صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۲۳۶۴۰
سی سال پیش در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ میلادی، اتحاد جماهیر شوروی که لیتوانی بخشی از آن بود ساقط شد و ناگهان نسلی که تحت لوای رژیم کمونیست بزرگ شده بود در یک دولت تازه و مستقل و سرمایه داری وارد دوران بلوغ خود شدند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۵ - ۰۵ دی ۱۴۰۰

فرارو- کسانی که در دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سی سال پیش به سن بلوغ رسیدند دوران گذار آن کشور از کمونیسم به عصر جدید را به خاطر می‌آورند.

به گزارش فرارو به نقل از الجزیره؛ هر روز عصر، وسایل نقلیه ارتش شوروی در سواحلی شنی در خط ساحلی لیتوانی در مرز غربی اتحاد جماهیر شوروی حرکت می‌کردند. مردم محلی می‌دانستند که شب‌ها نباید به آن منطقه نزدیک شوند تا توجه نیرو‌های مرزی شوروی را به خود جلب نکنند.

زمانی که سربازان ساعت ۶ صبح آنجا را ترک می‌کرد فرصت برای بازی کودکان در سواحل فراهم می‌شد. آنجا گنجینه‌ای از چیز‌هایی بود که در دریا گم یا رها شده بودند. طناب کشتی‌ها، قوطی‌های کوکاکولا و حتی اسباب بازی‌های پلاستیکی که از کشور‌های سرمایه داری به ساحل رسیده بودند.

برای کودکان شوروی جمع آوری این اقلام بی‌فایده، اما رنگارنگ بوی دنیای دیگری را می‌داد دنیایی که برای آنان پشت دیوار آهنین نهفته بود. با این وجود، دیوار آهنین سقوط کرد. سی سال پیش در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ میلادی، اتحاد جماهیر شوروی که لیتوانی بخشی از آن بود ساقط شد و ناگهان نسلی که تحت لوای رژیم کمونیست بزرگ شده بود در یک دولت تازه و مستقل و سرمایه داری وارد دوران بلوغ خود شدند.

جامعه شناسانی مانند «سیگیتا» و مورخان بر سر اطلاق عنوان برای تعریف این نسل متولد شده در اواخر دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی به توافق نظر نرسیده‌اند، اما آخرین نسل شوروی نسل گذار، نسل انتقالی و نسل در آستانه تغییر نام گرفته اند. سیگیتا که پژوهش‌هایش بر روی نسلی متمرکز است که دو نظام اجتماعی و سیاسی را دیده به «الجزیره» می‌گوید: «اگرچه هیچ اصطلاح واحدی وجود ندارد و بر سر استفاده از آن به اجماعی نرسیده‌ایم با این وجود، پژوهشگران صفاتی را انتخاب می‌کنند که نشان دهنده تغییرات شگرف هستند».

آدامس خارجی

در طول دهه ۸۰ میلادی، در اول ماه مه، ویلنیوس پایتخت لیتوانی با پرچم‌های شوروی تزئین می‌شد. در حالی که رهبران حزب کمونیست و شهروندان عادی برای تماشای رژه روز جهانی کارگر در لنینو پرسپکاس (خیابان لنین) جمع می‌شدند پوستر‌های رهبران شوروی از جمله «ولادیمیر لنین» و «لئونید برژنف» از ساختمان‌های دولتی و گل فروشی‌های محلی آویزان شده بودند.

«دالیا کداویسین» به یاد می‌آورد که در ۱۰ سالگی با طبل در رژه حضور دارد. این رئیس بازنشسته ۴۹ساله بخش پیشگیری از جرایم در وزارت کشور لیتوانی می‌گوید: «از راه رفتن در صف جلویی رژه احساس غرور می‌کردم». او که از طریق اپلیکیشن «زوم» از خانه‌اش در ویلنیوس با «الجزیره» صحبت می‌کند می‌گوید: «دوران کودکی من دوران شادی بود، زیرا چیز دیگری برای مقایسه با آن نداشتم. کودکی من زمانی بود که مادرم از سفر‌های کاری‌اش آدامس خارجی با خود به همراه می‌آورد. ما انتحاب‌های غذایی زیادی نداشتیم و من به یاد می‌آورم که صف‌های طولانی و در حال انتظار برای خرید موز یا کتاب تشکیل می‌شد».

