صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

صفحات داخلی

در این هنگام در اتاق مشاور کلانتری باز شد و محمود درحالی که برگه‌ای را مقابل پدرش می‌گذاشت به او گفت: «باباجان! این برگه را باید امضا کنید!» پدر که هنوز قطرات اشک از گونه هایش فرو می‌ریخت ناگهان دست فرزندش را گرفت و در حالی که با بغضی عجیب فریاد می‌زد «تو لایق بهترین‌ها هستی!» گفت: مرا ببخش که در حق تو ظلم کردم و سپس بوسه آرامی بر دستان پسرش زد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۵ - ۱۵ تير ۱۴۰۱

از نگاه کردن به چهره فرزندم شرم دارم، اکنون که دستان پسرم تکیه گاهی برای برخاستن من شده است وقتی به گذشته می‌نگرم که چگونه با همین دستانم او را آن قدر کتک زدم که بیهوش شد، از شدت خجالت چشمانم را بر سنگ فرش‌های خیابان می‌دوزم و ...

به گزارش خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات مرد ۶۸ ساله‌ای است که برای انجام امور اداری به همراه پسرش وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود.

این مرد کهن سال که نمی‌توانست در برابر ریزش اشک هایش مقاومت کند ناگهان بغض فروخورده اش را رها کرد و در میان گریه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:

از همان دوران کودکی به کارگری روی آوردم تا مانند دیگر اعضای خانواده به مخارج زندگی کمک کنم، تا کلاس دوم ابتدایی بیشتر درس نخواندم و به عنوان ته تغاری خانواده در یک نانوایی مشغول کار شدم. پدرم اعتیاد داشت و من برای درآمدزایی به هر شغلی روی می‌آوردم، از پادویی و شاگردی گرفته تا فروشندگی و کارگری را پشت سر گذاشتم و همه درآمدم را به خانواده ام می‌دادم.

خلاصه دوران نوجوانی سپری شد و من با دختری نجیب و مهربان ازدواج کردم. اما روزگارم به سختی می‌گذشت و درآمدم کفاف هزینه‌های زندگی را نمی‌داد به همین دلیل دچار ناراحتی‌های روحی و روانی شدم و به پرخاشگری و فحاشی پرداختم.

پیرمرد با دستمال جیبی اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد: آن قدر بدبختی و بی پولی بر روح و روانم فشار می‌آورد که وقتی به خانه می‌رسیدم با هر بهانه اندکی فرزندانم را کتک می‌زدم. خوب به خاطر دارم همین پسرم (محمود) را که امروز در کلانتری امور اداری حضانت مرا انجام می‌دهد آن قدر کتک زدم که بیهوش شد.

وقتی یکی از همسایگان برای وساطت آمد و مرا سرزنش کرد به او گفتم «بچه خودم است و اختیارش را دارم!»، اما اکنون از روی همین پسرم شرم دارم و خجالت می‌کشم چرا که مدتی قبل وقتی حالم وخیم شد و به توصیه پزشکان در بیمارستان روان پزشکی ابن سینا بستری شدم، تنها کسی که سراغی از من می‌گرفت و امور درمانی مرا پیگیری می‌کرد همین پسرم محمود بود.

اکنون نیز هر وقت نام او را صدا می‌زنم کمتر از «جان» نمی‌شنوم، هیچ گاه روی حرف من سخنی نمی‌گوید و همه خواسته هایم را برآورده می‌کند، اما من در حق او و دیگر فرزندانم خیلی ظلم کرده ام و آن‌ها را مدام کتک زدم چرا که تحمل بی پولی و روز‌های سخت زندگی را نداشتم. حالا هم محمود در حال انجام امور اداری است تا مرا برای بهره مندی از امور بیمه ای، تحت سرپرستی خودش درآورد و ...

در این هنگام در اتاق مشاور کلانتری باز شد و محمود درحالی که برگه‌ای را مقابل پدرش می‌گذاشت به او گفت: «باباجان! این برگه را باید امضا کنید!» پدر که هنوز قطرات اشک از گونه هایش فرو می‌ریخت ناگهان دست فرزندش را گرفت و در حالی که با بغضی عجیب فریاد می‌زد «تو لایق بهترین‌ها هستی!» گفت: مرا ببخش که در حق تو ظلم کردم و سپس بوسه آرامی بر دستان پسرش زد.

در این لحظه محمود نیز صورت پدرش را بوسید و گفت: قرار نبود این حرف‌ها را بر زبان نازنین ات جاری کنی!... هنوز حرف‌های محمود ادامه داشت که پیرمرد دست پسرش را در میان دو دستش جای داد و اشک ریزان گفت این دستانم بشکند که روی فرزندی، چون تو بلند شد و ...

