در مورد امریکا پیش از هر چیز باید در نظر داشته باشیم که ما ۴۵ سال تحت یک نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص یعنی نئولیبرالیسم زندگی کرده ایم. برخی گمان میکنند که «نئولیبرالیسم» به معنای یک جامعه کاملا بازاری شده است، اما واقعا هرگز این گونه نبوده است. آن چه ما برای چهار دهه داشتهایم همان چیزی است که بسیاری از اقتصاددانان آن را «اقتصاد نجات» نامیده اند. ما پیامدهای آشکار آن را مشاهده میکنیم.
بحران مالی پس از بحران مالی رخ داده است و هر بار که میآید یک کمک مالی با بودجه مالیات دهندگان وجود دارد. برای مثال، توافق «تارپ» یا برنامه امداد داراییهای دچار مشکل شده در زمان «جورج دابلیو بوش» دو عنصر داشت یکی از آن نجات عاملان بحران بود که وامهای غارتگرانه عرضه میکردند و دیگری حمایت از قربانیان بحران بود افرادی که خانه هایشان را از دست داده بودند و دیگر شغلی نداشتند.
پیش از آن در حدود شصت یا هفتاد سال پیش، «دوایت آیزنهاور» که به عنوان یک لیبرال دو آتشه شناخته نمیشد گفت که هر کسی سیاست «نیودیل» را نمیپذیرد هر کسی که معتقد نیست کارگران حق دارند آزادانه بدون سرکوب به سازماندهی دست بزنند به سیاست ما تعلق ندارد. این سیاست دهه ۵۰ میلادی بود.
با روی کارآمدن جیمی کارتر قدری تغییر در این سیاست ایجاد شد و سپس «رونالد ریگان» در امریکا و «مارگارت تاچر» در بریتانیا کاملا مسیر را تغییر دادند و راهی جداگانه در پیش گرفتند. از آن زمان به این سو، ما تحت نظامی زندگی کردهایم که یک جنگ طبقاتی یک طرفه است: بازارهایی برای فقرا، حفاظت و حمایت از ثروتمندان.
با این وجود، جنگ طبقاتی یک طرفه چهار دهه اخیر در حال دو طرفه شدن است و مردم صرفا به جای پذیرش ضربات چکش مشارکت را آغاز کرده اند. ریگان و تاچر هر دو فهمیده بودند که وقتی قصد دارید حملهای بزرگ را علیه کارگرانی که در اقلیت هستند و علیه دیگران انجام دهید باید امکان و زمینه دفاع از سوی آنان را از بین ببرید. این کار از طرق مختلفی انجام شد. اولین حرکات ریگان و تاچر حمله شدید به جنبش کارگری از طریق ابزارهای غیر قانونی و باز کردن درها برای بخش شرکتی به منظور اجرای این هدف بود. این کار باعث حذف مسیری شد که مردم میتوانستند از خود دفاع کنند.
کارگران همواره در خط مقدم دفاع از مردم در برابر حمله قرار داشته اند. ما اکنون موج اعتصاب عظیمی را داریم که در آن کارگران به سادگی میگویند: «ما به مشاغل فاسد، ظالمانه و شرایط پوسیده و متزلزل بدون مراقبتهای بهداشتی باز نخواهیم گشت». آنان نه تنها این وضعیت را نمیپذیرند بلکه این موضوع عامل اصلی در اقتصاد فعلی ماست.
در این میان، باید بدانیم که برتری مردان سفید پوست جریانی عمیق در تاریخ امریکاست که قرار نیست فورا از بین برود. با این وجود، تغییر در آگاهی عمومی در این باره در حال رخ دادن است. البته باید انتظار واکنش شدید طرف قابل را داشته باشید چرا که برتری مردان سفید پوست بخش عمیقی از تاریخ و فرهنگ امریکاست بنابراین از بین بردن آن آسان نخواهد بود. اجرای پروژه ۱۶۱۹ توسط «نیویورک تایمز» نشان از افزایش آگاهی عمومی مردم دارد.
