بحران اوکراین که ممکن است با تهاجم قریب الوقوع روسیه مواجه شود نمونهای عالی از نیاز به تحلیل بیشتر و دقیقتر از تاریخ، مسائل، افراد و نهادهایی است که به یافتن ریشه مشکل و نه لزوما راه حل کمک میکنند. در تلاطمها از جمله در بحران فعلی اوکراین متاسفانه تصمیم گیرندگان به طور ناخواسته از "درسهای تاریخ" برای نتیجهگیری در مورد مدیریت بحران استفاده میکنند. رهبران امروزی (و رسانههای جریان اصلی که معمولا مفروضات و نتیجهگیریهای آن رهبران را نسخهبرداری و تکرار میکنند) با استفاده از به اصطلاح درسهای کنفرانس مونیخ در سال ۱۹۳۸ (توافق نامه مونیخ توافقی بین آلمان نازی و ایتالیا، فرانسه و بریتانیا بود. بر اساس توافق نامه مونیخ که با هدف جلوگیری از بروز جنگ جهانی دوم امضا شد، کشورهای بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان در سپتامبر سال ۱۹۳۸ میلادی با یکدیگر توافق کردند که نواحی آلمانی نشین سودت در کشور چکسلوواکی ضمیمه خاک آلمان نازی شود) برای موضع تهاجمی روسیه در قبال اوکراین از تاریخ سوء استفاده میکنند.
قیاسهای تاریخی نقش عمدهای در اقدامات رهبران ما داشتهاند. روسای جمهور "جان اف کندی" و "لیندون جانسن" در مورد ویتنام به دلیل عقاید اشتباهشان درباره روابط میان اتحاد جماهیر شوروی و چین و هم چنین اهداف آنان اقدام کردند. خوانش خاطرات پرزیدنت "هری ترومن" نشان میدهد که تصمیم او برای جنگیدن در کره در سال ۱۹۵۰ میلادی با استناد به رویدادهای کلیدی در دهه ۱۹۳۰ میلادی مانند تصرف منچوری توسط ژاپن در سال ۱۹۳۱ میلادی، تهاجم ایتالیا به اتیوپی در سال ۱۹۳۵ و الحاق اتریش توسط هیتلر در سال ۱۹۳۸ میلادی صورت گرفت.
ترومن به بحران مونیخ در سال ۱۹۳۸ میلادی اشارهای نکرد، اما چند تن از مشاوران او به تصمیم نخست وزیر بریتانیا "نویل چمبرلین" برای "مماشات" با هیتلر و "دلجویی" از او از طریق واگذاری سرزمین سودت به آلمان اشاره کردند. واژه "مماشات" که اکنون به عنوان یک عمل تسلیم خطرناک در نظر گرفته میشود در عمل وقوع رویارویی در آینده را تضمین میکند و خبر از آن میدهد.
دولتهای پیشین ایالات متحده با موفقیت به دیپلماسی برای خنثی کردن بحرانهای جنگ سرد بر سر برلین، کوبا، تایوان و موقعیتهای مختلف جهان سوم در خاورمیانه و آفریقا متوسل شدند. به نظر میرسد دولت بایدن درگیر تفکر گروهی و جریانی در مورد روسیه و "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهوری آن کشور است و فردی را اطراف خود ندارد که بتواند خارج از آن چارچوب در مورد راه حل دیپلماتیک فکر کند.
بایدن گفته است زمانی که آمریکاییها و روسها شروع به تیراندازی به سمت یکدیگر میکنند این یک جنگ جهانی است با این وجود، او لزوم دور نگه داشتن اوکراین از ناتو و حذف تسلیحات پیشرفته ایالات متحده از شرق اروپا را درک نمیکند. در عوض، به نظر میرسد تیم امنیت ملی بایدن، اندیشکدهها و رسانههای جریان اصلی، پوتین را با "جوزف استالین" و شاید "آدولف هیتلر" در رابطه با اوکراین تشبیه میکنند. به طور منظم، به ما گفته میشود که پوتین در موقعیتی قرار دارد که کل اوکراین را اشغال میکند یا یک دولت دست نشانده را در کیف مستقر خواهد ساخت یا پیش شرطهایی را برای عملیات با بهانهای دروغین برای توجیه تهاجم تعیین میکند. این مفروضات مطرح شده از سوی ایالات متحده و بریتانیا احتمالا نمونههایی از جنگ اطلاعاتی هستند که پوتین را مرعوب نمیسازند، اما به وضوح به ضرر "ولودیمیر زلنسکی" رئیس جمهوری اوکراین خواهند بود که باید با پیامدهای اجتماعی و اقتصادی کارزار تبلیغاتی غرب مواجه شده و با آن مقابله کند.
پوتین از سوی رهبران امریکا فردی با قدی ۳ متری قلمداد میشود و "نیویورک تایمز" او را به عنوان یک "فرد ماهر در امر طراحی تاکتیک و فنون جنگی در عرصه ژئوپلیتیک" توصیف میکند. با این وجود، واقعیت آن است پوتین تاکنون به ریسک پذیری برای مبارزهای طولانی مدت مبادرت نورزیده است. تاکنون موارد استفاده پوتین از زور و قوه قهریه نشان دهنده تمایل او به محدود کردن ریسک و اجتناب از تعهدات و درگیریهای بلندمدت بودهاند. جنگ با گرجستان در سال ۲۰۰۸ میلادی تنها پنج روز به طول انجامید و با دخالت ایالات متحده در سیاست گرجستان همراه شد. دخالت ایالات متحده در اوکراین را میتوان با تصرف کریمه در سال ۲۰۱۴ مرتبط دانست که هیچ خطر نظامیای برای روسیه به همراه نداشت. دخالت روسیه در سوریه در سال ۲۰۱۵ میلادی به دنبال اظهارات مقامهای ایالات متحده و بریتانیا مبنی بر بیعلاقه بودن آنان به سرنوشت "بشار اسد" رئیس جمهور سوریه رخ داد.
