زماني نمايندگان مجلس آلمان از هلموت کهل، صدر اعظم وقت آلمان، بازخواست کردند که چرا مستمري بازنشستگي سربازان ارتش آلمان نازي هنوز پرداخت مي شود، حال آن که آنان در ارتشي اشغالگر و متجاوز خدمت مي کردند. صدر اعظم آلمان پرداخت اين مستمري را کاری درست دانست زيرا به نظر وي، هر چند که آنان در چنان ارتشي خدمت مي کردند اما به هر صورت سرباز آلمان بودند و دولت آلمان موظف است حقوق آنان را رعايت کند تا سربازي که اکنون از مرزهاي آلمان دفاع مي کند مطمئن باشد دولت آلمان مدافع حقوق او است و با اين اطمينان مدافع دولت و ملت آلمان باشد.
استدلالي که صدراعظم اسبق آلمان بيان کرده استدلالي است معقول که از يک سياستمدار کارکشته برمي آيد. يک سياستمدار بايد بکوشد تا اراده افراد مجموعه و نظام سياسي جذب و مستهلک در آن مجموعه باشد و به جاي توجه به اهداف و منافع شخصي به اهداف و منافع نظامي توجه داشته باشد که از اراده ملي برخاسته است. چنين امري تنها هنگامي به دست مي آيد که فضاي اطمينان متقابل بين افراد و مجموعه و نظام سياسي به وجود آمده باشد. روشن است که هر گونه اقدام و عملي که منجر به خدشه دار شدن اين اطمينان شود و فضاي آن را آلوده کند نه تنها باعث تقويت نظام سياسي نمي شود، بلکه شرط بنيادين بقاي آن نظام، يعني وحدت سياسي را تضعيف مي کردند. در نهايت چنان اقدامي هر چند که در کوتاه مدت براي فرد يا افرادي منافعي داشته باشد، اما در دراز مدت به تضعيف و نابودي آن نظام منجر خواهد شد. استدلال صدر اعظم آلمان متکي بر توجيه حفظ منافع سربازان آلمان نازي نيست، بلکه متکي بر حفظ وحدت و استحکام نظام سياسي آلمان است و به اين دليل بايد حقوق سربازان آلمان نازي محترم شمرده شود.
پرونده اتهام جاسوسی حسین موسویان مدتی بر سر زبانها بود و کماکان نقل برخی سخنان نیز هست. موضوع جاسوس بودن یا نبودن چنین شخصی مطلبی است که مقامات ذیصلاح در باره آن اظهار نظر کرده اند و البته قاضی پرونده نیز حکم خود را صادر کرده، اما آنچه در خور توجه و درنگ است چگونگی طرح این مسئله است. پرسش این است که آیا مسئله به این صورت و به نحو گسترده و تبلیغاتی مطرح شدن بجا و درست است؟ باید به یاد داشت که موسویان در تیم مذاکرات پرونده هسته ای تنها یک دیپلمات ساده یا حتی سخنگوی آن تیم نبود، بلکه به عنوان رییس آن تیم طرف اصلی در مذکرات با اروپاییان بود. چنین شخصی هم در داخل کشور و هم در خارج چهره ای شناخته شده است و تخریب تبلیغاتی چنین شخصی بیش از آن که لطمه ای به وی وارد کند به نظامی لطمه وارد میکند که او سمت نمایندگی آن را داشته است.
موضوع از دو وجه قابل توجه است، از وجهی طرف خارجی در مذکرات فعلی چگونه می تواند به کسی اطمینان داشته باشد که از سوی ایران نمایندگی در گفتگو را دارد؟ اگر قرار باشد کسی که ریاست قبلی تیم ایرانی مذاکرات را داشته به نحو علنی –و بدون ارائه مدارک محکمهپسند- در ایران جاسوس شناخته شود آنگاه چه تضمینی در مورد ریاست فعلی و دیگر کسانی که از سوی ایران نماینده در گفتگویی هستند، وجود خواهد داشت؟ خدشه دار شدن این فضای اطمینان سوی دیگری نیز دارد و آن کسانی است که از سوی ایران در گفتگویی شرکت می کنند. آنان حکم همان سربازانی را دارند که هلموت کهل نگران بود تا مبادا اطمینانشان به نظام سیاسی آلمان خدشه دار شود و به این دلیل حاضر بود تا همچنان مستمری بازنشستگی سربازان ارتش آلمان نازی را بپردازد. اگر احترام و شخصیت رییس تیم ایرانی در مذاکرات مهم هستی به این صورت خدشه دار شود، نمایندگان ایران در سطوح مختلف مذکرات خارجی چه اطمینان و دلگرمی خواهند داشت؟ این موضوعی است قابل توجه که یک سیاستمدار بداند هر آنچه می گوید و می کند عواقبی دارد و کاری نسنجیده می تواند همان نظامی را هدف بگیرد که او داعیه حمایتش را دارد.
اتفاق مهمی که در مورد این پرونده پیش آمد عکس العملی بود که شخصیتها و جناحها نسبت به حکم قاضی پرونده نشان دادند. اشخاصی چون حداد عادل، ناطق نوری از چهره های شاخص جناح راست و آرمین و عطریانفر از جناح مقابل، از حکم قاضی اظهار خشنودی کرده و در این بین به نحوی اتفاق رای بین هر دو جناح عمده دیده شد. به راستی اتحاد ملی و انسجام اسلامی که مقام معظم رهبری در ابتدای سال جاری به عنوان شعار سال مطرح کردند در کجا و به چه گونه می توانست تحقق یابد؟ آیا همین که چنین وفاقی در بین جناحها و شخصیتها دیده شود خود دلیل بر تحقق چنین شعاری نیست و نباید از آن استقبال کرد؟ آیا استقبال از تحقق آن شعار به معنوی تبعیت از اراده ولی فقیه و در جهت استحکام نظام جمهوری اسلامی نیست؟ آیا در شرایط بحرانی گفتگوی هسته ای و تحریمهایی که از سوی قدرتهای بین المللی به ملت ایران تحمیل می شود، وجود اتحاد ملی و انسجام اسلامی بیش از هر چیز دیگری برای جمهوری اسلامی ضرورت ندارد؟
در چنین شرایطی عنوان کردن ادعاهایی چون باز بودن پرونده یا انتشار علنی مدارک و یا برگزاری دادگاهی علنی چه معنایی خواهد داشت؟ هیاهویی که با چنین اداعاهایی به پا می شود تنها یک چیز را در پی خواهد داشت و آن تضعیف آن چیزی است که رهبری خواستار آن بوده است. روشن است که با جار و جنجال و تبلیغات اتهاماتی را مطرح کردن و در عرصه عمومی یکدیگر را متهم کردن به ایجاد اتحاد ملی و انسجام اسلامی ختم نمی شود و قبل از هر چیز آن را تضعیف و حتی نابود می کند. بنابراین، پرونده جاسوسی حسین موسویان معرکه ای است که نشان می دهد می توان لحظاتی را برای وحدت ملی و انسجام اسلامی یافت، اما هیاهویی که در مقابل ایجاد می شود در واقع، شخص یا جناحی را هدف نمی گیرد بلکه آنچه را تخریب می کند اراده رهبری و نیاز نظام جمهوری اسلامی است.