صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۳۵۹۴۴
در حال حاضر، غرب در مسیر فروپاشی آهسته، اما اجتناب ناپذیر قرار گرفته است چه از نظر امور داخلی و خارجی و حتی از نظر اقتصادی. دقیقا به همین دلیل است که غرب جنگ سرد جدید را پس از تقریبا پانصد سال تسلط بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ جهانی آغاز کرده است.
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۳ - ۰۷ اسفند ۱۴۰۰

فرارو- سرگئی کاراگانوف مشاور سابق «بوریس یلتسین» رئیس جمهوری سابق فدراسیون روسیه و «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری فعلی آن کشور. مشاور فعلی سیاست خارجی نهاد ریاست جمهوری روسیه. او مبتکر دکترینی است که با عنوان «کاراگانوف» شناخته می‌شود. طبق این دکترین روسیه باید خود را مدافع حقوق روس تبار‌های خارج از روسیه معرفی کند تا نفوذ سیاسی‌اش را در خارج از مرز‌های آن کشور افزایش داده و در مناطق مختلف وارد شود. او از استراتژی اتحاد روسیه و چین به عنوان قدرت‌های اوراسیایی حمایت می‌کند. کاراگانوف تنها روشنفکر اتحاد جماهیر شوروی سابق است که در نظرسنجی جهانی روشنفکران در سال ۲۰۰۵ میلادی نام‌اش در فهرست متفکران تاثیرگذار قرار گرفته است.


به گزارش فرارو به نقل از Russia in Global Affairs journal، به نظر می‌رسد روسیه وارد دوره تازه‌ای از سیاست خارجی خود شده است بیایید آن را «تخریب سازنده» الگوی قبلی روابط با غرب بنامیم. بخش‌هایی از این طرز تفکر جدید در ۱۵ سال گذشته قابل مشاهده بوده است که با سخنرانی معروف «ولادیمیر پوتین» در مونیخ در سال ۲۰۰۷ شروع شد. با این وجود، بسیاری از موارد در حال روشن شدن هستند. همزمان تلاش‌های کم رنگ برای ادغام در نظام غربی علیرغم آن که یک نگرش تدافعی سرسختانه حفظ می‌شود هم چنان به عنوان روند عمومی در سیاست عملی و لفظی روسیه باقی مانده است.

تخریب سازنده رویکردی تهاجمی نیست. روسیه معتقد است که قصد حمله به کسی یا منفجر کردن فرد یا کشوری را ندارد. به سادگی بگویم روسیه نیازی به این کار ندارد. جهان خارج فرصت‌های ژئوپولیتیک بیشتری را برای توسعه میان مدت در اختیار روسیه قرار می‌دهد با یک استثنای بزرگ: گسترش ناتو و عضویت رسمی یا غیررسمی اوکراین در آن که خطری برای امنیت روسیه به همراه خواهد داشت. مسکو این وضعیت را نخواهد پذیرفت.

در حال حاضر، غرب در مسیر فروپاشی آهسته، اما اجتناب ناپذیر قرار گرفته است چه از نظر امور داخلی و خارجی و حتی از نظر اقتصادی. دقیقا به همین دلیل است که غرب جنگ سرد جدید را پس از تقریبا پانصد سال تسلط بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ جهانی آغاز کرده است.

من معتقدم غرب به احتمال زیاد شکست خواهد خورد و از رهبری جهانی کناره گیری می‌کند و به شریک معقول‌تری تبدیل می‌شود البته این روند در لحظه‌ای بسیار نزدیک و زود رخ نخواهد داد. روسیه باید روابط خود را با چین کشور دوست، اما به طور فزاینده قدرتمندتر متعادل و متوازن سازد.

در حال حاضر غرب با لفاظی‌های تهاجمی به شدت سعی در دفاع از موقعیت سابق خود را دارد. غرب تلاش می‌کند موقعیت خود را تحکیم کند و آخرین برگ برنده‌اش را برای معکوس کردن روند جاری بازی کند. یکی از برگ‌های مورد استفاده غرب اوکراین است. غرب تلاش می‌کند از اوکراین برای آسیب رساندن به روسیه استفاده کند. مقابله با این برنامه و سیاست‌های فعلی ایالات متحده و ناتو بسیار مهم است.

