صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۴۷۹۰۱
فولبیگ در زندان ماند، اما فضای اجتماعی تغییر کرده بود: او دیگر منفورترین زن استرالیا نبود و جامعه دیگر به اتفاق آرا او را محکوم نمی‌کرد. برخی پرونده او را نه به عنوان یکی از بدترین قاتل‌های زنجیره‌ای کشور بلکه به عنوان بزرگترین تخلف قضایی در تاریخ استرالیا می‌دیدند.
تاریخ انتشار: ۲۲:۵۲ - ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۱

فرارو- کار «کارولا گارسیا وینوئسا» کلید پرونده «کاتلین فولبیگ» است که به دلیل مرگ چهار فرزندش در آن چه که ممکن است به عنوان یک تخلف تاریخی در عدالت شناخته شود، محکوم شناخته شد.

به گزارش فرارو به نقل از ال پائیس، «کارولا گارسیا وینوئسا» ۵۲ساله چهره‌ای قابل احترام در استرالیا محسوب می‌شد. او رئیس بخش ایمونولوژی در دانشگاه ملی استرالیا و هم چنین مدیر مرکز ایمونولوژی بود و تیم تحت رهبری‌اش پیشگام توالی‌یابی ژنوم انسان در آن کشور بودند. سخنرانی‌های بین المللی درباره ایمونولوژی ژنتیکی یکی از اقدامات مکرر در دستور کار او بود و چندین جایزه در قفسه‌های خانه‌اش در کانبرا جایی که او با دو دخترش زندگی می‌کرد قرار داده شده بود.

در همین حال، «کاتلین فولبیگ» ۵۴ساله از سوی روزنامه‌ها لقب «بدترین قاتل زنجیره‌ای زن» استرالیا را گرفته بود و در سال ۲۰۰۳ میلادی به منفورترین زن آن کشور تبدیل شد سالی که او به اتهام قتل چهار فرزندش به مدت ۴۰ سال محکوم شد. زندگی این دو زن نمی‌توانست متفاوت‌تر از این باشد و هیچ چیزی وجود نداشت که نشان دهد مسیر زندگی آنان با یکدیگر مرتبط می‌شود تا این که صبح روزی در ماه آگوست ۲۰۱۸ میلادی تلفن وینوئسا شروع به زنگ زدن کرد.

او به «ال پائیس» می‌گوید: «تلفن از سوی «دیوید والاس» دانشجوی سابق من بود. او از من نظرم را درباره پرونده‌ای که روی آن کار می‌کرد جویا شد».

«کاتلین» با «کریگ فولبیگ» در سن ۱۷ سالگی در یک کلاب شبانه آشنا شد. آنان عاشق یکدیگر شدند و ازدواج کردند و تصمیم گرفتند خانواده تشکیل دهند. «کالب» اولین پسر آنان در فوریه ۱۹۸۹ متولد شد. طبق سوابق دادگاه، کاتلین ادعا کرد که «با یک شوهر، یک خانه و یک نوزاد» احساس کامل بودن می‌کرد. با این وجود، این احساس کوتاه مدت بود. شبی کاتلین بیدار شد تا به دستشویی برود و هم چنین وضعیت فرزندش را بررسی کند.

او نفس نمی‌کشید. او می‌گوید جیغ زدم و گفتم: «بچه من! مشکلی برای بچه‌ام وجود دارد». شوهرش با عجله وارد اتاق شد و متوجه شد که بدن کودک هنوز گرم است. او سعی کرد او را زنده نگه دارد و به کاتلین گفت که با آمبولانس تماس بگیرد. پزشکان نتوانستند کاری برای نجات او انجام دهند و علت مرگ او را ناشی از سندرم مرگ ناگهانی نوزاد (SIDS) ذکر کردند وضعیتی که در آن زمان اطلاعات کمی درباره‌اش وجود داشت. کالب تنها ۱۹ روز داشت.

