صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۱۳۴۲۳
هدف چین از آزمایش در حوزه توسعه موشک مافوق صوت برای تسلط بر فضا با استفاده از قابلیت فرار از رادار و سیستم‌های دفاعی موجود برای رهگیری موشک بوده است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۲ - ۱۷ آبان ۱۴۰۰

فرارو- ریچارد فالک*؛ ژنرال "مارک میلی" رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا و بلندپایه‌ترین نظامی امریکایی اخیرا گفته بود آزمایش تازه چین که آمریکا گمان می‌کند یک موشک مافوق صوت بوده چیزی نزدیک به پرتاب ماهواره اسپوتنیک توسط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۵۷ میلادی است که به مسابقه تسلیحاتی جنگ سرد دامن زد. این در حالی است که چین آزمایش موشکی را رد کرده و اعلام کرده پرتاب مربوط به یک فضاپیما بوده است.

به نظر می‌رسد اظهارات ژنرال میلی به منظور ایجاد نگرانی‌های امنیتی در رابطه با تعمیق رقابت ژئوپولیتیک با چین یا شاید به عنوان بازتابی از آن بوده است. "نزدیک به لحظه اسپوتنیک" نامیدن آزمایش تسلیحات مافوق صوت توسط چین نشان می‌دهد که امریکا این آزمایش را یک تهدید سیستماتیک برای برتری فناوری خود قلمداد می‌کند که مستقیما با امنیت ملی و قابلیت‌های نظامی دو کشور مرتبط است.

اشاره به لحظه اسپوتنیک راهی برای یادآوری نمونه‌ای بود که در آن رقیب ژئوپولیتیک آن روز امریکا یعنی شوروی ناگهان آمریکا را در اواخر دهه ۵۰ میلادی غافلگیر کرد و به اولین کشور مستقل با قابلیت فرستادن ماهواره به فضا تبدیل شد ماهواره‌ای با توانایی چرخش به دور زمین که گمان می‌رفت احتمالا در آینده به وسیله‌ای برای تسلط بر کل سیاره زمین تبدیل شود.

این ظرفیت به خودی خود یک تهدید نبود بلکه به این معنا تلقی شد که اتحاد جماهیر شوروی از نظر فناوری پیچیده‌تر از آن چیزی بوده که عموم مردم و ظاهرا حتی نهاد‌های اطلاعاتی امریکا گمان می‌کردند. از نظر سیاسی این ماهواره انگیزه‌ای برای افزایش سرمایه گذاری در فناوری فضایی بود و چند سال بعد زمانی که "نیل آرمسترانگ" در سال ۱۹۶۹ میلادی بر روی ماه فرود آمد لحظه‌ای پیروزمندانه برای امریکا قلمداد شد و آن کشور را قادر ساخت تا در عرصه فضایی پیشتاز شود. رقابت جنگ سرد احیای اعتماد به قدرت نظامی و برتری طلبی ژئوپولیتیک بود.

ظاهرا هدف چین از آزمایش در حوزه توسعه موشک مافوق صوت برای تسلط بر فضا با استفاده از قابلیت فرار از رادار و سیستم‌های دفاعی موجود برای رهگیری موشک بوده است. هشدار این ژنرال نظامی در واقع، درباره حرکت به سوی رویارویی ژئوپولیتیک و یک مسابقه تسلیخاتی با چین است که می‌تواند ویژگی‌هایی برای جنگ سرد دوم باشد. اگر چه ما در شرایط تاریخی کاملا متفاوتی نسبت به دوره رقابت با شوروی قرار داریم و از بازیگران اصلی سیاسی نیز شیوه‌های رفتار مشابه بسیار کم تری در مقایسه با آن دوران دیده می‌شود.