۱۶۱۹ پروژه در حال انجامی است که توسط مجله «نیویورک تایمز» از سال ۲۰۱۹ با هدف بررسی مجدد میراث برده داری در ایالات متحده آغاز شده و مصادف با ۴۰۰ سالگی ورود اولین آفریقاییها به ویرجینیا است. این یک پروژه تعاملی با ابتکار عمل «نیکول هانا جونز» گزارشگر روزنامه نیویورک تایمز و با کمک نویسندگان این روزنامه بوده است و مقالههایی در مورد تاریخچه جنبههای مختلف زندگی معاصر آمریکایی که نویسندگان آن معتقدند ریشه در برده داری و پیامدهای آن دارد به نگارش در میآیند.
باید برای بقای بشر در سیاره زمین متمرکز شویم. من در آخرین کتابام با نام «پرتگاه» توضیح دادهام که باید تلاش کنیم تا از سقوط در پرتگاه اجتناب ورزیم. «گرین نیودیل» یا برنامه محرک اقتصادی پیشنهادی در کنگره با هدف رسیدگی و ارائه راه حل برای نابرابری اقتصادی و تغییرات اقلیمی گامی موثر در این راستاست. این برنامه برای بقا ضروری است. هر چه بیشتر تاخیر کنیم تلاش در این راستا دشوارتر میشود. اگر ده سال پیش شروع به اقدامات لازم میکردیم خیلی راحتتر بود.
اگر ما تنها کشوری نبودیم که پیمان کیوتو (پیمانی به منظور کاهش انتشار گازهای گلخانهای که عامل اصلی گرمایش زمین است) را در اوایل دهه ۹۰ میلادی رد کرد کار بسیار آسانتر بود و اکنون هر چه بیشتر صبر کنیم کار دشوارتر میشود.
تغییرات رادیکال همیشه از میان تودهها از میان قربانیان آغاز و ایجاد شده اند. به «جو منوچین» سناتور ویرجینیای غربی که دریافت کننده اصلی بودجه سوختهای فسیلی است نگاه کنید. او مانع حرکت رو به جلو در مورد تغییرات اقلیمی و بسیاری از مسائل دیگر شده است. هدف او اساسا حمایت از غول نفتی «اکسان موبیل» است.
خلاصه ایده او این است: بدون حذف گازهای گلخانهای و آلاینده و فقط با فکر کردن به نوآوری. ایدهای که نابودی محیط زیست را به دنبال خواهد داشت. او در واقع میگوید: به انتشار سوختهای فسیلی در جو ادامه دهید و امیدوار باشید که شاید روزی کسی راهی برای خلاص شدن از شر برخی از آن سموم بیابد.
سپس نگاهی به مردم در ویرجینیای غربی بیندازید. کارگران معدن متحد با یکدیگر اخیرا با یک برنامه تغییر موافقت کردند که معدن چیان زغال سنگ در ویرجینیای غربی را از فعالیتهای مخرب (استخراج زغال سنگ) دور میکند و به سوی انرژیهای تجدیدپذیر، مشاغل بهتر و جوامعی بهتر سوق میدهد. بسیاری از آنان در این مسیر حرکت میکنند.
در این میان، نیاز به اقدام سیاسی در کنگره و تعامل آن با بسیجگری مردمی وجود دارد. با این وجود، چنین موضوعی را در کنگره نمیبینیم. برای مثال، به بودجه تخصیص یافته برای حمایت از سپر گنبد آهنین اسرائیل در کنگره نگاه کنید.
نمایندگان میپرسند: «چگونه میتوانیم دفاع از افرادی که مورد حمله قرار میگیرند را حذف کنیم؟ چگونه میتوان این بودجه را حذف کرد»؟ در این میان کسی بلند نشد تا بگوید افرادی که در غزه در یک زندان بدون سقف در فضای باز قرار دارند، دو میلیون نفر، یک میلیون کودک که تحت حملات وحشیانه و مداوم قرار میگیرند آیا آنان مورد حمله واقع نشده اند؟ حملاتی که به وسیله تسلیحات و فناوریهای امریکایی صورت میگیرند. زندگی مردم غزه به حدی رسیده که به معنای واقعی کلمه آب برای نوشیدن ندارند.
