صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۴۷۲۱۶
مژده لواسانی در برنامه «رخ به رخ» گفت: خانواده‌ام اصراری نداشتند که به این کار ادامه دهم، پدرم که اصلا همین الانش هم خیلی موافق نیست. پدر من همیشه دوست داشت من مثل خودش وکیل بشوم.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۱ - ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱

مژده لواسانی که شب گذشته مهمان برنامه «رخ به رخ» بود درباره تک فرزندی و بار مسئولیتش، جدی بودن شاعری برایش و نظر خانواده‌اش نسبت به شغلش گفت.

به گزارش ایلنا، مژده لواسانی مجری و نویسنده کتاب «خون انار گردن پاییز است» در بخش از برنامه رخ به رخ با تاکید بر اینکه برای من مساله‌ی شعر خیلی جدی است شاید بیش و پیش از اجرا، درباره روند سرایش اشعارش توضیح داد: من از بچگی بخاطر وجود خاله و دایی که هر دو ادبیات خواندند و ما با این‌ها خیلی مراوده داشتیم و پدرم که مولاناپژوه بودند و روی میز ما همواره مثنوی و حافظ بود، زندگیم به ادبیات گره خورد. در نهایت یک چیز‌هایی می‌نوشتم و در ۱۲ سالگی یکی از شعرهایم را که شعر سپید بود فرستادم برای ضمیمه دوچرخه روزنامه همشهری که ویژه نوجوان است و در کمال ناباوری چاپ شد.

حالا چاپ شدنش بماند سردبیر روزنامه به من زنگ زدند که این شعر از بین همه‌ی آثار ارسالی نوجوانان اول شده است و شما باید بیایید در همایشی که در وزارت کشور با حضور رئیس جمهور وقت و اهالی مطبوعات برگزار شده جایزه شعرتان را بگیرید و خب این برای یک بچه ۱۲ ساله‌ای بارقه امید است و از آنجا شعر برای من خیلی جدی‌تر شد.

مژده لواسانی ادامه داد: رادیو هم نویسندگی می‌کردم تا اینکه در شانزده سالگی اولین سردبیر شانزده‌ساله‌ای بودم که رادیو به خودش دید. یعنی جوان‌ترین سردبیر رادیو در شانزده سالگی بودم و همچنان این نوشتن و شعر با من بود، اما هیچ وقت داعیه اینکه الان شاعر هستم را نداشتم تا اینکه استاد محمدرضا عبدالملکیان بخش‌هایی از نوشته‌های من را در صفحه‌ی اینستاگرامم خواند و خیلی تشویقم کردند که چرا این‌ها را منتشر نمی‌کنی گفتم من اصلا در خودم نمی‌بینم گفتند من شاعرم و دارم بهت می‌گویم که این‌ها را منتشر کن.

لواسانی افزود: من رفتم خدمت استاد سید مهدی شجاعی در انتشارات نیستان و قرار براین شد که یک مجموعه چهار فصله از نوشته‌های من که نوشته‌های موضوعی کوتاه بود و شامل شاعرانه، مذهبی، شهدا و درباره تهران بود (که بسیار موضوع تهران را دوست دارم) با هم گردآوری شد به اسم «خون انار گردن پاییز است» این اولین کتابی بود که از من چاپ شد.

پس از آن کارگاه‌های نقد شعر گروس عبدالملکیان رفتم و شعر را خیلی جدی‌تر دنبال کردم و در واقع اولین مجوعه مستقل شعر سپیدم را سال ۹۹ در انتشارات نگاه منتشر کردم به اسم «به چهل سالگی‌ات رسیدم» خیلی‌ها می‌گویند که خب، چون مژده لواسانی هستی، مجری هستی، حالا فکر کردی شعر هم بگویی. چون بسیاری از دوستان بازیگر من در واقع این کار را کردند، ولی صادقانه‌اش برای من این است که شعر برای من خیلی قبل‌تر از این حرف‌ها مهم بوده است.

شعر برای من اصلا ادا نیست، اصلا بازی نیست من برایش می‌خوانم وقت می‌گذارم و تصوری که از خودم دارم تا چهل سالگی این است که در عالم ادبیات محکم‌تر بشوم.

این گوینده رادیو تاکید کرد: خیلی به خودم سخت می‌گیرم شاید همه بگویند خب الان به این جایی که رسیدی خیلی خوب است دیگر، ولی از نظر خودم شاید ۲۰ درصد چیزی بوده که باید انجام می‌دادم. الان هر کاری کنم ممکن است بگویند شعرت خیلی خوب است، ولی باز هم می‌گویند همان مجری که شعر گفته. خیلی دوست دارم که شعرم از زیر سایه اجرایم بیرون بیاید. دوست دارم مردم من را به عنوان یک شاعر بشناسند، دوست دارم حتما تا چهل سالگی وکیل بشوم.

کار رسانه بی‌رحمی‌های خاص خودش را دارد

مژده لواسانی در بخش دیگری از برنامه «رخ به رخ» گفت: خانواده‌ام اصراری نداشتند که به این کار ادامه دهم، پدرم که اصلا همین الانش هم خیلی موافق نیست. پدر من همیشه دوست داشت من مثل خودش وکیل بشوم و هیچ وقت هیچ علاقه‌ای به این که من در عالم هنر باشم، نداشت. البته که همواره حمایت می‌کنند و به انتخاب من احترام گذاشتند و ایستادند، ولی خودشان علاقه‌ای به این که یک شور و شوقی داشته باشند که فرزندم مجری است و به این افتخار بکنیم ابدا. خیلی برایشان عادی است.

وی در ادامه افزود: من از سه سالگی با رادیو وارد این عرصه شدم. علاقه‌ام روز به روز بیشتر می‌شد و دیدم دارم با آدم‌های بزرگ کار می‌کنم آن دوره آقای میکاییل شهراستانی بود، دانیال حکیمی بود استاد مهران دوستی بود و در یک جمعی که اصلا همه بزرگان بودند و من روز به روز داشتم تجربه می‌کردم. حالا تا یک سنی که خیلی بچه بودم و از ۷-۸ سالگی به بعد و بعد از ۱۲ سالگی که برنامه نوجوان را شروع کردم و اجرا کردم وارد عرصه نویسندگی هم شدم، یعنی من اولین نویسنده‌ای بودم که برنامه خودم را ضمن اجرا نویسندگی هم می‌کردم تا قبل از آن همچین چیزی نداشتیم.

لواسانی تصریح کرد: برای من این‌گونه شکل گرفت، اما من مطلقا این نسخه را برای کسی تجویز نمی‌کنم یعنی مطلقا این‌هایی که می‌گویند بچه ما دوست دارد مجری بشود نمی‌گویم بگذارید از بچگی مجری بشود، چون ما که تعارف نداریم به هر حال اساسا کار رسانه مناسبات و بی‌رحمی‌های خاص خودش را دارد و بچه در واقع هیچ اشتراکی با این مناسبات پیچیده ندارد و یکهو وارد یک عرصه‌ای می‌شود که عرصه او نیست، ولی ناچار است که خودش را وفق بدهد بنابر این ممکن است که خیلی آسیب ببیند.

بار مسئولیت تک‌فرزند‌ها بسیار زیاد است

در بخش دیگر گفتگوی «رخ به رخ» مژده لواسانی درباره تک‌فرزند بودن خود گفت: برای من تا این لحظه خیلی تجربه‌ی خوبی بوده به جهت این که من همیشه سرم شلوغ بوده وچیزی به اسم تنهایی که مثلا بچه هم بازی ندارد برایم اتفاق نیفتاده است. ولی به عنوان کسی که تک فرزندی را تجربه کرده می‌گویم و نه می‌خواهم شعار بدهم نه می‌خواهم کسی را تشویق کنم من مژده لواسانی هستم که الان در سی و دو سالگی دارم می‌گویم که بار مسئولیت بچه‌ای که تک است بسیار زیاد است.

به هر حال پدر و مادر هم هزار و یک خواسته و آرزو دارند و هم آرام آرام سن که بالا میرود خدایی نکرده بیماری‌ها همش روی دوش این بچه ست و بلعکس همه بار دغدغه‌های زندگی این یک دانه بچه روی دوش آن پدر مادر است، هیچ چیز تقسیم نمی‌شود.

وی افزود: یعنی پدر من همه‌ی زندگی‌اش من هستم و بلعکس این عذاب وجدانی که هر ثانیه من دارم که خواسته پدرم را نتوانستم برآورده کنم. مثلا دوست دارند نوه داشته باشند من هنوز ازدواج نکردم اگر من بخواهم بروم خارج از کشور چطور می‌شود، اگر مریض بشوند… یک وقت‌هایی می‌گویم اگر یکی دیگر بود تقسیم می‌شد. بنابر این وقتی ما به یک مشکلی می‌خوریم من می‌فهمم که چقدر این تک فرزندی مسئولیت دارد.

سفیر اهدای عضو ایران هستم

لواسانی در بخش دیگری از برنامه «رخ به رخ» گفت: من حدود ده سال است که سفیر اهدای عضو ایران هستم برایم خیلی دغدغه مقدسی است. می‌گویم مقدس به خاطر اینکه هدف انجمن اهدای عضو ایرانیان و هدف این جریان واقعا زندگی بخشیدن است. چه چیزی مهم‌تر و جاودانه‌تر و ماندگار‌تر از زندگی بخشیدن است.

همه‌ی ما یک روزی نزدیک یا دور می‌میریم به این فکر کنیم که با اهدای عضو پس از ما یک زندگی جریان پیدا می‌کند به این فکر کنیم که قلب ما پس از ما در قلب یک جسم دیگری میتپد و یک خانواده دوباره خانواده می‌شود به این فکر کنیم که مرگ میتواند پایان حیات نباشد به این فکر کنیم ما می‌توانیم با مرگمان هم زندگی ببخشیم که اهدای عضو اهدای زندگی است.

ارسال نظرات