صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

سریال «آفتاب‌پرست» شروع مفرح و جذابی داشته است. ریتم تند، داستان گیرا، دیالوگ‌های خنده‌دار و بازی‌های درجه‌یکی که در قسمت اول دیدیم می‌توانند در ادامه این سریال را به یکی از بهترین‌های شبکۀ نمایش خانگی تبدیل کنند.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۹ - ۰۱ مرداد ۱۴۰۱
فرارو- علیرضا اسمعیل زاده؛ معمولا وقتی قسمت اول یا دوم یک سریال خیلی خوب از کار درنمی‌آید، منتقدان خوش‌بین می‌گویند که باید به سریال فرصت داد تا شاید در قسمت‌های بعدی انسجام خودش را پیدا کند و بتواند مخاطب را درگیر کند. اما واقعیت این است که اغلب اوقات از همان قسمت اول می‌شود توانایی‌های سریال را حدس زد و تشخیص داد که این بازی‌ها، این داستان و این فضای کلی می‌تواند نهایتا چیز جذابی به مخاطب ارائه بدهد یا نه. «آفتاب‌پرست» از آن سریال‌هایی است که اصلا از مخاطب خودش فرصت گدایی نمی‌کند؛ این سریال از همان قسمت اول شروع درخشانی دارد و آن چیزی را که از یک اثر کمدی انتظار دارید به شما می‌دهد: خنده، خنده و خنده.
 
به گزارش فرارو، کارگردان این سریال برزو نیک‌نژاد است که سریال‌هایی مثل «دردسر‌های عظیم» و «پنچری» را در کارنامۀ خودش دارد. نویسندگی سریال را هم امیر برادران به عهده دارد که درخشان‌ترین اثرش فیلمنامۀ فیلم سینمایی «هزارپا» بوده است. بازیگران اصلی سریال هم نام‌های آشنا و خوش‌سابقه‌ای هستند که از بین آن‌ها می‌توان به پژمان جمشیدی، حمیدرضا آذرنگ، باران کوثری و گوهر خیراندیش اشاره کرد.
داستان فیلم در قسمت اول دو ماجرای متفاوت را پی‌گیری می‌کند که قطعا در قسمت‌های بعدی با هم ارتباط واضح‌تری پیدا خواهند کرد. یک طرف ماجرای یک خبرنگار جسور با بازی باران کوثری را می‌بینیم که با شور و هیجان به دنبال افشاگری فساد‌های اقتصادی است. او سرش درد می‌کند برای دردسر و به همین خاطر مشکلاتی هم برای پیش می‌آید، اما اهل دست برداشتن از هدفش نیست.
 
اما ماجرای اصلی‌تر مربوط به دو رفیق خلافکار و عشق لات‌بازی به نام‌های جمال (پژمان جمشیدی) و منوچ (حمیدرضا آذرنگ) است که تصمیم گرفته‌اند سطح خفت‌گیری‌شان را بالاتر ببرند و فقط سراغ آدم‌های خیلی پولدار بروند. به همین خاطر منوچ لباس زنانه می‌پوشد و کنار خیابان می‌ایستد. برنامۀ آن‌ها در ابتدا خوب پیش می‌رود و یک پورشه منوچ را سوار می‌کند. جمال هم با موتور دنبال آن‌ها راه می‌افتد تا در فرصت مناسب خفت‌گیریشان را انجام بدهند. اما پلیس سر می‌رسد و این دو نفر دستگیر می‌شوند.
 
