فاطمه هاشمی رفسنجانی با انتشار متنی به ماجرای «مهسا امینی» واکنش نشان دارد و با طرح سوالهایی اعلام کرد اگر به این سوالها پاسخ داده شود، شاید دیگر شاهد تکرار چنین فجایعی نباشیم.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی خانه موزه آیتالله هاشمی رفسنجانی، متن نوشته فاطمه هاشمی رفسنجانی به شرح زیر است:
خبر کوتاه، ولی تا عمق جان هر انسان آزادهای را میسوزاند.
مهسا امینی، دختر جوان ۲۲ ساله که به جرم بدحجابی دستگیر و برای ارشاد و توجیه! به مقر پلیس انتقال داده شده بود، پشت دربهای بسته و در میان بهت خانواده، دچار عارضه شد و به کما رفت.
حقیقتاً، جا دارد در نظامی که ادعای حاکمیت اسلام را دارد، انسان از این غصّه، دق کند.
فقط چند سئوال مهم که اگر برای اولین و آخرین بار به آن پاسخ درستی داده شود، شاید دیگر شاهد تکرار چنین فجایعی، آنهم در نظام مدعی جمهوری اسلامی نباشیم.
۱- چرا بعداز گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب، رفتار نیروهای نظامی و امنیتی، با زنان ما اینگونه است؟
۲- چرا جامعه نسبت به این رفتارهای زشت، بی تفاوت شده؟ مهمتر اینکه، چرا مراجع و علما، همچنان ساکتند؟
۳- چه شخص، سازمان یا ارگانی (بدون توجیه) پاسخگوست؟
و نهایت اینکه: در روز محشر و در درگاه عدل الهی، چه پاسخ و توجیهی برای اینگونه رفتارهای خود خواهید داشت؟
در بخشهایی از نوشته رحیم قمیشی، عضو مجمع ایثارگران آمده است:
به عنوان پدری که دختر ۲۲ ساله دارد مینویسم
برای مهسا امینی دختر خانم ۲۲ ساله کردستانی مسافر تهران، که به بهانه بدحجابی دستگیر و سپس نیمه جان و سکته کردهاش را تحویل خانوادهاش دادند، مینویسم
با چشمانی اشکبار مینویسم
او دختر من است. من با دیدن او بر تخت بیمارستان احساس کردم دخترم را بردهاند پلیس، تهدیدش کردهاند، ترساندهاند او را، و قلب نازکش قفل کرده. کلیههایش از کار افتاده و حالا تنها دعا ممکن است زنده نگاهش دارد.
من دارم دیوانه میشوم
دخترم خوبم! چه گناهی داشتی تو؟
چه اشتباهی کردیم ما! چه تقاصی باید پس بدهیم؟ کاش من مرده بودم تو را چنین نمیدیدم
دخترم مقاومت کن
اشک نمیگذارد بنویسم
ما همه برایت دعا میکنیم
لطفاً بمان دخترم
التماست میکنم...
قول میدهم آینده روشن است
ما را ببخش
ما را ببخش...
لطفا بمان دخترم
برای ایران
***
این چه هدایتی است؟
... روم اسلحه کشید ... بهم گفت زانو بزن رو زمین ... زانومو خم کردم یه ۳۶۰ درجه رفتم تو قوزکش ... قوزکم قوزکشو شکوند با مغز افتاد زمین ... اسلحه خودشو گذاشتم رو شقیقه ش ... همکارش یه تیر هوایی در کرد بعد نشونه رفت طرفم ... بهش گفتم یه نعشکش خبر کن یا این کُدو بگو تو فلان فرکانسِ بیسیم ... ترسیده بود ... کُدو اعلام کرد اومدن جمعشون کردن تو گونی ... الان کشیده م کنار رفتم دنبال کارای دیگه ، ولی فکر کنم تو یکی باید جمع شی ... مث اون افسره که تو میدون رسالتِ تهران درجه شو کندم گذاشتم کف دسش یا اون پاجیروى گشتِ امنیت اخلاقی ... داشتم میرفتم دانشگاه تو میدون ونک ... یه پاجیرو ویراژ میداد ... با سرعت میرفت ميزد به اين و اون ... اول فکر کردم پاتروله ... میزد به این و اون ماشین ... کیف و کتابو ول کردم دوئيدم دنبالِ پاجیروئه ... جونم درومد تا پریدم رو سقف با دستم فرمونو گرفتن ماشینو زدم به کناره خیابون میرداماد ... فیلماش هست برو ببین ... سه نفر بودن خلع سلاح شدن ... خودمم جرواجر و خونین ... دو نفرشون دژبانِ همین اداره خیابون وزرا بودن که بهشون میگی پلیس امنیت اخلاقی ...سه تا کلت و دوتا ام پی فایو داشتن یابو ورشون داشته بود مث الان تو ... یابو ورشون داشته بود دوتا تودهنی لازم داشتن یه چن روز بستری !!!!!! ... تو کامنت سانسور شده م نوشتم برادرخواهرای کمیته انقلاب اسلامی بیکار شدن بعدِ ادغام کمیته با اداره آگاهی و شهربانی و ژاندارمری و پلیس راه و راهنمایی رانندگی ... رفتن دوتا اداره درست کردن ... اداره اماکن و اداره کل مبارزه با مفاسد اجتماعی ... ... دومى تو خيابون وزرا بود كه شده پلیسِ امنیت اخلاقی ... تا مدتها درجه نداشتن یه شبه شدن سروان و سرگرد و سرهنگ و سردار ... یه مدت بعد قالیباف و احمدی مقدم از نیروهوایی سپاه و آتاشگی ایران تو سوریه رفتن تو ناجا یه شبه شدن پلیس ... الانم که سپاهیا و کمیته ایا پلیسو کردن فراجا مردمو سوارِ ون ميكنن ميبرن بهشت ... اينم كه الان وسطِ راهِ بهشته ... تکلیفشم که روشن نمیکنی ... بنده خدا تو کُماس .. به هوش بیاد برگرده تو جهنمِ شما یا مستقیم بره بهشت بشه حورالعین !؟ ... از آذرى جهرمى ام كه كارِ شماهارو با کندنِ خلخال از پای دخترِ یهودی مقایسه كرده بود پرسیدم ... الان تو چه انتظاری داری !!!؟؟
فراموش نکرده ایم در زمان حکومت پدرتان فقر و فحشا چه بلایی بر سر این مملکت آورد
لطفا شما حرف نزنید که مستوجب همه این مصیبت ها بسیاریش خانواده شماست