بتوانیم که نقش رسانه در این سه سطح را به رسمیت بشناسیم.

در صورتی که محدودیت‌های رسانه‌ای برداشته نشود، هم اعتراضات خیابانی هر از گاهی بروز می‌کند و هم اینکه راه حل معقول و منطقی برای سیستم نخواهد بود. سیستم باید تلاش کند راه‌حلی معقول و پایدار برای ثبات در جامعه و تحقق مطالبات بیابد.

ارسال نظرات
بابا
۱۰:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۷/۱۶
بن بست؟! کدام بن بست دردت به سرم؟ بن بست نداریم. همه راه ها باز است. ما رکورد زده ایم و شما هنوز از بن بست می گویید؟
ناشناس
۰۹:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۷/۱۶
فوری ترین راهکار بازگشت امضای برجام و اف ای تی اف است و تبادل بانکی با بین الملل و کاهش فشار مالیاتی بر مردم