علیرضا پناهیان در سحرهای ماه رمضان با حضور در برنامۀ سحر شبکۀ افق، مباحثی درباره «تاریخ بعثت و عصر ظهور» را آغاز کرده و دربارۀ تناسب بعثت پیامبر اسلام (ص) با ظهور امامزمان (عج) به گفتگو میپردازد.
بخشهایی از جلسه هجدهم این گفتگو را میخوانید:
خدمت شما و بینندگان سوگوار و عزادار امیرالمؤمنین علی (ع)، سلام عرض میکنم. این مصیبت هولناک را تسلیت میگویم. واقعاً مصیبت خیلی عجیبی است که مولای ما توسط یکی از یاران خودشان بر سر یک سلسله ادعاهای واهی، نامردانه ترور بشوند و به شهادت برسند، کسی که خودش را غلام حلقه بهگوش امیرالمؤمنین (ع) میدانست و به قول آیت الله العظمی بهجت؛ یک عمر پروانۀ امیرالمؤمنین (ع) بود -حداقل ظاهراً اینطور بود- بعد به اینجا برسد که وظیفۀ خودش بداند که باید حضرت را به قتل برساند.
اینهمه غربت واقعاً مصیبت هولناکی است و شاید از آن بالاتر، مظلومیت عجیب و غریب مولی الموحدین (ع) در طی سالهای زندگیشان به ویژه سالهای آخر عمر شریفشان است.
خیلی از اوقات، ذکر مصیبتها اوج تاریخ اسلام و قلۀ معرفتافزایی دین ما است، یعنی آن نقطههایی که در تاریخ اسلام بیشترین معارف را منتقل میکند، همین مصیبتهاست، پس ما باید در ذکر مصیبتها به انتقال این معارف بپردازیم، آنها را درک کنیم و درس بگیریم. خیلی وقتها در مصیبتها آن دشمن نابکاری که در خطّ مقدم با حق مواجه است دیده میشود.
هیچوقت مشکل اولیاء خدا وجود چند تا منافق یا چند تا انسان خبیث قاتل نبوده و نیست. اینها تا زمان امامزمان ارواحنالهالفداء هم هستند. بودن افرادی به خباثت شمر بن ذیالجوشن، عمرسعد و ابن ملجم، چیز عجیبی نیست.
تاریخ نباید بهخاطر اینها معطل بماند. امیرالمؤمنین علی (ع) و دیگر ائمۀ هدی (ع) با آن عظمت، نیامدند صرف این بشوند که این دو سه تا دشمن مثل قاتلین حضرت زهرا (س) را نشان بدهند. اینها مسئلۀ درجهدو هستند. مسئلۀ درجهیک این است که چرا اینها جرأت پیدا کردند؟ چرا اینها قدرت پیدا کردند؟ مسئلۀ درجهیک عدمحضور مردم است.
انحطاط مردم بعد از رسولخدا (ص) لااقل در سه مرحله اتفاق افتاد. در مرحلۀ اول، حضرت زهرا (س) درخواست کردند و امیرالمؤمنین (ع) سکوت کردند. ترکیب این درخواست و سکوت، انتظاری را ایجاد کرد که مردم قیام بکنند، ولی قیام نکردند. در مرحلۀ دوم، همان امیرالمؤمنینی که بار قبل سکوت کرده بودند، اینبار فریاد بلکه فریادها زدند. مردم پاسخ صحیح ندادند و حضرت را غریب گذاشتند. در مرحلۀ سوم، همین مردم اباعبدالله الحسین (ع) را کشتند. سیر به قهقرا رفتن را در این سه مرحله ببینید.
ماجرای اصلی ماجرای مردم است؛ مردمی که وقتی ترک امر به معروف و نهی از منکر میکنند اصلاً احساس نمیکنند گناه خاصی انجام دادند، اصلاً فکر نمیکنند جنایت بزرگی اتفاق افتاده است. مردمی که وقتی امر به معروف و نهی از منکر انجام نمیدهند احساس میکنند که خیلی کارهای خوب هست که ما انجام دادهایم و خیلی کارهای بد هست که ما ترک کردهایم. درحالیکه همه به یک قطره پرداختهاند و اقیانوس را رها کردهاند!
