صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۵۴۱۹۱
ماریا عارفی و همسرش رضا مرادخانی به همراه دخترشان، روز هشتم اردیبهشت ۱۴۰۱ در پارک پردیسان تهران به قصد ورزش‌کردن در حال قدم‌زدن بودند که ورود گشت ارشاد، تذکر بابت حجاب و درگیری‌های پس از آن بین این خانواده و مأموران گشت ارشاد، به شلیک گلوله ختم می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۶ - ۲۱ خرداد ۱۴۰۱

روزنامه «شرق» در گفتگو با شاکیان یک پرونده عجیب «شلیک مأمور گشت ارشاد» در پارک پردیسان تهران را بررسی کرد.

در گزارش روزنامه شرق آمده است: سه‌نفری به دفتر روزنامه آمده‌اند؛ زن، شوهری که به سختی پله‌های دفتر روزنامه را بالا می‌آید و دختر ۱‌۱ ماه‌ای که در آغوش مادر است. هشتم اردیبهشت با آن‌ها تماس گرفته بودم تا درباره حادثه‌ای که گفته می‌شد در پارک پردیسان برایشان رخ داده با آن‌ها گفتگو کنم. به خاطر حادثه رخ‌داده در پارک، در بیمارستان و درگیر جراحی بودند و گفتند شرایط گفتگو ندارند. چند روز بعد مجددا تماس گرفتم، این بار گفتند که نمی‌خواهند فعلا حرفی در‌این‌باره بزنند و اجازه می‌دهند تا روند قانونی شکایتشان طی شود؛ اما اکنون چند روزی است که تصمیمشان تغییر کرده است. پرونده شکایتی که بابت شلیک یکی از نیرو‌های گشت ارشاد به مرد این خانواده شده بود، نه تنها پیش نمی‌رفت، بلکه با سویه‌هایی روبه‌رو شد که این خانواده ترجیح دادند ماجرا را با رسانه‌ها در میان بگذارند. ماریا عارفی و همسرش رضا مرادخانی به همراه دخترشان، روز هشتم اردیبهشت ۱۴۰۱ در پارک پردیسان تهران به قصد ورزش‌کردن در حال قدم‌زدن بودند که ورود گشت ارشاد، تذکر بابت حجاب و درگیری‌های پس از آن بین این خانواده و مأموران گشت ارشاد، به شلیک گلوله ختم می‌شود. مرادخانی که سال‌ها بوکسور تیم ملی ایران بوده و مدال‌های آسیایی و جهانی متعددی در کارنامه ورزشی‌اش دارد، حالا و پس از آن حادثه نه‌تن‌ها زندگی ورزشی‌اش با خطر روبه‌رو شده بلکه معاش خانوادگی آن‌ها نیز که با تکیه بر مربیگری بوده، مورد تهدید واقع شده است. آن‌ها چیزی نمی‌خواهند جز اجرای عدالت. بار اصلی این گفتگو بر عهده ماریا است و در بخش‌هایی از مصاحبه، نظرات مضروب این حادثه یعنی رضا را خواهید خواند. مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

‌از دقایقی پیش از حادثه شروع کنیم.

ساعت ۶ یا ۶:۳۰ روز هشتم اردیبهشت امسال بود که ما یک بعدازظهری مثل همیشه عصر‌ها که شوهرم از سر کار می‌آید، برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم، برای پیاده‌روی رفتیم. ماشین را پارک کردیم و برای پیاده‌روی و ورزش راهی شدیم.

‌کلاه سرتان بود؟

نه. روسری بود. کاش کلاه سرم بود. روسری سرم بود. ما خودمان چند سال است داریم در این سیستم زندگی می‌کنیم. در تیم ملی کشوری بودیم و به مسابقات خارج از کشور رفته بودیم که همیشه باید اصول را رعایت می‌کردیم. خودتان می‌دانید که تیم‌های ملی چطوری هستند، اصلا نباید حجابت مشکلی داشته باشد، در مسابقات حتی یک لحظه مقنعه نباید از سرمان بیفتد. نمی‌آییم سر لخت به خیابان برویم که. همسرم هم که سال‌ها ملی‌پوش بوکس ایران بوده و مدال‌های آسیایی زیادی برای ایران به دست آورده است. همه موازین مرتبط با قوانین کشور را هم می‌دانیم. همان روسری را آن مرد موقع درگیری به راحتی از سرم کشید و دوباره خانم‌هایی که در اطراف بودند روسری من را از زمین برداشتند و به من دادند.

‌اجازه بدهید قدم به قدم پیش برویم. شما وارد پارک پردیسان شدید و چند دقیقه بعد چه اتفاقی افتاد؟

ماشین را پارک کردیم و شاید صد قدمی راه رفتیم و از قسمت ورودی باغ‌وحش وارد پارک شدیم و داشتیم با همدیگر صحبت می‌کردیم. محو حرف‌های خودمان بودیم. به قول معروف شاد و شنگول رفته بودیم یک هوایی عوض کنیم. چند لحظه‌ای رضا دو قدم از من جلوتر رفته بود که ناگهان یک ماشین جلوی من ایستاد، از این ماشین‌های گشت ارشاد. خانمی که لب پنجره بود گفت: خانم کد ملی‌تان را بدهید؟ گفتم کد ملی من؟ برای چه؟ گفت حالا شما بدهید، الان معلوم می‌شود. من همین‌طوری ترسیدم و گفتم برای چه؟ بعد همسرم برگشت. گفت خانم فقط می‌خواهیم استعلام کنیم ببینیم مشکل اخلاقی داری یا نه؟ گفتم چه مشکل اخلاقی‌ای؟

‌همان موقع گفتید که ورزشکار تیم ملی هستید؟

بله. همان موقع گفتم هم اسم من و هم اسم همسرم را در گوگل بزنید، مشخص می‌شود چه‌کاره هستیم. نیامدیم در خیابان علافی کنیم. اسمم را بزنی نیازی به کد ملی ندارد. بعد شوهرم گفت چه شده؟ گفتم می‌گوید کد ملی بده ببینم مشکل اخلاقی داری یا نه! شوهرم گفت چی؟ خانم من چه مشکل اخلاقی داشته باشد؟ خیلی به شوهرم برخورد. همین لحظه یک مأمور آقا از جلو پیاده شد. در را باز کرد و گفت آقا! شما بیا این‌ور و دخالت نکن. داره با خانمت حرف می‌زنه! همسرم گفت که خودت می‌گویی خانمت، پس به من ربط دارد. خانم من چه مشکل اخلاقی دارد؟ من داشتم به خانمه می‌گفتم خانم! تو رو خدا روز ما را خراب نکنید. ما آمدیم پیاده‌روی و یک هوایی بخوریم. چرا بیخودی گیر می‌دهید؟

رضا خودش خیلی روی این قضیه حساس است. ما یک سال و خرده‌ای برای مسابقات در ترکیه زندگی کردیم. شوهرم در آنجا برای تیم فنرباغچه مسابقه می‌داد و من آنجا هم حجاب داشتم. حتی شوهرم اجازه نمی‌داد با آستین کوتاه در باشگاه تمرین کنم. من در آنجا بدون حجاب نبودم. بعد من چطوری بیایم بیرون بدون روسری پیاده‌روی کنم؟

‌چند نفر بودند؟

دو آقا و چهار خانم. کم‌کم همه پیاده شدند. یکی از آقایون با لباس شخصی بود و یکی هم لباس نظامی به تن داشت (لباس سبز). بعد همه پایین آمدند و رضا گفت: نه، می‌خواهم بدانم خانم من چه مشکلی دارد؟ اگر چیزی هست من باید بدانم دیگر. همسرش هستم. اصلا قانون هم این را می‌گوید؛ می‌گوید دفاع از همسر مشروع است.

رضا: تازه به جز همسرم دختر کوچک‌مان هم در آغوش ماریا بود. مثلا خانوادگی برای یک فعالیت سالم به پارک رفته بودیم.

درگیری از کجا جدی شد؟

مشغول همین حرف‌ها بودیم که همان کسی که لباس نظامی به تن داشت جلو آمد و به رضا گفت: می‌گویم به تو ربطی ندارد. به شوهرم گفت خیلی داری حرف می‌زنی. شوهرم هم گفت این چه طرز حرف‌زدن است؟ من فقط می‌پرسم همسرم چه مشکلی دارد؟ اینجا بود که همان فرد دست به اسپری برد. من که این صحنه را دیدم، ترسیدم. گفتم آقا یعنی چه؟ چرا دستت را سمت اسپری فلفل می‌بری. این را که گفتم اسپری را سر جایش برد. آقای دیگری هم که با آن‌ها بود، لباس شخصی (لباس سرمه‌ای) داشت و همشهری خودمان هم بود.

