صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

دختر جوان گفت: هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم موسی با دختر عمویش که زنی مطلقه بود ازدواج کرده است تا سرپرستی فرزند او را به عهده بگیرد وقتی به نامزدم اعتراض کردم او مرا کتک زد و مادرم نیز با التماس از من خواست تا درخواست طلاق ندهم چرا که مدعی بود سرنوشتم مانند خواهرم خواهد شد و او نمی‌تواند مخارج ما را تامین کند در همین حال نامزدم به کشور دیگری مهاجرت کرد و دختر عمویش را نیز با خودش برد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۱ - ۲۴ مرداد ۱۴۰۱

هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان مان نگذشته بود که نامزدم با دختر عمویش ازدواج کرد و با او به یک کشور خارجی دیگری رفت. حالا هم در حالی که ۵ سال از آن ماجرا می‌گذرد، من همچنان بلاتکلیف ماندم به گونه‌ای که ...

به گزارش خراسان، دختر ۱۸ ساله با بیان این که به خاطر مادرم نمی‌توانم تقاضای طلاق بدهم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد توضیح داد:

اگرچه من در ایران به دنیا آمدم، اما همه مرا یک فرد افغانستانی می‌شناسند چرا که پدر و مادرم سال‌ها پیش از افغانستان به ایران مهاجرت کردند.

پدرم مردی بی مسئولیت بود به طوری که مادرم را در حاشیه شهر رها کرد و خودش به یکی از شهر‌های اطراف مشهد رفت و به عنوان نگهبان در یک باغ ویلا مشغول کار شد.

آن زمان من دختری خردسال بودم و تلخی این ماجرا را درک نمی‌کردم، اما می‌دیدم که مادرم برای تامین مخارج زندگی در خانه‌های مردم کار می‌کرد. خلاصه در همین روز‌ها خواهر بزرگم نیز به خاطر اعتیاد شوهرش طلاق گرفت و نزد ما بازگشت این موضوع موجب نگرانی مادرم شد به گونه‌ای که مدام گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت در این شرایط خواهرم نیز در یک کارگاه تولیدی و بسته بندی مواد غذایی مشغول به کار شد و مرا نیز که دختری ۱۱ ساله بودم با خودش به سر کار برد.

دو سال بعد از این ماجرا روزی «موسی» به خواستگاری ام آمد. عموی او در همسایگی ما اقامت داشت و پدر و مادرش در افغانستان بودند موسی هم برای یافتن کار به ایران آمده و در منزل عمویش زندگی می‌کرد.

مادرم با آن که هیچ شناختی از موسی نداشت با ازدواج من در سن ۱۳ سالگی موافقت کرد و این گونه من پای سفره عقد نشستم، ولی همسرم نیز مانند پدرم فردی بی مسئولیت بود و نمی‌توانست برای خودش کاری دست و پا کند به همین دلیل من در همان کارگاه تولیدی به شغلم ادامه دادم تا مخارج زندگی مان تامین شود، اما هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم موسی با دختر عمویش که زنی مطلقه بود ازدواج کرده است تا سرپرستی فرزند او را به عهده بگیرد وقتی به نامزدم اعتراض کردم او مرا کتک زد و مادرم نیز با التماس از من خواست تا درخواست طلاق ندهم چرا که مدعی بود سرنوشتم مانند خواهرم خواهد شد و او نمی‌تواند مخارج ما را تامین کند در همین حال نامزدم به کشور دیگری مهاجرت کرد و دختر عمویش را نیز با خودش برد.

او دیگر حتی پاسخ تلفن‌های مرا نداد و مرا در مشهد رها کرد. اکنون ۵ سال از آن ماجرا می‌گذرد و من در حالی همچنان بلاتکلیف هستم که مادرم به سختی در خانه‌های مردم کار می‌کند تا هزینه‌های زندگی ما را بپردازد این بود که دست به دامان قانون شدم تا شاید سرنوشتم تغییر کند و ...

گزارش حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی‌های قانونی در این ماجرا توسط مشاوران کارآزموده کلانتری آغاز شد.

ارسال نظرات
D
۰۱:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
لعنت به کودک همسری