صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۱۷۶۳۵
هیچ‌کس نمی‌داند وسط آن درگیری خیابانی سال ۹۴ در شهرستان ملکشاهی چاقو در دست چه کسی بود که به جان «سجاد» فرود آمد؟ سجاد ۲۲ سال داشت که در آن درگیری کشته شد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۸ - ۰۹ آذر ۱۴۰۰

هیچ‌کس نمی‌داند وسط آن درگیری خیابانی سال ۹۴ در شهرستان ملکشاهی چاقو در دست چه کسی بود که به جان «سجاد» فرود آمد؟ سجاد ۲۲ سال داشت که در آن درگیری کشته شد.

به گزارش اعتماد، شواهد این‌گونه نشان می‌دهد که وقتی «محمدامین» ۱۶ ساله پا به میدان آن نزاع خونین گذاشت، متهم به قتل سجاد شد. مقصد، خیابان بود، اما نه گشت‌زنی بلکه درگیری. یکی از اقوام؛ پای محمدامین را به آن درگیری باز کرد و پس از مدتی که از حبسش گذشت خودش آزاد شد، اما محمدامین در زندان مرکزی خرم‌آباد به انتظار قصاص نشست.

درگیری میان ۶، ۷ نفر از جوانان طایفه بود. محمدامین نه به آن طایفه مربوط می‌شد و نه به آن دعوا. چاقو در دستان ۴، ۵ نفر از جوانان بود که به سجاد زده شد، اما چرا در این میان محمدامین متهم به قتل شد هنوز برای خانواده‌اش مشخص نشده است.

سال ۹۸ محمدامین را هنگامی که ۲۰ سال داشت برای اجرای حکم قصاص بردند که با پادرمیانی بزرگان و ریش‌سفیدان طایفه موفق شدند او را از اجرای حکم قصاص نجات دهند. نجاتی که با مبلغ ۳میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان دست یافتنی شد، ولی هنوز پدر این محکوم به قصاص از پرداخت مبلغ ۲۵۰ میلیون تومان آن ناتوان مانده است.

پدر متهم به قتل خودش را به آب و آتش می‌زند تا بتواند مبلغ باقی مانده را جمع کند و پدر مقتول نیز حاضر نمی‌شود از دریافت مبلغ ۲۵۰ میلیون تومان بگذرد. با گذشت ۶ سال از آن نزاع خونین، محمدامین از زندان مرکزی ایلام برای ما آن روز خونین را شرح می‌دهد.

برداشت اول: «متهم به قتل»

«محمدامین هستم از زندان تماس می‌گیرم.» او خودش را معرفی می‌کند. پدرش می‌دانست که او می‌خواهد حرف‌هایی را برای خبرنگار ما بازگو کند. این جوان متهم به قتل سوال در مورد اینکه بگویید روز حادثه چه شد را پاسخ می‌دهد ولی تا می‌خواهد شروع به صحبت کند مردی که صدایش همراه با زنگ هشداری در با مضمون اینکه «تماس از زندان برقرار است» تداخل پیدا می‌کند و می‌گوید «ببخشید خانم صداتون نمیاد» سوال مجدد پرسیده می‌شود و این‌بار محمدامین با خیال راحت که صدایش شنیده می‌شود، حرف می‌زند؛ «یه رفیق داشتم اون روز اومد دنبالم گفت دعوا شده بیا پشتیبانی من رو کن. سوار موتور شدیم رفتیم تو درگیری، این دوستم زد سجاد رو کشت. واسه اینکه ما بزرگ [پولدار]بودیم انداختن گردن ما تا دیه رو بدیم. پدر مقتول هم ۳ میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومن از ما دیه خواست.»

به قصد دعوا رفتید؟ «ها! رفتم پشتیبانی رفیقم. می‌دونستم دعوا هست. چاقو داشتم ولی دوستم زد. دوستم دیگه تبرئه شد و آزاد شد. تو پرونده من قصاص خورد. مردم ترسیده بودن بگن اون زده خودشم نیومد. هیچکی نیومد. چند نفری که با ما درگیر بودن گفتن این زده محمدامین زده. برای دعوا رفته بودیم، اما برای قتل نرفته بودیم. چاقو خورد به اون و شد قتل. دو بار خواستن بندازنم پای چوبه دار، اما نشد دیگه. من می‌خوام یه حقیقتی رو به شما بگم که نمی‌خواهم احدی هم بداند...»

