ایندیک در کتاب تازه خود با عنوان «استاد بازی: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه» به بررسی تاریخچه تعامل امریکا در منطقه پرداخته به ویژه از طریق تحلیل عمیق تلاشهای وزیر خارجه سابق امریکا برای ایجاد صلح بین اسرائیل و همسایگاناش پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ میلادی. از دید ایندیک «کیسینجر» فردی بسیار باهوش و یک استراتژیست ماهر بود. او در کتاباش نشان میدهد که مانورهای کیسینجر در نهایت سبب شد تا امریکا به عنوان یک نیروی صلح طلب برجسته در منطقه شناخته شود.
او در کتاب اشاره میکند که کیسینجر برای جلب نظر اسرائیلی ها، مصریها و سوریها برای حضور پای میز مذاکره بین تهدید و چاپلوسی در نوسان بود. با این وجود، ایندیک که یکی از دوستان کیسینجر بوده از پرداختن به اقدامات بحث برانگیز او، چون حمایت از رژیم اشغالگر قدس، حمایت از طولانی شدن جنگ ویتنام، بمباران کامبوج در طول جنگ، کمک به سازمان دهی کودتا در شیلی، حمایت او از نسلزدایی توسط پاکستان در بنگلادش و حمایت او از رژیمهای سرکوبگر در آفریقا و امریکای لاتین خودداری میورزد.
در ادامه پاسخهای «ایندیک» به پرسشهایی که درباره کتاب تازهاش با نشریه «نیویورکر» ارائه داده را خواهید خواند.
درباره عنوان کتاب که آن را «استاد بازی» انتخاب کردم بدان خاطر بود که کیسینجر درباره آن چیزهایی که برای دیپلماتهای بزرگ ضروری بود مهارت داشت. هنر دیپلماسی سوق دادن رهبران به جاهایی است که ترجیح میدهند نروند و کیسینجر در این کار استاد بود. اما چرا کیسینجر و نقش او در خاورمیانه را برای نگارش کتابام انتخاب کردم؟
من در دولتهای کلینتون و اوباما درگیر تلاش برای برقراری صلح در خاورمیانه بودم. این بخشی از تلاشهایم بود که با شکست مواجه شد. ما اکنون هفت سال است که از زمان آخرین تلاش من در سال ۲۰۱۴ میلادی که با شکست همراه بود مذاکرهای نداشته ایم. من تصمیم گرفتم به جای نوشتن کتاب دیگری درباره یک تلاش شکست خورده به عقب بازگردم و ببینم همه چیز چگونه آغاز شد و دریافتم ریشه آن دیپلماسی هنری کیسینجر در زمان بروز جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ میلادی بود.
او سپس سه سال تلاش کرد تا طرفین را پای میز مذاکره آورد و با موفقیت دو توافق را بین اسرائیل و مصر و بین اسرائیل و سوریه که از دید من بنیانهای روند توافق تحت رهبری امریکا را پی ریزی کردند، به سرانجام رساند. تلاش او موفقیتآمیز بود و این چیزی است که من به مطالعه آن علاقهمند بودم: سعی کنم که درباره کیسینجر و مسیر طی شدهاش بیاموزم این که چگونه میتوان و نمیتوان صلح را در آینده برقرار کرد.
در زمان وقوع جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ میلادی امریکا به تازگی از ویتنام خارج شده بود و کیسینجر با جنگی روبرو شد که انتظارش را نداشت و آن را فرصتی برای بازسازی خاورمیانه به گونهای دید که منطقه را در اختیار امریکا قرار داده و اتحاد جماهیر شوروی در حاشیه قرار گیرد.
در میانه جنگ سرد این شرایطی بود که در آن هدف اصلی او پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی بود کاری که با موفقیت انجام داد. با این وجود، پیش از آغاز جنگ و پیش از آن که وزیر خارجه شود او کنترل خاورمیانه را به دست آورده بود و این در حالی بود که نیکسون سعی کرده بود کیسینجر را از خاورمیانه دور نگه دارد چرا که فکر میکرد او بیش از اندازه طرفدار اسرائیل است. با این وجود، کیسینجر پیش از جنگ یوم کیپور اساسا آن چه به نظر او نظمی باثبات بود را براساس قدرت بازدارندگی اسرائیل در خاورمیانه و قدرت شاه ایران در خلیج فارس ایجاد کرده بود.