وضعیت فعلی احتمالا آغازی برای کارزار افزایش بیش‌تر بودجه دفاعی خواهد بود که مانند همیشه به احتمال زیاد دو حزب امریکا در کنگره با آن موافقت خواهند کرد. هشدار ژنرال میلی به صدا در آوردن زنگ خطر امنیت ملی بوده که بدون انتقاد از سوی رسانه‌ای جریان اصلی برجسته شده است. نکته مهم آن است که اظهار لحظه اسپوتنیک از سوی یک مقام نظامی می‌توانست به فرصتی برای صلح تبدیل شود و نه تهدیدی برای جنگ احتمالی در آینده. این لحظه مهم می‌توانست آغاز مسیر آشتی آمریکا با چین را فراهم سازد که نه تنها به نفع دو کشور بلکه به طور کلی به نفع بشریت بود. البته چنین چرخش موضعی از سوی دولت امریکا هدف هجمه از سوی تندرو‌های هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در کنگره قرار می‌گرفت و آن را نمادی از نقطه ضعف دولت بایدن قلمداد می‌کردند. این لحظه یادآور تمسخر پرزیدنت اوباما از سوی سیاستمداران امریکایی به خاطر جسارت او در پشت پرده باقی ماندن مداخله نظامی در لیبی در سال ۲۰۱۱ میلادی و قرار نگرفتن در خط مقدم حملات است. با توجه به هرج و مرج ناشی از آن عملیات نظامی بعدا مشخص شد که دلیل اکراه اوباما از ورود جدی به کارزار نظامی در لیبی ناشی از خرد استراتژیک و احتیاط عاقلانه بوده است.

در وضعیت فعلی و پیکربندی تازه نیرو‌های اجتماعی، سیاسی و اکولوژیکی جهانی، ضرورت و فوریت برای رسیدگی به تغییرات اقلیمی و آسیب‌های فاجعه بار ناشی از آن احساس می‌شود. در شرایط فعلی اگر عقلانیت حاکم شود ژئوپولیتیک به حاشیه رانده خواهد شد تا تمرکز بر چالش‌های اکولوژیکی صورت گیرد. این چالش‌ها را دیگر نمی‌توان نادیده گرفت و یا به تعویق انداخت. باعث تاسف است که اراده سیاسی در آمریکا زمانی که نوبت به سیاست خارجی می‌رسد عمدتا در جهت پرداختن به تهدیدات امنیتی سنتی واقعی و خیالی ناشی از منازعه است و نه چیز دیگری.

در زمینه موضع آمریکا در قبال تایوان انحراف تاسف باری از بیانیه شانگ‌های مربوط به سال ۱۹۷۲ میلادی مبنی بر برقراری روابط میان امریکا و جمهوری خلق چین به نفع ارائه نقش فعال‌تر به تایوان در نظام سازمان ملل متحد صورت گرفته است. به نظر می‌رسد برخلاف روح آن چه در رابطه با توافق تایوان در سال ۱۹۷۲ میلادی مورد اجماع قرار گرفت آمریکا سیاست "چین واحد" را در عمل نپذیرفته است. هنری کیسینجر در این باره استدلال کرده بود که در زبان مورد استفاده توسط امریکا عمدا از تایید دیدگاه جمهوری خلق چین در مورد "چین واحد" اجتناب به عمل آمده است و واشنگتن توافق را این گونه تفسیر کرده که چین می‌تواند تنها از طریق توافق دیپلماتیک با تایوان در زمینه گسترش حاکمیت ارضی خود اقدام کند.

علیرغم تلاش‌های تایوان برای برسمیت شناخته شدن دیپلماتیک به عنوان یک واحد سیاسی مجزا از پکن، آن کشور تنها توانسته حمایت ۱۵ کشور را کسب کند که حتی یک کشور مهم نیز در میان حمایت کنندگان از این ایده نبوده است و حتی ایالات متحده نیز از حمایت از آن خودداری ورزیده است. در مقطعی که تایوان تلاش کرد به عضویت سازمان ملل متحد در آید این تلاش قاطعانه از سوی "بان کی مون" دبیر کل سازمان ملل متحد با تکیه بر قطعنامه ۲۷۵۶ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که شرایط نمایندگی چین در سازمان ملل را در سال ۱۹۷۱ میلادی تعیین کرده بود رد شد. تایوان تا آن زمان به عنوان استان تایوان و بخشی از جمهوری چین بزرگ‌تر قلمداد می‌شد. تلاش شدید امریکا در سال ۱۹۷۱ میلادی برای حفظ جمهوری چین به عنوان عضو در سازمان ملل متحد رد شد و "جمهوری خلق چین" به عنوان تنها نماینده چین در آن نهاد باقی مانده است.