از کجا فهمیدید همشهری شماست؟

رضا: من به خانمم به لُری گفتم که آرام باش و چیزی نیست.

بعد به رضا گفت که این‌ها به شما گیر دادند، یک معذرت‌خواهی کنید و بروید تمام شود. رضا هم گفت با اینکه کاری نکردم؛ اما به هر حال خانواده هستیم و بهتر است ادامه پیدا نکند. اگر صدایم را یک مقدار بالا بردم معذرت‌خواهی می‌کنم، تمام شود. رضا رفت پیش آن مأمور مرد گفت: من کاری نکردم، اما معذرت می‌خواهم؛ ولی طرف ول‌کن نبود. گفت: نه، تو خیلی ادعای گردن‌کلفتی‌ا‌ت می‌شود، گول هیکلت را نخور. پررو شدی و هِی داری (دور از جان رضا) زر‌زر می‌کنی. بعد من گفتم آقا! چی داری می‌گی؟ همین‌طور یک حرف زشت به من زد (حالا جایش نیست اینجا بگویم) و بعد گفت دهنت را ببند. رضا هم برگشت گفت: خودت دهنت را ببند. این را که گفت –ضارب که اسپری را آماده کرده بود- شروع کرد به اسپری‌زدن سمت ما. جفت هم ایستاده بودیم و دخترم هم در آغوشم بود. آن فرد اسپری را دو، سه بار آورد و به سمت رضا پاشید که روی سر دخترم و روی دهن من هم ریخت که تا پایان شب همه دهنم می‌سوخت. رضا هم که تحت تأثیر اسپری فلفل چشم‌هایش را گرفت و افتاد زمین.

رضا: فقط می‌ترسیدم نکند در چشم زن و بچه‌ام هم اسپری بزند. از این به بعد دیگر رضا با چشمان بسته با آن مرد با هم گلاویز شدند. من هم داشتم جیغ و داد می‌کردم. آن مردی که بار اول وساطت کرده بود، رفت جدایشان کرد. رضا هم اصلا نمی‌دید. دیگر مردم هم جمع شده بودند و جیغ می‌زدند. زن‌ها و مرد‌ها همه داد و بیداد که جوان مردم را زدند و فلان. نیرو‌های گشت ارشاد که رفتند مردم را متفرق کنند و اجازه ندهند فیلم بگیرند، رضا از زمین بلند شد و هی تلوتلو می‌خورد؛ چون چشم‌هایش جایی را نمی‌دید. مدام من را صدا می‌کرد.

‌دخترتان هنوز در آغوش خودتان بود؟

نه. زنی از بین مردم آمد و دخترم را گرفت؛ چون خانواده‌های دیگری هم آنجا بودند و بچه‌های کوچک هم جمع شده بودند.

رضا: خدا رحم کرد به بچه‌ها تیر نخورد.

‌چه زمانی فرد مذکور دست به اسلحه برد؟

من نفهمیدم چه شد. فقط یک لحظه به خودم آمدم و صدای تیر شنیدم. مأمور مردی که وساطت می‌کرد خیلی آدم درستی بود. فریاد می‌زد: شلیک نه، شلیک نه، تیراندازی نکنید، هی داشت اسمش را می‌گفت که تیراندازی نکن، تیراندازی نکن. اما آن مأمور اصلا گوش نمی‌داد. تیر اول را هوایی زد. فکر کردم همین است و خواسته ما را بترساند؛ اما دومی و سومی را هم زد.

‌سه تا تیر هوایی بود؟

نه، فقط تیر اول هوایی بود.

رضا: من صدای تیر اول را که شنیدم همان اطراف بودم، ولی جایی را نمی‌دیدم. صدای تیر اول را که شنیدم برگشتم به سمت صدا که تیر دوم را از پشت به من زد.

‌فاصله‌تان چقدر بود؟

رضا: حدود دو متر. وقتی تیر خوردم و جایی را نمی‌دیدم در شوک بودم که باز هم شلیک کرد و یک تیر دیگر هم به پایم خورد.

همین که دیدم رضا تیر خورده، من هم خودم را که مأمور‌ها من را گرفته بودند، رها کردم و بدو‌بدو به سمتشان رفتم. دیدم مأمور بالای سر رضا رفت و کُلت هم دستش بود؛ ناگهان خودم را روی مرد (که روی همسرم روی زمین بود) پرت کردم و او را هل دادم و او هم به زمین خورد. زمین که خورد، دستم را مقابل لوله تفنگش گذاشته بودم. با خودم می‌گفتم اگر به دستم تیر بزند که نمی‌میرم؛ ولی حداقل تیری به سر یا قلب رضا برخورد نکند. تعداد تیر‌ها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقی‌اند؛ ولی مشقی نبودند و تیر‌ها به آسفالت برخورد می‌کردند. سپس همان مردی که لباس شخصی داشت، آمد مرد با لباس نظامی را بلند کرد و رفت؛ اما مگر ول می‌کرد؟ افتاده بود دنبال یک زنی که از صحنه فیلم گرفته بود.

رضا: گوشی بیشتر آدم‌ها را گرفتند و همه چیز را پاک و موبایل‌ها را ریست‌فکتوری کردند؛ اما در اندک ویدئو‌های به‌جامانده کاملا معلوم است که همان آقا دارد می‌رود دنبال خانمی که گوشی‌اش را بگیرد. دیگر خون از پای رضا می‌رفت و من هم بالای سرش گریه و زاری کردم و مردم هم همین‌طور دورمان بودند. اول که با هم درگیر بودیم، اصلا کسی جرئت نکرد نزدیک رضا شود. خب به هر حال مردم می‌ترسند دیگر، تیر است، می‌کشد. بعد که تمام شد و رضا روی زمین نشسته بود، همه دور رضا حلقه زده بودند و می‌گفتند زنگ بزنید آمبولانس و بعد مثلا می‌گفتند آب نخور. بعد دیدم از شکمش هم خون می‌رود که اینجا دیگر واقعا ترسیده بودم تیر به جای خطرناکی خورده باشد. همین لحظه ضارب که کمی مردم را متفرق کرده بود، دوباره سمت ما برگشت. ناگهان دستبند را آورد که دست رضا را ببندد؛ اما همان آقایی که وساطت می‌کرد، گفت دیگر دستبند نزن. مردم هو کردند که می‌خواهی دستبند بزنی؟

رضا می‌گفت می‌خواهی به من دستبند بزنی؟ دستش را که این‌طوری کرد و یک دستش را با دستبند بست و دومی را نگذاشتیم ببندد و همین‌جوری معلق بود. دیدم با لگد به صورت رضا زد. در تمامی این لحظات رضا تمام تلاشش را می‌کرد که بیهوش نشود و اتفاقی برای ما نیفتد. رضا: تو‌رو خدا این نحوه امر به معروف و نهی از منکر است؟ چند ثانیه بعد آن مرد آمد و دستبند را باز کرد و گفت الان آبروی‌مان می‌رود. دیگر خلاصه خیلی منتظر آمبولانس ماندیم. خودشان هی زنگ می‌زدند، مردم زنگ می‌زدند و خود مأمور (آقای لباس‌شخصی) زنگ زد. آمبولانس آمد و رفتیم. تکنسین‌های آمبولانس چشم‌های رضا را شست‌و‌شو دادند. رضا گفت چشم‌هایم دارد می‌سوزد. گفتند تکان نخور. با یک سرم مدام چشم‌هایش را شست‌وشو می‌دادند و من هم بالای سرش نشسته بودم. آن‌ها هم تعجب کرده بودند. هی می‌پرسیدند گشت ارشاد هم مگر تیراندازی می‌کند؟

