صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۱۵۵۵۰
همچنین چین از فرسایش تدریجی اتحاد جماهیر شوروی و هزینه‌های نظامی اتحاد جماهیر شوروری که منجر به فروپاشی این کشور در جنگ سرد شد نیز درس‌هایی گرفته بود در نتیجه در برابر آمریکا و غرب سیاست معتدل تری را در پیش گرفت و در نتیجه توسط آمریکا و غرب تحریم نشد و توانست به رشد اقتصادی خودش ادامه بدهد، اما هم اکنون که تبدیل به قدرت اول اقتصادی جهان شده است.
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۲ - ۲۹ آبان ۱۴۰۰

رامین فخاری*؛ باید گفت که همه کشور‌ها مخصوصا کشور‌های بزرگ با همدیگر دارای تضاد‌های ذاتی و تضاد‌های بنیادین هستند، روسیه با آمریکا در تضاد است، چین تضاد‌هایی با آمریکا دارد، در منطقه خاورمیانه ایران و عربستان دارای تضاد می‌باشند، هند و چین دارای تضاد می‌باشند و این تضاد‌ها گا‌ها ماهیت ذاتی و هویتی را دارد و هیچ گاه قاب حل و فصل نمی‌باشد، اما با سیاست ورزی می‌توان این تضاد‌ها را کمرنگ نمود.

پس از درگذشت مائو در کشور چین و روی کارآمدن دن شیائو پینگ، وی درصدد کمرنگ گردن تضاد‌های چین با جهان غرب نمود، هرچند دولت‌های غربی دارای سابقه استعماری طولانی در چین بوده اند، اما چین ناگزیر از این مساله بود راه حل دیگری را برای تامین معاش بیش از یک میلیارد نفر نداشت و یا باید اقتصاد خود را با جهان و غرب در هم می‌آمیخت و یا شاهد فروپاشی کشورش از درون بود، که چین راه نخست را انتخاب کرد.

چین درهایش را به روی جهان باز نمود، با گذشت زمان و سقوط اتحاد جماهیر شوروی و آغاز فرآیند جهانی‌سازی چین بجای مقابله و دشمنی با این فرآیند سوار بر امواج جهانی سازی شد و موفق شد تبدیل به یکی از موفق‌ترین بازیگران در عرصه جهانی سازی شود و حتی با سوار شدن بر فرآیند جهانی سازی علاوه بر جذب سرمایه‌گذاری خارجی مشتریان بسیار زیادی را در سطح جهانی پیدا کند و حتی تعداد زیادی از مشتریان آمریکا و غرب را نیز به سمت خود متمایل نماید و تا اندازه‌ای که هم اکنون تبادلات مالی و انرژی بین چین و عربستان بیشتر از تبادلات بین چین و آمریکا می‌باشد.

نمودار زیر میزان رشد اقتصادی چین بعد از باز شدن در‌های این کشور به جهان را نشان می‌دهد

نمودار زیر میزان رشد اقتصادی چین از سال ۲۰۰۰ به نسبت جمعیت را نشان می‌دهد

علاوه بر این باید افزود که چینی‌ها در آن دوران مونتاژ کار بوده اند و رویکرد معتدل چین در آن دوران منجر به ورود تکنولوژی غربی و افزایش بهره وری در تولید به چین شد و همین مساله نیز یکی از زمینه‌های اصلی پیشرفت اقتصادی در چین بود و علاوه بر این اقتصاد دانان یکی از عوامل اصلی رشد چین را ورود سرمایه خارجی به این کشور می‌دانند.

درباره آمریکا و چین این دوکشور به دلیل مساحت بزرگ و جمعیت بالای خود و این مساله که هر دو پتانسیل این را دارند که به قدرت اول جهان تبدیل شوند دارای تضاد هست و این تضاد هم تا ابد ادامه خواهد داشت، اما چین در آن دوران به دلیل اینکه از لحاظ اقتصادی به جهان غرب نیاز داشت این تضاد‌ها را کمرنگ نمود و به غرب اجازه سرمایه گذاری در چین را داد و همچنین یک در هم آمیختگی بین اقتصاد خودش با غرب را ایجاد نمود که این مساله تا امروز هم بر قرار است، تا جایی که چین که هم اکنون یکی از بزرگترین رقیبان آمریکا در عرصه جهانی است.

