به گزارش فرارو به نقل از شبکه خبری سی بی اس، "مایکل مورل" مدیر سابق سیا به تازگی با "هال برندز" استاد برجسته امور جهانی در دانشکده مطالعات بین المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز و نویسنده کتاب تازه "منطقه خطر: درگیری آینده با چین" درباره مسیر اقتصادی، سیاسی و جمعیتی چین و خطر نفوذ درگیری با پکن در سالهای آینده گفتگو داشته است.
برندز توضیح میدهد که چرا معتقد است چین بیش از آن که در حال ظهور باشد به عنوان یک قدرت جهانی در حال اوج گرفتن است و در نتیجه ممکن است رفتارهای بی ثبات کننده بیشتری داشته باشد.
او در این گفتگو درباره این که "شی جین پینگ" ممکن است کنترل بر امور سیاسی را افزایش دهد و هم چنین درباره تاثیر سفر "نانسی پلوسی" رئیس مجلس نمایندگان امریکا به تایوان و سناریوها و زمان بندیهای مختلف برای تهاجم احتمالی چین به تایوان و هم چنین چگونگی تاثیر درگیری در اوکراین بر محاسبات شی به اظهارنظر پرداخته است.
در ادامه پاسخهای "برندز" که در این گفتگو مطرح شده اند خواهد آمد:
دیدگاهی غالب وجود دارد که مبنی بر آن که چین را به عنوان ابر قدرت جهانی بعدی قلمداد میکند. در این دیدگاه استدلال میشود که چین بدون زحمت ایالات متحده را پس سر خواهد گذاشت و به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد. من بر این باورم که این استدلالی اشتباه است. فکر میکنم بهتر است چین به عنوان یک قدرت در حال اوج گیری قلمداد شود تا یک قدرت در حال ظهور. یک قدرت در حال اوج از یک قدرت در حال ظهور خطرناکتر است.
البته اظهارنظر در این باره از نظر روش شناختی دشوار است، زیرا سیستم سیاسی چین همواره نسبتا مبهم بوده و امروز بسیار مبهمتر از حتی یک دهه یا ۱۵ سال پیش است. ورود به ذهن رهبران چین دشوار است. میتوانید ببینید که شخص "شی جین پینگ" در مورد خطر فروپاشی نظام سیاسی چین هشدار میدهد. این یکی از پیامهای ثابت او از زمان به قدرت رسیدن اش بوده است.
چین دارای قدرت نظامی بیش تری در مقایسه با سالیان گذشته است این روند ادامه خواهد یافت، اما بهترین روزهای چین پشت سر گذاشته شده است. از نظر اقتصادی، جمعیتی و سیاسی بهترین روزهای چین سپری شده اند و این همان چیزی است که چین را بسیار خطرناک میسازد.
یکی از اقدامات جدیای که چین ممکن است در تلاش برای پیگیری آن باشد ایجاد یک بلوک تکنو اقتدارگرا است یک حوزه نفوذ اقتدارگرایانه در حوزه فناوری که به چین اهرم اقتصادی، فناوری، اطلاعاتی و شاید سیاسی و نظامی قابل توجهی برای اعمال فشار و نفوذ بر کشورهای داخل آن بلوک بخشد.
میتوانید تلاش هواوی برای تسلط بر شبکههای مخابراتی نسل پنجم جهان (جی -۵) را مشاهده کنید. مورد دیگر آن است که شاید چین وسوسه شود که از نیروی نظامی برای نظم بخشیدن به غرب اقیانوس آرام مطابق میل خود استفاده کند. شی کاملا آشکارا نشان داده که چین خواهان حاکمیت بر دریای جنوبی چین و بخش بزرگی از دریای چین شرقی است.
آن کشور با تعدادی از همسایگان خود اختلافات ارضی دارد که مایل است آن را با شرایط و به روش خود حل و البته تمایل زیادی دارد که تایوان را به سرزمین اصلی چین بازگرداند.
رهبران چین میگفتند که میتوانند صد سال صبر کنند تا مسئله تایوان حل شود. با این وجود، شی جین پینگ بارها گفته که مسئله تایوان را نمیتوان از نسلی به نسل دیگر انتقال داد که اغلب به این معنا تعبیر میشود که نمیتوان آن را به نسل بعدی رهبران چین منتقل کرد.