در سال ۱۹۹۰ میلادی این زوج صاحب پسر دوم خود شدند که نام او را پاتریک گذاشتند. آزمایش‌ها نشان داد که او پسری سالم است، اما در چهار ماهگی در شرایط مشابه دچار تشنج و به دنبال آن صرع و نابینایی شد. اندکی پس از آن، زمانی که پاتریک تحت مراقبت کاتلین فولبیگ بود، دچار تشنج‌های بعدی شد و درگذشت.

خانواده فولبیگ مصمم شدند تا در شهری جدید که در آن دختری به نام سارا داشتند، شروعی تازه داشته باشند. این بار آنان فرزندشان را به اتاق خواب خود منتقل کردند تا بتوانند هنگام خواب او را زیر نظر داشته باشند. با این وجود، در نیمه‌های شب در ۳۰ آگوست میلادی کاتلین چراغ را روشن کرد و دختر بچه‌اش را دید که آبی و بی‌حرکت دراز کشیده بود. او در ۱۰ ماهگی فوت کرد. علت مرگ یک بار دیگر سندرم مرگ ناگهانی نوزاد (SIDS) اعلام شد. این سندرم زمانی است که یک کودک به ظاهر سالم به طور غیرمنتظره و ناگهانی فوت می‌کند و هیچ توضیحی برای علت مرگ او وجود ندارد.

کریگ بچه‌های بیشتری نمی‌خواست، اما کاتلین اصرار کرد و چند سال بعد این زوج صاحب دختر چهارم به نام لورا شدند. پزشکان دختر کوچک را با مانیتور قلب به خانه فرستادند که اطلاعات را مستقیما به بیمارستان منتقل می‌کرد.

لورا سال اول زندگی خود را بدون هیچ مشکلی پشت سر گذاشت، اما در ۱۸ ماهگی درگذشت. صدای هشدار و زنگ خطر به صدا درآمد. دکتر «آلن کالا» پزشکی که کالبد شکافی را انجام داد و مشخص شد که لورا علائمی از ابتلا به میوکاردیت (التهاب عضلات قلب) داشته است، اما در گزارش خود اظهار داشت که این امر تهدید کننده زندگی نیست. در همان روز یک کارآگاه برای رسیدگی به این پرونده تعیین شد.

ازدواج فولبیگ نتوانست این فشار را تحمل کند و آن زوج چند ماه بعد از یکدیگر طلاق گرفتند. در آن زمان بود که کریگ متوجه شد کاتلین یک دفترچه خاطرات قدیمی را با نوشته‌هایی که او را به مراجعه به پلیس ترغیب کرده بود نگه داشته است. کاتلین در ۲۸ ژانویه ۱۹۹۸ نوشته بود که سارا «با کمی کمک» ما را ترک کرد.

محاکمه سریع و عجیب بود. هیچ مدرکی علیه کاتلین به جز چند جمله مبهم مانند جمله بالا در دفترچه خاطرات‌اش وجود نداشت. در عوض، دادستان به غیرعادی بودن پرونده استناد کرد. دادستان در سخنان پایانی خود گفت: «در تاریخ پزشکی هرگز چنین موردی وجود نداشته است».

کارولا گارسیا وینوئسا با دقت به حرف والاس گوش می‌داد که جزئیات را بررسی می‌کرد. یک ماه پیش از آن، با او در مورد پرونده‌ای در مقدونیه که در آن سه خواهر و برادر جان خود را از دست داده بودند تماس گرفته شد. وینوئسا ناهنجاری ژنتیکی را به عنوان علت مرگ آنان تشخیص داده بود. والاس از استاد سابق خود پرسید که آیا او می‌تواند این احتمال را که یک ناهنجاری ژنتیکی مشابه مسئول مرگ در پرونده فولبیگ بوده را بررسی کند.