ما هنوز نتوانسته‌ایم غرب را متقاعد کنیم که این سیاست باعث وارد شدن صدمه به کشور‌های غربی می‌شود. برگ برنده دیگر، نقش مسلط غرب در سیستم امنیتی موجود یورو آتلانتیک است که در زمانی ایجاد شد که روسیه در پی جنگ سرد به شدت تضعیف شده بود. پاک کردن تدریجی این نظام، در وهله نخست با امتناع از شرکت در آن وعدم بازی با قوانین منسوخ آن نظم که ذاتا برای ما زیان‌آور است اولویت دارد. نظام و نظم قدیمی باید از بین برود.

با این وجود، تاریخ نشان می‌دهد که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سه دهه گذشته، تعداد کمی از کشور‌های پس از فروپاشی شوروی توانسته‌اند واقعا مستقل شوند. اکثر نخبگان محلی تجربه تاریخی یا فرهنگی دولت سازی را ندارند. آنان هرگز نتوانسته‌اند به هسته اصلی ملت تبدیل شوند آنان زمان کافی برای این کار نداشتند. زمانی که فضای مشترک فکری و فرهنگی ناپدید شد بیش‌ترین آسیب به کشور‌های کوچک وارد شد. در آن زمان آشکار شد که فرصت‌های تازه برای ایجاد روابط با غرب بدیلی واقعی نبوده‌اند.

کسانی در راس دولت‌های آن کشور‌ها قرار گرفتند منافع شخصی خود را به منافع کشورشان ترجیح می‌دادند و هیچ ایده ملی‌ای برای تلاش وجود نداشت. اکثر این کشور‌ها یا از کشور‌های بالتیک پیروی می‌کنند و کنترل خارجی را می‌پذیرند یا به خارج شدن از کنترل خود ادامه می‌دهند که در برخی موارد ممکن است بسیار خطرناک باشد. پرسش این است: چگونه می‌توان ملت‌ها را به کارآمدترین و سودمندترین شکل و مسیر برای روسیه با در نظر گرفتن تجربه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی متحد کرد.

بیایید بحث در مورد «یکپارچگی» را که تاریخ بر ما تحمیل کرده است به مقاله دیگری موکولی کنیم. این بار، بیایید بر نیاز عینی برای اتخاذ یک تصمیم سخت و اتخاذ سیاست «تخریب سازنده» تمرکز کنیم.

امروز ما شاهد آغاز چهارمین دوره سیاست خارجی روسیه هستیم. اولین دوره در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی آغاز شد و زمان ضعف و توهم بود. ملت روسیه اراده مبارزه را از دست داده بود.

مردم می‌خواستند دموکراسی را باور کنند. روس‌ها می‌خواستند از راه برسد و آنان را نجات دهد. همه چیز در سال ۱۹۹۹ میلادی، پس از اولین موج گسترش ناتو که توسط روس‌ها به عنوان یک حرکت تهدیدآمیز قلمداد شد پایان یافت زمانی که غرب آن چه از یوگسلاوی باقی مانده بود را در هم شکست. سپس روسیه برخاستن و بازسازی را آغاز کرد. البته این کار به صورت پنهانی صورت گرفت و در ظاهر روسیه موضعی دوستانه و متواضع داشت.

سخنرانی مونیخ، جنگ گرجستان و اصلاحات ارتش که در بحبوحه یک بحران اقتصادی جهانی و افول امپریالیسم جهانی لیبرال غربی صورت گرفت نشان دهنده هدف تازه روسیه بود.

سیاست خارجی بار دیگر عرصه تبدیل شدن روسیه به یک قدرت جهانی پیشرو بود که می‌توانست از حاکمیت و منافع خود دفاع کند. به دنبال آن، وقایع کریمه، سوریه، تقویت نظامی، و ممانعت از مداخله غرب در امور داخلی روسیه، ریشه کن کردن کسانی که با غرب به ضرر وطن خود شریک شدند و پاکسازی آنان از بخش خدمات عمومی و دولتی صورت گرفت.

