البته از این مجلس چندان انتظاری نباید داشت، ولی مطابق اصل ۷۷ قانون اساسی: «عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههای بینالمللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد.» حتی برجام که نیازمند تصویب مجلس نبود را به تصویب مجلس اصولگرا رساندند، حال چگونه این قرارداد از این قاعده مستثنا شده است؟ مجلس و شورای نگهبان احتمالا سرگرم امور مهمتری هستند.
از این بگذریم. بنده نسبت به ضدیت با روسیه و چین که در برخی از رسانهها وجود دارد نقد دارم و این را قبلا هم نوشتهام. این گرایش را نوع دیگری از گرایش ضد بیگانهای میدانم که از پیش در ایران رواج داشته است و در هر مقطعی به صورتی خود را نشان داده است و رویه دیگری از گرایش ضدیت با غرب است که نزد نواصولگرایان رواج دارد. به ویژه درباره چین، نوعی احساس حسادت موجب این شیوه پرخاشگری سیاسی نیز شده است. از این رو معتقدم که باید از این بلوکبندیهای متعارف گذر کرد و آماده بود که با همه کشورهای جهان تعاملی منطقی، سازنده و دو سر سود را به اجرا گذاشت.
البته این بدان معنا نیست که روابط با همه کشورها یکسان خواهد بود، ولی منطق کلی آن را باید پذیرفت، سپس برحسب مورد نظر داد. در این چارچوب اصل انعقاد قراردادهای دوستی با چین و روسیه یا هند و برزیل و ترکیه و همه کشورهای دیگر قابل قبول و پذیرفتنی است. البته جزییات آن نیازمند بررسیهای کارشناسی است که خارج از صلاحیت امثال بنده است.
ولی نکته مهمی که نباید فراموش کرد این است که هر کشوری به ویژه چین و روسیه از اجزای اصلی نظام بینالملل موجود هستند. این دو کشور، به تناسب از نظر نظامی و اقتصادی در رتبههای اول و دوم هستند. عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل هستند و حق وتو دارند. همینها بودند که به قطعنامههای آن شورا علیه ایران رای دادند و این کارشان نیز از باب دشمنی با ایران نبود. چون اکنون هم از آن قطعنامهها پشیمان نشدهاند، حمایت آنان از قطعنامهها در ذیل دفاع آنها از نظم موجود بینالملل قابل توجیه است و به نفع منافع خودشان و حتی صلح جهانی میدانند.
اگر چالشهای جدی میان آنان و غرب و بهطور مشخص امریکا وجود دارد، به صورت رقابتی درون این نظم است. ممکن است در آینده این نظم تغییر کند، ولی فعلا همه این کشورها درون این نظم دنبال منافع خود هستند و با یکدیگر رقابت میکنند و در این چارچوب اقدام به یارگیری میکنند.
هر دوی آنها روابط بسیار نزدیکی با اسراییل دارند، هر دو ملتزم به قطعنامههای شورای امنیت هستند و از آن دفاع میکنند. هر دو مخالف هستهای شدن سایر کشورها هستند. هر دو روابط مستقیم اقتصادی و سیاسی با غرب و امریکا دارند. هر دو ملتزم به نوعی فرآیندهای دیپلماتیک برای حلوفصل امور جهانی هستند. این دو کشور یا هر کدام از آنها به تنهایی حاضر نیست این قاعده را نادیده بگیرد. اکنون مثل دوران جنگ سرد نیست که دو قطبی مبتنی بر تضاد و تخاصم میان آنان حاکم باشد.
در این چارچوب ایران میتواند از طریق بهبود روابط با این دو کشور یا هر کشور دیگر در مقابله با غرب (با فرض درستی این سیاست مقابلهجویانه) استفاده کند، مشروط بر اینکه این مقابله در چارچوب نظم بینالملل موجود باشد. اگر گمان میکنند که میتوانند در تقابل با نظم موجود جهانی روی حمایتهای فرضی این دو کشور حساب کنند، قطعا مرتکب اشتباه میشوند.
هیچ چاقویی دسته خود را نمیبُرد. چین برای الحاق هنگکنگ یا تایوان هم حاضر نشده تا این نظم را نادیده بگیرد، چرا باید برای ایرانی که فاقد توانایی برای امتیاز دادن است، به مقابله با نظمی بپردازد که پیشرفت نیمقرن اخیر چین محصول همراهی و همگامی با آن نظم است؟
بنابراین آنچه را که میتوان به عنوان یک گزاره پذیرفتنی طرح کرد، تغییر رویکرد ایران نسبت به نظام بینالملل است. در داخل این نظام میتوان بازی کرد و عرض عریضی هم دارد. میتوان یارگیری کرد، میتوان قراردادهای ۲۵ساله بست، ولی به محض اینکه اصول این نظام را نادیده بگیرید، زیان، پشت زیان خواهد بود. شورای امنیت سازمان ملل و مصوبات آن رکن رکین این نظام است.
دیوار فقط دیوار سفارت آمریکا!