او می‌گوید: «قابل قبول به نظر می‌رسید، زیرا همه چیز از سال ۲۰۰۳ میلادی یعنی زمانی که محاکمه انجام شد تا سال ۲۰۱۸ میلادی زمانی که با من تماس گرفته شد فاصله زیادی داشت». وینوئسا تلفن را قطع کرد و شروع به تحقیق کرد.

تحقیقات ژنتیک و تحقیقات قضایی

سندرم مرگ ناگهانی نوزاد از نظر پزشکی به عنوان نوعی ابزار پزشکی قانونی برای طبقه‌بندی مرگ و میرهایی که دلیلی غیر از آن نمی‌توانست چرایی مرگ را توضیح داد برسمیت شناخته شد. با این وجود، در دو دهه اخیر جهش‌هایی که می‌تواند نوزادان را مستعد ابتلا به سندرم مرگ ناگهانی نوزاد کند مشخص شده‌اند.

تا ۳۵ درصد از مرگ‌های ناگهانی را می‌توان با عوامل ژنتیکی توضیح داد. دو مورد از مرگ و میر کودکان فولبیگ ابتلا به سندرم مرگ ناگهانی نوزاد تشخیص داده شده بود. شاید پیشرفت‌های فناوری بتوانند سرنخ‌های بیشتری در مورد این که دقیقا چه اتفاقی برای آنان افتاده است را ارائه دهند.

وینوئسا که آماده یافتن این موضوع بود با همکار خود «تودور آرسوف» ژنتیک‌شناس تماس گرفت. آن دو با یکدیگر فهرستی از تمام ژن‌هایی که می‌توانند باعث مرگ ناگهانی شوند را تهیه کردند. سپس آنان شروع به تعیین توالی ژنوم کاتلین فولبیگ کردند و نشان دادند که او یک جهش در ژن CALM۲ دارد که می‌تواند باعث سندرم مرگ ناگهانی نوزاد شود. این یک پیشرفت مهم بود. تحقیقات دقیق با دو تیم ایمونولوژیست - ژنتیک آغاز شد.

تیم وینوئسا همان جهش را در دو دختر فولبیگ پیدا کرد. آنان به این نتیجه رسیدند که احتمالا این جهش بیماری‌زا است. دکتر آرسوف به «ال پائیس» می‌گوید: «این بدان معنا است که بیش از ۹۹ درصد احتمال دارد که این جهش باعث بیماری قلبی شده باشد که منجر به یک نتیجه کشنده شده است.

به عنوان مدرک، من فکر می‌کنم که این یافته وزن مشابه اعتراف یا شاهد عینی یک جنایت را دارد». با این وجود، تیم دادستانی تحت رهبری دکتر «مایکل باکلی» موضوع را این گونه نمی‌دید. او گفت که این «نوعی از اهمیت نامشخص» است و به فقدان سابقه خانوادگی در مورد این وضعیت اشاره کرد.

دکتر وینوئسا از موضع گیری باکلی نگران شد و به دنبال کسب حمایت خارجی برای تایید یافته‌هایش برآمد. او به یاد می‌آورد: «من به معروف‌ترین متخصصان قلب و ژنتیک در جهان نامه نوشتم». یکی از آنان «پیتر شوارتز» از موسسه آکسولوژی در میلان بود. او پاسخ داد و گفت که به تازگی مورد مشابهی را مطالعه کرده است. شوارتز بیش از ۵۰ سال بود که علل مرگ ناگهانی را تجزیه و تحلیل می‌کرد.

او پایگاه داده‌ای از اطلاعات ۷۴ خانواده ایجاد کرده بود که دچار سنکوپ مربوط به جهش در ژن‌های CALM شده بودند. در مورد پرونده فولبیگ او چنین گفت: «ببین، من نمی‌توانم با اطمینان بگویم که مادر بی‌گناه است، اما اگر کودکی با جهش ژنتیکی مانند این فوت کند منطقی است که به دلایل طبیعی فکر کنیم. مثل این است که یک مرده با شلیک گلوله به سر داشته باشید. او ممکن است بر اثر سکته قلبی فوت کرده باشد و سپس شخصی به او شلیک کرده باشد. طبیعی است که فکر کنیم او بر اثر تیراندازی جان‌اش را از دست داده است».