کودکان غزه جانشان را از دست میدهند چرا که نمیتوانند آب بنوشند. سیستم فاضلاب آن منطقه در حال تخریب است و نظام قدرت و اداره امور در آنجا کاملا نابود شده است حملات مداوم و محاصره امکان حرکت را از غزه گرفته است. دفاع برای آنان چطور؟ آیا آنان نیازمند دفاع نیستند؟
این نوع دفاع شبیه دفاعی است که درباره بازارها میتوان بیان کرد: شما از بازارها برای فقرا دفاع میکنید نه برای ثروتمندان و از ثروتمندان در برابر ویرانی بازارها محافظت میکنید.
تعامل بین بسیج و کنش سیاسی در کنگره را میتوانم درباره اقدامات «الکساندریا» ذکر کنم. بخش اصلی سیاست، کنشگری و بسیج است. اعضای جنبش «طلوع آفتاب» در خط مقدم فعالیت در زمینه آب و هوا قرار دارند.
آنان به نقطه نافرمانی مدنی رسیدند، دفاتر کنگره را اشغال کردند، دفتر «نانسی پلوسی» را اشغال کردند و خواستار تغییر شدند و توسط پلیس کنگره بیرون انداخته شدند. با این وجود، یک نفر از کنگره برآمد و به آنان پیوست: «الکساندریا کورتز». این همان چیزی است که به برنامه آب و هوایی بایدن منجر شد. این ایده آل نیست، اما بهتر از رخدادهای قبلی است. کورتز با فعالیتهای مردمی و با افراد حامی در کنگره تعامل داشت. این درسی است که باید بیاموزیم.
بسیاری میپرسند آیا دنیای دیگری ممکن است؟ دنیای بهتر و قابل لمس. در پاسخ باید به دهه ۳۰میلادی بازگردم. خانواده من از نسل اول مهاجران طبقه کارگر، اکثرا بیکار، اما بسیار امیدوار بودند. آن زمان وضعیت بسیار بدتر از وضعیت فعلی بود. از نظر روانی، اما وضعیت بسیار متفاوت بود.
این حس وجود داشت که ما با یکدیگر کار میکنیم و میتوانیم از شرایط فاسد خارج شویم. ما توانایی داریم و با اقدامات کارگری، سازمانهای سیاسی، انجمنها و گروههایی که داریم و با یک دولت تا حدودی دلسوز که کار میکند میتوانیم دور هم جمع شده و برای خروج از این وضعیت مبارزه کنیم. در نهایت مشخص شد حق با آنان بود و درست میگفتند.
برای مثال، در دهه ۶۰ میلادی چهار سیاه پوست که بعدا به «چهارتای گرینزبورو» در کارولینای شمالی معروف شدند پشت پیشخوان داخل فروشگاه وولورث نشستند. آنان درخواست نوشیدنی کردند، اما مطابق سیاست فروشگاه، کارکنان حق سرویس دهی به سیاه پوستان در قسمتی که مختص سفید پوستان بود را نداشتند. در نتیجه، مدیر فروشگاه از آنان خواست که آن مکان را ترک کنند.
آن چهار نفر تا پاسی از شب و هنگامی که فروشگاه تعطیل شد آنجا نشستند و شب به محوطه دانشگاه رفتند تا فردا با دانشجویان بیشتری به آنجا بازگردند. خیلی زود علاوه بر دانشجویان، مردم عادی از کارولینای شمالی و کارگران نیز به آنان پیوستند. پس از آن، شاهد جنبش عظیمی برای دفاع از حقوق سیاه پوستان بودیم. همیشه این مردم هستند که باعث میشوند همه چیز رخ دهد. ما واقعا باید به افراد ناشناس بیشماری که وجود دارند احترام بگذاریم آنان الهام بخش هستند.
منبع: نشریه ژاکوبن
بهتر بود به همان زبان شناسی قناعت می کرد و وارد سیاست نمی شد
گمشو برو ونزوئلا زندگی کن