روزنامه کیهان در باره جنایات رژیم پهلوی مینویسد: رضا شاه برای تصاحب املاک مردم، روشها و شیوههای متفاوتی داشت. او با فرستادن افسران خود به شمال کشور دستور میداد که هر ملک مرغوبی را به قیمت بسیار ناچیز و با زور برایش بگیرند.
در سال ۱۳۱۴ میزان املاکی که وی غصب کرده بود به قدری زیاد بود که برای اداره آن، اداره املاک اختصاصی تاسیس شد. شهرت رضاخان پهلوی در تصاحب اراضی به قدری بود که یک روزنامه فرانسوی به او لقب جانور زمینخوار داد. وی پس از ۱۶ سال سلطنت، ۴۴ هزار سند به نام خود ثبت کرد و بیش از ۲ هزار و ۱۷۶ روستا را صاحب شد.
غلامرضا پهلوی؛ برادر محمدرضا درباره پدرش میگوید: «پدرم میگفت اسلام دین عربهای وحشی است و ربطی به ایرانیان ندارد و تا وقتی ایرانیها دست از اسلام برندارند، تحت قیمومیت اعراب قرار دارند و اگر ما میخواهیم از اثرات و آلودگی حمله اعراب خود را پاک کنیم، باید از دین آنها دست برداریم.»
فرح دیبا نیز درباره محمدرضا پهلوی میگوید: «محمدرضا میگفت من هیچ اعتقادی به اسلام ندارم.»
این بیدینها و وحشیها دزد واقعی اموال مردم بودند. ارتشبد فردوست در صفحه ۲۶۶ جلد اول کتاب خاطراتش مینویسد: «در دوران ۱۳ ساله نخستوزیری هویدا، همه میچاپیدند و هویدا کاملا نسبت به این وضع بیتفاوت بود... در هیچ زمانی بهاندازه دوران نخستوزیری هویدا فساد گسترده نبود و او، چون رضایت محمدرضا را میطلبید، نمیخواست کسی و در نهایت محمدرضا را از خود ناراضی کند... از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ تنها در بازرسی، ۳۷۵۰ پرونده سوءاستفاده کلان تشکیل شد... همه پروندهها طبق دستور شفاهی نخستوزیر بایگانی میشد.»
در صفحه ۱۳۲ جلد نخست صحیفه امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در نامهای به هویدا مینویسند: «.. جشنهای غیرملی که به نفع شخصی در هر سال چندین مرتبه تشکیل میشود و در هر مرتبه مصیبتهای جانگداز برای اسلام و مسلمین و مردم پابرهنه ایران به بار میآورد، یکی از آنهاست. با سرنیزه پلیس از مردم بیچاره بیپناه، خرجهای گزاف آنها گرفته میشود. یکی از جشنها که من نمیتوانم اسم روی آن بگذارم؛ جز هوس و شهوت بازی با احساسات ملت، گفته میشود چهار هزار میلیون ریال خرج شده است که نصف آن از خزانه ملت و نصف دیگر بیواسطه از بازار و ... با زور و ارعاب اخاذی شده، خون دل فقرا خرج نامجویی و خودکامگی است... هر روز برای شما عید و شادی و برای ملت بدبختی و نکبت است توام با این جشنهای نامیمون؛ آنقدر هتک نوامیس مسلمین و اسلام بوده است که قلم را عار است از ذکر آن.»
ویلیام شوکراس در صفحه ۱۱۵ کتاب آخرین سفر شاه مینویسد: «ملکه (فرح دیبا) ریاست جشن هنر شیراز را بر عهده داشت. در اواسط سالهای ۱۹۷۰ جشن مزبور یکی از پرجنجالترین رویدادهای فرهنگی کشور ایران به شما میرفت... جنجالهای جشن هنر وقتی به اوج خود رسید که در سال ۱۹۷۷ یک گروه هنرپیشه دکانی را در یکی از خیابانهای اصلی شیراز در نزدیکی مسجد گرفت و در درون دکان و در پیادهروی جلوی آن نمایشی اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوت انگیز بین هنر پیشگان زن و مرد بود. چنین نمایشی در خیابانهای هر شهرک انگلیسی و آمریکایی جنجال برپا میکرد و منجر به بازداشت هنر پیشگان میشد.»
این جشن از القاهای فرهنگ غرب بود که به نام فرح پهلوی در ایران اجرایی شد و بزرگترین ضربه را به اسلام و ملت ایران زد.
آنچه برای خاندان پهلوی مهم بود؛ خودکامگی، دنیاگرایی، شهوتپرستی، بیبندوباری و هوس بازی بود. برای آنان دین و مردم مهم نبودند. کثیفترین جنایتها را بر ملت ایران روا داشتند و به وحشیانهترین خیانتها و جنایتها دست زدند. بر متصدیان فرهنگ و اساتید جبهه بصیرتافزایی تکلیف است که واقعیت خاندان پهلوی را برای نسل جوان بازگو کنند؛ تا همگان بدانند چه خیانتکاری در ۲۶ دی ۱۳۵۷ از کشور ایرانگریخت و مردم از دست چه شروری خلاص شدند.