به عبارت دیگر، از دید او این موضوع باید در دوره زمامداری اش حل شود؛ بنابراین نگرانی واقعیای که ما داریم بر تنگه تایوان متمرکز است، زیرا این همان جایی است که چین بهترین فرصت نظامی خود را در این دهه خواهد داشت. اصلاحات رخ داده در ارتش چین که تا حد زیادی با هدف تسخیر تایوان و جلوگیری یا به شکست کشاندن مداخله آمریکا در درگیری احتمالی در آن منطقه صورت گرفته تقریبا تکمیل خواهد شد.
با ورود به اواخر دهه جاری قدرت نظامی ایالات متحده رو به افول خواهد بود، زیرا ما تعداد زیادی از کشتیها و هواپیماهایی را که در دوره ریگان ساخته شده بودند بازنشسته خواهیم کرد.
بنابراین، اگر شی جین پینگ به سالهای ۲۰۳۰، ۲۰۳۵ و فراتر از آن نگاه کند با خود خواهد گفت:"همه چیز برای چین شروع به زشت شدن کرده، اما من فرصتی بزرگ را در طول این دهه برای حل مسئله تایوان منطبق با شرایط خود دارم".
آن چه من در کتاب تازه ام به آن اشاره کرده ام این است که تهدید چین در واقع بسیار شدید و کاملا حاد است. خطر رویارویی نظامی بین ایالات متحده و چین در دهه جاری بدون هرگونه شوخی بسیار زیاد است. با این وجود، در واقع این تهدید بدان خاطر است که چین ضعیفتر از آن چیزی شده که ما اغلب فکر میکنیم.
چین در حال تبدیل شدن به یک قدرت تجدید نظر طلب است یعنی کشوری که میخواهد دستور کار امور جهانی را تغییر دهد. کشورهای این چنینی از نظم موجود ناراضی هستند آنان معمولا تهاجمیتر و عجولانهتر تصمیم میگیرند و رفتار میکنند چرا که نسبت به آینده چندان مطمئن نیستند بلکه نگران هستند که پنجره تغییر در حال بسته شدن باشد، زیرا رشد اقتصادی شان متوقف شده و یا در محاصره دشمنان شان قرار میگیرند و یا گاهی اوقات هر دو وضعیت را به طور همزمان احساس میکنند. در آن شرایط آنان بیشتر مستعد استفاده از زور و خشونت و اجبار برای رسیدن به خواستههای شان خواهند بود. این مورد از نظر تاریخی در موارد مختلف از دوران باستان تا قرن بیستم وجود داشته است و این تلهای است که من نگران هستم چین ممکن است امروز در آن گرفتار شود.
اکنون چین آن رشد معجزه آسای دوره ۳۰ ساله که در سال ۱۹۷۸ میلادی شاهد آن بودیم را تجربه نمیکند. در آن زمان چین جمعیتی داشت که برای بهره وری آماده شده بود. چین کارگران زیادی داشت بدون آن که تعداد زیادی والدین مسن یا بچههای خردسال نیازمند مراقبت داشته باشد. در آن زمان، شما جهانی داشتید که ابتدا در طول جنگ سرد و سپس در دوران تعامل ایالات متحده و چین از ظهور چین استقبال میکرد.
پس از جنگ سرد، شما کشوری داشتید که نسبتا خودکفا بود و منابع زیاد مورد نیاز را در اختیار داشت. شما کشوری داشتید که توسط یک نخبه عمیقا اقتدارگرا، اما نسبتا تکنوکرات هدایت میشد که اصلاحات و گشایش اقتصادی را در اولویت قرار میداد. همه این شرایط در کنار یکدیگر چین را برای رشد اقتصادی واقعا انفجاری آماده ساخت. مشکل آن است که امروز هیچ یک از آن شرایط دیگر وجود ندارند و چین در آستانه یک فروپاشی جمعیتی است.
در نتیجه سیاست تک فرزندی دهههای گذشته جمعیت چین در حال پیر شدن است و بنابراین، چین در دهههای آینده شهروندان سالخورده بیش تری و کارگران مولد کمتری خواهد داشت. از جنبه سیاسی نظام سیاسی چین به طور فزایندهای نو توتالیتر (نو تمامیت خواه) و شکننده شده است، زیرا شی جین پینگ کنترل کامل تری بر آن سیستم اعمال میکند.
برنامه اصلاحات اقتصادی برای بیش از یک دهه متوقف شده است. کشورهای سراسر جهان به ویژه ایالات متحده به طور فزایندهای با ظهور چین دشمنی کرده اند. تا حدی در نتیجه این امر، رشد اقتصادی چین در واقع کند شده است. اقتصاد چین بیش از یک دهه راکد بوده است. نرخ رشد چین پیش از بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ حدود ۱۳ تا ۱۵ درصد بود.
