به گزارش فرارو به نقل از اسپکتیتر، روسیه با سرعت در امتداد جبهه خارکف عقب نشینی میکند و تانکهای سوخته و حتی واضحتر از آن تانکهای بدون آسیب دیدگی را پشت سر میگذارد. تصاویر تلویزیونی از مردم محلی در حال استقبال از نیروهای اوکراینی و گزارش شاهدان عینی در محل وجود دارند، اما هیچ یک از این تصاویر از رسانه دولتی روسی پخش نشده اند. از آنجایی که کرملین در تلاش برای یافتن راهی برای چرخاندن وضعیت غیرقابل چرخش است وضعیت فعلی نه تنها اعتبار عمومی روسیه را خدشهدار میسازد بلکه بر وحدت نخبگان آن کشور نیز تاثیرگذار خواهد بود.
وزارت دفاع روسیه در حال صحبت از «گروهبندی مجدد» واحدهای خود است. تلویزیون دولتی روسیه اقدامات «سربازان شجاع» خود را مورد تمجید قرار میدهد. روزنامه دولتی «روسیسکایا گازتا» پیروزی این ادعا را بازگو میکند. خبرنگار جنگی روزنامه «کومسومولسکایا پروادا» با عرض پوزش خبرنگار «عملیات ویژه نظامی»! (تمسخر اصطلاحی که دولت روسیه برای جنگ اوکراین به کار میبرد) داستانهایی را به مخاطب ارائه میدهد که گویی عقب نشینی نیروهای روس نه نشانه شکست آنان بلکه یک عقبنشینی منظم به دلیل مواجهه با حمله «مزدوران خارجی» و «نیروهای آموزش دیده ناتو» است.
رسانههای رسمی روسیه یا در تلاش هستند تا فروپاشی خطوط جبهه نبرد آن کشور را نادیده بگیرند یا به دنبال راههایی برای توجیه و لاپوشانی آن هستند، اما در هر صورت تلاشهایشان نامنسجم است و قانع کننده نیست. در این روند، وضعیت فعلی مشکل کلیدی یک ماشین تبلیغاتی تحت کنترل حکومت را نشان میدهد: همه چیز به خطی بستگی دارد که از بالا میآید.
در عوض، به نظر میرسد کرملین در بهترین حالت دچار آشفتگی و در بدترین حالت دچار بحران است. روسیه غافلگیر شده مطمئن نیست که چگونه باید پاسخ دهد و رسانهها را هدایت نمیکند و در سیستمی مانند این هیچ کس جرات نشان دادن ابتکار عمل را ندارد تا مبادا اشتباه نکرده باشد. در هر حال، این همان تفکر تدافعی به سبک شوروی است که ارتش روسیه را مسحور خود ساخته و نتیجه معکوس داده است.
کرملین دو مشکل فوری دارد. اولین مورد این است که چگونه میتوان هر نوع روایت مثبتی را بدون توسل به فاحشترین دروغها ساخت و به مخاطبان عرضه کرد. این همان معضلی بود که روسیه در هر دو جنگ چچن و در طول جنگ شوروی در افغانستان با آن مواجه شد: چگونه به اندازه کافی دروغ بگوییم، اما نه بیش از حد.
نوع عجیبی از موازنه اخلاقی در رژیمهای توتالیتر (تمامیت خواه) دیده میشود. اکثر روسها لزوما خط رسمی تبلیغاتی و خبری حکومت آن کشور را باور نمیکنند اگرچه بسیاری از روسها معتقدند که چندان مایل نیستند برای باور نکردن آن خط تلاش کنند چرا که این موضوع را از نظر اخلاقی و قومی بسیار خطرناک میدانند.
در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی یکی از والدین یک کهنه سرباز جنگ شوروی افغانستان را به یاد دارم که به من گفت: «نمیخواستم آن چه را که مردم در مورد جنگ میگفتند باور کنم، زیرا اگر باور میکردم یا باید کاری انجام میدادم یا بخشی از آن میشدم».
به همین ترتیب، امروزه بسیاری از روسها ترجیح میدهند جعبه را بسته نگه دارند و ندانند که گربه شرودینگر مرده است یا زنده است. با این وجود، هر چه شکاف بین تبلیغات و واقعیات بیشتر باشد اجتناب ورزیدن از حقیقت دشوارتر است.
چالش دوم کرملین این است که چگونه نخبگان را مدیریت کند. آنانی که بیشترین ضرر را از جنگ متحمل شدهاند و هم چنین بیشترین و بهترین آگاهی را نسبت به وقایع در حال وقوع دارند.
یک نشانه این موضوع گلایه و انتقاد «رمضان قدیروف» فرمانده جنگ چچن بوده که آشکارا در رسانههای اجتماعی اظهار داشته که «وضعیت جهنمی است» و هشدار داده که «اگر امروز یا فردا تغییری در استراتژی انجام عملیات نظامی ویژه ایجاد نشود. من باید نزد فرمانده عالی نهادهای نظامی و سیاسی کشور بروم تا وضعیت را برایشان توضیح دهم».
نمیتوان ماهیت ژست اخیر او را به درستی ارزیابی کرد، زیرا او پیشینهای از تهدید لفظی توخالی را داشته است (همان گونه که نیروهای روس از این که نیروهای چچنی بیشتر دوست دارند در تیک تاک ویدئو منتشر کنند تا آن که بجنگند از دست آنان عصبانی شده بودند).
با این وجود، زمانی که قدیروف اعتراف میکند که اوضاع بد پیش میرود و سعی میکند از هدایت کارزار تهاجمی فاصله بگیرد این نشانهای از وجود فشارهای عمیقتر و تکتونیکی است. تکنوکراتها مدت هاست که از جنگ ناراضی بودهاند، اما نمیتوانند کاری برای آن انجام دهند. از آنجایی که اطرافیان پوتین و فرصت طلبان روس نیز تمایل دارند به طور علنی ناامیدی خود را نشان دهند این وضعیت نشان دهنده انزوای فزاینده شخص پوتین است.
پوتین دست کم در شرایط فعلی در معرض تهدید نیست. با این وجود، اگر او احساس کند که ممکن است در معرض خطر قرار گرفته باشد مسلما ما را به قلمروی خطرناکتری میبرد. ممکن است او راههایی برای قالب بندی مجدد روایت بیابد و در حالی که آن را پیروزی مینامد صلح را بپذیرد. با این وجود، او ممکن است احساس کند که چارهای جز یافتن راهی برای تشدید تنش ندارد مبادا که شکست در خارج از کشور منجر به پرتاب او از پنجره در داخل کشور شود.