جهش در ژن CALM۲ به تنهایی می‌تواند مرگ دو نفر از چهار کودک فولبیگ را توضیح دهد. در مورد کالب و پاتریک مشخص شد که آنان حامل دو نوع نادر ژن BSN هستند که باعث صرع کشنده در موش‌ها می‌شوند. یافته غیرقطعی بود. آزمایش‌های بیش‌تری مورد نیاز بود. با این وجود، این موضوع که علت مرگ انکارناپذیری برای چهار کودک مشخص شود آن قدر مطرح نبود بلکه مهم‌تر تعیین این موضوع بود که آیا فولبیگ گناهکار بوده یا خیر و آیا شک کردن در این باره منطقی خواهد بود؟ در زمان برگزاری دادگاه مشخص شد که تردیدی در گناهکار بودن او وجود ندارد، اما گذشت زمان نشان داد که موضوع پیچیده‌تر از آن است.

کاتلین فولبیگ در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی به منفورترین زن استرالیا تبدیل شد دورانی که در زمینه حمایت از کودکان که صدای «روی میدو» متخصص اطفال بریتانیایی در موارد مرگ کودکان طنین‌انداز بود. «میدو» به این اصل رسید: «یک مرگ ناگهانی یک تراژدی است دو مورد مشکوک و سه مورد قتل است مگر اینکه دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد». این قانون به عنوان قانون «میدو» شناخته شد و در چندین دادگاه کودک کشی در بریتانیا به کار گرفته شده بود تا اینکه علم درزهایی در آن ایجاد کرد. یک مطالعه ژنتیکی روی دو فرزند «سالی کلارک» که به حبس ابد محکوم شده بودند این احتمال را مطرح ساختند که آنان به دلایل طبیعی فوت کرده اند.

دادگاه‌های بریتانیا کلارک را آزاد کردند و محکومیت‌های پرونده‌های مشابه را در ده سال گذشته بررسی کردند که منجر به آزادی سه زن دیگر شد. میدو بی‌اعتبار و نام‌اش از فهرست پزشکی حذف شد اگرچه یک سال بعد دوباره به کارش بازگردانده شده بود. دادگاه‌های بریتانیا حکم دادند که در آینده اگر متخصصان پزشکی به اجماع نرسند هیچ پیگرد قانونی‌ای برای متهم وجود نخواهد داشت مگر آن که شواهد قانع کننده دیگری وجود داشته باشند.

قانون میدو به صراحت در پرونده فولبیگ مورد استناد قرار نگرفت، اما بر کل دادگاه سایه افکند. دادستان‌ها تا آنجا پیش رفتند که استدلال کردند مرگ چهار نوزاد در یک خانواده به احتمال زیاد «مثل پرواز خوک‌ها» بوده است بدون اینکه این موضوع را با هیچ مدرکی مورد تایید قرار دهند. با این وجود، آن زمان سال ۲۰۰۳ میلادی بود. اکنون با بی‌اعتبار شدن قانون میدو و ایجاد جهش ژنتیکی فولبیگ این فرصت را داشت که درخواست تجدیدنظر کند.

حکم دادگاه

در سال ۲۰۱۹ میلادی قضات استرالیایی از آزادی فولبیگ خودداری کردند. آنان تحقیقات انجام شده توسط تیم وینوئسا را رد کردند و به استدلال‌های دادستان اهمیت بیشتری دادند. وینوئسا می‌گوید: «آنان مدرکی نداشتند. یک دفترچه خاطرات و سپس نظرات «جاناتان اسکینر» متخصص قلب. به نظر می‌رسد قضات نمی‌خواستند اعتراف کنند که اشتباه کرده بودند. آنان به دلیل منیت و غرورشان نمی‌خواستند از موضع‌شان عقب نشینی کنند».

شوارتز موافق است و به‌عدم دقیق بودن اظهارات اسکینر اشاره می‌کند. او می‌گوید ۲۰ درصد از مرگ و میرهای ناگهانی در هنگام خواب رخ می‌دهند در حالی که اسکینر این موضوع را نادیده گرفته بود. شوارتز می‌گوید: «قضات می‌توانستند نتایج پژوهش‌های‌مان را مطالعه کنند یا با ما تماس بگیرند. ما پاسخ‌هایی برای آنان داشتیم».

در مارس ۲۰۲۱ میلادی، ۹۰ دانشمند و متخصص پزشکی از سراسر جهان طوماری را به فرماندار نیو ساوت ولز تسلیم کردند که در آن خواستار عفو و آزادی فولبیگ شده بودند. در میان امضاکنندگان نام دو برنده جایزه نوبل و چهره‌های مشهور متعدد در دنیای پزشکی نیز به چشم می‌خورد.

فولبیگ در زندان ماند، اما فضای اجتماعی تغییر کرده بود: او دیگر منفورترین زن استرالیا نبود و جامعه دیگر به اتفاق آرا او را محکوم نمی‌کرد. برخی پرونده او را نه به عنوان یکی از بدترین قاتل‌های زنجیره‌ای کشور بلکه به عنوان بزرگترین تخلف قضایی در تاریخ استرالیا می‌دیدند. جو در زندان نیز تغییر کرد. فولبیگ که از سوی زندانیان طرد شده بود حال از حمایت برخوردار شد. وینوئسا لحظه دیدارش با فولبیگ را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «لحظه‌ای تلخ و شیرین بود. این یک خداحافظی بود».

وینوئسا پس از سال‌ها اقامت در استرالیا به بریتانیا نقل مکان کرد. قبل از انجام این کار او می‌خواست با فردی که در چند سال گذشته از نظر ژنتیکی مطالعاتی را انجام داده بود صحبت کند. وینوئسا می‌گوید: «سفرم از روی کنجکاوی آغاز شده بود از روی اعتقاد ادامه یافت حتی به گمان او از روی وسواس. این تنها یک مطالعه ژنتیکی نبود».

وینوئسا متوجه شد که پرونده فولبیگ بازتاب دهنده روش ارائه علمی در یک آزمایش است. این پرونده نشان داد که چگونه شواهد غیرمستقیم دارای سنگینی هستند. هم چنین، این موضوع نشان داد تعداد زنانی که بدون هیچ دلیل پزشکی مورد قضاوت و انگ قرار گرفته بودند قابل توجه بوده‌اند.

پرونده فولبیگ از شخص او فراتر رفت، اما گفتن آن در مقابل کاتلین فولبیگ دشوار بود، زیرا این پرونده برای او یک مبارزه شخصی برای عدالت بود. وینوئسا استرالیا را ترک می‌کرد، اما این بدان معنا نبود که کاتلین را رها کرده بود. او هم چنان با تیم حقوقی فولبیگ در تماس است و تلاش‌ها برای بازگشایی مجدد پرونده را از نزدیک دنبال می‌کند. ۱۹ سال از محکومیت کاتلین فولبیگ می‌گذرد، اما وینوئسا امیدوار است. او می‌گوید: «در پایان، ما در مورد علم صحبت می‌کنیم و علم غیرقابل انکار و سیاه و سفید است».

ارسال نظرات
ناشناس
۰۹:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۱
ممکن است پیشامدی مستقل که احتمال وقوعش یک در میلیارد هست حتی ۱۰ بار پشت سر هم تکرار شود
ناشناس
۲۳:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۷
دادگاه او را به 30 سال حبس محکوم کرده نه 40 سال و تا 25 سال قابل عفو نخواهد بود.