فراروـ قسمت پنجم سریال جزیره به کارگردانی سیروس مقدم در روز یکشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۰وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
در خلاصهی داستان این قسمت آمده است:
«سرمایه گذاریهای مشکوک شاهد در پروژهی جزیره پای دکتر رضی بازرس گروه شاهنگ را به جزیره باز میکند. رضی داماد کریم و شوهر ماهک است. شاهد تلاش میکند تا بین صحرا و ارشد فاصله بیاندازد، ارشد از صحرا خواستگاری میکند و درست در زمانی که همه چیز بهخوبی پیش میرود، ناگهان...»
ارشد برای کارها و ارتباط برقرار کردنهایش با دیگران نیازی به کسب اجازه از کسی ندارد؛ اما قوانین خانواده، گروه شاهنگ و جایگاه او در آنها به گونهای طراحی شدهاند که کمترین حریم خصوصی را به او میدهند و خیلی زود همه از کارهایش خبردار میشوند. بعد از شب حادثهی دریا ارشد به صحرا نزدیک و نزدیکتر میشود و همه شاهد این اتفاق هستند. ورود ارشد به یک رابطهی عاطفی و احتمالا ازدواج برای اعضای مختلف گروه و خود ارشد تبعاتی دارد. به همین دلیل شاهد و اطرافیانش مخالف درگیری ارشد در این رابطه هستند و از سوی دیگر ماهک و شوهرش موافقاند.
رضی، شوهر ماهک بازرس گروه شاهنگ است و سر بزنگاه و در زمانی که شاهد همه برنامههای ارشد را به نحوی چیده بود تا ثانیهای وقت آزاد برای خودش نداشته باشد، سر میرسد و همه دستورات و اختیارات شاهد را در شش ساعت آینده لغو میکند. بدین ترتیب ارشد راه فرار را مییابد و خود را به صحرا میرساند و آنچه باید میشد، میشود. عشق در زمانی کم با شدت زیاد میان ارشد و صحرا شکل میگیرد و خیلی سریع معادلات زندگی همه را تغییر میدهد. در این میان، اما حضور یک نفر دیگر است که میتواند ماجراها را از این هم پیچیدهتر کند...
معمولا تلاشهایی که برای پیچیده و مدرن نشان دادن یک تشکیلات در سینمای ایران میشود، بیشتر به سمت کاریکاتور پیش میرود، بهخصوص تشکیلات اقتصادی. گوش و چشم ما بیشتر با مناسبات حاجی/ پدر پولدار و زیردستانش آشناست، نه خانوادهای مانند خاندان شاهنگ که در همهی جهان کار و شعبه دارند.
ما معمولا این کارها و مناسبات خاص و جایگاه شخصیتها در شرکت، خانواده و... را بهراحتی میپذیریم؛ اما وقتی پای تولیدات داخلی به میان میآید، ارتباط برقرار کردن با آنچه به تصویر میآید، بدون آنکه فکر کنیم آیا آنچه میبینیم اصلا در ایران میسر است یا خیر، بسیار دشوار است.
در جزیره هم با همین دوگانگی روبرو هستیم. عشق پسر پولدار و دختر فقیر کلیشهای است؛ اما خندهدار نیست. اما جلسه بینالمللی گروه شاهنگ با آن وایتبرد، میزانسن و اصطلاحات شبیه بازیای است که چند کودک بعد از دیدن یک فیلم هالیوودی انجام میدهند و حرکات آنها را تقلید میکنند. شاید گفته شود که سلیقهی تماشاگر ایرانی به نوعی به رئالیسم بسنده کرده است و لازم است که کمی این سلیقهی صلب تکان بخورد. اما راه برهم زدن این عادت کپیهای بیدقت و دست چندم از سبکهای دیگر نیست.