موضع گیری اخیر "آنتونی بلینکن" وزیر خارجه امریکا درباره حمایت از استقلال بیش‌تر تایوان را یا باید یک اشتباه محاسباتی قلمداد کرد و یا به وضوح یک اقدام تحریک آمیز از سوی آمریکا در قبال چین. چنین صحبت‌های غیر مسئولانه‌ای با اظهارات بایدن تقویت شد که گفته بود امریکا در صورت حمله چین به تایوان از تایوان دفاع خواهد کرد. سپس سخنان "لحظه اسپوتنیک" ژنرال امریکایی مطرح می‌شود که گویی چالش امنیتی چین از آستانه تهدید استراتژیک برای امریکا عبور کرده و کسی جرات نادیده گرفتن آن را ندارد. هم چنین، امریکا با فعال کردن اتحاد غیر رسمی دریایی با ژاپن، هند و استرالیا و ایجاد اتحاد با استرالیا برای توسعه زیردریایی‌های هسته‌ای پیام‌های خصومت آمیزتری را به چین ارسال کرد.

در اینجا دو تهدید ساختاری وجود دارند که به نظر می‌رسد فضای رویارویی پیش از بحران را ایجاد می‌کند: نخست، "تله توسیدید" که برای توصیف گرایش آشکار به جنگ، هنگامی که یک قدرت نوظهور یک قدرت بزرگ را به عنوان یک هژمونی منطقه‌ای یا بین‌المللی تهدید قلمداد می‌کند به کار برده می‌شود. این اصطلاح بر اساس نقل بیانی از توسیدید مورخ و ژنرال نظامی آتن باستان است که می‌گوید:"جنگ پلوپونز بین آتن و اسپارت به دلیل ترسی که اسپارت‌ها از رشد قدرت آتن داشته اند اجتناب ناپذیر بوده است". نظر و واکنش ژنرال میلی را باید از این منظر مورد بررسی داد. نکته دوم آن که ادعای ستیزه جویانه مبنی بر آن که تایوان در معرض خطر است مبارزه ایدئولوژیک بزرگ تری است که از منظر آن منطقه و جهان در حال نبرد بین دولت‌های دموکراتیک و دولت‌های اقتدارگرا هستند. "تسای اینگ ون" رئیس جمهوری تایوان در مقاله‌ای تازه در نشریه "فارین افیرز" این مضمون را با جدیت بیان کرد و بدین ترتیب استقلال و امنیت تایوان را در معرض خطر جلوه داد.

از منظر بلند مدت، جناح راست هیئت حاکمه سیاسی در واشنگتن هرگز بر آسیب روانی ناشی از موضوع "باختن به چین" فائق نیامده است. تداوم این غرور ژئوپولیتیک است که تنش بر سر تایوان را هر چه بیش‌تر به رویارویی مسلحانه نزدیک‌تر می‌سازد رویارویی‌ای که بازندگان واقعی آن نیز هر دو طرف خواهند بود. دلیل دیگری که برای حمایت از تنش زدایی دیپلماتیک در زمان ما وجود دارد درک این موضوع است که آمریکا نمی‌تواند با تکیه بر سلاح‌های متعارف با چین در دریای چین جنوبی مقابله کند و تنها با توسل به تسلیحات هسته‌ای می‌تواند از شکست در آن ناحیه در برابر چین جلوگیری نماید. این یک زنگ خطر نیست بلکه امری واضح است که توسط صدا‌های مترقی در پنتاگون نیز اعلام شده است.

با توجه به خطر موجود، بهترین رویکرد بازگشت به "ابهام سازنده" است که پیش‌تر در بیانیه شانگ‌های قید شده است. باید به فضایی بازگردیم که تایوان و جمهوری خلق چین بتوانند آینده خود را براساس منافع مشترک از طریق مذاکره ترسیم کنند.

*استاد حقوق بین‌الملل دانشگاه پرینستون و گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در فلسطین در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴
منبع: zcomm.org
ترجمه: فرارو

برچسب ها: روسیه چین
ارسال نظرات