با ورود به دوره شیوع کرونا این میزان به حدود ۶ درصد کاهش یافت و این نرخ رسمی است که احتمالا سطوح رشد در آن اغراق شده است. بهره وری چین در حال سقوط است. چین اساسا وارد یک دوره طولانی رکود اقتصادی نسبی شده است که راه فرار آسانی از آن وجود ندارد. این بدان معنا نیست که چین در آستانه فروپاشی قرار دارد انقلابی در راه است یا حزب کمونیست در شرف سرنگونی میباشد. با این وجود، در سالیان آینده با چینی بسیار کُندتر از نظر اقتصادی مواجه خواهیم بود.
تعیین سیاستگذاریهای اقتصادی در چین با یک معیار ساده صورت میگیرد این که به حفظ حزب کمونیست آن کشور در قدرت است کمک کند. آن چه حزب کمونیست چین در سالیان ابتدایی قرن حاضر متوجه شد آن بود که ادامه مسیر اصلاحات اقتصادی و آزادسازی در مقطعی مستلزم آزادسازی و باز کردن فضای سیاسی است.
بنابراین، آن حزب انتخاب خود را انجام داد و اولویت را برای کنترل سیاسی و نه رشد اقتصادی سرسام آور قائل شده است و شی در حال اجرای این تصمیم است. برای مثال، اگر به سخت گیریهای او بر حوزه فناوری نگاه کنید مشاهده میکنید که او به وضوح نشان داده که اولویت اصلی برای حکومت چین افزایش کنترل سیاسی حزب کمونیست چین بر اقتصاد و افزایش کنترل شخص خود (شی) بر اقتصاد است. تا زمانی که این اولویت تغییر نکند دشوار بتوان تصور کرد که چین در حال چرخش اقتصادی بزرگی باشد.
آن چه ما نمیدانیم و گمان میکنم رهبران چینی نیز نمیدانند آن است که ارتش آزادیبخش خلق چین در شرایط بحرانی و در زمان جنگ تا چه اندازه خوب عمل خواهد کرد. آخرین باری که چین در یک جنگ خارجی بزرگ حضور داشت در سال ۱۹۷۹ میلادی و علیه ویتنام بود و در آن جنگ چندان خوب پیش نرفت. در نتیجه، پرسشهای بی پاسخ ماندهای در مورد این که ارتش چین در شرایطی که مجبور به عملیات جنگی شود تا چه اندازه خوب عمل میکند وجود دارد.
امروز ایالات متحده مانند سال ۱۹۹۴، سال ۲۰۰۴ میلادی و در لحظه اوج تک قطبی بودن نیست. با این وجود، تنها از نظر هزینههای نظامی و سهم تولید ناخالص داخلی جهانی واقعیت آن است که ایالات متحده هنوز بر سایر بازیگران حاضر در صحنه برتری دارد.
درباره تاثیر جنگ اوکراین بر چین گمان نمیکنم بتوانیم بگوییم که، چون روسها در اوکراین شرایط بدی را تجربه کرده اند بنابراین، چینیها نیز در مورد تایوان شرایط بدی را تجربه خواهند کرد.
من گمان میکنم درسی که شی جین پینگ از اوکراین آموخته این است:"برو، سریع برو، از همان ابتدا بیرحمانه عمل کن". او در صورت حمله به تایوان اشتباه روزهای نخست پوتین در حمله به اوکراین را تکرار نخواهد کرد. حمله روسیه در روزهای آغازین تعیین کننده نبود و در نتیجه امکان مقاومت اوکراین و حمایت غرب از اوکراین را باز گذاشت.
من فکر میکنم که شی جین پینگ ممکن است این درس را بگیرد که بازدارندگی هستهای موثر است چرا که اگر بازدارندگی هستهای روسیه نبود ایالات متحده و ناتو درگیر جنگ نظامی مستقیم در اوکراین میشدند و این که بازدارندگی هستهای چین ممکن است به طور مشابه مانع از ورود ایالات متحده به درگیری نظامی احتمالی چین علیه تایوان شود.
من فکر میکنم که این یک برداشت نادرست از آن چیزی در اوکراین اتفاق افتاده خواهد بود، اما این بدان معنا نیست که شی جین پینگ این درس را نمیگیرد.
