صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۶۵۱۳۸
در کمپ آوارگان لیلیا می‌گوید که چگونه زنان دائما مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند: ما امنیت نداریم. مرد‌ها به محض اینکه بفهمند ما بی شوهریم دنبال ما می‌آیند. همیشه همینطور است، مخصوصاً در شب. این فقط مردان اردوگاه نیستند، بلکه پلیس و ارتش نیز باید از ما محافظت کنند. اگر به خواسته آن‌ها پاسخ مثبت ندهیم ما را تهدید می‌کنند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۲ - ۱۰ مرداد ۱۴۰۱

سال گذشته حملات شورشیان در منطقه کابو دلگادو موزامبیک هزاران کشته یا مفقود برجای گذاشت. اکنون صد‌ها هزار نفر در کمپ‌های پر ازدحام پناهندگان زندگی می‌کنند یا در خیابان‌های مناطق امن‌تر کشور می‌خوابند.

به گزارش فرارو، در بین آوارگان بسیاری از زنان تنها هستند، در اثر جنگ بیوه شده یا توسط سه هزار مرد که چاره‌ای جز پیوستن به شبه نظامیان نداشتند، تنها مانده اند. زنان و دختران در اردوگاه‌ها در معرض تجاوز و خشونت هستند و نمی‌دانند از کجا کمک بگیرند.

زنان پس از فرار از حملات گروه شورشی الشباب در شهر ساحلی پالما به بندر پمبا می‌رسند. یکی از آن‌ها که نورا نام دارد می‌گوید: ما مجبور شدیم برای رسیدن به اینجا به قاچاقچیان و بسیاری از افراد دیگر پول بدهیم. چندین هفته طول کشید که از یک قایق به آن قایق رفتیم، بدون اینکه بدانیم کجا می‌رویم. من به سختی غذا خورده ام. بعضی از خانواده ام پشت سر ماندند. من هیچ خبری از آن‌ها ندارم.

پمبا، مرکز کابو دلگادو، شمالی‌ترین استان موزامبیک، امن‌ترین شهر منطقه محسوب می‌شود.

خانواده‌ها به محض رسیدن به پمبا به دنبال مکانی برای زندگی می‌گردند. برخی در نهایت به محله فقیرنشین Paquitequete می‌روند، در حالی که برخی دیگر از تماس‌ها یا روابط خانوادگی برای یافتن مسکن استفاده می‌کنند. جمعیت پمبا در چند ماه در نتیجه درگیری دو برابر شده است.

سکینه با نوزاد خوابیده خود در مرکز دسپورتیوو در پمبا، محل ملاقات آوارگانی که امیدوارند با خانواده‌هایشان تماس بگیرند، استراحت می‌کند. او مانند صد‌ها زن دیگر در آنجا نگران است و می‌گوید: ما منتظر خبری از شوهران خود هستیم. اگر تماسی برقرار شود، دولت ما را به اردوگاه می‌فرستد. اما اگر چند روز دیگر خبری از او نشود، باید تنها بروم. من نمی‌توانم برای همیشه اینجا صبر کنم.

سوفیا نوزادش را در کمپ نگه می‌دارد و از شوهرش می‌گوید که چند ماه پیش توسط شورشیان کشته شد. او می‌گوید: نمی‌دانم به چه فکر کنم. من اینجا تنهام، با هیچ چیز و هیچکس. دولت ما کمترین کمک را به ما می‌کند و ما هنوز می‌ترسیم. من هر شب کابوس می‌بینم. شنیدم شوهرم را سر بریده اند. الشباب‌ها چه کسانی هستند و چه می‌خواهند؟

در کمپ آوارگان لیلیا می‌گوید که چگونه زنان دائما مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند: ما امنیت نداریم. مرد‌ها به محض اینکه بفهمند ما بی شوهریم دنبال ما می‌آیند. همیشه همینطور است، مخصوصاً در شب. این فقط مردان اردوگاه نیستند، بلکه پلیس و ارتش نیز باید از ما محافظت کنند. اگر به خواسته آن‌ها پاسخ مثبت ندهیم ما را تهدید می‌کنند.

آرسنیا در حالی که لباس هایش را در کمپ می‌شست گفت: من سعی می‌کنم کمی وقار را حفظ کنم. شوهرم از چیزی که در موسیمبوآ دیده آسیب دیده است. خوابش نمی‌برد. من می‌خواهم از بچه‌هایم مراقبت کنم، آشپزی، نظافت... می‌خواهم آدم‌های عادی بمانیم. حتی نمی‌دانم هفته آینده کجا خواهم بود. اما من تسلیم نمی‌شوم.

