صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۲۶۰۳۶
تضاد‌های سیاسی رئیس جمهور فرانسه
شاکله فکری‌ای که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی از بستر آن ظهور کرد تهدید به فروپاشی شده است. به نظر می‌رسد که سیاست فرانسه مجبور است فراتر از تسکین درمانی و هرمنوتیک از اضطراب‌های عمومی عبور کرده و بر استفاده از قدرت دولتی برای رام کردن دنیایی نامطمئن تمرکز کند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۳ - ۱۵ دی ۱۴۰۰

فرارو- اگر «امانوئل مکرون» رئیس جمهوری فرانسه اغلب به همان اندازه که به نظر می‌رسد نسبت به انتخاب مجدد در آوریل ۲۰۲۲ میلادی اطمینان خاطر دارد به دلیل آن است که با موفقیت از شیوع کرونا استفاده کرده تا خود را به عنوان رهبری نشان دهد که کشورش را در بحران به خوبی هدایت می‌کند.

به گزارش فرارو به نقل از فارین پالیسی، با این وجود، مکرون که در واکنش به کرونا ظهور کرد به نظر نمی‌رسد شبیه مردی باشد که در سال ۲۰۱۷ میلادی انتخاب شد. او در آن زمان متعهد به بازسازی بازار کار، نظام بازنشستگی و دستگاه ادرای فرانسه شده بود. مکرون تا حد زیادی نگرانی‌های بودجه‌ای و اصلاحات نئو لیبرالی که نشانه هویت سیاسی‌اش بودند را به حالت تعلیق درآورده است. او در حال حاضر به احتمال زیاد بر نیاز به یک سیاست صنعتی تازه تاکید می‌ورزد تا لوازم پزشکی ضروری فرانسه به زنجیره‌های تامین در سراسر جهان وابسته نباشند.

کرونا تنها تهدید داخلی‌ای نبوده که مکرون در دوران ریاست جمهوری خود با آن مواجه بوده است. از زمان قتل «ساموئل پتی» معلم مدرسه در اکتبر ۲۰۲۰ میلادی، مکرون در گفتار و تا حدودی در عمل موضع بسیار سخت‌تری را در قبال شبکه‌های اسلام گرای رادیکال اتخاذ کرده است.

«جرالد دارونین» وزیر کشور او در مناظره ماه فوریه با «مارین لوپن» سیاستمدار راست افراطی افکار عمومی را بهت زده ساخت چرا که جبهه ملی تحت رهبری لوپن را به‌عدم هشیاری نسبت به تهدیدات ناشی از افراط گرایی اسلام گرایانه متهم کرد این در حالی بود که راست افراطی خود را همواره پیشرو در زمینه هشدار دادن نسبت به این تهدید معرفی کرده بود.

در حالی که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی از میان خاکستر حزب سوسیالیست به عنوان یک لیبرال اقتصادی مبتکر و جذاب برای سکانداری به نمایندگی از جریان میانه برخاست اکنون به وزرای خود اجازه می‌دهد تا موضع راستگرایانه در برابر لوپن اتخاذ کنند. یکی از پیامد‌های این تغییر جهت آن است که پایگاه رای دهندگان او به سوی رای دهندگان محافظه کار میل پیدا کرده است که باعث می‌شود دیگر همانند یک نامزد راست میانه کلاسیک سابق به نظر نرسد.

منصفانه است اگر از سیر تغییر رویکرد مکرون تعجب کنیم. مکرون ۲۰۲۱ میلادی خود را مدافع سرسخت مردم معرفی می‌کند و منطق اقتصادی نئو لیبرال را زیر پا می‌گذارد در حالی که مکرون سال ۲۰۱۷ میلادی که مطبوعات انگلیسی زبان از او استقبال کردند وی را به عنوان ناجی لیبرالیسم در مواجهه با امواج پوپولیستی در غرب قلمداد کرده بودند. آیا چیزی به نام مکرونیسم وجود دارد که این تغییرات را بتوان در آن درک کرد؟

مکرون از ابتدای اولین کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری خود سیاستمداری بود که می‌توانست تغییرات منحرف کننده در استراتژی گفتمانی را به کار گیرد. با این وجود، این موضوع پیوسته در خدمت یک بینش سیاسی بوده که دقیقا با قدرت گفتمان مشخص می‌شود.