پدر دالیا یک برقکار و مادرش از مقام‌های عالی رتبه وزارت کشور بودند. اگرچه مادرش از اعضای حزب کمونیست بود، اما هرگز ارزش‌های کمونیستی را به دخترش القا نکرد. او می‌گوید مادرش از آرمان‌های کمونیستی سرخورده شد. او می‌افزاید: «تفاوت فاحشی بین روایت رسمی و عملکرد رهبران حزب وجود داشت. مادرم ارزش‌های انسانی را به ما آموخت: صداقت، احترام و توجه و عشق به انسان‌های دیگر».

پرتقال‌های ماندارین در تابستان

برای آن دسته از کودکانی که به عضویت حزب کمونیست درآمده بودند چندین گزینه وجود داشت. از هفت تا نه سالگی آنان می‌توانستند به «اکتبریست‌های کوچک» بپیوندند و اعضای آن یک نشان ستاره یاقوتی رنگ با پرتره دوران کودکی لنین بر روی آن را بر روی لباس‌شان نصب می‌کردند. کودکان نه‌ساله می‌توانستند با ارتقای درجه به عضویت سازمان پیشاهنگان جوان درآیند جایی که به آنان یک دستمال گردن قرمز رنگ داده می‌شد تا با یونیفورم مدرسه بپوشند. از سن ۱۴ تا ۲۸ سالگی جوانان می‌توانستند به اتحادیه جوانان کمونیست لنینیست که معمولا با عنوان «کومسومول» شناخته می‌شد بپیوندند.

«دیمیتری دنیسیوک» ۵۵ساله بازیگر تئاتر روسی در لیتوانی یک پیشاهنگ مشتاق بود. او در رژه‌ها حضور داشت و تابستان را در اردوگاه‌های پیشاهنگی سپری می‌کرد. او می‌گوید: «من به پیشاهنگ بودن خود افتخار می‌کردم و از ادبیات کودکان شوروی آموختم که یک پیشاهنگ خوب اهل مطالعه و صادق است و به بزرگسالان احترام می‌گذارد». او می‌افزاید: «من داوطلب شدم تا مدرسه را پس از کلاس در تمیز کنم، روزنامه‌های قدیمی را برای بازیافت جمع آوری می‌کردم و به خانم‌های مسن کمک می‌کردم تا از خیابان‌ها عبور کنند».

به دلیل مشارکت فعال «دیمیتری» در گروه جوانان کمونیست زمانی که ۱۵ساله بود مدرسه او را به اردوگاه تابستانی پیشاهنگان در نوردهاوزن در نزدیکی ارفورت در آلمان شرقی فرستاد. این اردوگاه تابستانی دارای سالن برگزاری همایش، غذاخوری، خشکشویی و زمین ورزشی بود. اگرچه دولت اردوگاه‌های پیشاهنگان را در سراسر اتحاد جماهیر شوروی ساخته بود گذراندن دو هفته در یک اردوگاه بین المللی افتخاری بود که تنها نصیب گروهی از جوانان منتخب می‌شد.

دیمیتری یکی از ۲۰ دانش آموز لیتوانیایی بود که به اردوگاه نوردهاوزن فرستاده شد. در آنجا او با جوانانی از ایتالیا، فرانسه، لهستان، بلغارستان، یونان و نقاط دیگر آشنا شد. او به خاطر می‌آورد که سال ۱۹۸۲ میلادی همزمان با برگزاری دوازدهمین جام جهانی فوتبال بود و آنان تورنمنت‌شان را در آن اردو برگزار کردند. او به یاد می‌آورد که از مشاهده کالا‌های رنگارنگ در فروشگاه‌ها و نان‌های پخته شده در کافی شاپ‌ها در طول سفر به ارفورت گیج شده بود.