کدام بیمارستان رفتید؟

بیمارستان رسول اکرم در خیابان ستارخان؛ چون نزدیک‌ترین بیمارستان آن منطقه بود. ما را به آنجا رساندند. بعد از پنج دقیقه یا کمتر، تمام آنجا شد مأمور. نه لباس نظامی‌ها؛ همه‌شان لباس شخصی بودند. من پشت در اتاقی که رضا بود، ایستاده بودم و داشتم گریه می‌کردم. چند مرد پیشم بودند که لباس شخصی بودند؛ ولی خب از چهره‌شان معلوم است که آدم معمولی نیستند. نمی‌دانستم اصلا چه کسانی هستند. گفتم شاید همراه مریض هستند. آن موقع استرس داشتم، الان یادم می‌آید چه کسانی بودند. هی می‌آمدند می‌گفتند خانم، اشکال ندارد، یک وقت فیلمی چیزی بیرون ندهی‌ها، به خدا برایتان بد می‌شود و دردسر است. گفتم گوشی من را که آن مرد گرفت و پرت کرد. من فکر کردم شکسته، ولی بعدا یکی از خانم‌هایی که آنجا کمک می‌کردند و وسیله‌هایمان را جمع کرده بودند، گوشی را آوردند به من دادند. گفتم گوشی من را آن آقا گرفته و اصلا فیلم نگرفتم. اگر هم فیلمی بیرون بیاید، من نیستم. مردم همه آنجا فیلم گرفتند. گفت نه، اگر از طرف شما باشد فردا برای شما بد می‌شود. هی داشت غیرمستقیم تهدید می‌کرد. من به یکی از آشناهایمان زنگ زدم و گفتم من یک وکیل می‌خواهم. سریع تلفنی یک وکیل به من معرفی کرد. بعد وکیل شماره بازرسی کشور را داد و گفت فعلا به بازرسی نیروی انتظامی زنگ بزن و آن‌ها را در جریان بگذار. اما بعد از تماس فهمیدم خودشان قبل از تماس من آنجا آمده بودند. نمی‌دانم چه کسی به آن‌ها خبر داده بود.

‌یعنی از مسئولان بازرسی به بیمارستان آمده بودند؟

بله؛ همه آمدند.

‌خودشان را معرفی می‌کردند؟

اول نه، ولی کمی بعد معرفی کردند. من پیش یکی از آن‌ها رفتم؛ به پلیس نظامی که در کیوسک جلوی در است، گفتم من می‌خواهم شکایت کنم، کجا بروم؟ می‌خواهم به بازرسی زنگ بزنم. آن پلیس نظامی گفت این‌ها برای بازرسی هستند که آمدند و از من خواستند ماجرا را توضیح بدهم. من برای پنج نفر توضیح دادم و فقط نوشتند. کمی بعد یک آقایی گفت از طرف نماینده دادستان است و خواست اظهاراتمان را بگیرد. همسرم به‌هوش بود و هنوز به اتاق عمل نبرده بودندش، چیز‌هایی را که می‌دانست، گفت. بعد پیش من آمدند که هفت، هشت، ۱۰ نفر با دوربین بودند. من و دخترم مدام گریه می‌کردیم. می‌گفتند آرام باش، چیزی نیست، ما پشت شما هستیم، کنارتان هستیم و چیزی نشده. گفتم آقای قاضی! چیزی نشده؟ همسرم الان زنده است، یعنی باید می‌مُرد که می‌گفتید اتفاقی افتاده. می‌دانید ما این چند ساعت چه کشیدیم با این بچه؟ چه بلایی در این دو، سه ساعت سرمان آمد؟ چه چیزی به چشم خودم دیدم؟ خلاصه خیلی دلجویی کرد و گفت دخترم نگران نباش، من آمدم حرف‌های شما را بشنوم.

‌این را چه کسی گفت؟

قاضی‌ای که آمده بود.

‌نماینده دادستان بود؟

بله؛ گفت من قاضی این پرونده هستم. بازرسی هم با او بودند.

رضا: بالای سر من آمد و وقتی گفتم ما لُر هستیم. گفت من از غیرت شما خیالم راحت است. یعنی می‌دانست که اشتباه از طرف خودشان بود.

‌تا چه زمانی در بیمارستان ماندند؟

تا آخر شب که تقریبا دیگر همسرم عمل شده بود و همه مانده بودند ببینند چه می‌شود. چون دکتر‌ها یک حدسی زده بودند که اگر تیر به روده یا به مثانه‌اش خورده و رد شده باشد، مجبور می‌شوند روده را به سطح پوست منتقل کنند و این یعنی تا آخر عمر باید از سطح پوست مدفوع کند؛ آن‌هم کسی که ۱۲ سال در تیم ملی و قهرمان بود و می‌خواست ورزش کند. فکر کنید دیگر ورزش تمام. برادرهایمان رسیده بودند و نگران اینکه آیا جراحی کنیم یا نه که البته راه دومی هم نداشتیم. رضا را ساعت ۱۱، ۱۲ به اتاق عمل بردند و سه شب بیرون آمد. پزشکان گفتند تمام شکمش را باز کردیم و گشتیم، خدا را شکر به روده آسیب نزده. تیر هم از پشت خورده و از جلو خارج شده بود؛ چون فاصله شلیک کم بود.

رضا: گفتند چهار تا تیر خوردی. من نمی‌دانم؛ ۱۰ تا تیر طرف من انداخت. یکی از پشت زده، یکی از جلو زده، دو تا از پا زده. دکتر که از اتاق عمل بیرون آمد گفت خدا را شکر دو تا را درآوردیم. این را به من گفت و من شنیدم. اما فردایش که آمدیم و گفتیم ما خلاصه پرونده را می‌خواهیم، گفتند اصلا تیر در شکمش نبوده؟! این هم باز برای ما یک ابهام است. یکی‌شان گفت فقط یک تراشه مانده در عضله. گفتیم دربیاورید، گفتند نه، مشکلی ایجاد نمی‌کند و بعدا ممکن است خودش به سطح پوست برسد و با یک جراحی کوچک دربیاید. قرار شد دو، سه روز در بیمارستان تحت نظر بماند و یک قسمت شکمش را هم پاره کرده بودند و یک شلنگ بهش وصل کرده بودند که تقریبا آن شلنگ تا ۱۵ روز روی بدنش بود که خون‌آبه بیرون می‌آمد. فردا صبحش که من نبودم، همسرم گفت دوباره تیمی بالای سرم آمده بود. رئیس پلیس امنیت اخلاق کشور.

‌پلیس امنیت اخلاقی نیروی انتظامی؟

بله. امنیت اخلاقی نیروی انتظامی تهران. کلی دلجویی و معذرت‌خواهی کردند و گفتند نگران نباشید، خودمان پیگیر هستیم و هرچه هزینه باشد می‌پردازیم. آرامش کرده بودند که به کسی حرفی نزنی و‌.... چون رضا در تیم ملی است، کافی بود به فدراسیون یا به هم‌تیمی‌هایش اطلاع‌رسانی کند. حتی می‌خواستند پست بگذارند که تو ورزشکار مملکت هستی نباید با تو چنین می‌کردند، چهار روز دیگر چطور می‌خواهی ورزش کنی، اما رضا گفته بود دست نگه دارید.

‌بعد از سه روز مرخص شدید؟

بله. عصر آن روز که می‌خواست مرخص شود، گفتند ما خودمان ترخیصش می‌کنیم. یک مأمور هم در آنجا گذاشته بودند. دو، سه ساعتی ماندیم که یک نامه از طرف همین پلیس امنیت اخلاقی آمد که به بیمارستان گفت این آقا مشکلی ندارد و اجازه دهید مرخص شود، ما با شما تسویه می‌کنیم.

‌یعنی پول را نیروی انتظامی داد؟

بله. طبق یک نامه محرمانه که از امنیت اخلاق کشور با یک ماشین فرستادند. یک مأمور هم آنجا منتظر بود که نامه برایشان آمد و بعد به ما گفتند شما مرخص‌اید.

‌بعد از اینکه به خانه برگشتید بازهم با شما در تماس بودند؟

بله. تا سه، چهار روز از یک شماره دو، سه‌رقمی به من، به برادر‌های من و رضا زنگ می‌زدند و احوال می‌پرسیدند که آقارضا چطوره؟ مشکلی ندارد؟ بخیه‌هایش چطوره؟ کلا تا سه چهار روز اول خیلی پرس‌و‌جو می‌کردند.