یک سال بعد جمال قرار است از زندان آزاد شود. منوچ از جمال می‌خواهد که بعد از آزادی پیش خواهرش برود و از او بخواهد که برای آزادی منوچ پول جور کند. اما وقتی جمال سراغ خواهر منوچ می‌رود معلوم می‌شود که او قبلا هر چیزی را که می‌توانسته بفروشد فروخته و خرج کار‌های دیگر کرده. حالا جمال (که به خاطر تلاش برای دزدیدن پورشه به جمال پورشه معروف شده) از یک طرف می‌خواهد به خواهر منوچ برای آزاد کردن برادرش کمک کند و از طرف دیگر خودش هم هیچ خانه و زندگی درست و حسابی‌ای ندارد و مجبور است شب در مسافرخانه بخوابد. اما وقتی جمال شناسنامۀ جعلی خودش را با فامیلی «پورشه» به صاحب مسافرخانه نشان می‌دهد، او جمال را با گریه و شوق در آغوش می‌گیرد و می‌گوید که تو پسر حاج‌آقا پورشه هستی!
خلاصه کردن داستان قسمت اول سریال کار ساده‌ای نیست و این یکی از مهم‌ترین نقاط قوت آن است. این قسمت حدود یک ساعت و ده دقیقه زمان دارد و در این زمان کلی ماجرا‌ها و اتفاقات ریز و درشت را شاهد هستیم. این یعنی ریتم سریال در قسمت اول بسیار تند و پرشتاب است و اصلا خبری از سکانس‌های کشدار و حوصله‌سربر نیست. در عین حال یک انسجام کلی بین این ماجرا‌های متفاوت وجود دارد که داستان اصلی سریال را به پیش می‌برد؛ داستانی که اجزاء مختلفش خیلی دقیق و متوازن در قسمت اول رشد می‌کنند و ما را بی‌اندازه مشتاق می‌کنند که ببینیم در قسمت‌های بعدی ماجرا چطور قرار است پیش برود.
 
یکی از مهم‌ترین برگ‌های برندۀ این سریال ترکیب بازیگران آن است. بازی‌ها در قسمت اول فوق‌العاده هستند. پژمان جمشیدی یک رگه‌هایی از «زیرخاکی» را حفظ کرده و در عین حال توانسته شخصیت بامزۀ متفاوتی را بیافریند. ترکیب لاف‌زنی‌های توخالی او با استرس‌ها و نگرانی‌های آذرنگ بسیار دلنشین و جذاب از کار درآمده و از همان ابتدا مخاطب را مجذوب این زوج کمدی می‌کند. اما حتی شخصیت‌های فرعی مثل نزولخور (حامد وکیلی) و مسئول مسافرخانه (حسن زارعی) هم در همان حضور کوتاهی که در قسمت اول دارند بسیار عالی ظاهر می‌شوند و نقششان را پرانرژی و با تمام وجود بازی می‌کنند.
 
دیالوگ‌های سریال پر از شوخی‌های ظریف و خنده‌دار هستند؛ بعضی از آن‌ها لبخند به لب می‌آورند و بعضی از آن‌ها مخاطب را به قهقهه می‌اندازند. معلوم است که نویسنده اصلا دستش از شوخی خالی نیست و برای خنداندن هیچ نیازی به ضرب و زور ندارد. موقعیت‌هایی هم که دیالوگ‌ها در آن‌ها بیان می‌شوند بسیار درست و هنرمندانه طراحی شده‌اند. اما حتی دیالوگ‌هایی که ممکن است در حالت عادی خیلی معمولی به نظر برسند، وقتی از زبان پژمان جمشیدی بیان می‌شوند یک جور جاذبه و جادوی خاص پیدا می‌کنند؛ از این‌جهت واقعا باید جمشیدی را محور اصلی گیرایی و حال و هوای مفرح این سریال بدانیم. تقریبا هیچ سکانسی از سریال نیست که جمشیدی در آن حضور داشته باشد و گفتگو یا اتفاق خنده‌داری را در آن شاهد نباشیم. شخصیت جمال هم در کنار منوچ آدم را می‌خنداند و هم در کنار خواهر منوچ؛ با اینکه رفتارش در این دو موقعیت کاملا متفاوت است.
سریال‌های شبکۀ نمایش خانگی تا حدی از محدودیت‌های موجود در صدا و سیما آزاد هستند. اما اغلب این سریال‌ها نمی‌توانند از این آزادیِ نسبی استفادۀ درستی بکنند و در دام جلف‌بازی‌های بی‌مزه و فاقد جاذبه می‌افتند. اما «آفتاب‌پرست» از امکانی که برای استفاده از الفاظ و شوخی‌های ممنوعه دارد بهترین استفاده را برده و هر کلمه و هر کنایه را کاملا به جا و در موقعیت مناسب استفاده کرده است. اگر ریتم تند و گیرایی داستان سریال در قسمت‌های بعدی حفظ شود، «آفتاب‌پرست» می‌تواند به یکی از محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین سریال‌های شبکه نمایش خانگی تبدیل شود.
ارسال نظرات