برداشت دوم: «پدر مقتول»

آقای «ج» پدر سجاد؛ در مورد سوال روز حادثه و شرط رضایتش پاسخ می‌دهد: «والا حاج خانم نمی‌دونم پول رو تهیه کردن، نکردن به من مربوط نیست. گفتن یه مقداری از مبلغ مونده، اما من تا یه قرون آخر رو هم اگه کل ایران هم جمع بشن نمی‌بخشم (شروع به گریه کردن می‌کند). من پسرم رفت مگه برمی‌گرده! خونه، زندگی و مغازه‌ام رفت. سه تا دیگه بچه دارم. خداوکیلی به حضرت عباس پسر من هیچ گناهی نداره. الان اگه از خواب بیدار شه ازش بپرسن دعوا سر چی بوده، خدا وکیلی نمی‌دونه سر چی بوده. هیچ مشکلی هم با هیچ‌کس نداشت. من برای رضای خدا برای اینکه پسرم راحت بخوابه گفتم یه مبلغی بگم برای دیه تا رضایت بدم. کل ایران رو هم بهم بدن من خوشحال نمی‌شم.»

پدر مقتول دوباره حرف‌هایش را سر می‌گیرد؛ «به روح اباعبدالله تمام ایران هم بیاد من اون ۲۵۰ میلیون تومنی که باقی مونده رو نمی‌تونم ببخشم. سه تا بچه دارم. بدبختی دارم. دختر بزرگم خودش ازدواج کرده بچه داره، اما وقتی برادرش کشته شد مریض شد افتاد روی دستم. الان ازش بپرسی قبر برادرت کجاست نمی‌دونه. من برای رضای خدا بخشش کردم. اینا دیگه حق زن و بچه‌هامه. زنم مریض شده چقدر خرج حکیم و دوا کردم قرص می‌خوره. پدرم با من حرف نمی‌زنه، قهر کرده می‌گه چرا صلح کردی، چرا بخشش کردی. من تمام فامیل رو از دست دادم. حالا دیگه این ۲۵۰ میلیون تومن رو نمی‌بخشم. من بخششم رو کردم. همه می‌گن چرا اعدام نکردی چرا پول گرفتی این جوریه حاج خانم.»

برداشت سوم: «پدر متهم به قتل»

آقای الیاس. م پدر محمدامین، جوان محکوم به قصاص تا متوجه می‌شود برای پیگیری پرونده پسرش تماس گرفته شده شروع به التماس می‌کند: «ای قربانت بشم. صدات رو دارم. به خدا پسر من بی‌گناه بود. خودم بازنشسته آموزش و پرورشم. دردت بیفته رو سرم. بذار برات بگم. حدود ۶، ۷ نفر تو دعوا بودن، اما پسر من رو خدا می‌دانه که رفته سوار موتورشه از پشت بهش حمله کردن. پسر من اصلا خانه بود روحش هم از دعوا خبر نداشته. پسر فامیل ما با پسر فامیل اونا سر یه مساله‌ای دعواشون می‌شه. حرف زشت بهم زده بودن. جنگ کرده بودن بعد پسر فامیل ما اومد دنبال پسر من و با خودش برد وسط دعوا. پسر من ساده بود تمام طایفه می‌دونن بچه درس‌خونی بود. وقتی میاد دنبالش به پسر من می‌گه بیا بریم با موتور یه دوری بزنیم.

بعد می‌رن و باهم جنگ می‌کنن و قتل می‌شه و می‌ندازن گردن پسر من. خدا می‌دانه پسر من رو چند هفته تو آگاهی هرچی کتکش زدن گفت کار من نبوده. خدا شاهده معلوم نیست کی بهش چاقو زده و چطوری بوده ولی پسر من قتل نکرده بود. پسرای فامیل مقتول شهادت دادن که این بهش زده یعنی پسر من. سال ۹۴ پسر من رو انداختن زندان. حالا دیگه خودت حساب کن ببین چقدر تو زندانه. دو بار خواستن ببرنش پای چوبه دار که ریش‌سفدا جمع شدن و نذاشتیم اعدامش کنن. پول جمع کردم مونده ۲۵۰ میلیون تومن. پسر من حکمش هست اعتراف نکرده بود بگه کار من بوده، چون همش می‌گه کار من نبوده. خانواده مقتول به ما فشار آوردن که پول می‌دی بده نمی‌دی اعدامش می‌کنیم. هر چی داشتم فروختم ۳ میلیارد و ۱۰۰ میلیون آماده هست ولی مونده ۲۵۰ میلیون که نمی‌گذرن. خدای محمد حق ما رو بگیره.‌ای دردت بیفته رو سرم می‌تونی کاری کنی برای من؟»

ارسال نظرات