ظهور باورنکردنی چین و تبدیل شدن روسیه به متحد واقعی پکن که از دهه ۲۰۱۰ میلادی آغاز شد با فراگیری سیاست چرخش به سمت شرق و بحران چند بُعدی که غرب را در بر گرفت منجر به تغییر بزرگی در توازن سیاسی و ژئواکونومیکی به نفع روسیه شد.

این امر به ویژه در اروپا مشهود است. تنها یک دهه پیش، اتحادیه اروپا روسیه را به عنوان کشور عقب مانده و ضعیف قاره قلمداد می‌کرد که در تلاش برای مقابله با قدرت‌های بزرگ است. اکنون، اروپا عاجزانه در تلاش است تا به استقلال ژئوپولیتیک و ژئواکونومیکی لغزنده بچسبد. دوره «بازگشت به عظمت» در فاصله سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ میلادی به پایان رسید. پس از آن، نوسازی در روسیه ادامه یافت، اما اقتصاد ضعیف تهدیدی برای دستاورد‌ها بود. با این وجود، مشخص شد که این یک دوره تکمیلی دیگر در وهله نخست از نظر قابلیت‌های دفاعی بود.

ضرب الاجلی که روسیه در پایان سال ۲۰۲۱ میلادی به ایالات متحده و ناتو داد و از آنان خواست که توسعه زیرساخت‌های نظامی در نزدیکی مرز‌های روسیه و گسترش آن به شرق را متوقف کنند آغاز دکترین «تخریب سازنده» بود. هدف صرفا متوقف کردن واقعا خطرناک فشار ژئواستراتژیک غرب نیست بلکه آغاز پایه ریزی برای نوع تازه‌ای از روابط بین روسیه و غرب متفاوت از آن رابطه‌ای است که در دهه ۱۹۹۰ میلادی حاکم بود.

توانایی‌های نظامی روسیه، بازگشت حس عدالت اخلاقی، درس‌های آموخته شده از اشتباهات گذشته و اتحاد نزدیک با چین می‌تواند به این معنا باشد که غرب که ایفای نقش به عنوان یک دشمن را انتخاب کرده باید منطقی باشد. پس از آن، من امیدوارم ظرف مدت یک دهه یا زودتر نظام تازه‌ای از امنیت و همکاری بین المللی ساخته شود که این بار کل اوراسیای بزرگ را شامل می‌شود و بر اساس اصول سازمان ملل و قوانین بین المللی خواهد بود و نه قوانین یکجانبه که غرب در دهه‌های اخیر سعی در تحمیل آن بر جهان داشته است. دیپلماسی روسیه در ۲۵ سال گذشته کاملا درخشان بوده است. مسکو پیش‌تر دست ضعیفی داشت با این وجود توانست یک بازی عالی را انجام دهد. نخست آن که روسیه به غرب اجازه نداد کار را تمام کند.

روسیه با حفظ عضویت دائمی در شورای امنیت سازمان ملل و حفظ زرادخانه‌های هسته‌ای اش وضعیت رسمی خود را به عنوان یک کشور بزرگ حفظ کرد. سپس به تدریج با استفاده از نقاط ضعف رقبای خود و نقاط قوت شرکایش جایگاه جهانی خود را بهبود بخشید.

ایجاد یک دوستی قوی با چین یک دستاورد بزرگ برای روسیه بوده است. روسیه مزایای ژئوپولیتیکی‌ای دارد که اتحاد جماهیر شوروی از آن برخوردار نبود. البته به شرط آن که در آرزوی تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی نباشد آرزویی که در نهایت اتحاد جماهیر شوروی را ویران کرد. با این وجود، ما نباید اشتباهاتی را که مرتکب شده‌ایم فراموش کنیم تا آن را بار دیگر تکرار نکنیم. این تنبلی، ضعف، رکود و سکون بوروکراسی ما بود که به ایجاد و حفظ سیستم ناعادلانه و ناپایدار امنیت اروپا که امروز با آن مواجه هستیم یاری رساند.