از سوی دیگر سالیانه هزار میلیارد دلار با آمریکا دارای تبادلات مالی می‌باشد و تبدلات مالی آمریکا و چین از دهه ۱۹۷۹ منجر به افزایش رشد اقتصادی این کشور شد و از زمان آزاد سازی‌های تجاری چین در سال ۱۹۷۹ این کشور سالیانه رشد ۹.۵ درصد را تجربه کرده است.

نمودار فوق میزان رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا و چین را از سال ۲۰۱۸ بر اساس واحد (p.p.p) مقایسه می‌کند. (منبع بانک جهانی)

نکته‌ای که درباره تعارضات چین و آمریکا وجود دارد این است که چین دارای پس زمینه کمونیستی است، هم اکنون نیز یک سرمایه داری کمونیستی است که سرمایه‌داری در راس این کشور وجود دارد، ولی مردم عادی به شیوه کمونیستی اداره می‌شوند، اما این کشور از رویارویی مستقیم با آمریکا حدقلا تا سال‌های اخیر اجتناب کرده است، زیرا مساله اقتصاد را بر مساله ایدئولوژی کمونیستی خودش اولویت داده است.

همچنین چین از فرسایش تدریجی اتحاد جماهیر شوروی و هزینه‌های نظامی اتحاد جماهیر شوروری که منجر به فروپاشی این کشور در جنگ سرد شد نیز درس‌هایی گرفته بود در نتیجه در برابر آمریکا و غرب سیاست معتدل تری را در پیش گرفت و در نتیجه توسط آمریکا و غرب تحریم نشد و توانست به رشد اقتصادی خودش ادامه بدهد، اما هم اکنون که تبدیل به قدرت اول اقتصادی جهان شده است به نسبت گذشته مواجهه بیشتری با آمریکا دارد و سعی دارد در برابر تلاش آمریکا در دریای چین جنوبی و تایوان ایستادگی نماید.

بدون تردید هیچ وقت فرهنگ غربی آنگلاساکسونی آمریکا و فرهنگ شرقی کنفسیوسی چین آبشان به یک جوی نخواهد رفت و تعارضات فرهنگی و تمدنی تا ابد بین این دو کشور باقی خواهد ماند، اما مساله اقتصاد منجر به حاشیه رفتن و کمرنگ شدن این تعارضات شده است و زمانی که اقتصاد جهانی متزلزل شود این مسائل قابلیت برجسته‌تر شدن را دارند.

حال با تشدید اختلافات آمریکا و چین و حتی احتمال وقوع یک جنگ سرد بین چین و آمریکا، به دلیل پیچیدگی عجیب اقتصادی بین چین و آمریکا و حضور آمریکا در چین و حضور چین در آمریکا و بدهی‌ها و ارواق‌های قرضه این دو کشور نسبت به هم دیگر به هر اندازه که اختلافات بین چین و آمریکا تشدید شود در نهایت عامل اقتصاد مانع از رسیدن عقربه‌های ساعت روز قیامت بین این دو کشور به نیمه شب خواهد شد و حتی باید اضافه کرد که تعارضات آمریکا و چین تا جایی به پیش خواهد رفت که به منافع اقتصادی این دو کشور ضربه نزند، زیرا از داخل آمریکا نیز بخش خصوصی و شرکت‌های چند ملیتی با لابی‌های خود دولت‌های آمریکا را برای کاهش این تعارضات تحت فشار خواهد گذاشت.

هرچند به دلیل سرمایه گذاری‌های اقتصادی آمریکا و اوراق قرضه وابستگی‌های شدید اقتصادی بین چین و آمریکا وجود دارد، ولی آمریکا دارای هیچ پایگاه نظامی در چین نمی‌باشد و هیچکس نمی‌تواند این ادعا را مطرح نماید که چین مستعمره آمریکا می‌باشد، زیرا این کشور با اتخاذ یک سیاست معتدل و عملگرایانه در برابر آمریکا و گره زدن اقتصاد این کشور با آمریکا تا اواخر توانست خود را از شر تحریم‌های آمریکا محفوظ بدارد و به رشد اقتصادی خود ادامه بدهد و شاید جزو معدود نمونه‌هایی در جهان می‌باشد که توانسته است ضمن عدم وابستگی کامل از آمریکا برای رشد اقتصادی خود استفاده نماید.

*ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه علامه طباطبایی

ارسال نظرات