دولت بایدن و رسانههای جریان اصلی نیز قاطعانه با وضعیت بیطرفی اوکراین مخالف هستند و به خطر "فنلاندیزه شدن" اشاره میکنند. در طول جنگ سرد فنلاندیزه سازی نفوذ یک اتحاد جماهیر شوروی قدرتمند بر سیاست خارجی کشور همسایه ضعیف یعنی فنلاند را شامل شده بود. از لحاظ تاریخی، فنلاند یک تهدید برای اتحاد جماهیر شوروی بود. این کشور در هر دو جنگ جهانی اول و دوم در کنار آلمان قرار گرفت و در جنگ داخلی روسیه علیه بلشویکها شرکت کرد.
در دهه ۱۹۲۰ میلادی، فنلاند با لهستان علیه اتحاد جماهیر شوروی متحد شد. فنلاند و هم چنین سوئیس و اتریش را میتوان به عنوان نمونههایی درباره امکان پذیری بی طرفی اوکراین بین شرق و غرب ذکر کرد. در هر صورت، ایالات متحده به طور جدی مسائلی را که پوتین میخواهد در مورد عضویت آینده اوکراین در ناتو و استقرار تسلیحات پیشرفته در شرق اروپا مطرح کند مورد اشاره قرار نداده است. در عوض، دولت بایدن به طور معمول به اقدامات محدود و متقابل در مورد کنترل تسلیحات و تمرینهای نظامی اشاره میکند که برای شروع یک گفت و گوی دیپلماتیک جدی کافی نیستند. منطقی است که پوتین بر روی رویارویی مستقیم با بایدن در مورد این موضوعات که نشان دهنده منافع ملی حیاتی روسیه و نه ایالات متحده هستند اصرار ورزد. تا آنجا که به مسکو مربوط میشود ایالات متحده به مثابه ناتو قلمداد میشود و بالعکس. گفتوگوی هفته گذشته پوتین با "امانوئل مکرون" رئیس جمهور فرانسه فرصتی برای کرملین بود تا موضوع را زنده نگه دارد نه آن که بخواهد به موضوعات اساسی بپردازد.
پوتین ممکن است واقعا انتظار نداشته باشد که ایالات متحده مصالحه یا تضمینهای خود را به صورت مکتوب ارائه کند با این وجود، رهبر روسیه از این فرصت استفاده میکند تا به جامعه جهانی یادآوری کند که واشنگتن به طور یکجانبه تضمینهای شفاهی خود را در آخرین روزهای اتحاد جماهیر شوروی زیرپا گذاشت. "جورج اچ دابلیو بوش" رئیس جمهوری اسبق امریکا و "جیمز بیکر" وزیر امور خارجه وقت متعهد شدند که در ازای خروج کامل شوروی از آلمان شرقی در سال ۱۹۹۰ میلادی از آلمان پیش روی نیروی نظامی را انجام ندهند. شوروی به تعهد خود پایبند ماند، اما ما نماندیم.
اگر بایدن واقعا معتقد است که وقوع جنگ جهانی میتواند نتیجه هر درگیری بین نیروهای روسیه و آمریکا باشد نباید درها را به روی کشوری که پنجمین کشور ناتو در مرزهای روسیه خواهد بود باز نگه دارد. برداشتن چندین گام آسان درگیری را متوقف ساخته و فرصتی برای دیپلماسی فراهم میسازد.
توقف گسترش قلمروی ناتو ضروری است و خواستههای پوتین در این زمینه غیرمنطقی نیست. اعمال محدودیتهای قابل توجهی برای استقرار و عملیات نظامی ناتو در مرز روسیه (به عنوان مثال در نروژ، استونی، لتونی و لیتوانی) نیز ضروری است و میتواند در برابر اعمال محدودیتهای مشابه بر نیروهای روسیه صورت گیرد و اقدامی متقابل باشد. احیای معاهده منع موشکهای هستهای میان برد و به روز رسانی معاهده نیروهای متعارف در اروپا ضروری است. این مراحل میتوانند در تبادلی مستقیم میان روسیه و آمریکا مورد مذاکره قرار گیرد. پیشرفت در این جبههها امکان به روز رسانی توافق نامه هلسینکی سال ۱۹۷۵ میلادی را فراهم میسازند که آغازی برای روند تنش زدایی شرق و غرب در تقریبا ۵۰ سال پیش بود.
بازگشت به روند هلسینکی مستلزم بحث اساسی در مورد سایر مسائل مناقشه برانگیز اروپایی مانند جزیره تقسیم شده قبرس، جایگاه کوزوو و وضعیت شرق اوکراین است. همان طور که "وینستون چرچیل" نخست وزیر اسبق بریتانیا هشدار داده بود:"پرچانگی کردن بهتر از جنگیدن است". جامعه بینالمللی در حال مبارزه با کووید و چالشهای آب و هوایی است که نیازمند رویکرد دیپلماتیک در سطح جهانی خواهد بود. در عوض، ما شاهد دو کشور هستیم که همزمان با ظهور چین با افول بینالمللی مواجه شده و به تاکتیکهای جنگ سرد متوسل میشوند.
منبع: کانترپانچ