مشکل آن بود که شش سال پیش از آن اسرائیل صحرای سینا، بلندیهای جولان و کرانه باختری را تحت اشغال خود درآورده بود و اعراب میخواستند سرزمینهای خود را بازپس گیرند. کیسینجر به این موضوع توجهی نکرد. در نتیجه، سادات رئیس جمهوری مصر و اسد رئیس جمهوری سوریه وارد جنگ شدند و کیسینجر دریافت تنها راهی که از طریق آن میتواند نظم را در خاورمیانه تثبیت کند جدی بودن رسیدگی به نارضایتیهای اعراب از طریق یک روند صلح است. با این وجود، در روند صلح سازی، کیسینجر در مورد امکان برقراری صلح تردید بسیاری داشت.
از نظر کیسینجر ایجاد صلح فرایندی بود برای بهبود درگیریها بین قدرتهای رقیب و نه پایان دادن به آن درگیری ها. کیسینجر نگران بود دنبال کردن صلح به عنوان یک هدف نهایی و آرمان گرایانه ثباتی را که او برای ایجاد آن تلاش کرده بود به خطر بیندازد. صلح برای کیسینجر یک مشکل بود نه یک راه حل. او به دنبال ایجاد ثبات در یکی از بیثباتترین نقاط جهان بود ثباتی که تقریبا سه دهه دوام آورد.
هدف کیسینجر برقراری نظمی باثبات در خاورمیانه بود و این موضوع برای او اهمیت داشت. مهمترین دغدغه او برقراری نظم بود. با این وجود، در خاورمیانه، جنگ به او نشان داد که تنها در صورتی میتوان به نظمی باثبات دست یافت که روند صلحی وجود داشته باشد که نظم را مشروعیت بخشد بدان معنا که به جای سرنگونی نظم، اعراب در حفظ نظم سهیم شوند. او با واگذاری قلمروی ارضی از سوی اسرائیل به فلسطینیان نیز در راستای مشروعیت بخشیدن به نظم موافق بود.
او رویکردی گام به گام را معرفی کرد که به منظور خرید زمان برای اسرائیل طراحی شده بود زمان برای تقویت اسرائیل با حمایت امریکا و زمان برای اعراب به منظور خسته کردن آنان تا زمانی که اسرائیل را برسمیت بشناسند. فرض بر آن بود که در آن زمان، اسرائیل به اندازه کافی قوی خواهد بود که امتیازات ارضی نهایی را داده و در نهایت این موضوع به صلح منجر شود.
به گمانام اگر کیسینجر نبود اوضاع میتوانست خیلی بدتر شود موفقیت کیسینجر در خارج کردن مصر از درگیری با اسرائیل بود. او این کار را از طریق دو قرارداد بین اسرائیل و مصر انجام داد. این موضوع سبب شد تا کشورهای عربی به جنگ با اسرائیل فکر نکنند. در لبنان آن زمان، اسرائیل در برابر سازمان آزادیبخش فلسطین و یا در مقابل حزب الله لبنان بود، اما در آن زمان درگیری بین اعراب و اسرائیل وجود نداشت و این موضوع به میزان قابل توجهی سطح درگیری را کاهش داد. کیسینجر باور نداشت که میتوان منازعه را از بین برد. او فکر میکرد که میتوان منازعه را بهبود بخشید.
از دید من امریکا دستاوردهایی برای برقراری صلح در خاورمیانه داشت و به عنوان نیروی خوب ظاهر شد پیمان صلح اسرائیل و اردن، معاهده صلح اسرائیل و پیمان اسلو همگی توافقهایی بودند که بدون دخالت امریکا امکان دستیابی به آن میسر نبود. اعراب درک کرده بودند که تنها امریکا از میزان نفوذ کافی بر اسرائیل برخوردار است که آن کشور را متقاعد به واگذاری قلمروهای ارضی اشغالی کند. از آن زمان، اعراب به واشنگتن روی آوردند حتی در صورتی که میدانستند واشنگتن در سمت اسرائیل ایستاده است. با این وجود، آنان میدانستند واشنگتن میتواند بر تصمیمات اسرائیل تاثیرگذار باشد.