‌از چه سازمان‌ها یا نهاد‌هایی زنگ می‌زدند؟

مثلا آقایی به من زنگ زد و گفت از بازرسی نیروی انتظامی است. گفت اگر یک وقت کاری بود، این شماره من است و هر وقت تماس بگیرید ما هستیم. گفتیم خدا خیرتان بدهد. اتفاقا پیگیر هم بود. مثلا سر تأخیر بیمارستان زنگ می‌زد. اما این پیگیری‌ها فقط یک مدت کوتاهی ادامه داشت. ۱۰، ۱۲ روز که از ماجرا گذشته بود، یک شب حال رضا بد شد و کیسه‌ای که کنار شکمش گذاشته بودند پاره شد و خون‌آبه از شکمش بیرون می‌زد. ما به اورژانس زنگ زدیم و گفتند ما برای این مورد به منزل نمی‌آییم. ساعت سه شب بود. ماشینمان از یک سمت خراب بود و رضا هم که اصلا نمی‌توانست راه برود. دخترمان هم که خواب بود. با یک دردسری پایین آمدیم و نشستم پشت فرمان. فردای آن روز زنگ زدم به آقای ... و گفتم دیشب این‌طوری شده، شما گفته بودید به هر ارگانی که برویم و اسممان را بدهیم، آن‌ها با ما بر سر مسائل درمانی حداقل همکاری می‌کنند، اما دیشب حتی یک آمبولانس هم برای ما نفرستادند. عذرخواهی کرد و گفت بازهم خدا را شکر که به خیر گذشته و خطر رفع شده است. بعد از این تماس هم دیگر خبری نشد.

‌در بیمارستان هم کسی به شما وعده همراهی و حمایت داد؟

در بیمارستان بعد از اینکه رضا از اتاق عمل بیرون آمد، ما بالای سر رضا رفتیم و یک مقدار خیالمان راحت شده بود که دیدیم دو مأمور دم در ایستاده‌اند. علت را پرسیدیم که مگر ما جرمی مرتکب شده‌ایم؟ گفتند نه، سو‌ء‌تفاهم نشود، این‌ها آمده‌اند که کسی برای شما دردسری درست نکند و برای حفاظت از شماست. بعد هم خواستند به دفتر سرهنگ ... در بیمارستان برویم. من و برادرم به طبقه پایین رفتیم که با او صحبت کنیم. آقای ... هم کلی با ما صحبت کرد و از‌قضا همشهری ما هم بود و دو ساعت با ما شروع کرد به زبان خودمان صحبت‌کردن و خاطره تعریف‌کردن. می‌گفت این یک اتفاق بود و ممکن است برای همه پیش بیاید. خیلی از ما دلجویی می‌کرد و می‌گفت نگران نباشیم. بعدتر فهمیدیم که ایشان، رئیس خود امنیت اخلاق است (فکر کنم برای قسمت غرب تهران) و آقای ضارب که رضا را زده بود نیز از نیرو‌های همین سرهنگ بود.

‌پس این گفتگو هم با دعوت شما به آرامش و وعده حمایت گذشت؟

بله. مدام ما را به آرامش دعوت می‌کرد. البته برادرم خیلی گلایه کرد. می‌گفت بابا این مرد داشت می‌مرد. بچه کوچک همراه این خانواده بود. اگر تیر به قلب یا سرش می‌خورد، چه گِلی به سرمان می‌گرفتیم؟ برادرم خودش ورزشکار است و پنج طلای جهان دارد. هفت سال کاپیتان تیم پاس ناجا بود. می‌گفت من این همه زحمت برای این مملکت کشیدم، خواهر من را شما زیر سؤال بردید. این مردی که به او شلیک کردید، ۱۲ سال در تیم ملی زحمت کشیده است. آدم‌های علاف و الکی نبودند که در خیابان ول بگردند. سرهنگ هم کلی معذرت‌خواهی کرد و به برادرم می‌گفت آقا میلاد ما از این به بعد حواسمان هست و هر وقت زنگ بزنید هستیم. ما با وجود همه ساعات سختی که گذراندیم، آرام شده بودیم و گفتیم حتما جبران می‌کنند. حتی شب برادرم یک پست در اینستاگرام در‌این‌باره گذاشت، ولی همسرم زنگ زد و گفت سریع بردار. فکر کنم دو دقیقه نبود که سریع پست را برداشت.

‌چه پستی گذاشته بود؟

شرح ماوقع بود. همین که یکی از ورزشکاران تیم ملی را در پارک زدند. همین.

‌هزینه بیمارستان چقدر شد؟

پنج میلیون و خرده‌ای. از ما فقط کارت ملی گرفتند و تا شب زمان برد که نیروی انتظامی هزینه را پرداخت کند و ما هم ترخیص شویم.

‌پس از آن روند شکایت شما چطور طی شد؟

ما به دادسرای نظامی شکایت کردیم و فکر می‌کردیم نمی‌گذارند حق ما پایمال شود. سؤال‌های زیادی از آن‌ها کردند و من خودم سؤال‌ها را دیدم. گفتند نیروی انتظامی یک هفته وقت دارند که پاسخ دهند. برای تسریع در رسیدگی به پرونده نامه را آقای دالوند که وکیل ما بود خودشان شخصا به بازرسی پاوا فاتب تحویل داد. چند روز بعد که رفته بود پیش بازپرس، مشخص شد مهلت یک هفته تمام شده است و جوابی ندادند. بعد از پیگیری مشخص شد که پاوا نامه را به بازرسی فاتب تحویل داده است، به همین دلیل سراغ قاضی رفت و اینجا بود که مشخص شد آن‌ها ادعا‌هایی خلاف واقع کرده‌اند؛ مثلا گفتند من اصلا روسری سرم نبوده یا با لباس آستین کوتاه و بدون حجاب بوده‌ام؛ که خب ما شاهد داریم این حرف‌ها واقعیت ندارد. من با همان لباس در ماشین اورژانس نشستم. تکنسین‌ها هم من را دیدند. در بیمارستان هم که کسی برایم لباسی نیاورد. بعد گفتند رضا اسپری را از پلیس گرفته بود.

رضا: همان شب بعد از این اتفاق که به بیمارستان آمده بود، همه مأمور‌ها دیدند. ضارب اصلا ۲۲-۲۳ سالش بود. یک فرد ۲۲‌ساله همراه با اسلحه چطور باید اطلاعات لازم برای امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشد.

‌همین ادعا‌ها باعث شده سراغ رسانه بیایید؟

وکیل ما گفت نیروی انتظامی این موارد را برای بازپرس نوشته و شما در معرض اتهام قرار دارید؛ هم به اتهام کشف حجاب و هم احتمالا تمرد نسبت به مأمور نیروی انتظامی و از طرفی احتمال دارد پرونده را با قرار عدم صلاحیت به دادگاه عمومی ارجاع بدهند. من گفتم از همان روز اول هم چند خبرنگار به من زنگ زده بودند، اما ما هم شرایط خوبی نداشتیم و هم فکر می‌کردیم به حق ما رسیدگی می‌شود.

رضا: ما ماندیم و ماندیم و هرچند که به ضرر ما شد، ولی بالاخره گفتیم، چون آمدند احترام گذاشتند و خواستند حرفی نزنیم، آرام باشیم. حتی ما سعه صدرمان خیلی بیشتر از آن چیزی بود که آن‌ها انتظار داشتند. یک ماه تمام درد و رنج داشتیم و فقط خدا به ما رحم کرد. دو هفته شب و روز خواب نداشتم. همه اش صحنه‌ها جلوی چشمم بود.

نابود شدم.

حتی قرار بود جلسه‌ای با ما بگذارند. سرهنگ گفته بود تلفنی نمی‌شود و باید حضوری حرف بزنیم. قرار ملاقات داشتیم، ولی هرچه زنگ زدیم جواب ندادند. ما که شخصیت‌مان را از سر راه پیدا نکرده‌ایم. ما هم وقت داریم، زندگی داریم و وقتی می‌گویید فردا بیا یعنی فردا بیا دیگر. حتی پیامک هم به ایشان زدم که آقا! ما منتظر هستیم. قرار بود به ما یک ساعت ملاقات بدهید. حتی وکیل ما دادگاهش را به تعویق انداخت تا به این جلسه برسد، اما دستمان را در پوست گردو گذاشتند. سه روز اول مدام زنگ می‌زدند و حالمان را می‌پرسیدند. سه روز با شماره‌های مختلف تماس می‌گرفتند، اما به محض اینکه حال رضا کمی بهتر شد و آب‌ها از آسیب افتاد، ما را فراموش کردند. این شد که تصمیم گرفتیم صدایمان را از طریق این رسانه داخلی به گوششان برسانیم بلکه از این طریق صدایمان را بشنوند.

‌الان توقع‌تان از آن ارگان که حالا اینجا نیروی انتظامی است، چیست؟

اول اینکه چیزی را که واقعا بوده، به نمایش بگذارند؛ یعنی طرف مأمور خودشان را نگیرند. چیزی را که واقعیت بوده، بگویند. ما شاهد داریم؛ شش، هفت نفر از خانم‌های همان‌جا همان روز رفته بودند در کلانتری همان محل شکایت کرده بودند که اسمشان و کد ملی‌شان همه‌چیز هست. حتی دو نفرشان به پزشک قانونی رفته بودند.