مکرون با تاثیرپذیری از مرشد فکری‌اش «پل ریکور» فیلسوف و سلف سیاسی‌اش «میشل روکار» نخست وزیر چپ میانه درک درستی از سیاست ارائه کرده که دولت و شخص خود را در راس آن در نقش هرمنوتیکی قرار می‌دهد. کار او ارائه توضیحات و تفسیر به شهروندان فرانسوی برای انطباق دادن آنان با واقعیت‌های تغییر ناپذیر جهانی شدن اقتصاد است. این مکرونیسم به ارث رسیده از ریکور و روکار است که اکنون با بحرانی مواجه است که نمی‌توان از طریق چنین ابزار‌های گفتمانی‌ای آن را مدیریت کرد.

مکرون جوان به مدت دو سال دستیار «ریکور» بود در حالی که آن متفکر بر روی آخرین کتاب‌اش «حافظه، تاریخ، فراموشی» کار می‌کرد مکرون از ریکور به عنوان تاثیرگذارترین چهره بر اندیشه سیاسی‌اش یاد کرد. محققان دیگر ادعا‌های تاثیر ریکور بر مکرون را به چالش کشیده‌اند و به طور قانع کننده‌ای استدلال می‌کنند که بیشتر این تاثیرات اساسا تشریفات سطحی توسط روشنفکران طرفدار مکرون هستند.

آن کتاب نقطه نگاه نظری درباره حافظه سیاسی بود که در فرانسه موج می‌زد، زیرا گروه‌هایی مانند مستعمره نشینان سابق الجزایری و اعضای دیاسپورای آفریقایی به دنبال آن بودند تا روایت‌های رقیب خود را از آسیب‌های تاریخی در کتاب‌های درسی مدرسه و یادبود‌های عمومی قرار دهند.

یادبود رسمی هولوکاست از سوی «ریکور» در کتاب «حافظه، تاریخ، فراموشی» حکمرانی را به صورت نمادین در نظر می‌گیرد به عنوان موضوع مدیریت بزرگداشت بی‌عدالتی گذشته، آشتی دادن روایت‌های تاریخی رقیب و دستیابی به یک آشتی از طریق یک درمان ملی گروهی تحت نظارت دولت.

ریکور به مکرون مفاهیم کلیدی برای سیاست سازماندهی شده حول محور جست و جوی معنا، آشتی و دیگر انواع مشروعیت تولید شده به صورت گفتمانی را ارائه کرد. با این وجود، مهم‌ترین تاثیر او بر مکرون به صورت مستقیم نبود بلکه مشارکت او در درک سوسیالیسم فرانسوی بود که هم شخص او و هم مکرون به آن تعلق خاطر داشتند و بعدا آن را ترک کردند. این رویداد در دهه‌های پایانی قرن بیستم رخ داد.

ریکور تجسم دگرگونی چپ فرانسه پس از جنگ بود که ظهور مکرون را ممکن کرد. پیش از سال ۱۹۴۵ میلادی، ریکور جوان یک سوسیالیست پروستان بود که از وسوسه اقتدارگرایی مصون نبود که هم شامل تحسین رژیم نازی در آلمان و هم حمایت اولیه از دولت ویشی مورد حمایت نازی‌ها در فرانسه می‌شد. با این وجود، پس از جنگ، سیاست او حول سوسیالیسم مسیحی دموکراتیک لیبرال که بر اساس فلسفه فردگرایانه «امانوئل مونیه» متفکر فرانسوی بود تغییر جهت پیدا کرد.

