راز قتل پسر جوان در آپارتمان طبقه پنجم با دستگیری زن جوان و اعترافات او فاش شد.
به گزارش ایران، سهشنبه هفتم تیر ماه جاری گزارش کشف جسدی در طبقه پنجم ساختمانی در غرب تهران توسط مأموران کلانتری ۱۴۰ باغ فیض به بازپرس محمدجواد شفیعی اعلام شد.
جسد متعلق به مردی ۴۱ ساله بود که در اتاق خواب قرار داشت. مادر مقتول که موضوع را به پلیس خبر داده بود گفت سه روز از پسرم بیخبر بودم وقتی به خانهاش آمدم جسد او را پیدا کردم.
معاینات پزشکی قانونی حکایت از آن داشت که از زمان مرگ حدود ۷۲ ساعت گذشته و پسر جوان با بیش از ۵ ضربه چاقو به قتل رسیده بود. روی آینه اتاق خواب، جملهای تهدیدآمیز نوشته بود و از زنی به نام فتانه نام برده شده بود که توجه بازپرس جنایی و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی را به خود جلب کرد.
این جمله نخستین سرنخ را به دست تیم جنایی داد و در بازبینی دوربینهای مداربسته ساختمان محل جنایت، تصویر زنی بهدست آمد که صورتش را پوشانده بود و هراسان از خانه مقتول خارج شد.
با توجه به سالم بودن در ورودی، انگیزه قتل از سوی فردی آشنا قوت گرفت. از آنجا که نام فتانه روی آینه نوشته شده بود کارآگاهان دنبال وی گشتند و سرانجام پس از هماهنگیهای قضایی، فتانه را شناسایی و دستگیر کردند.
زن جوان در تحقیقات اولیه گفت: چند سال قبل با وجود یک فرزند از همسرم جدا شدم و به تنهایی زندگی میکردم. مدتی قبل در فضای مجازی با مقتول آشنا شدم. ابتدا دوستی ما در فضای مجازی بود، اما بعد از مدتی با او قرار ملاقات گذاشته و حضوری او را دیدم.
او ادامه داد: چندبار من را به خانهاش دعوت کرد، اما آخرین باری که به خانه او رفتم، مواد مصرف کرده بود و حال خوبی نداشت. مرا سه روز در خانهاش زندانی و شکنجه کرد، به طوری که بعد از فرار از خانهاش به درمانگاه رفتم و زخمهای روی بدنم بخیه خورد و تحت مداوا قرار گرفتم.
زن جوان گفت: شکنجههای او باعث شد که تصمیم به فرار بگیرم، شب حادثه از فرصت استفاده کردم و زمانی که او خواب بود به سراغش رفتم. اولین ضربه را که زدم از خواب بیدار شد و من از ترس ضربات بعدی را وارد و از خانه فرار کردم. فکر نمیکردم او را کشته باشم.
به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
مردی که ازدواج نکرده و مشکل زندگی دارد .
اینها آشنا نیست ؟ وضعیت عمومی اکثر مردم ایران نیست ؟
خوبه قاضی نشدید
از کجا معلوم راست میگه شاید دزد بوده اصلا
او خواب بود. سراغش رفتم و کشتمش. خوب دانشمند اگه واقعا میخواستی از دستش فرار کنی همون موقه که خواب بود فرار می کردی دیگه چه نیازی به کشتن این بود؟