‌ارتباطی با آن‌ها دارید؟

شماره‌هایشان را دارم؛ ولی متأسفانه دو نفرشان که به آن‌ها نامه داده بودند و به پزشک قانونی رفته بودند، گفتند که همسرمان گفته دیگر اجازه ندارید دنبال این قضیه بروید. نمی‌خواهم در این حاشیه‌ها وارد شوید و شما زن هستید و ما با شما آن لحظه نبودیم، فردا مردم یک فکر دیگر می‌کنند. ترسیده بودند. گفتند دیگر ما دنبال این قضیه نیستیم.

رضا: چند نفر بعد از اینکه من به بیمارستان رفتم، به پاسگاه مرزداران می‌روند و آنجا شهادت می‌دهند. کد ملی و شماره تلفن و همه‌چیز را گذاشتند.

‌شغل شما هم بعد از آسیب‌های جسمانی دچار مشکل شده است؟

من مربی هستم و همه درآمدم با همین کار می‌چرخد. حالا تا حدود یک سال نمی‌توانم ورزش کنم. همه جا باید با کمربند باشم. شاید دیگر هیچ‌وقت نتوانم در رینگ بوکس بروم. ما درخواست اشد مجازات را برای ضارب داریم.

‌شما درخواست غرامت هم کردید؟

صد البته. ما خیلی آسیب دیدیم. واقعا توقع داریم حق را به حق‌دار برسانند و حرف‌هایشان را پس بگیرند. واقعیت آن چیزی بوده که ما و تمام شاهد‌ها تعریف کردیم. اجازه دهند عدالت اجرا شود.

برچسب ها: مامور گشت ارشاد
ارسال نظرات
محمد / اصفهان
۱۱:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
در این مملکت : گوش اگر گوش تو و ، ناله اگر ناله من . آنکه البته به جائی نرسد فریاد است .
ناشناس
۱۰:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
ترکیب این ماجرا و دزدی صندوق های بانک ملی رو که کنار هم میذاری تو کله آدم شرایط آخر و الزمانی پیش میاره
ناشناس
۰۹:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
كلا" تكان دهنده ترين كشور جهانيم.
ناشناس
۰۹:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
کدوم یک از معصومین تو کوچه و خیابون راه می افتادند و به زن و دختر مردم گیر می دادند ؟؟؟؟؟
ناشناس
۰۹:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
اسم این مامور نیروی انتظامی را چرا علنی نمی کنید. تا حداقل خانواده اش بدانند با چه حیوانی زندگی می کنند.
ناشناس
۰۸:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
احمقهایی که تا سرحد حرص در اوردن به صورت مامورین چنگ می اندازند و در جامعه با بی حیایی و بی آبرویی جیغ بنفش می زنند
حمیدخان
۰۸:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
هرکس موافق اینه که به صورت علنی این موضوع و جوانب آن بررسی شود و از آن هم مستندی تهیه شود تا شاهد تکرار این موضوعات نباشیم لایک کنه.
گاهی لازمه با مردم کامل شفاف باشیم و قضاوت را به مردم واگذار کنیم.
hooman
۰۸:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
چه امر به معروفي و چه نهي از منكري
.
.
نمي دونم چرا ياد مرحوم جورج فلويد افتادم. از ديروز اعصابم خورده. خيلي.... خيلي
ناشناس
۰۸:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
فرارو! یک سایت در فضای مجازی درست کن تا زحمت سانسور کامنت را نداشته باشی.
ناشناس
۲۳:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
باعث شرم است
ناشناس
۱۹:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اون مامور نیروی انتظامی باید به اشد مجازات برسه
ناشناس
۰۰:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
چرا باید مجازات بشه ؟ وظیفشو انجام داده
ناشناس
۱۹:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
نمایندگان مجلس بدانند که با تصویب حمل سلاح توسط هر لباس شخصی که دلشان خواست، زمینه های درگیریهای مسلحانه و با سلاح سرد بین مردم با نماینده های دوست داشتنی خودشان را بصورت جدی ایجاد و افزایش خواهند داد.
محمد فقیه نوری
۲۱:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
متاسفانه درست است
مسعود
۱۹:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
در انتظار بررسی: ۳۱
انتشار یافته: ۶۳
غیر قابل انتشار: ۱۱۵

غیرقابل انتشارها یابه گشت ارشاد و دادگستری فحش دادند یا به مسئولان. همین نشان می ده نظر مردم راجع به شماها چیه
حامد
۲۱:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
نظر مردم مگر مهمه.
ناشناس
۰۹:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
همین الان که پیام شما رو خوندم غیرقابل انتشار به رقم 203 رسیده.....
ناشناس
۱۱:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
دقیقا
ناشناس
۱۹:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
تا امروز حتی شبییه این اتفاق هم نشنیدم بخصوص این سالها که گشت ارشاد عملا جمع شده. اگر این روایت رو صحیح فرض کنیم فرد ضارب رسما مشکل روانی داشته
ناشناس
۰۹:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
کجا گشت ارشاد جمع شده؟!!!
ناشناس
۱۸:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از اخرین باری که توی خیابون گشت ارشاد دیدم دقیقا 4 سال میگذره فکر نمیکردم اصلا دیگه وجود جدی داشته باشه...بخصوص با وضع پوشش امروز باید سر هر چهار راه قطار بزارن اگر بخوان کسی رو ببرن....این مورد هم واقعا حکایت غریبیه واقعا عجیب و غریب و بی سابقه ست حتی توی اوج سالهای حضور گشت ارشاد اونم بنا به ادعای افراد کسانی که پوشش عادی هم داشتن!!
مرتضی
۱۸:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
روزهای سیاهی رو سپری میکنیم
ناشناس
۱۷:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
این گشت مسخره قرون وسطی را جمع کنید. بعید نیست خیلی از عوامل همین گشت نفوذی دشمن باشن و بخوان کشور را به آشوب و نابودی بکشانند.
ناشناس
۱۷:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مامور باید قصاص بشه و لاغیر
ناشناس
۱۷:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
محاکمه علنی ودر صورت مقصر بودن به خاطر تشویش و جریحه دار نمودن اذهان عمومی به اشد مجازات آنهم به صورت علنی محکوم شود .
ناشناس
۱۷:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خدا شاهد و ناظر هستي خودت يقه شون رو بگير
محمد
۰۹:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
تو هم استراحت کن!
خدا خودش درستش می کنه
ناشناس
۱۶:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
شاید کمی تند رفته این نیروی جوان و انقلابی
قبول کنیم آتش به اختیار عمل کردن درصد ناچیزی هم خطا دارد
محمد
۰۹:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
فکر می کنی برای چی در قانون است؟ چون حتی درصد ناچیز اشتباه هم از طرف قانون و مامور قانون قابل قبول نیست.
بعد هم مردم از این شاکی هستند که چرا رفتار اشتباه این مامور توسط مافوق محکوم نمی شود؟!
بابا توی قضیه جورج فلوید هم قانون طرف مامورش رو نگرفت!
ناشناس
۱۶:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
دیدن اینها شاد شنگولن،ان یکی ماموره هم خواسته حال اینها رو بگیره؛تایید کن فرارو
ناشناس
۱۶:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اگه پلیس خودش ظلم رو محکوم میکرد میشد برنده ماجرا و مردم رو همراه خودش میکرد ولی وقتی خودش همراه ظلم بشه دیگه هیچی براش نمیمونه نه دنیا نه اخرت خودتون هم گول نزنید
ناشناس
۱۶:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چقدر از دوربین و موبایل می ترسن می دونن دارن چه کثافت کاری می کنن
ناشناس
۱۶:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کامنت های یه سری ساندیس خور واقعا مثل خودشون حال به هم زنه
ناشناس
۰۸:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
باید جاذب بود نه دافع...
محمد فقیه نوری
۱۶:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
این مملکت هیچوقت درست نمیشه هر روز بحران و جنجال
محمد فقیه نوری
۱۶:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
سایت عزیز چرا کامنت مردم را سانسور میکنید این چه جوری امکان بحث آزاد است که کامنت همه را سانسور میکنید
yasin
۱۶:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از شدت گرانی و تورم و فقر چندین ساله فحشا داره بیداد میکنه ، بعد گشت راه میندازن به روسری زن و بچه مردم گیر بدن ، همش تظاهر و ریا به دینی بودن! این گشت ارشاد مثال پیر زنی است که برای اینکه نامحرم موی سرشو نبینه دامن شو میکشه رو سرش!
حیثیت دین و اسلام را بردن!
ali
۱۵:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
گشت ارشاد و امثال هم فقط برای دادن ظاهر دینی به نظامه ، وگرنه اصل همه ادیان از جمله اسلام دروغ نگفتن و تهمت نزدنه ! چیزی که برعکسش را سالهاست از مسئولین میبینیم ،
من نه منم
۱۵:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
گزارش به شدت یک طرفه تهیه و تدارک شده. جناب آقا یا خانم فرارو. توجه داشته باشید این روش شما در معرفی یک رخداد اجتماعی کاملا غیر اخلاقی است. خوب بود همزمان از منابع دیگر هم از گزارشتون استفاده میکردید. این مساله از هر دو طرف ضرر هست. راوی روایت قانون پوشش اجتماعی بعنوان یک هنجار رو نادیده گرفته (من البته با هنجار تلقی کردن حجاب و پوشش مناسب برای زن و مرد موافقم اما با نگاه الزام آور قانونی به اون مخالفم . اما به هر حال قانون قانونه) و طرف مقابل رو به فاز برخورد کشونده. طرف دوم هم تحت هیچ شرایطی حق استفاده از سلاح و برخورد قهرآمیز رو نداشته (تاکید میکنم هیچ شرایطی).
محمد فقیه نوری
۱۶:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
میشه توضیح بدید کجاش یک طرفه بود
بنده خدا
۱۶:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
قانون چه کلمه زیبایی است با روح وروان مردم بازی میکنیم بعد پشت قانون پنهان میشویم آخر مگر سارق مسلح بوده اسلحه کشیده ،حرف بزنی میگن ارذال و اوباش هستن و.. ولی بدانید که خیلی زود دیر میشود
ناشناس
۱۶:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خجالت بکش بابا؛بشدت یکرفه است؛حرفهای تو بشدت یکطرفه به نفع ضارب است
ناشناس
۱۶:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
بس کنید ..ماله نکشید..این روش دیگه عادی شده
سهم الدین
۱۷:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
هیچ جای دین وقانون مانگفته موقع امربه معروف ونهی ازمنکربه طرف شلیک کنیدواوراتاحدمرگ ببریدوآبروی اون طرفوببریدبایدباملاطفت ومهربونی جلومیرفتن
زهرا
۱۸:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
حرف زدن که بلد نیستید و سر ملت رو خوردید! حداقل ارواح عزیزانتون سکوت کنید
ناشناس
۱۹:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کاری به نظرات و افاضاتت ندارم. حتما برا خودت محترمه.
اما در خصوص روایت دوم فعلا که دوربین ها رو پاک کردن
ناشناس
۰۸:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
یک طرفه چیه. چطور واسه جورجتون دنبال یک طرفه یا دو طرفه نبودی؟؟؟ خودتون رو جررر دادین. حالا الان یک طرفه دو طرفه شد. خجالت بکش.
محمد
۰۹:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
آره یک طرفه است
یک طرف تفنگ داره و زور میگه و اون یکی باید کتک بخوره و بمیره
ناشناس
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
کلا علت وجود گشت ارشاد خودش یک طرفه است، ترو خدا ادای میان دار ها رو در نیار. هم ما میدونیم هم خودت. برق کمه بیخودی از اینترنت و وسایل الکترونیکی استفاده نکنین.
ناشناس
۱۴:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مگر خون مردم بیگناه این مرز و بوم اینقدر بی ارزش شده که یک جوان بی تجربه اسلحه بدست بگیره و با عقل ناقصش با زندگی مردم بازی تلخی رو انجام بده.
ناشناس
۱۶:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
بله اینگونه است.
ناشناس
۱۷:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
طرف بخاطر انکه بکسور بوده به پلیس حمله کرده و انها هم از خود دفاع کرده اند و مجرم را دستگیر کرده اند. البته پیشنهاد میکنم از اسلحه های شوکر که تا فاصله چند متری بتواند افراد را مورد هدف قرار داد استفاده کنند
ناشناس
۰۸:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
حتی اگر فرد با مشت زده باشه دلیل بر کشیدن ماشه بر فرد غیر مسلح نیست ....مردم عصبی و ناراضی وتحت فشار را نباید با قانونهای من در آوردی نمک به زخمش پاشید.....
ناشناس
۱۴:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اگه بنویسم منتشر میکنی؟
ناشناس
۱۸:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
نه
ناشناس
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خواهرم را جلوی روی ما با طاهر کاملا موجه فقط مانتوی بلند بدون دکمه گرفتند. من که تابه حال چنین چیزی ندیده بودمگفتم آقا اینجا همه طرفش بسته است من کجا دنبالش بگردم. گفت ما محرمیم. به جان خودم قسم میخورم فقط جیغ کشیدم از ترس و فشارم افتاد، بعدتر فهمیدم که جای معروفی در آرژانتین میبرند. دیگر هم به آن پارک شوم نرفتم. برای ما هیچ‌چیز نگداشته اید. هیچ
ناشناس
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اصلا بگیم مقصر بودن ، اصلا بگیم ایشون قهرمان تیم ملی نبودن و یک شهروند عادی بودن ، آخه به چه حقی به یک خانواده که فرزند ده ماهش باهاش بوده شلیک میکنی
ناشناس
۱۷:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
بچه دهه ماهه مجوز حمله با مشت به پلیس نیست. بوکسر هستی ولی باید از دستور پلیس اطاعت کنی و احتران بگذاری
ناشناس
۱۴:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خوبه خوراک خوبی واسه معصومه علینزاد فراهم شد
ناشناس
۱۶:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
امثال شما هم ياد گرفتيد با ادعاي اون ور آبيها گند كارياتونو سرپوش بزاريد.
زهرا
۱۸:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
ببینید چه کردید که مردم از ترس شما اویزون بقیه اند
ناشناس
۱۸:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