کیسینجر با خرید زمان به درگیری فلسطینیهای بیوطن شده با اسرائیل پایان نداد، اما انتظارات آنان را درباره دولت فلسطینی کاهش داد. این موضوع برای تلاش به منظور آشتی دادن اسرائیل با فلسطینیها مثبت بود چرا که فلسطینیان با هدف نابودی اسرائیل کارشان را آغاز کردند و اهدافشان را طبق این مورد تنظیم کرده بودند. مشکل کیسینجر آن بود که باید اسرائیلیها را متقاعد میکرد که قلمروهای ارضی خود را واگذار کنند.
او نمیتوانست این کار را با پیشنهاد صلح به آنان در ازای واگذاری زمین انجام دهد، زیرا به آن اعتقاد نداشت. در عوض، او پیشنهاد واگذاری اراضی در ازای مبادله با زمان را مطرح کرد. کیسینجر از زمان برای خسته کردن اعراب استفاده کرد. او از زمان برای کاهش انزوای اسرائیل استفاده کرد. زمان تقویت قدرت اسرائیل بود تا در نهایت بتواند امتیاز نهایی را در مورد اراضی ارائه دهد. با این وجود، دولت اسرائیل از زمان برای تثبیت و تحکیم تسلط بر اراضی استفاده کرد. اسحاق رابین و شیمون پرز و نقش آفرینی در پیمان اسلو یک استثنا بودند.
کیسینجر معتقد است که اسرائیل باید اراضیای را واگذار کند. از دید او اگر اسرائیل بخواهد اشغال نظامی خود را بر اراضی حفظ کند از نظر اخلاقی مجبور به هزینه کردن و پرداخت بها خواهد شد. او معتقد بود که فلسطینیها باید کشوری داشته باشند.
البته کیسینجر بیشتر واقع گرا بود تا اخلاق گرا. نگرانی او در مورد بقای اسرائیل بسیار بیشتر از نگرانیاش در مورد مشکلاتی بود که اسرائیل با حفظ یک منطقه اشغال شده نظامی با آن مواجه میشود.
قواعد بازی کیسینجر این بود که قدرتهای حامی وضع وجود مانند عربستان سعودی باید به گونهای عمل کنند که نظم و ثبات حفظ شود نه این که آن را مختل کنند. با این وجود، تهاجم «محمد بن سلمان» به یمن سرسختانه و غیر خردمندانه بود و باعث درد و رنج عظیم انسانی شد. البته کیسینجر مخالف جنگ برای حفظ نظم نیست او با جنگهایی که نظم را مختل میکنند مخالف است و این کاری است که عربستان سعودی در یمن انجام داده است.
از دید من پیگیری صلح در خاورمیانه اولویت نخست است، اما ترویج دموکراسی در خاورمیانه چیزی نیست که من تا به حال به آن به عنوان یک اولویت فکر کرده باشم. تلاش برای بازسازی خاورمیانه براساس تصویری که ما امریکایی ساختهایم برای منطقه بسیار مخرب بوده است.
در نتیجه، گمان میکنم کیسینجر میتواند چیزهایی زیادی را در مورد نیاز به احتیاط و زیاده روی نکردن به ما بیاموزد، زیرا عواقب زیاده روی ویرانگر بوده است. محتاط بودن کیسینجر صفتی بسیار مفید خواهد بود.
*مارتین ایندیک؛ سفیر سابق امریکا در اسرائیل در دولت کلینتون و فرستاده ویژه ایالت متحده برای مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین
منبع: نیویورکر
ترجمه: فرارو
میگن شیطان شب تا شب میره پیش کسینجر و گزارش کارش رو ارائه میده!!!
از این موجودات کم باد!