موضوع احساس مسئولیت سیاسیاجتماعی کردن، موضوع اول و مهمترین موضوع دینی ما است. یعنی حساسبودن به اینکه قدرت به کجا میرود؟ قدرت دست چه کسی قرار میگیرد؟ چه کسانی دارند قدرت پیدا میکنند؟ مهمترین مسئلۀ اجتماعی «حساسیت دربارۀ قدرت» است که میشود همان سیاسیبودن. مهمترین بخش امر به معروف همین است نه اینکه یک کسی به صورت فردی یک خطایی انجام داده است؛ این افراد باید «دعوت» بشوند، یا فوقش اینکه «نصیحت و موعظه» بشوند.
امر یعنی باید دستور بدهی. نهی یعنی باید باز بداری و مثلاً بگویی «نکن! نرو!» اینها را به چه کسی باید گفت؟ آیا باید به یک آدمی که یک گناهی انجام میدهد گفت؟! این بندۀ خدا که مسیرش با ناز و نوازش هم تغییر پیدا میکند. این با دیدن یک الگوی دلربا هم متحول میشود. اصل امر و نهی برای قدرتطلبها و قدرتمندهاست؛ قدرت اینها را کور میکند لذا به شلّاق امر و نهی نیاز دارند. موضوع امر و نهی اولاً سیاسی است.
ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید موضع خودش را نسبت به سیاست معلوم بکند. آیا به خاطر اینکه از اتّهام طرفداری از این جناح یا آن جناح میترسد، سیاسیون را نهی از منکر نمیکند؟ ما نباید با تغییر دادن معنای امر به معروف و نهی از منکر در ذهن مردم، دین را تحریف بکنیم.
ماجرای دردهای امیرالمؤمنین (ع) به مردم و عدماحساس مسئولیت مردم برمیگردد. مثلاً من به عنوان یکی از این مردم؛ اصلاً احساس نمیکنم عدماحساس مسئولیت سیاسیاجتماعی، چیز بدی است. اصلاً فکر نمیکنم فاجعهای رخ داده است. اصلاً نمیدانم به عهدۀ من هست یا نه! اینقدر دین، بد آموزش داده شده است، اینقدر ما از تبیین فاصله داریم که امروز باید با جهاد این فاصله را پر بکنیم.
درد امیرالمؤمنین علی (ع) چه بود؟ امروز من یک کتابی را آوردم به نام الغارات. این کتاب را که شهید حاج قاسم سلیمانی توصیه میفرمودند بخوانید؛ یک مقتل کامل است.
الغارات شرح نیمی از دوران حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) است. الآن از هر کسی بپرسید که در حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) چه حادثههای بزرگی رخ داد؟ میگوید سه نبرد با قاسطین و مارقین و ناکثین رخ داد و بعد حضرت به شهادت رسید. این سه نبرد در دو سال و نیم حکومت حضرت رخ داد. در دو سال و نیم دیگر چه شد؟ کسی از آن صحبت نمیکند. اصل مسئله در آن دو سال و نیم بعد است. در این دو سال و نیم که اسمش را دورۀ غارات گذاشتند، شخصیت بزرگ امیرالمؤمنین (ع) صرف کار بر روی مسئلهای شد که به نتیجه نرسید.
دورۀ غارات چه دورانی است؟ دورانی است که معاویه گروههای رزمی میفرستاد و میرفتند به یک روستا حمله میکردند میآمدند. حالا امیرالمؤمنین (ع) در کدام صحرا لشکر جمع کند تا یکییکی با اینها مقابله کند؟ در این وضعیت، مردم هر منطقهای باید احساس مسئولیت کنند و خودشان بلند بشوند از خودشان دفاع کنند.
امیرالمؤمنین (ع) بالای سرِ آن مردم که در مناطق مختلف، پخش بودند نبود، ولی خطاب به مردم هر منطقه فریاد میزد «بلند شوید قیام کنید از خودتان دفاع کنید» گاهی به مردم میگفت بلند شوید برویم اینها را ریشهکن کنیم، ولی مردم احساس مسئولیت نمیکردند.