میتونن خودشون رو کنترل کنن که خوراک خوبی به معصومه علینژاد ندن
ناشناس
۲۲:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مسیح علینژاد نه معصومه علینژاد خخخخخخخخ
ناشناس
۱۰:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
در آموزه های دینی سفارش شده علم و هر کجا که هست یاد بگیرید حتی از غیر مسلمانان. فکر میکنی علم چیه؟ رو کارتونش نوشته محتوی علم؟ نه جانم علم همان دانایی هست، دانایی به چی به محیط به همه چی، وقتی اینجا بساط علم برچیده شده، طبق سفارش اسلام ما باید بریم از هرجا که شده دانش و بدست بیاریم حتی اگه نا مسلمان باشند.
بهروز
۱۴:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
امیدوارم رییس محترم قضا شخصا” پیگیری این واقعه رو به عهده بگیرند.
ناشناس
۱۴:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
واقعا بعد از خوندن این متن سر درد شدم.... نیروی انتظامی اگر واقعا فکر می کنه این گزارش یک طرفه است پاسخگو باشه
ناشناس
۱۴:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
یا خدا...
ناشناس
۱۴:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
یعنی باور کنیم بیخود و بی جهت به شما گیر دادن یعنی انقدر بیکارن چه عرض کنم شاید هم امکان داره
ناشناس
۱۹:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فرض کنید که این خانم بدحجاب بوده و همسرش هم در پاسخ تذکر پلیس از خود واکنش پرخاشجویانه نشان داده ، یعنی بدترین حالت ممکن و دقیقا مطابق نظر شما که نوشته اید بی دلیل به اینها گشت ارشاد مراجعه نداشته .
حال سوال اساسی این است که مجوز اینکه نیرویی تحت عنوان گشت ارشاد که علی القاعده مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را دارد ، به روی مردم هفت تیر بگیرد و شلیک کند ، آن هم حدود ۱۰ بار و ۴ گلوله وارد بدن فرد شود ، بر اساس شرع و عرف و قانون ، یعنی سه منبع اصلی قضاوت در جامعه از کجا آمده ؟
اگر قانون و قاعده ای هست که این رفتار خارج از آن است و اگر قانون و قاعده نیست که پس این نیرو و گشت به دنبال اجرای چه قانون و قاعده ای و نهی از زیر پا گذاشتن آن وارد عمل شده اند ؟
ناشناس
۱۹:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
ادم عقده ای ندیدی تا حالا بینشون فراوونه
ناشناس
۱۴:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
روایت یک طرفه است ، شلیک در صورتی بوده که این آقا به پلیس حمله کرده و مسله فقط حجاب نیست حمله به پلیس در همه جای دنیا با همین شدت برخورد می شود
ناشناس
۱۴:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
با 4 گلوله ؟؟؟؟؟؟
حسن
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
تو هیچ کجای دنیا هم سر تیپ به کسی گیر نمیدن، نوع تیپ یه انتخابه نه جرم
ناشناس
۱۴:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
این یک اشتباه و حتی حماقت فرد پلیس است. نباید به اسم نظام نوشته شود. اشتباه فرد است و باید بشدت با پلیس خاطی و مسوولینی که این فرد کم وسن و سال را مامور امنیت اخلاقی کرده اند، برخورد شود. قابل دفاع و توجیه هم نیست که یک جوان کم تجربه بخواهد اینگونه در شهر هفت تیر کشی کند.
ناشناس
۱۵:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فقط باید اون مامور از مملکت بیرون انداخته بشه. تمام
محمد فقیه نوری
۱۵:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
پس چطور معاون کلانتری در شیراز شهید چی شدن
ناشناس
۱۰:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
ناشناس14:34 اینجوری میگی اینا درست متوجه نمیشن فکر میکنن میگی تعداد گلوله ها کمه، دفعه بعدی میزاره رو رگبار یه خشاب خالی میکنه رو طرف
ناشناس
۱۰:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
فقط عر روز نیایید از پلیس آمریکا توی تلویزیون بگید. مثل الآن بگویید همه جای دنیا همین است!
الناز
۱۱:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
تو همونی نیستی که یاغی رو یاقی نوشتی مسئله رو مسله نوشتی
امين ميرزائى
۱۴:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فرارو جان ! دوباره سلام . خاطره اى که برات فرستادم و بعدِ چن دقیقه حذفش کردی شاهدم داره . منم بیخود از زورِ بازوم تعریف کردم ... از بس لاغرم مردم به اشتباه ميفتن ... البته تازگیا شکم آوردم مجبورم به جای زدو خورد جوکای نامربوط بنویسم ... الان دوباره بازنویسیش میکنم اگه دیدی مانعِ حقوقی نداره منتشرش کن ... یه تذکریه به فرمانده های فراجا که نیرواشونو کنترل کنن ... اما خاطره م با سانسورِ بیشتر ... چن سال پیش از میدونِ رسالتِ تهران رد میشدم ... یه مأموری افتاده بود دنبالِ یه دختری ... دختره شل حجاب بود اينم با دست و از پشت اذیتش میکرد ... مردم نمیدونستن چکار کنن ... مثِ میخ وایساده بودن نگا میکردن ... دختره ام هی جیغ میزد ... من لباسِ اسپرت و شلوار جین پام بود ... بر خلافِ الانم ریشامو زده بودم ... دیدم چن تا افسر وایسادن دارن طرفو تشویق میکنن ... هر و هر میخنديدن ... عصبانی شدم با لگد زدم افسره افتاد تو جوب ... دوستاش ریختن رو سرم ... خیال کردن بچه سوسولم روم کلت کشیدن ... منم یه آپ چاگی زدم طرفو خلع سلاح کردم درجه شم از رو سردوشيش كندم كفِ دسش گذاشتم ...دوزاریش افتاد وایساد پا کوبید ... انداختمش پشتِ يه وانتى بردمش دادسرا یه پرس چلوکباب بهش بدم !!!!! ... دیگه بیشتر ازین نتونستم سانسورش کنم ... بخشِ ناهارشو سانسور کردم !!!!!!!
ناشناس
۱۴:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اگر داستان بودش که جالب نبود .
ولی اگر واقعی بودش که دمت گرم
ناشناس
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مرسی جکی چان!
محمد فقیه نوری
۱۵:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
استاد دمت گرم پس قبلاً تو کار پذیرایی از این دوستان بودی
ناشناس
۱۴:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خب قوانین مملکت را رعایت نمیکنی، حالا برای ناموس ات ارزش قائل نیستی و با بقیه به اشتراک می‌گذاری به کنار، دیگه چرا قلدری میکنی و یاقی گری میکنی، اون مامور وظیفه اش را انجام داده، برخورد با ارازل و اوباش که جنابعالی با رفتار زشتتون همان راه ارازل و اوباش را طی کردید
ناشناس
۱۶:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
متاسفم برات
ناشناس
۱۷:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
تو که شرفت رو با دشمنای دین به اشتراک گذاشتی. آخه کجای اسلام امر به معروف رو اینجوری انجام میدن؟! آخه چرا تیشه به ریشه دین میزنید؟!
زهرا
۱۸:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از این غلط املایی های گل درشتت ، خیلی چیزها میشه فهمید! ضمنا زمین گرد است.
ناشناس
۱۸:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
یه چیز را بدانید. دفاع از ناموس جز اولین چیز هایی هست که در ذات همه جانداران وجود دارد.
مطمئن باشید این آقا رضا بیش از من و شما حرمت ناموس خود را نگه می‌دارد.
محمد
۰۹:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
برادر من هی قانون،‌قانون نکن
آپارتاید هم روزی قانون بود
الناز
۱۱:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
تو هنوز نمیتونی یک کلمه رو درست بنویسی داری اظهار نظر میکنی آقای یاغی گر ببخشید یاقی گر
ناشناس
۱۴:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
باید اون جوانک ابله متکبر به اشد مجازات برسه اولا و دوما برای ورزش کردن با خانواده باید تیر بخورن تا دم مرگ برن یعنی دادرسی نیست یعنی اونا به خدا اعتقاد ندارن!!!!!
ناشناس
۱۶:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اون جوانک ابله مقصر دوم است. مقصر اصلی کسی است که به وی چنین مجوزی داده.
ناشناس
۱۴:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از تاثیرات قانون جدید استفاده از اسلحه.
ناشناس
۱۴:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از کجا معلوم این حرفها راسته اگه بود که الان تمام شبکه هارو ترکونده بودن
ناشناس
۱۵:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
برای اینکه بعد از دوندگی های قضایی خانواده تازه حاضر شدند از طریق رسانه ها و علنی کردن ماجرا پرونده رو ادامه بدن تا پیگیری پرونده متوقف نشه. تا دیروز خودشون هم مصاحبه نکرده بودن وگرنه به شما خبر می رسید.
علی
۱۵:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فیلماش در اومده، از چی دفاع مینکنی؟
علی
۱۴:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
در منابع شیعه نوشته اند که جناب مالک اشتر نخعی سردار معروف امام علی(ع) از بازاری رد می میشد و یکی از بازاریان که اورا نمی شناخت ، هسته خرمایی به طرف او پرتاب کرد. به ضارب گفتند به مالک اشتر توهین کرده ای و ضارب که ترسیده بود به دنبال مالک روان شد و مالک را در مسجد در حال دعا دید. وقتی که از مالک عذرخواهی کرد ، مالک گفت از خداوند برایت دعا و طلب بخشش کردم. حالا عده ای در لباس مامور حکومت اسلامی به بهانه امر به معروف و نهی از منکر عملا تیشه به ریشه اسلام و بخصوص فرهنگ شیعه اهل بیت می زنند.
محمد فقیه نوری
۱۵:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چه عرض کنم علی جان
ناشناس
۱۶:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کدام شیعه، کدام فرهنگ اهل بیت، کدام دین؟ همه بر باد رفت!
بی نام
۱۳:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
ممنون از فرارو بابت شهامتی که به خرج داد برای انتشار این خبر.
در حالی که سایر خبرگزاری ها این خبر رو پوشش ندادند.
ناشناس
۱۵:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
البته چندین خبرگزاری گذاشتن و مصاحبه اصلی در جای دیگری گرفته شده.
علی
۱۳:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
در این وضعیت، مجلس قانونی را در دست بررسی دارد که به همه مامورانی که اسلحه دارند اجازه تیراندازی در تجمعات و تظاهرات می دهد. وقتی نیروی انتظامی و زیرمجموعه اش اینگونه عمل می کنند، از لباس شخصی ها چه توقعی باید داشت؟
ناشناس
۱۳:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
استاد ایجاد بحرانیم. بابا با مامور خطاکار برخورد می کردین و از این افراد دلجویی. حالا هی باد بکارین و الکی مردم عادی را که فقط یک زندگی عادی می خواهند و با کسی کاری ندارند دشمن تراشی کنید.
امين ميرزائى
۱۳:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
ويراستارِ نازنينِ كامنتا ! سلام . تازگیا کامنتای من دو دقیقه منتشر میشن بعد روحِ سرگردان ممد نوين يا بدلش پیدا میشه دستور میده حذفشون کنن !!!! ... عیبی نداره اگه سانسور کنی ، ناراحت نمیشم ... ولی هسته اصلی مطلبو بذار بمونه چرت و پرتای اطرافشو حذف کن ... کلی زحمت کشیدم خاطره کتک زدنِ اون افسره تو میدونِ رسالتو خودم سانسور کردم ... حالا شما اومدی کلِ ماجرای من و افسره و دختره رو سانسور کردی ... نکن عزیز من ... ردپای نوشته م که تو کشِ گوگل هست !!!!
محمد فقیه نوری
۱۵:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
استاد متاسفانه حق امثال شما را خوردن
هادی
۱۳:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کاملا دو تا شون عین سگ دارن دروغ میگن من خودم پلیسم.اصلا جرات نداری به کسی تو بگی چه برسه این کارها
ناشناس
۱۴:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از سگ خطاب کردن مردم معلومه چقدر پلیس خوبی هستی
ناشناس
۱۵:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
الان یه سوال شدیدا ذهن من رو مشغول کرده . مگه سگ دروغ میگه ؟ یکنفر رو بیار که یه حرف دروغ از سگ شنیده باشه . اصلا مگه سگ حرف میزنه که دروغ یا راستش رو بشه تشخیص داد .
ناشناس
۱۵:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از ادب و تربیت نداشته ات کاملا معلومه که پلیسی
ناشناس
۱۶:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خودتی
ناشناس
۱۸:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فیلمشم بی بی سی منتشر کرد . بازم دروغه؟
ناشناس
۲۱:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چرا پس دوربین مردم رو گرفتن پاک کردن؟
ناشناس
۰۲:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
الکی میگه پلیسه بابا چه زود باور کردین
ناشناس
۰۸:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
مگه سگ دروغه میگه ز؟زبان سگ ها روخوبی بلدی
ناشناس
۰۹:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
شما نماینده به حق نیروی انتظامی این مملکت هستی و ادبیات نشون میده که واقعا دروغ نگفتی در مورد حرفه و شغلت. پس معلوم شد مردم درست میگن
ناشناس
۱۰:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
هادی فقط بدرد همون نیرو انتظامی میخوری!
عجب نانی میبری سر سفرت!
ناشناس
۱۳:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
عجب !!!!
متاسفانه در این مدت نیروی انتظامی یادگار و اسم و رسم خوبی از خود بجای نگذاشته ...
محمد فقیه نوری
۱۳:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چرا کامنت استاد میرزایی را سانسور میکنید
جناب پشه
۱۹:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
شنیدن سخن حق ظرفیت و چاپ ان بسیار بسیار شجاعت میخواهد
ناشناس
۱۳:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
واقعا جاي تاسف داره !!! خيلي از مامورين گشت ارشاد ادب و تربيت درستي ندارند و خيلي با مردم بدرفتار مي كنند و حالا هم كه شليك مي كنند.
بايد پرسيد چه كسي مجوز شليك كردن به مردم را به اينها داده ؟؟؟؟
ناشناس
۱۵:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
با شما موافقم دوست عزیز
بیدل
۲۲:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
آتش به اختیار یعنی همین مجوز نمیخواد.
ناشناس
۱۳:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
استفاده از اسلحه عجیب بوده، میگه قاتل یا دزد بوده که بهش شلیک کرده!!!
ناشناس
۰۹:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
با دزدا که کاری ندارن
ناشناس
۱۳:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اینقدر اوضاع وخیم هست که فقط دو تا پا هم باید قرض کرد و رفت . شما بمانید
حسین
۱۳:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
گشت ارشاد هم شلیک میکنه؟!
واقعا خنده داره. بابا وقتی برای حجاب هم کارتون به شلیک میرسه یعنی یه جای کارتون میلنگه. تموم کنید این وضعیت رو
ناشناس
۱۳:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
درگیری مسلحانه همیشه یکطرفه نمونه . بهتره دست از بازی با آتش و‌روح‌روان مردم بردارید.
ناشناس
۱۳:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مملکت اسلامی متاسفانه نیروهای خودسر
بیدل
۲۲:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
اینها خودسر نیستند آتش به اختیار عمل میکنند ، ترویج بی قانونی .
ناشناس
۱۳:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کوهی برای کاهی .پروژه ای که برای نابود نمودن واکنش ها مقابل منکرات در دستور کار فرارو قرار دارد . مدتها ست مشغول تیترسازی و داستان درست کردن هستی ماموریت مشخصی را دنبال میکتی ولی این آتش نخست خودت و خانواده آن را در خود خواهد بلعید تا میتوانی راست و دروغ را قاطی کن و سناریو بنویس .
ناشناس
۱۳:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
آدم حسابی. تو خاک اسلامی، در زمان صلح یک نفر از طرف نیروهای مسلح داخلی-انتظامی (و نه نظامی و نه در حین تمرین نظامی) در واکنش به اقدام تهاجمی بدون حکم قاضی، در دفاع از همسر و بچه ی یازده ماهه اش تیر خورده. جدی نمی فهمی یا ادا در میاری؟
ناشناس
۱۳:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
در برخورد نامناسب نیروهای خودسر شک ندارم چون تجربه کرده ام.
ناشناس
۱۳:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
ظلم آشکار به شهروند کاه است؟! کجای دین شما میگوید برای نهی از مثلاً منکرات به مردم شلیک کنید؟ یا خیلی بچه ای یا سرباز رائفی پوری.
ناشناس
۱۳:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
آقای کوهی، رفتار نیروز انتظامی رو نه تو این مورد بلکه موارد دیگه خیلیهامون دیدیم. همه جای دنیا پلیس مایه آرامش و امنیت هست و اینجا بلعکس. مجرم هرچقدر همه که جرمش سنگین باشه عوامل نیروی انتظامی حق زدن فرد رو ندارن مگر اینکه طرف مقابل درگیری درست بکنه. پس آموزش و خویشتن داری به مامور انتظامی یکی از موارد مهم هست که ظاهرا از حوصله، توان و درک فرمانده هان خارج هست
علی
۱۴:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
فیلمش در اومده، از چی دفاع میکنی؟
ناشناس
۱۴:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
شما حتما به روانشناس مراجعه کن. تیر اندازی بابت امربه معروف؟؟؟؟؟
ناشناس
۱۴:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
مگر ما کوریم یا خریم یا کریم که فرارو برای مان داستان سازی کند ای مزدور رژیم؟
ناشناس
۱۴:۳۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
از خودم عذر میخوام که اشتباها بهت مثبت دادم
ناشناس
۱۴:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
طرف با خانمش و دخترش رفته پارک با تیر زدند . این کاهه ؟؟؟
محمد فقیه نوری
۱۵:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
کدوم سناریو دوست عزیز تا کی ساکت بودن تا کی سر در برف گذاشتن بیشتر فکر میکنم نوکر بی چشم گوش اینا هستی
ناشناس
۱۶:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خدا شفایت دهد
زهرا
۱۸:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
خدا شفات بده
ناشناس
۰۹:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
یکسال تمام قضیه جورج فلوید داشتیم
ناشناس
۱۰:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
یک لحظه خودت را جای این خانواده قرار بده. اگر پیامبر اینگونه میخواست اسلام را گسترش بدهد خود من اولین نفری بودم که این دین را کنار می گذاشتم.
علی
۱۲:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چی بگم که قابل انتشار باشه
ناشناس
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
جمع کنید این بساط گشت ارشاد رو دیگه، تا کی اذیت و آزار مردم؟؟ فرارو منتشر کن
محمد فقیه نوری
۱۳:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
موافقم
ناشناس
۱۴:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
چه فراروی حرف گوش کنی داریم ما. خدایا شکرت. تا میگه منتشر کن منتشر میکنه
ناشناس
۱۴:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
همه موافقن
ناشناس
۱۰:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
منم موافقم
ناشناس
۱۲:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
یک خواستگاری برای خواهرم می خواست بیاید و پشت تلفن تا مادرم شغل داماد را فهمید که افسر نیروی انتظامی است گوشی را گذاشت.
ناشناس
۱۶:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
درود بر شرف مادرت
ناشناس
۲۲:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
درود هزاران درود به این مادر فهیم
ناشناس
۲۳:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
شیر مادر،حلالش. حتی اگر داماد آینده حقوق‌بگیر دولت نباشد
ناشناس
۰۹:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
به هر قیمتی نباید نان خورد . حتی اگر آدم شریفی هستی مهم شخصیته خودت نیست مهم جایی هست که داری کار میکنی. یه استاد داشتیم میگفت حتی برای گرفتن کتاب از دوستت هم جای بد قرار نذار چون هدفت از اونجا بودن مهم نیست . مهم اینه که تو رفتی اونجا حالا به هر دلیلی
ناشناس
۱۰:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
دمش گرم