او می‌گوید: «فروشگاه‌های خرده فروشی ما کالا‌های زیادی نداشتند و مغازه ها، مواد غذایی درست شده با هویچ، چغندر، سیب زمینی یا کلم را داشتند. دیدن پرتقال ماندارین در فروشگاه در طول تابستان در آلمان برایم تعجب‌آور بود. ما این میوه‌ها را تنها در ماه دسامبر در لیتوانی می‌توانستیم خریداری کنیم. به یاد دارم که از عطر مرکبات که با بوی شیرین آدامس مخلوط شده بود لذت می‌بردم».

در اردوی جوانان، دانش آموزان از کشور‌های مختلف تی شرت و سوغاتی را با یکدیگر رد و بدل می‌کردند. او می‌گوید: «ما چیزی برای ارائه نداشتیم جز سنجاق‌های کومسومولسک (نشان‌های فلزی کوچک با پرچم قرمز و پرتره لنین در مرز آن)، تقویم‌های جیبی و کارت پستال‌هایی با تصاویر ویلنیوس، مسکو یا کرملین. من فکر می‌کردم اگر ما در جنگ جهانی دوم پیروز شدیم پس چرا در مقایسه با سایر کشور‌های کمونیستی یا غربی کالا‌های خوب کمی داریم».

«دیمیتری» می‌گوید وضعیت لیتوانی بهتر از اوکراین بود. پدر او اهل اوکراین و مادرش از روسیه. او می‌گوید با این وجود، زندگی در لیتوانی به اندازه زندگی در آلمان شرقی غنی و رنگارنگ نبود. «دیمیتری» می‌گوید: «در تعطیلات تابستانی، ما به دیدار مادربزرگ‌ام در روستایی در نزدیکی شهر پسکوف روسیه می‌رفتیم. پدر و مادرم بسته‌های حبوبات، شکر و شیشه‌های پر از کره غوطه‌ور در آب شور را بسته‌بندی می‌کردند. در فروشگاه‌های محلی روستایی تنها نان، کبریت و ودکا وجود داشت. در کودکی به کیفیت غذا و لباست فکر نمی‌کنی، مادرت به تو فرنی می‌دهد، شلوارت را می‌پوشی و به مهدکودک می‌روی».

دنیای بدون رنگ

«آدریوس للکائیتیس» روزنامه نگار آزاد ۴۸ساله که مجری برنامه‌ای رادیویی با موضوعات روز به نام «احیای دوباره تمدن» در رادیو ملی لیتوانی است هفته‌ای یک بار از رهگذران در خیابان نظرشان را درباره یک رویداد روز با مضمونی اجتماعی می‌پرسد و سپس از کارشناسان دعوت می‌کند تا در مورد یک موضوع نگران کننده تحلیلی ارائه دهند. «آدریوس» می‌گوید: «من مدام فکر می‌کردم که چرا دنیای غرب تا این اندازه رنگارنگ است».

آدریوس در نوجوانی عاشق تماشای فیلم‌ها وسترن غربی بود که روی نوار‌های وی اچ اس کپی شده بودند. او می‌گوید: «احساس می‌کردم تمام دنیا در فضای کریسمس زندگی می‌کنند و ما در انباری با رنگ خاکی به زندگی ادامه می‌دهیم».

پدر او مهندس و مادرش تکنسین شیمی بودند. هر دو کاتولیک بودند و تعطیلات مذهبی را در خانه برگزار می‌کردند، زیرا حضور در کلیسا خطرناک بود. اگرچه آدریوس می‌گوید والدین‌اش از کمونیسم حمایت نکرد، اما هرگز مخالفت‌شان را آشکارا با آن ابراز نکردند و زندگی‌شان را مانند شهروندان عادی و سازگار با سیستم شوروی سپری کردند. آخرین نسل شوروی تفاوت بین حوزه رسمی و عمومی با زندگی خصوصی را درک کرد.

«ایرنا سوتینین» پژوهشگر جامعه‌شناسی در مرکز تحقیقات اجتماعی لیتوانی توضیح می‌دهد که آنان شاهد دورویی و حزب باد بودن والدین‌شان بودند.