در محل اسکان پناهجویان کمبود آب گاهی منجر به دعوا می‌شود. برای یورا، کار ساده جمع آوری آب یک چالش است. او گفت: ما در اردوگاه هستیم؛ بنابراین ما هر کاری که می‌توانیم انجام می‌دهیم تا سطل‌ها و حوضچه هایمان را پر کنیم. اما ما خیلی دور زندگی می‌کنیم که یک مشکل است. من فقط می‌توانم دو سطل حمل کنم، مگر اینکه یکی از فرزندانم مرا همراهی کند.

رزا با فرزندانش در آوریل ۲۰۲۱ به مونته‌پئز، دومین شهر بزرگ کابو دلگادو رسید. سفر او از پالما چند روز پیاده و با ماشین طول کشید و هزینه زیادی پرداخت کرد. او هم می‌گوید: آنچه دیدم وحشتناک بود. همه جا در جاده‌ها و خانه‌ها آدم‌های مرده بودند... این یک غوغا بود؛ و ما نمی‌دانیم چرا - قاتلان همسایگان ما هستند. من خانواده ام را بردم و برای جلوگیری از مرگ به داخل بوته‌زار پنهان شدم.

ده‌ها زن در آوریل ۲۰۲۱ به اردوگاه نتله در مونته‌پئز رسیدند. یکی از آنها، ساقینا، است که می‌گوید: چند نیروی الشباب مرا گرفتند، آن‌ها بلندقد و قوی بودند. یکی به همراهش فریاد زد: زن را گرفتی، خوب است! این جوان‌ترین کسی است که ما می‌خواهیم! اما در همان زمان، گروهی از زنان از آنجا عبور می‌کردند. آن‌ها مرا رها کردند و من فرار کردم. خوش شانس بودم. ما می‌دانیم که آن‌ها بزرگتر‌ها را می‌کشند و کسانی را که زشت می‌دانند!

آمنه پس از بیش از دو هفته پیاده روی با نوزادش در آغوش از پالما به کمپ ناکاکا در مونته‌پئز رسید. او گفت: من نمی‌دانم شوهرم کجاست. من نمی‌دانم اینجا کجاست و من نمی‌فهمم که چرا هیچ بلیط سهمیه‌ای ندارم. این حق من است، اما کسی آن‌ها را به من نمی‌دهد. نام من در لیست است، اما یک نفر بجای من امضا کرده است. من نمی‌دانم چه کنم ... از گرسنگی می‌میرم.

نورا در یک اردوگاه برای آوارگان خارج از روستای نگومانو در نزدیکی مرز تانزانیا، آجر‌های گلی می‌سازد. او می‌گوید: هیچ کس خانه‌های ما را نمی‌سازد. ما باید خودمان انجام دهیم مرد‌ها چوب‌ها را می‌برند و سپس چارچوب را نصب می‌کنند. ما دیوار‌ها را از گل می‌سازیم. این بهتر از چادر است. منطقه طوفانی است و بارندگی زیاد است. ما می‌دانیم که برای مدت طولانی اینجا می‌مانیم باید از خود محافظت کنیم.

از ۹۰ هزار آواره در اردوگاه ادواردو موندلین در شهر موئدا، بیشتر آن‌ها زن و کودک هستند. موئدا امن است و توسط ارتش محافظت می‌شود. نسما می‌گوید: ما هنوز می‌خواهیم به خانه برگردیم. امنیت در شهر ما خوب نیست، اما اینجا زندگی نداریم. اکثر مردم افسرده می‌شوند و مشکلات زیادی در داخل کمپ وجود دارد. حتی اگر در موسیمبوآ خطرناک‌تر است، ما ترجیح می‌دهیم به عقب برگردیم. ما دو سال منتظر بودیم.

آسیه، ۱۴ ساله، با دینیس، سرپرست روانشناس سازمان پزشکان بدون مرز، در کمپ ادواردو موندلین در موئدا مصاحبه می‌کند. او گفت: مردی به من گفت که به خانه‌اش بیایم، و من با وجود اینکه نمی‌خواستم، پذیرفتم. یک روز متوجه شدم باردار هستم. با مادرم به دیدنش رفتیم، اما او ناپدید شده بود. او به بستگانش گفته که من را نمی‌شناسد. مردان این اردوگاه خوب نیستند.

یکی دیگر از زنان که الیما نام دارد می‌گوید: من هم دوست داشتم خانه داشته باشم. من در گرمای شدید روی زمین می‌خوابم و حشرات تمام شب مرا نیش می‌زنند. نباید شهرمان را به جهادگران واگذار می‌کردیم.

دیگر زن آواره که می‌خواهد ناشناس بماند گفت: خانه‌های ما توسط نیرو‌های الشباب و برخی دیگر توسط ارتش ویران شد. اولی ما را کشت، دومی ما را دزدید. ارتش اینجا بسیار خطرناک است. آن‌ها برای غذا به ما شلیک کنند. ما همانقدر از آن‌ها می‌ترسیم که از الشباب می‌ترسیم.

ارسال نظرات