در طول دهه‌های پس از جنگ، ریکور برداشت خود از اومانیسم (انسان گرایی) مسیحی را با محوریت کرامت فردی با اقتصاد مارکسیستی و رژیم‌های سوسیالیستی تطبیق داد که جمهوری خلق چین را نیز شامل می‌شد. ریکور پس از بازدید از آن کشور در مجموعه مقالاتی در سال ۱۹۵۶ میلادی محتاطانه چین را مورد تمجید قرار داد. با این وجود، او خاطر نشان ساخت که چینی‌ها فاقد آزادی‌های سیاسی هستند نگرانی‌ای که او در مقاله‌ای در تحلیل «پارادوکس سیاست» در سطح نظری بالاتری ارائه کرد.

ریکور استدلال می‌کرد که دولت قرار بود افراد را از ظلم و ستم رهایی بخشد، اما زمانی که ابزار این کار را به دست آورد، خطر ایجاد شده آن بود که دولت خود به تهدیدی علیه مردم تبدیل شد. کنترل سوسیالیستی بر اقتصاد‌های مدرن که البته ریکور آن را یک تحول مثبت قلمداد کرده بود، خطرات تازه‌ای را برای آزادی انسان به همراه داشت. برای بررسی آن، ریکور اصرار داشت که حیات سیاسی حول تفکیک قوا، تبادل عمومی آزادانه افکار و کنترل دموکراتیک شهروندان بر دولت سازماندهی شود.

او از لیبرالیسم سیاسی به عنوان وسیله‌ای برای مهار ظرفیت‌های اقتدارگرایانه سوسیالیستی حمایت می‌کرد، حتی زمانی که پیروزی آشکار آن بر لیبرالیسم اقتصادی را جشن می‌گرفت.

به نظر می‌رسد ریکور که حقوق بشر را با اقتصاد سوسیالیستی پیوند داد تقریبا برعکس مکرون کار کرده بود. مکرون به عنوان وزیر دارایی در دوره زمامداری اولاند و سپس به عنوان رئیس جمهور اغلب به نظر می‌رسید لیبرالیسم اقتصادی را از طریق ابزار‌های سیاسی غیر لیبرال ترویج می‌کند. واکنش تند و خشونت‌آمیز او به اعتراضات جلیقه زرد‌ها که علیه افزایش پیشنهاد مالیات بر سوخت به خیابان‌ها آمده بودند از نظر بسیاری از چپ‌های فرانسه نمونه‌ای از لیبرالیسم اقتصادی اقتدارگرایانه مکرون به نظر می‌رسید.

اگرچه اکنون به نظر می‌رسد که مکرون تمایلات اقتدارگرایانه خود را به جای اصلاحات نئولیبرالی در خدمت سلامت عمومی و اقدامات امنیتی ضد تروریستی (که هم از سوی راست افراطی و هم مطبوعات مترقی انگلیسی زبان تقبیح شده است) قرار داده است. ریاست جمهوری مکرون با دیدگاه «ریکور» درباره دولتی که اقتصاد را کنترل می‌کند و به نوبه خود توسط شهروندان‌اش کنترل می‌شود فاصله زیادی دارد.

با این وجود، ریکور پس از شورش‌های دانشجویی مه ۱۹۶۸ میلادی دچار تحولی تدریجی، اما قدرتمند در اندیشه سیاسی خود شد. ریکور که از طرفداران اصلاحات دانشگاهی فرانسه بود، رئیس جایی شد که شاید کانون رادیکالیسم دانشجویی آن زمانه بود: دانشگاه نانتر پاریس. دوران کوتاه ریاست او با تحقیر شدن گسترده‌اش همراه بود. یک گروه دانشجویی سطل زباله‌ای را روی سرش خالی کردند.

کمی پیش از آن واقعه، ریکور مقاله‌ای را با عنوان «اصلاحات و انقلاب در دانشگاه» با استناد به چین مائوئیستی نوشته بود. او نوشته بوده غرب اکنون وارد یک «انقلاب فرهنگی با وام گرفتن از انقلاب چین» شده است. با این وجود، او خود قربانی روش‌هایی بود که «گارد سرخ» طرفدار انقلاب فرهنگی استفاده از آن استفاده می‌کرد.

همان گونه که مکرون در مصاحبه ۲۰۱۵ میلادی هنگامی که ریکور را به عنوان مربی مورد تایید قرار داد، اشاره کرده بود؛ فلسفه ریکور از دوره شورش ۶۸ به این سو واکنشی به «تخریب اقتدار توسط رادیکال ها» بود. فلسفه او تلاشی برای یافتن مسیری دیگر بود که ریکور را به طور قطعی از مارکسیسم حتی مارکسیسمی که با لیبرالیسم، اومانیسم و مسیحیت صاحب صلاحیت قلمداد می‌شد، خارج کرد.

«پل ریکور»

ریکور با استعفا از سمت خود در دانشگاه نانتر از زندگی سیاسی کناره گیری کرد و سمت تدریس در بلژیک و سپس دانشگاه شیکاگو را برعهده گرفت که به او اجازه داد، از فرانسه فاصله بگیرد. زمانی که در دهه ۸۰ میلادی به زندگی سیاسی بازگشت با مجموعه تازه‌ای از ارجاعات برگرفته از بستر و فضای امریکایی این کار را انجام داد از فیلسوفانی، چون جان رالز، مایکل والزر و هانا آرنت تاثیرپذیر بود. در این مرحله، مارکس و مائو در افکار و تفکر او ناپدید شده بودند.

در طول دهه ۷۰ میلادی، ریکور ستایش تازه‌ای را از لیبرالیسم اقتصادی به عمل آورد. او احساس کرده بود که آمال سوسیالیستی خطراتی را به همراه دارند که لیبرالیسم سیاسی به تنهایی نمی‌تواند آن را مهار کند. اگرچه ریکور کماکان ادعا می‌کرد که تفکر اتوپیایی برای سیاست حیاتی است (مضمونی از سخنرانی‌های او درباره ایدئولوژی و اتوپیا)، اما امکان جهت گیری به سوی آینده چه آرمانشهری یا غیر از آن به طور فزاینده‌ای در اندیشه‌اش با نگاه به گذشته جایگزین شد.

علائق جدید در سیاست حافظه جایگزین آن شد و حوزه ممتاز کنش دولت را نه در حوزه اقتصادی بلکه در حوزه نمادین قرار داد. ریکور در این مرحله دولت را به عنوان عامل کنترل اقتصاد قلمداد نمی‌کرد بلکه بیش از هر چیز مسئول عملیات هرمنوتیکی و درمانی می‌دانست.

برای ریکور و زندگی سیاسی فرانسه به طور کلان تر، این تغییر جدایی از افق حرفه سیاسی روکار نبود. از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۴ میلادی روکار خارج از چارچوب احزاب اصلی آن گونه که متحدان‌اش او را «چپ دوم» می‌دانستند در سیاست فرانسه حاضر بود. در برابر تلفیق مارکسیسم و ژاکوبنیسم که مدت‌ها بر سوسیالیسم فرانسه مسلط بود، روکار مجموعه‌ای ایدئولوژیک را ایجاد کرد که با لیبرالیسم اقتصادی سازگاری داشت.

روکار دستور کار چپ دوم را با تاکید بر منطقه گرایی در کتاب‌اش در سال ۱۹۶۶ میلادی تحت عنوان «استعمارزدایی از استان ها» و «خود مدیریتی کارگری» (خود مدیریتی) الهام گرفته از مدل یوگسلاوی مطرح کرد. با این وجود، در دهه ۷۰ میلادی تغییری گفتمانی را تجربه کرد که کارگران به عنوان نماینده‌اش شناخته شدند و نه کارآفرینان.

پس از سال ۱۹۷۴، روکار به حزب سوسیالیست پیوست و به دنبال تغییر آن از درون بود. برای نزدیک به یک دهه، به نظر می‌رسید که این یک تلاش بدون برد بود. طرفداران ارتدوکس ژاکوبن -مارکسیست حزب که امیدوار به در دست گرفتن قدرت ملی بودند، برنامه‌ای را برای کنترل دولت بر اقتصاد فرانسه متصور شدند. «ژان پیر شونمان» یکی از نمایندگان اصلی این گرایش روکار را به دلیل آنچه به عنوان «نفرت از دولت» قلمداد می‌کرد، محکوم نمود.

او هشدار داد که با تقویت هزینه مناطق و خودمختاری کارگران در مشاغل خاص به جای قدرت جمعی آنان از طریق اتحادیه‌های ملیِ روکار، در معرض خطر محکوم کردن هر دولت سوسیالیستی آینده‌ای است که به ابزار‌های لازم برای کنترل اقتصاد نیاز دارد.

«فرانسوا میتران» رهبر حزب سوسیالیست با شونمان متحد شد و روکار را به عنوان یک میانه رو که استراتژی انتخاباتی سوسیالیست‌ها در اتحاد با کمونیست‌های هنوز قدرتمند را تضعیف می‌کرد، مورد حمله قرار داد. برنامه ملی سازی جاه طلبانه میتران این بود که صنعت و بانک‌های فرانسه را در خدمت دولت قرار دهد و آنان را برای کاهش بیکاری و در نهایت ایجاد سوسیال دموکراسی تحت اجبار دولت قرار می‌داد. با این وعده او در انتخابات سال ۱۹۸۱ میلادی موفق شد.

با این وجود، در آن دوره بستر و شرایط جهانی برای اتخاذ چنین استراتژی‌ای نامطلوب بود. زمانی که دولت تازه منتخب حزب سوسیالیست ملی سازی خود را آغاز کرد، دولت‌هایی در سراسر غرب به رهبری «مارگارت تاچر» نخست وزیر وقت بریتانیا و دولت «ریگان» در ایالات متحده آمریکا اصلاحات نئو لیبرالی را برای کاهش نقش اقتصادی دولت در واکنش به شوک‌های نفتی، رشد اقتصادی کند و تورم دهه ۷۰ میلادی ترویج کردند. با این حال، میتران متعهد به سرپیچی از این اجماع ایدئولوژیک تازه شد. سوسیالیست‌ها بدون برنامه کلان‌تر اقتصادی ملی دریافتند که می‌توانند با بازی روی موضوعاتی مانند منطقه گرایی خود را از جناح راست متمایز سازند.

مانند مکرون، روکار در دوران اوج خود به عنوان یک پیشگام میانه رو ظاهر می‌شد که لیبرالیسم اقتصادی را با تفکر رادیکال خود خوانده ترکیب می‌کرد و مرز‌های بین راست و چپ را محو می‌کرد. مکرون از روکار به همان اندازه که از ریکور تاثیرپذیر بود به عنوان یک شخصیت کلیدی در توسعه اندیشه سیاسی‌اش یاد می‌کند. او خود را وارث روکار در طول مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۱۷ توصیف کرد و مقدمه‌ای تحسین‌آمیز برای زندگی نامه روکار نوشت.

ریکور مقابل آن چه «گسترش منطق بازار به همه حوزه‌های زندگی اجتماعی و اقتصادی» می‌خواند مقاومت کرد. اگرچه این ممکن است شبیه سوسیالیسم سنتی به نظر برسد، اما بر این باور استوار بود که پیروزی لیبرالیسم در حوزه اقتصادی غیرقابل بازگشت است. وظیفه سیاست تسلط بر اقتصاد نبود بلکه پناه دادن به حوزه‌های خاصی مانند آموزش و مراقبت بهداشتی از منطق غالب کالا و رقابت بود. ریکور اصرار داشت که این وظیفه را نمی‌توان از طریق فرهنگ سیاسی «باستانی» فرانسوی مبتنی بر «تضاد» (مانند تضاد طبقاتی) انجام دهد بلکه با بسیج سنت‌های تاریخی که دارای ارزش‌هایی غیر از ارزش‌های بازار سرمایه داری هستند، انجام می‌شود.

ریکور امیدوار بود با استفاده از «تنوع میراث فرهنگی ما» «اعتقادات اخلاقی» را احیا کند که ممکن است برای لیبرالیسم اقتصادی محدودیت ایجاد کند. تأکید او بر حافظه، هویت و تفسیر تاریخ را می‌توان به عنوان مشارکت در تغییر زندگی سیاسی غرب قلمداد کرد.

درک ریکور از سیاست نه تنها برای توجیه دولت فرانسه به عنوان فضایی برای گفتگوی روایت‌ها، بلکه برای جابجایی روایی دولت ملی توسط اتحادیه اروپا نیز مفید بود. از این منظر، اتحادیه اروپا می‌تواند نه تنها به عنوان موتور لیبرالیسم اقتصادی، بلکه به عنوان نوع جدیدی از نهاد سیاسی حاوی و متبلور کننده میراث تمدنی متنوع اروپا ظاهر شود. چنین دیدگاهی همواره برای جریان اصلی سیاسی فرانسه که از میتران تا مکرون به دنبال تعمیق نفوذ فرانسه در اتحادیه اروپا بوده و هاله‌ای از مشروعیت اخلاقی را می‌بخشد جذاب بوده است.

فلسفه سیاسی ریکور در تلاش است تا مشروعیت اخلاقی و فرهنگی را به سرمایه داری معاصر ببخشد و در عین حال از طریق مفاهیم اعتقاد، آشتی و ایدئولوژی برای حفظ حداقلی از انسجام اجتماعی و ارزش‌های غیر بازاری تلاش کند.

مکرون در کتاب «انقلاب» خود با عباراتی که از ریکور و روکار به ارث رسیده بود، دولتی را تصور کرد که عمدتاً به عنوان مدیر تفاسیر زندگی عمومی انتخاب می‌شد.

نسبت به بازار، دولت باید خود را به طور فزاینده‌ای انعطاف‌پذیر نشان می‌داد و «قوانین سفت و سخت» را که مقررات کار و رفاه را تنظیم می‌کنند کنار می‌زد و «الگوی اجتماعی ناکارآمد ما» را با خواسته‌های جهانی شدن سرمایه داری تطبیق می‌داد. با این حال، در حالی که دولت به این الزامات می‌پیوندد ثابت کرد که در برابر دشمنان ارزش‌های خود (یعنی افراط گرایان اسلام گرا) «انعطاف‌ناپذیر» است و می‌تواند به شهروندان اطمینان دهد که هم چنان بر قلمروی خود حاکمیت دارد و این کار را نه با بازگرداندن کنترل بر اقتصاد (تنظیم‌زدایی این کنترل را بیش‌تر تضعیف می‌کند) بلکه با توضیح سیاست‌های اقتصادی و امنیتی خود به زبانی اطمینان بخش انجام می‌دهد، زیرا توضیح به جامعه اجازه می‌دهد آن مقوله را بپذیرد.

با این وجود، شاکله فکری‌ای که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی از بستر آن ظهور کرد تهدید به فروپاشی شده است. به نظر می‌رسد که سیاست فرانسه مجبور است فراتر از تسکین درمانی و هرمنوتیک از اضطراب‌های عمومی عبور کرده و بر استفاده از قدرت دولتی برای رام کردن دنیایی نامطمئن تمرکز کند.

البته تا آنجایی که پاسخ مکرون به بحران کووید -۱۹ صرفا تعلیق موقت پلتفرم اصلاحات نئولیبرالی او در سال ۲۰۱۷ را نشان می‌دهد، هنوز نشان دهنده گسست آشکاری از خط فلسفی و سیاسی او نیست که وی از ریکور و روکار به ارث برده است از جمله از امکان محصور کردن حوزه‌های خاص جامعه از الزامات سرمایه داری و تغییرات غیرمنتظره در گفتمان سیاسی گرفته تا ژست‌های اقتدارگرایانه مکرون که اغلب به عنوان خواستی خودآگاهانه برای نمایش الگوی تاریخی «شارل دوگل» رئیس جمهور اسبق فرانسه در نظر گرفته می‌شود تا گفتمان سرسختانه دولت او علیه افراط گرایی اسلام گرایانه و ایده‌های متقاطع وارد شده از ایالات متحده نیز همگی با تکرار محافظه‌کارانه سیاست ریکور سازگار هستند. فلسفه‌ای که استدلال می‌کند دفاع از سنت غربی منبع اعتقادات و خاطرات فرانسه است.

منبع: فارین پالسی

ترجمه: فرارو

ارسال نظرات