او می‌گوید والدین‌اش محافظه کار بودند و در شرایط کمبود اقتصادی مشغول تامین مخارج خانواده‌شان بودند این در حالی است که آخرین نسل شوروی فرصت‌های بیش‌تری برای سفر داشتند و به طیف وسیع‌تری از اطلاعات دسترسی یافتند و آزادی عمل بیش‌تری را تجربه کردند.

کارتون، آدامس و مرگ برژنف

آخرین نسل شوروی در دورانی متولد شد که کیفیت زندگی کاهش یافت، زیرا «برژنف» بر افزایش هزینه‌های دفاعی و هوافضا به ضرر صنایعی مانند مراقبت‌های بهداشتی و کشاورزی روی آورد و شوروی در نتیجه آن سیاست و کمبود مواد غذایی و اقلام خانگی را تجربه کرد.

لباس‌های یکسان مدرسه، لباس‌های مشابه و وسایل خانه با آیتم‌های محدود دنیایی آشنا و کوچک را برای کودکان در لیتوانی و سراسر اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کردند. دانش آموزان دختر شوروی لباس‌های قهوه‌ای با یقه‌های توری سفید رنگ و پسران کت و شلوار آبی سرمه‌ای می‌پوشیدند. سال تحصیلی از اول سپتامبر شروع می‌شد و همه دانش آموزان کتاب‌های درسی مشابهی را باز می‌کردند.

کودکان لیتوانیایی با اسباب بازی‌های تولید شده توسط سه کارخانه اسباب بازی‌سازی لیتوانیایی شوروی بازی می‌کردند. کامیون‌های پلاستیکی سبز و زرد، عروسک‌های چشمک زن که صدای گریه از خود در می‌آوردند یا مجسمه‌های حیوانات وحشی ساخته شده از پلاستیک برای آنان وجود داشتند. سیگیتا می‌گوید: «اسباب بازی‌های زیادی وجود نداشت و به یاد دارم از دمپایی‌های رنگارنگ موجود در ساحل پاک کن‌هایی را درست کرده بودم».

روکش بسته‌بندی آدامس‌های وارداتی یکی از اقلام نادری بود که بچه‌ها کلکسیونی از آن را در صورت پیدا شدن درست می‌کردند. برخی از بچه‌ها دفترچه‌هایی داشتند که با روکش و بسته‌های چسب دار پر شده بودند از تصاویر میوه‌های آبدار تا تصاویر شخصیت‌های کارتونی مانند دانلد داک خندان یا پلنگ صورتی.

در حالی که والدین‌شان سرکار بودند بسیاری از کودکان بعدازظهر خود را در زمین‌های بازی می‌گذراندند زمین‌هایی که توسط خانه‌های موسوم به «خروشچیووکا» احاطه شده بودند بلوک‌های ساختمانی ارزان قیمت پنج طبقه‌ای که پس از «نیکیتا خروشچف» اولین دبیر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نامگذاری شدند. او تصمیم داشت این خانه‌ها را به خانواده‌ها ارائه دهد تا آپارتمان‌هایی مدرن در دهه ۶۰ میلادی داشته باشند. با این وجود، حتی درون آپارتمان‌ها نیز با مجموعه‌ای از اتاق‌های ناهارخوری با ظاهر مشابه و اقلام خانگی یکسان احساس مشترک و آشنایی را برای مردم لیتوانی ایجاد می‌کردند.

سیگیتا می‌گوید: «همه چیز استاندارد شده بود اگر ما فردی از نسل‌مان را ملاقات می‌کردیم به سرعت موضوع مشترکی برای صحبت پیدا می‌کردیم».

ایرنا می‌گوید: «در پایان هر شب از ساعت ۲۰:۳۰ در سراسر کشور کودکان برای تماشای کارتون زمین‌های بازی را ترک می‌کردند. لیتوانیایی‌ها می‌توانستند سه کانال را در تلویزیون‌های خود تماشا کنند که دو کانال از مسکو به زبان روسی پخش می‌شد. با این وجود، در ۱۰ نوامبر ۱۹۸۲ میلادی هیچ کارتونی در تلویزیون پخش نشد. در عوض، پخش برنامه‌های منظم از کانال‌های تلویزیون ملی از مسکو و ویلنیوس پس از مرگ برژنف دبیرکل حزب که ۱۸ سال در راس اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت متوقف شد.

آخرین نسل شوروی با نگاه کردن به پرتره او روی دیوار کلاس‌شان به سخنرانی‌های سال نوی او گوش می‌کردند و در اخبار عصرگاهی از بالکن کرملین دست تکان دادن او برای رژه‌های نظامی را می‌دیدند. آدریوس می‌گوید:«زمانی که پدرم در مورد مرگ برژنف به من گفت شوکه شدم. او برای من او جاودانه قلمداد می‌شد» دالیا می‌گوید: « نمی‌دانم چرا، اما وقتی از مرگ او مطلع شدم گریه کردم».

تاریخ بازنشستگی، احیای سنت‌ها و بدون هیچ ارزی

پس از ۵۰ سال، لیتوانی یکی از ۱۵ جمهوری تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی استقلال خود را در تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۹۰ میلادی اعلام کرد.

طی سال‌های نخست استقلال لیتوانی نهاد‌های شوروی تغییر پیدا کردند، پلیس تازه جایگزین نیرو‌های پلیس دوره شوروی شد و کلیسا‌هایی که در دوره شوروی به عنوان ساختمان‌های انبار یا ورزشگاه مورد استفاده قرار می‌گرفتند دوباره درهای‌شان به روی عبادت کنندگان باز شد. در حالی که بانک مرکزی لیتوانی آماده بود تا «لیتاس» واحد پول ملی را معرفی کند، روبل روسی با تالونای رنگی که بر روی کاغذ با کیفیت پایین با تصاویری از حیوانات وحشی لیتوانی چاپ شده بود جایگزین آن شد. مردم لیتوانی به تالونا «واگنورکس» می‌گفتند که برگرفته از نام «دیمیناس واگنوریوس» نخست وزیر سابق لیتوانی بود که دو بار زمام دولت را در طول دوره گذار در دهه ۹۰ میلادی در دست گرفته بود.

شهروندان لیتوانی بنا‌های تاریخی دوره شوروی را از میدان‌ها برداشتند و مورخان بازنویسی کتاب‌های تاریخ را آغاز کردند. «دالیا» پیش از آن که افسر پلیس شود در دانشگاه ویلنیوس درس تاریخ خوانده بود و به یاد دارد در حالی که کتاب‌های درسی قدیمی از قفسه‌های کتابخانه‌ها حذف می‌شدند دانش آموزان هیچ کتابی برای خواندن نداشتند. او می‌گوید: «استادان ما از روی یادداشت های‌شان تدریس می‌کردند و ما از روی آن نت برداری می‌کردیم».

روزنامه‌ها نام‌شان را تغییر دادند و رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفتند. نام‌های تازه‌ای، چون «صبح لیتوانی» و «نور میهن» جایگزین نام‌های «پرچم لنین» و «معلم شوروی» شده بودند.

کناب فروشی‌ها آثار ممنوعه دوران شوروی را به نمایش گذاشتند از جمله شاهکار‌هایی مانند دکتر ژیواگو اثر «بوریس پاسترناک»، مرشد و مارگاریتا اثر «میخائیل بولگاکوف»، مجمع الجزایر گولاگ اثر «الکساندر سولژنیتسین» و ۱۹۸۴ اثر «جورج اورول».

سیگیتا می‌گوید: «ما کمی احساس گمراهی می‌کردیم. ما عادت کرده بودیم کسی به ما بگوید که چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه. حالا باید اطلاعات تازه را جذب می‌کردیم و درباره انتخاب تصمیم گیری می‌کردیم».

آخرین نسل شوروی نه تنها باید تاریخ را دوباره می‌آموخت بلکه سنت‌ها نیز دوباره در حال احیا بودند. به مدت ۷۰ سال، خداناباوران با پیروی از دیدگاه مارکسیستی معتقد بودند «دین افیون مردم است» و علیه هرگونه مناسک مذهبی جنگیدند. «خداناباوری (آتئیسم) علمی» جهان بینی فلسفی رسمی حزب کمونیست بود و مناسکی را جایگزین مناسک مذهبی کرد. جشن سال نو جایگزین کریسمس شد. روز قانون اساسی در ۷ اکتبر، روز انقلاب در ۷ نوامبر، روز پیروزی در ۹ مه و روز جهانی کارگر در تاریخ یکم مه روز‌های مهم بودند. دالیا می‌گوید: «من نمی‌دانستم کریسمس یا عید پاک چیست. ما تنها روز سال نو و تولد‌ها را در خانه خود جشن می‌گرفتیم».

مقدمه‌ای بر غرب وحشی

ایرنا می‌گوید: «در دوران شوروی مسیر زندگی، هنجار‌های رسمی و شرایط ساختاری حاکم بر زندگی بسیار روشن بود. با یافتن آزادی عمل خویش، برای انتخاب درست در جامعه‌ای در حال تغییر ما تحت فشار بودیم».

در حالی که بسیاری از این آزادی و فرصت‌های تازه لذت می‌بردند احساس ناامنی نیز وجود داشت. با فروپاشی اقتصاد متمرکز، پدیده‌های ناشناخته‌ای مانند بیکاری و کمبود اقلام ضروری ایجاد شدند. این وضعیت همراه با این واقعیت بود که لیتوانی مستقل با نظام اجرایی و قانون تازه نیرو‌های پلیس، دادگاه‌ها و زندان‌های نوین را شکل می‌داد و قوانین تازه را برای جایگزینی با قوانین قدیمی شوروی ایجاد می‌کرد که خود شرایط مناسبی برای افزایش ارتکاب جرم فراهم می‌کرد.

آرتوراس «مدیرکل بازنشسته مرکز پاسخگویی اضطراری لیتوانی توضیح می‌دهد که وضعیت ارتکاب جرم و جنایت به سرعت بدتر شد و این شرایط تا ده سال پس از آن زمانی که پلیس و نظام حقوقی قوی‌تر شدند ادامه داشت. او که به عنوان یک افسر پلیس در نیروی پلیس مستقل لیتوانی کار کرده بود می‌گوید: «زمانی که ارتش روسیه لیتوانی را ترک کرد سربازان همه چیز را فروختند از اسلحه تا تجهیزات فلزی. در طول دوران شوروی تعداد کمی اسلحه در اختیار غیر نظامیان قرار داشت، اما زمانی که ارتش شوروی کشور را ترک کرد می‌توانستید اسلحه‌ها را در بازار خریداری کنید».

با توجه به آمار‌های لیتوانی افزایش ارتکاب جرم در سال ۱۹۸۸ میلادی در آن کشور آغاز شد. تعداد جنایات رخ داده از ۲۱۳۰۰ تا ۳۱۳۰۰ نفر در یک سال در لیتوانی افزایش یافتند. در سال ۲۰۰ میلادی، پلیس ۸۲.۳۰۰ مورد جنایت رخ داده در لیتوانی را ثبت کرد. بسیاری از گروه‌های جنایتکار و افراد مستقل، از وسایل و مواد اولیه کارخانه‌های دولتی و مزارع کار جمعی و وسایل خاص آن که همگی از مشمول روند خصوصی‌سازی (که مالکیت‌شان از دولت سلب می‌شد) شده بودند استفاده می‌کردند. برخی از بازرگانان تازه حتی در‌های سوراخ‌های فاضلاب را نیز از خیابان‌ها برداشته و آن را ذوب کرده و به عنوان فلز فروختند. خودرو‌های گران قیمت با پنجره‌های رنگی در جاده‌های لیتوانی دیده شدند.