درباره تایوان دو نکته به طور همزمان در جریان است. نخست آن که چینیها به ویژه شخص شی بیش از پیش نسبت به این موضوع آگاه شده اند که گزینههای قهریای که در مقابل تایوان دارند در گذشته نداشتند. آخرین باری که در سال ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ میلادی با یک بحران بزرگ در تنگه تایوان روبرو شدیم هیچ تهدید واقعی چینی برای حمله و تسخیر تایوان وجود نداشت.
امروز چین میتواند با قدرت نظامی بیش تری در تنگه تایوان از خود واکنش نشان دهد. در مورد تایوان، حمایت از اتحاد مسالمت آمیز با چین تا حد زیادی بی اهمیت شده است به این دلیل که جمعیت تایوان آن چه را که در هنگ کنگ رخ داد زمانی که حزب کمونیست چین اراده خود را بر هنگ کنگ تحمیل کرد مشاهده کرده است.
هر ساله هویت ملی تایوانی پررنگتر میشود و در فضای دیپلماتیک، ایالات متحده، ژاپن و سایر کشورهای دموکراتیک در حال گسترش روابط خود با تایوان هستند. از برخی جهات تایوانیها تقریبا به عنوانی یک کشور مستقل در همه موارد رفتار میکنند.
در نتیجه، من فکر میکنم زمانی که شی به وضعیت نگاه میکند روند بسیار تهدید کنندهای را میبیند.
او میبیند که تایوان روابط بیش تری با کشورهایی دارد که به نظر میرسد بیش از پیش با جاه طلبیهای چین مخالف هستند. هم چنین، به نظر میرسد نیروهای استقلال طلب یا دست کم حامی حظ وضع موجود در تایوان در حال تقویت هستند. همزمان او احساس میکند فرصتی برای اعمال فشار قهرآمیز علیه تایوان را در اختیار دارد. من فکر میکنم این همان چیزی است که در حال حاضر باعث ایجاد تنشهای زیادی در تنگه شده است.
در مورد حمله چین به تایوان من در کتاب خود اشاره کرده ام که ممکن است بتوان آن را تا ژانویه ۲۰۲۵ میلادی انتظار آن را داشت. تا پیش از پایان سال ۲۰۲۰ میلادی اکثر افرادی که در واشنگتن حتی در وزارت دفاع حضور داشتند معتقد بودند بحران تایوان ممکن است در بازه زمانی ۲۰۳۲ تا ۲۰۳۵ میلادی رخ دهد. در اوایل سال ۲۰۲۱ میلادی بود که مقامهای ارتش ایالات متحده شروع به گفتن این موضوع کردند که "خب، شاید در بازه زمانی ۵ تا ۶ ساله در حدود سال ۲۰۲۷ احتمال آن بیشتر باشد".
اکنون با استفاده از دادههای امنیتی دریافته ایم که جامعه اطلاعاتی امریکا ارزیابی کرده که تهدید تایوان در طول دهه جاری کماکان جدی خواهد بود. علامت سوال بزرگ پیش روی ما میزان توانایی و کارآمدی ارتش چین است. هنوز نقاط ضعفی در ارتش چین وجود دارد. هنوز سطوح نسبتا بالایی از فساد و سیاست زدگی زیادی در صفوف آن نیروی نظامی وجود دارد. با این وجود، تا زمانی که شی جین پینگ تصمیم به استفاده از زور بگیرد پاسخ قاطعی نخواهیم داشت.
من گمان میکنم که شاهد ادامه مانورهای نظامی چین خواهیم بود. سناریویی که من را اندکی نگران میکند آن است که این مانور هفتهها و ماه به طول انجامد و آن گاه این پرسش پیش خواهد آمد:" خب، ایالات متحده برای نشان دادن حمایت بیشتر از تایوان چه خواهد کرد". همیشه احتمال نوعی درگیری بین نیروهای نظامی ایالات متحده و چین وجود دارد هر چه بحران بیشتر ادامه یابد وضعیت پیچیدهتر خواهد شد.
هدف چین از مانور نظامی در هر دو سمت غربی و شرقی تایوان آن است که نشان دهد میتواند عمق استراتژیک تایوان را از بین ببرد این که میتواند دسترسی آسان تایوان را نه تنها به بنادر سمت غربی جزیره که بهترین بنادر در آنجا واقع شده بلکه در سمت شرقی جزیره نیز از بین ببرد. ارتش چین میخواهد نشان دهد که میتواند خطوط حیاتی تایوان به دنیای خارج خفه شود.