در این هنگام سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) که شاهد این صحنه تلخ و شیرین بود بلافاصله دستور داد همکارانش امور اداری مربوط به پلیس را هرچه سریع‌تر انجام دهند تا دست مریزادی نظامی گونه به این فرزند قدرشناس گفته باشد.

برچسب ها: کتک زدن
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
سالار
۱۰:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۸
دمت گرم مرد که درک کردی رفتار پدرت به علت مریضی اعصاب بوده و بخشیدیش و داری کمکش میکنی پدر ومادر تو زندگی تکرار نشدنی هستن وقتی مثل من از دستش دادی متوجه میشی که چه پشت وپناهی رو از دست دادی البته همیشه کوچکیش کردم تا زمانی که زنده بود نوکریش روکردم ولی واقعا وقتی از، دستش دادی وجای خالیش تو زندگیت حس کردی حتی برای همون عصبانیتاش هم دلتنگ میشی دمتگرم پاینده باشی مرد
عدل
۰۷:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۸
تمام این اتفاقات ناشی ازفشارهای روانی اقتصادی برخانواده است وگرنه هیچ پدری رازی به ریختن اشک فرزندش نیست
پرویز
۰۶:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۸
خداروشکر که هنوز فرزندان قدرشناس در بین ما هستند و خداوند حجتش را دربین همه صنوف و اقشار برای عبرت ویگران گذاشته است الهی شکر
ناشناس
۰۶:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۸
من کوچیک بودم ومادرم در اثر سانحه تصادف فوت شدن ،از همان کودکی وبه تحریک زن بابام اینقدر از پدرم کتک وحرفهای بد شنیدم که حالا احساس افسردگی روحی دارم ،هیچوقت کتکهایی که خوردم و حرفهای زشتی که شنیدم نمیتونم فراموش کنم
رهگذر
۰۰:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۸
من درحق پدرم کوتاهی نکردم لحظه ای رسیدم توکمابودحرف نمیزدگوش میداد ولی حاظربودم نصف اعضای بدنم ازکاربیفتد ولی مدرم یک کلام میگفت بابا من ازت راضیم قدربدونن اونایی دارن
ناشناس
۲۰:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
آفرین به این فرزند
محسن
۱۹:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
درود بر چنین فرزندی که حرمت پدر را خوب نگه میدارد ، کاش روزی برسد همه فرزند اینگونه باشند
عبدالوحاب
۱۶:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
این پیرمرد ،ک داره میگه،مقسم های بی انصاف،اورا جری ،وبی انصاف کردند،
مهر آب
۱۵:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
سلام برپدر بزگوار...که با بوسه هایش جوان مردی پسرش محمود را خود شرمنده می داند
منصور
۱۲:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
منم به عنوان پدر بخاطر اینکه بعضی وقتها با زن و بچه ام بر رفتاری کردم شرمنده ام و از خدا و خانواده ام میخوام که منو ببخشند
ناشناس
۱۰:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
زنده باشی داداش
محمد
۰۸:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۶
یک اتفاق خوب
حامد
۰۷:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۶
آفرین آقا محمود
ما هر کاری را که برایشون انجام دهیم هیچ وقت نمی تونیم زحماتشون را جبران کنیم خداوند والدین ما و شما را بیامرزد....
علی
۰۵:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۶
اینها نتیجه فقرونداری است که یک نفر راتاسرحدجنون پیش میبرد که اینگونه فرزندش راکتک بزند وشماای مسولین که نسبت به فقرجامعه اینگونه بی‌تفاوت شده آید به خودایید که فقر جامعه روزی عواقبش گریبان شماراهم خواهد گرفت
ناشناس
۰۰:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۶
عاقبت بخیر بشوی انشاالله
ناشناس
۱۹:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۵
آفرین به پسرش
ناشناس
۱۹:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۵
افرین به این پسر
منم پدرم معتاده و از هفت سالگی دیگه با ما زندگی نکرد
خیلی اذیت شدیم اما وقتی برای ازدواجم رفتم دنبالش و گفتم بیا رضایت بده خدا میدونه چه ها کشیدم
من براش دعا میکنم
ناشناس
۱۹:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۵
بعدخدا پدر ومادر پرستش کردن دارد
محمدعلی
۱۷:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۵
درود برآن. ئیس گلانت ی. که انشاءالله همیشه تندرست وس بلندو پایدا. باسد ودرود بر این ب زند که آنقدر بزرگوار ومردهست وپادش این پس. ا خدا به او خواهد. آفرین پسر مرحبا ودرد برپیرمرد خداوند اورا ببخشد ولی به نظر من پسر باید س یع بوس بر دستان پدر میزد
احمد
۱۴:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۵
گر بر سر نفس خود امیری، مردی

بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی