اصل اساسی در تاریخ سیاست اروپا از زمان اتحاد آلمان بنا نهاده شد. منطقی است اگر آن رویداد را به عنوان نقطه آغازین در نظر گیریم، زیرا تصمیم آلمان متحد شده برای پیوستن به ناتو آغاز گامهای عملی برای از بین بردن سیستم امنیتی اروپایی بود.
این فرضیه که هر کشوری حق دارد عضویت در اتحادهای نظامی – سیاسی را انتخاب کند (به طور رسمی راههایی را برای تضمین امنیت خود انتخاب کند، اما در واقع، این به معنای انتخاب متحدان است) اصلی که در منشور پاریس برای اروپای جدید ذکر شده از آن زمان تاکنون طرح بوده است. با پذیرش عضویت آلمان در ناتو، اتحاد جماهیر شوروی اساسا آینده امنیت اروپایی را از پیش تعیین کرد و روسیه نیز هر زمانی پس از آن با این عضویت مخالفت کرد یک استدلال را میشنید: خودت پذیرفتی و جای اعتراضی نیست!
با این وجود، ناتو نیز در دام افتاد. گسترش خودکار و احتمالا آرام آن یک تلاش سیاسی و ایدئولوژیک بود که در بعد نظامی نقش ثانویه داشت از نظر مشارکت واقعی کشورهای تازه عضو شده در آمادگی رزمی اتحاد و هم چنین از نظر آمادگی برای اعمال اصل پنجم معاهده دفاع دسته جمعی در مورد دولتهای تازه وارد به آن پیمان. به عبارت دیگر، اصل پنجم به طور تلویحی مطرح شده بود، اما به ندرت کسی در واشنگتن یا پایتختهای اروپای غربی قصد آغاز جنگ با روسیه برای دفاع از لتونی یا اسلواکی را داشت. در نتیجه، اصولا جنگ با روسیه به عنوانی یک سناریوی محتمل در نظر گرفته نشد.
نخست آن که ایدههای مبهمی در مورد الحاق روسیه به برخی از تنظیمات امنیتی عمومی وجود داشت و دوم آن که فدراسیون روسیه چنان به شرکای خارجی وابسته بود که آنان مطمئن بودند در صورت بروز تهدید میتوان با آن از طریق روشهای غیر نظامی مقابله کرد.
روسیه عصبانی بود، اما واقعیت آن بود که تمام تصمیمات توسط ناتو گرفت میشوند. ناتو ممکن است منافع طرف مقابل را در نظر گیرد، اما هرگز آن را به اندازه منافع خود مورد توجه قرار نمیدهد. هم چنین، وضعیت کلی ناتو از دهه ۹۰ میلادی تا سال ۲۰۱۰ میلادی آن بوده که هیچ یک از بازیگران خارجی نمیتوانستند در مورد چگونگی ایجاد روابط با کشورهای که میخواستند به ناتو بپیوندد حق وتو داشته باشند.
البته محدودیتهایی در این مسیر وجود داشت. برای مثال، در نبرد بر سر جملهبندی بیانیه نشست ناتو در بخارست در سال ۲۰۰۸ میلادی، زمانی که آلمان و فرانسه با تلاشهای پیگیر امریکا برای تصویب برنامه عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو مقابله کردند اقدامی که دقیقا تلاشی ناشی از ترس آن کشورها از واکنش تند مسکو بود. با این وجود، سازش ایجاد شده در نشست سران در واقع اوضاع را بدتر کرد. هیچ برنامه اقدام عضویتی به تصویب نرسید. با این وجود، در سند نهایی گفته شد که روزی دو کشور (گرجستان و اوکراین) بدون هیچ گونه قید و شرطی در ناتو پذیرفته خواهند شد.
در سطح دیپلماتیک، به کرملین اطمینان داده شد که این سند تنها یک بیانیه است و هیچ کس هرگز آن دو کشور را به عضویت ناتو نمیپذیرد و صرفا طرح پذیرش آن کشورها بیانی مودبانه بوده و همه بازیگران و اعضای ناتو نیز آن را درک میکنند. با این وجود، این تفکر دوگانه که تقریبا به طور رسمی برسمیت شناخته شد روابط نظامی - سیاسی و دیپلماتیک را به باتلاقی تبدیل کرد که پایههای اعتماد را از بین برد.
این امر با این واقعیت تشدید شد که علاوه بر ناتو، اتحادیه اروپا نیز وجود داشت که به طور رسمی به ناتو مرتبط نبود، اما چارچوب واحد یورو – آتلانتیک را با عضویت تقریبا یکسان تشکیل میداد. رویارویی سال ۲۰۱۴ پس از اعتراضات «میدان» در اوکراین دست کم برای مسکو مرزهای سیاسی بین سازمانهای مختلف اروپایی را از بین برد.
سه دهه پس از آغاز دوره تازه، به نظر میرسد مسکو به این نتیجه رسیده که حفظ سیستمهای پیشین بینتیجه بوده و تنها بحران را عمیقتر میسازد. در واقع، این اصل که «انتخاب اتحادها توسط کشورها به کسی مربوط نمیشود» باید کنار گذاشته شود. این اصل برای ژئوپولیتیک کلاسیک موازنه قوا یک استدلال مهمل است، اما همگان آن را در دهههای گذشته امری بدیهی قلمداد میکردند. امروز این رویکرد خسته کننده بودن خود را اثبات کرده است. طرح منطق «همه حق پیوستن به ائتلاف را دارند» نیز زمینه ساز گسترش ناتو پس از سال ۱۹۹۱ میلادی بوده و دیگر کارآمد نیست. این گزینهها خطرات متعددی به دنبال خواهند داشت.
نهادهای تزئینی تعامل بین روسیه و ناتو از بین رفته اند. رویارویی مسلحانه از سر گرفته شده است. ائتلاف آتلانتیک شمالی (ناتو) باید به وعده خود عمل کند. تشدید تنش در شرق اروپا پیامی است مبنی بر آن که اصل سیاسی امنیت که سی سال پیش وضع شده بود دیگر کارایی ندارد.
گسترش ناتو چشمانداز نظامی – سیاسیای که اکنون در آن زندگی میکنیم را شکل داده است. حفظ این گسترش طلبی ناتو مملو از مواجهه با تنشهای تازه خواهد بود. در حالی که رد آن مستلزم تجدیدنظر اساسی در کل سیستم باورها، تعدیل مجدد و تعیین خطوط قرمز است که برای هر دو طرف مهم است برای مثال، با پر کردن دوباره مفهوم فنلاندیزاسیون* با معنای مثبتی که در دوران جنگ سرد داشت و پس از آن تقریبا به یک ناسزا تبدیل شد با این وجود، همه چیز تغییر میکند.
فنلاندیزاسیون یادآور این واقعیت است که چگونه کشوری کوچک در میان همسایهای بزرگ در جهان دو قطبی سیاست مستقلی را اتخاذ میکند و بدون ورود به اتحادیههای نظامی مانند ناتو که حساسیت برانگیز هستند روابطاش با همسایه بزرگتر را بر مبنای استقلال و احترام متقابل طرح ریزی میکند.
منبع: اندیشکده روسی «باشگاه والدائی»
ترجمه: فرارو