من کسانی را که در غرب به نظام موجود عادت کرده‌اند نظامی که به آمریکایی‌ها اجازه می‌دهد اطاعت شرکای کوچک خود را بخرند درک می‌کنم. در این راه شرکای کوچک بخشی از حاکمیت خود را به امریکا می‌فروشند تا از حمایت نظامی و امنیتی برخوردار شوند. باید بپرسیم ما از این نظام چه چیزی به دست می‌آوریم؟ به خصوص اکنون که آشکار شده این نظام درگیری را در مرز‌های غربی ما و در کل جهان ایجاد تشدید می‌کند.

ناتو که باعث تشدید این وضعیت شده تهدیدی برای اعضای آن نیز خواهد بود. ناتو در حالی که درگیری را تحریک می‌کند در واقع محافظت را تضمین نمی‌کند. این استدلال درست نیست که گفته می‌شود ماده ۵ پیمان ناتو دفاع دسته جمعی را در صورت حمله به یکی از متحدین تضمین می‌کند. من با تاریخچه ناتو و بحث‌های آمریکا در مورد تاسیس آن آشنا هستم. من به درستی می‌دانم که در صورت درگیری با یک کشور هسته ای، ایالات متحده هرگز برای «حفاظت» از متحدان خود تسلیحات هسته‌ای را مستقر نخواهد کرد.

سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) نیز نهادی منسوخ شده است. ناتو و اتحادیه اروپا بر آن تسلط دارند و از این سازمان برای رویارویی و تحمیل ارزش‌ها و معیار‌های سیاسی غرب به دیگران استفاده می‌کنند. در مورد ناتو، بسیار واضح است که ما باید چه کنیم. ما باید مشروعیت اخلاقی و سیاسی ناتو را تضعیف کنیم و از هرگونه مشارکت نهادی خودداری کنیم.

در مورد سازمان امنیت و همکاری اروپا نیز می‌توان همین سیاست را اتخاذ کرد. بله، یک تفاوت وجود دارد، زیرا با وجود این که آن نهاد یک سازمان مخرب است هرگز آغاز به جنگ، بی‌ثباتی یا کشتار نکرده است. بنابراین، ما باید مشارکت خود را در این سازمان به حداقل ممکن برسانیم. برخی می‌گویند که این سازمان بستری است که به وزیر خارجه روسیه فرصتی برای دیدار با همتایان خود را می‌دهد. این استدلال درست نیست.

سازمان ملل می‌تواند بستر بهتری را برای ما فراهم کند. ما در جایی شریک می‌شویم که برای خود سودی بینیم و در غیر این صورت فاصله خود را حفظ می‌کنیم. از آنجایی که نظم جهانی موجود هم چنان در حال فروپاشی است به نظر می‌رسد که عاقلانه‌ترین راه برای روسیه این است که تا آنجا که ممکن است کنار بماند در دیوار‌های «قلعه نو انزواگرایانه» خود پناه بگیرد و به مسائل داخلی بپردازد. با این وجود، این بار تاریخ ایجاب می‌کند که دست به کار شویم. نیازی به مداخله یا تلاش برای تاثیرگذاری بر تحولات داخلی غرب نیست.

نخبگان غربی به اندازه کافی درمانده‌تر از آن هستند که بخواهند جنگ سرد جدیدی را علیه روسیه آغاز کنند. آن چه ما باید در عوض آن انجام دهیم استفاده از ابزار‌های مختلف سیاست خارجی از جمله ابزار نظامی برای ایجاد خطوط قرمز مشخص است. در همین حال، با ادامه حرکت نظام غربی به سمت انحطاط اخلاقی، سیاسی و اقتصادی قدرت‌های غیر غربی (با روسیه به عنوان بازیگر اصلی) ناگزیر شاهد تقویت موقعیت‌های ژئوپولیتیک، ژئو اکونومیک و ژئو ایدئولوژیک خود خواهند بود.

شرکای غربی ما به طور قابل پیش بینی تلاش می‌کنند تا خواسته‌های های روسیه برای تضمین‌های امنیتی را خفه کنند و از روند دیپلماتیک در حال انجام برای افزایش طول عمر نهاد‌های خود استفاده کنند. هیچ نیازی به دست کشیدن از گفتگو یا همکاری در امور تجاری، سیاسی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی هر زمان که مفید باشد وجود ندارد.