ساکنان بر روی خودروهای‌شان دزدگیر نصب کردند که صدای آن خواب شبانه را برهم می‌زد. «ایرنا» می‌گوید: «در دوران شوروی نوجوانان به یک نوع مدرسه می‌رفتند و پس از ادامه تحصیلات راهی دانشگاه می‌شدند. با این وجود، در طول دوره گذار برخی به جای ادامه تحصیل‌شان کسب و کار تازه‌ای راه اندازی کردند و از ادامه تحصیل منصرف شدند». با این وجود، در آن دوره به دلیل جرایم سازمان یافته کسب و کار این افراد در رکود قرار گرفت. آمار‌ها نشان می‌دهند که ارعاب و قتل توسط گروه‌های مرتکب جرایم سازمان یافته در فاصله سال‌های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵ رشد چشمگیری داشت و بیش از ۵۰۰ مورد قتل در آن بازه زمانی رخ داده بود.

آرتوراس می‌گوید اکثر صاحبان مشاغل که حاضر به پرداخت باج برای «حفاظت» از کسب و کارشان به گروه‌های جنایتکار نبودند مورد ارعاب و خشونت قرار می‌گرفتند. این گروه‌ها هشدار می‌دادند در صورت‌عدم پرداخت باج، صاحبان کسب کار با آتش سوزی، آسیب دیدن یا مصادره اموال‌شان مواجه خواهند شد. پس از آن تهدید به خشونت علیه خانواده‌های آنان مطرح شده بود. سرسخت‌ترین صاحبان کسب و کار و بازرگانان که در نهایت حاضر به پرداخت باج نبودند در خودرو‌ها هدف شلیک گلوله قرار گرفته و یا خودروهای‌شان منفجر می‌شد.

داشتن آزادی بهتر است

ایرنا معتقد است که آخرین نسل شوروی بیش از آن که با تربیت دوره شوروی شکل گرفته باشند متاثر از تغییرات اقتصادی و سیاسی‌ای بودند که در آن دوران تجربه کردند.

او می‌گوید: «جنبش استقلال لیتوانی با آغاز دوره زندگی مستقل ما به عنوان بزرگسالان جامعه همزمان شد. ما احساس کردیم که فرصت‌ها و انرژی بی‌حد و حصری را به دست آورده ایم». او معتقد است که بزرگ شدن در اتحاد جماهیر شوروی به ما آموخته بود با دیگران همکاری کنیم، از دیگران حمایت کنیم و رویکردی کم‌تر فردگرایانه به زندگی و روابط داشته باشیم.

در طول سال‌های گذار، «دیمیتری» که از خانواده‌ای از اقلیت قومی روس زبان است می‌گوید که در مورد مرز‌های باز شده و دسترسی به ادبیات و هنر بین المللی نه احساس ترس بلکه حس امید و هیجان داشته است.

او می‌گوید: «در دوران اتحاد جماهیر شوروی اکثریت بر این باور بودند اگر شما متفاوت از آنان فکر کنید یک دگراندیش یا یک فرد مغرور خطرناک هستید. زمان زیادی طول کشید تا بتوانیم این نگاه را مورد ارزیابی دوباره قرار داده و به شیوه تازه‌ای فکر کنیم. گاهی اوقات فکر می‌کنم هرگز از شر آن نگاه خلاص نمی‌شویم».

«آدریوس» از فرصتی که برای تجربه زندگی در دو نظام سیاسی مختلف به دست آورد راضی است و می‌گوید: «ما از نظر اقتصادی، اما نه از نظر سیاسی احساس امنیت می‌کردیم که در سیستم سوسیالیستی زندگی می‌کنیم. با وجود آن که برای تامین مواد غذایی اولیه یا وسایل منزل در صف منتظر می‌ماندیم، اما ترسی از بیکاری و از دست دادن شغل نداشتیم. اکنون، اما پس از فروپاشی شوروی باید رقابت کنیم و ارزش‌های خود را ثابت نماییم. در حالی که هیچ سیستمی کامل نیست، اما برخورداری از آزادی بهتر است».

منبع: الجزیره

ارسال نظرات