الآن زمان یک امتحان خیلی عجیب و غریب است که ما در دوران غیبت دچار این امتحان هستیم. امتحانی که خدا در قرآن میفرماید «شاخص دینداری» است. قرآن کریم میفرماید «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب» (حدید، ۲۵) تا معلوم بشود چه کسی خدا و پیامبرش را «بالغیب» کمک میکند. بالغیب یعنی وقتی که پیامبر بالای سر مردم نباشد.
البته در این دوران، سردار سلیمانیها برای ما افتخار آفریدند. دقیقاً در همان منطقۀ غارات، دقیقاً همان تروریستهای داعشی آمدند همان رفتارها را انجام دادند. مؤمنین و جوانمردانی از جهان اسلام، نه فقط ایران اسلامی، بلند شدند قیام کردند و آبرو خریدند و رنجهای امیرالمؤمنین علی (ع) را برطرف کردند. امیرالمؤمنین علی (ع) سردار سلیمانیها، ابومهدیها، حججیها، شاطریها، سردار همدانیها و… را میخواستند که بروند جلوی این غارتها بایستند. مگر باید امیرالمؤمنین (ع) بالای سر شما باشد؟
درد امیرالمؤمنین (ع) احساس مسئولیت نکردن است که میان مردم پخش شده بود. مردم میگفتند ما را یک کسی اداره بکند. در اوائل کتاب غارات، شما میبینید که آقا امیرالمؤمنین علی (ع) انتظار دارند مردم خودشان احساس مسئولیت کنند، میدان بروند و مشکل را حل کنند. این نکته در تمام سخنانشان پیداست.
این اوج تربیت دینی است. این چیزی است که امیرالمؤمنین علی (ع) به خاطرش آرزوی مرگ کرد، چون مردم حاضر نشدند این مسئولیتپذیری را به منصۀ ظهور بگذارند، این مسئولیتپذیری را جزء برنامۀ جدی زندگیشان قرار بدهند. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید که اینجا همان نقطهای است که شما باید به آن برسید.
معاویه شروع کرد اینطرف و آنطرف حملهکردن، یک سخنی معروف شده است که حضرت فرمودند: شنیدم خلخال از پای زنی که تحت ذمّه است کندند، هر کسی این ماجرا را شنید اگر آرزوی مرگ بکند حق دارد… درحالیکه حضرت فرمودند: من شنیدم حمله کردند، ولی کسی دفاع نکرده است و مهاجمین پس از غارت، بدون اینکه خونی از آنها ریخته شده باشد رفتهاند، اگر این مطلب را کسی بشنود حق دارد بمیرد.
«وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرا» (نهج البلاغة، صبحی صالح/ص۷۰) حضرت نتوانست خودش سخنرانی کند، خودشان مریض شدند، سخنانش را روی کاغذ نوشتند و به شخص دیگری دادند تا بخواند.
کتاب غارات، نیمۀ دوم دوران حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) و پایان دوران طلایی امّت اسلامی است که بعد از آن، دچار یزیدها، حجاج بن یوسف ثفقیها شد تا به متوکّلها و دیگر جنایتکاران طول تاریخ برسد.
امیرالمؤمنین علی (ع) از چه چیری غصه میخورد؟ ازعدم احساس مسئولیت جمعی در ارتباط با موضوعی به نام قدرت. آنوقت بعضیها به منِ طلبه میگویند «تو چرا سیاسی حرف میزنی؟» دین نداریم اگر سیاسی صحبت نکنیم! خیالتان را راحت کنم. تکتک ما اگر دین داریم باید مراقب باشیم قدرت دارد کجا میرود! مبادا این قدرت، آزادی مردم را سلب کند و بیدینی و به جهنم رفتن را به مردم تحمیل کند.
قدرت فریبنده است، با فریب، سراغ جوامع بشری میآید، قدرتطلبها فریبکارند. در طول تاریخ همیشه اینطور بوده است. تا من یک کمی علیه باندهای مافیایی و رسانههای نژادپرست صحبت میکنم، آنها از آنطرف میگویند «فلانی برج دارد، با فلان کارخانه ارتباط دارد…» چقدر تحملشان کم است! اگر کسی از اینها بترسد، یعنی نهی از منکر را کنار گذاشته و این یعنی دینش را کنار گذاشته است.
این وصیت امیرالمؤمنین علی (ع) به حسنین (ع) بعد از ضربت ابن ملجم ملعون است که فرمود: «لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ شِرَارُکُم» (نهج البلاغة، صبحی صالح/ص۴۲۲) امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که قدرت به دست اشرار میافتد. یعنی موضوع امر به معروف و نهی از منکر اوّلاً «قدرت» است! آیا اینجا میفرمودند که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید و الّا بیحجابی در جامعه زیاد میشود. این را نگفتند! موضوع این است که اشرار مسلّط نشوند و قدرت نگیرند.
همۀ کسانی که قرآن سر گرفتند و توبه کردند، نتیجۀ توبهشان باید چه چیزی باشد؟ به محضر قرآن میرویم. «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنین» (توبه، ۱۱۲) توبهکنندگان، عبادتکنندگان، سپاسگزاران، روزهداران، رکوعکنندگان، سجدهکنندگان و… اینها همه انواع عبادتها و ابعاد حرکت عبادی مردم را دارد نشان میدهد.
خُب اینها چه کسانی هستند؟ میفرماید: «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» انواع عبادتها باید در امر به معروف و نهی از منکر نتیجۀشان را نشان بدهند. اینها همه باید خروجی داشته باشد که عبارت است از: «وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ» اینها حدود الهی و آزادی مردم را حفظ میکنند.
رهبر انقلاب به دشمنان کشور میفرماید «دوران بزن در رو تمام شده است» دوران نصحیتکردن کسانی که دزد آزادی و دزد قدرت هستند هم تمام شده است. ما دیگر بلای جان اینها هستیم و به اینها اجازۀ تنفس در جامعه نخواهیم داد؛ تا برسیم به دوران امامزمان (عج) که گردن دزدان قدرت و آزادی انسانها زده خواهد شد.
منظور چهار تا گنهکار نیست که چهبسا بهتر از همۀ ما مدعیها باشند. دوران بزن در رو تمام شده یعنی دوران دزدی قدرت و دزدی آزادی مردم توسط باندهای مافیایی به پایان رسیده است. من و شما نباید اجازه بدهیم. هر کسی اجازه بدهد بیدینی کرده است.
نباید مملکت ما معطّل بحثهای سیاسی بیمزهای باشد که باعث شود تواناییهای جوانهای ما به منصۀ ظهور نرسد، خودش را نشان ندهد و مملکت ما به نهایت پیشرفت نرسد. مقام معظم رهبری حدود بیست سال است که فریاد میزنند «عدالت را برقرار کنید و به فکر پیشرفت کشور باشید» آنوقت میبینید اکثر سیاسیون مشغول دعواهای سیاسی هستند.
دعواهای انتخاباتی را ببینید. این انتخابات ریاست جمهوری اخیر انصافاً از سیاسیبازی خیلی فاصله گرفت. ولی سیاسیون نابکار توانستند بخشی از مردم را از انتخابات دور کنند. چون نتیجه دعواهای سیاسی رذیلانۀ باندهای مافیایی همین است که مردم از سیاست، زده میشوند.
قسمتی از دردهای امیرالمؤمنین علی (ع) را از این کتاب غارات، برای شما بخوانم. نویسندۀ این کتاب در دوران غیبت صغری زندگی میکرد. از نظر تاریخی این کتاب قبل از نهجالبلاغه تألیف شده است. شاید این کتاب از اولین کتابهایی است که دربارۀ تاریخ اسلام و تشیّع نوشته شده که به دست ما رسیده است.
ویژگی خاص این کتاب این است که نویسندۀ عالم آن به قول شهید سلیمانی عزیز، مقتل امیرالمؤمنین (ع) را نوشته است. ایشان داستانها، نامهها و سخنرانیها را جمع کرده است. من یقین دارم اگر دوستان امیرالمؤمنین (ع) این کتاب را بردارند تا آن را تمام نکنند زمین نخواهند گذاشت.
دوستان ما این کتاب را ترجمه کردند، ولی اگر کسی بتواند متن عربیاش را پیدا بکند بهتر است. راهی که این کتاب از اول تا آخر به ما نشان میدهد این است که در ارتباط با مسائل اجتماعی و قدرت احساس مسئولیت بکنیم. قدرت کجا دارد میرود؟ چون ممکن است قدرت آزادی را سلب کند و زمینهساز هزاران ظلم بشود.
یک قسمتی از این کتاب را به عنوان مقتل برای شما میخوانم: «عَنْ أَبِی صَالِحٍ الْحَنَفِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیّاً ع یَخْطُبُ وَ قَدْ وَضَعَ الْمُصْحَفَ عَلَی رَأْسِهِ حَتَّی رَأَیْتُ الْوَرَقَ یَتَقَعْقَعُ عَلَی رَأْسِهِ قَالَ: فَقَالَ: «اللَّهُمَّ قَدْ مَنَعُونِی مَا فِیهِ فَأَعْطِنِی مَا فِیهِ اللَّهُمَّ قَدْ أَبْغَضْتُهُمْ وَ أَبْغَضُونِی وَ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ حَمَلُونِی عَلَی غَیْرِ خُلُقِی وَ طَبِیعَتِی وَ أَخْلَاقٍ لَمْ تَکُنْ تُعْرَفُ لِی اللَّهُمَّ فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ»» (الغارات، ثقفی/ج۲/ص۳۱۷)
یکی از یاران امیرالمؤمنین (ع) به نام ابوصالح حنفی میگوید دیدم امیرالمؤمنین (ع) سخنرانی میکند درحالیکه قرآن را روی سر خود قرار داده بود. صدای ورقهای قرآن را بالای سر امیرالمؤمنین (ع) میشنیدم.
حضرت میفرمود: «اللَّهُمَّ قَد مَنَعونی ما فیهِ» خدایا! مردم من را از حقّی که در این کتاب برای من نوشته شده مَنع کردند «فأعطِنی ما فیهِ»، خودت حقّی را که برای من قائل هستی به من عطا فرما. «اللَّهُمَّ قَدْ أَبْغَضْتُهُمْ وَ أَبْغَضُونِی» خدایا! من از این مردم بدم میآید و این مردم از من بدشان میآید! «وَ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی» من از این مردم خسته شدم و این مردم هم از من خسته شدند.
«حَمَلُونِی عَلَی غَیْرِ خُلُقِی وَ طَبِیعَتِی وَ أَخْلَاقٍ لَمْ تَکُنْ تُعْرَفُ لِی»، من را به اخلاقی وادار میکنند که ندارم. میخواهند من را وادار کنند که مثل دیکتاتورها با آنها رفتار کنم، ولی من منتظرم خودشان احساس مسئولیت کنند و در برقرار عدالت، مشارکت کنند… آخر سر نفرین میکنند: «اللَّهُمَّ فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی» خدایا! آنها را از من بگیر و بهتر از آنها را به من بده و من را از این مردم بگیر و بدتر از من را به آنها بده، برای این مردم کسی را قرار بده که شایستهاش هستند…
این دردهای امیرالمؤمنین علی (ع) است که فقط در مواجهۀ با یک ابن ملجم و یک اشعث و یک معاویه نیست بلکه در مواجهه با عموم مردمی است که مسئولیتپذیر نیستند. ببینید چقدر کار ما سنگین است! انشاءالله خداوند متعال ما را اهل مسئولیتپذیری و اجراکنندۀ وصیت امیرالمؤمنین علی (ع) قرار بدهد و به گونهای امر به معروف و نهی از منکر انجام بدهیم که دیگر هیچ آدم بدی در کشور ما مسئول نشود.