با این وجود، ما هم چنین باید از زمانی که در اختیار داریم برای افزایش فشار نظامی - سیاسی، روانی و حتی نظامی – فنی بر روی غرب استفاده کنیم تا کلیت غرب را مجبور به تغییر باور و عقب نشینی از سیاست‌هایی که در چند دهه گذشته در پیش گرفته سازیم.

در مورد تشدید تقابل هیچ ترسی وجود ندارد: ما شاهد افزایش تنش‌ها بوده ایم. حتی زمانی که روسیه تلاش می‌کرد جهان غرب را راضی کند نیز تنش رخ داده بود. آن چه ما باید انجام دهیم این است که برای یک عقب نشینی قوی‌تر از سوی غرب آماده شویم. هم چنین، روسیه باید بتواند یک جایگزین بلند مدت به جهان ارائه دهد یک چارچوب سیاسی جدید مبتنی بر صلح و همکاری. اگر روسیه سیاست‌های معقول، اما قاطعانه (در داخل کشور نیز) را اجرا کند با موفقیت (و نسبتا مسالمت آمیز) بر آخرین موج خصومت غرب غلبه خواهد کرد.

همان گونه که پیش‌تر نیز نوشته‌ام ما شانس خوبی برای پیروزی در این جنگ سرد داریم. سوابق گذشته روسیه گواه آن است: ما بیش از یک بار موفق شده‌ایم جاه طلبی‌های امپریالیستی قدرت‌های خارجی را به نفع خویش و به نفع بشریت به عنوان یک کل رام سازیم.

روسیه توانست امپراتوری‌های بالقوه را به همسایگانی رام و نسبتا بی‌ضرر تبدیل کند: سوئد پس از نبرد پولتاوا، فرانسه پس از بورودینو، آلمان پس از استالینگراد و برلین. ما می‌توانیم شعاری برای سیاست جدید روسیه در قبال غرب در بیتی از شعر سروده شده توسط «الکساندر بلوک» شاعر روس بیابیم شعری درخشان که مناسب وضعیت امروز است: "پس بیا به ما بپیوند! زنگ جنگ و جنگ را رها کن و دست صلح و دوستی را بگیر. تا وقت هست رفقا، اسلحه را زمین بگذارید!، بیایید در برادری واقعی متحد شویم»!

ما نباید اجازه دهیم اوکراین به یک تهدید امنیتی برای روسیه تبدیل شود. بخش عمده اوکراین توسط نخبگان ضد ملی خود فلج شده و توسط غرب فاسد شده و به عامل بیماری زای ناسیونالیسم (ملی گرایی) ستیزه جو آلوده شده است. با ایجاد شرایط مساعد شغلی و باکیفیت برای زندگی ما نه تنها شهروندان روسیه بلکه افرادی را از سایر نقاط امپراتوری سابق روسیه از جمله اوکراینی‌ها را جذب خواهیم کرد. زمان آن فرا رسیده است که از تکرار اظهارات نابخردانه «زبیگنیو برژینسکی» مبنی بر اینکه روسیه بدون اوکراین نمی‌تواند قدرت بزرگی باشد دست برداریم.

برعکس، این موضوع بسیار به حقیقت نزدیک‌تر است: روسیه نمی‌تواند قدرت بزرگی باشد تا زمانی که تحت فشار از سوی یک اوکراین قرار دارد اوکراینی که به طور فزاینده‌ای ناتوان می‌شود و یک موجودیت سیاسی است که توسط لنین ایجاد شد و بعدا در زمان استالین به سوی غرب متمایل شده بود و گسترش یافت.

امیدوار کننده‌ترین مسیر برای روسیه توسعه و تقویت روابط با چین است. مشارکت با پکن ظرفیت هر دو کشور را چندین برابر افزایش خواهد داد. ما باید هر کجا که می‌توانیم به پکن کمک کنیم تا حتی از شکست حتی لحظه‌ای آن کشور در جنگ سرد تازه که توسط غرب آغاز شده است جلوگیری کنیم. آن شکست ما را نیز تضعیف می‌کند.

برچسب ها: روسیه اوکراین
ارسال نظرات